⛰ مثل کوهنوردها باشید!
💬 مصداق «وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر» بشوید؛ همدیگر را حفظ کنید و نگه دارید؛ مثل کوهنوردها در جاهای خطرناک که با ریسمان یکدیگر را، کمرها را، به هم وصل میکنند؛ یکی اگر پایش بلغزد، پرت نمیشود تا آخر کوه؛ وقتی به همدیگر وصل شدند، ریسمان بستند، اگر یکی لغزید، دیگران که هنوز نلغزیدهاند، او را نگه میدارند و بالا میکشند؛ ارتباط و اتّصال، اینجوری است. تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر؛ هم به پیمودن راه حق یکدیگر را توصیه کنید، هم به صبر؛ صبر یعنی استقامت، ایستادگی، ثبات قدم، در مقابل حوادث تلخ نلغزیدن، نلرزیدن، مردّد نشدن؛
🔸 بیانات امام خامنهای در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان ؛ ۱۳۹۵/۰۲/۰۱
_________________
⬅️ مارا به دوستان خود معرفی کنید.
🇮🇷 بر جادههای خاکیِ سرخ :
http://eitaa.com/jadehaysorkh
طیبه فرید:
« ستاره های دنباله دار »
آفتاب ظهر پاییز از پشت پنجره ی کلاس افتاده بود روی نیمکت های چوبی.سر و صدای گنجشک ها روی شاخه های افرا ،حیاط مدرسه را برداشته بود،چیزی به زنگ نمانده بود،مورچه ها توی یک ردیف مسیرشان رااز کنار دیوار کلاس می گرفتند تا می رسیدند به نیمکت های ردیف وسط،زیر پاهای منوچهری!چیزی روی زمین افتاده بود ،همان شده بود کانون جمع شدن مورچه ها.
زنگ مدرسه که خورد ،من و امیر با عجله کوله پشتی هایمان را برداشتیم و به سمت حیاط رفتیم!منوچهری می خواست بیاید تسویه حساب!امرور توی حیاط با هم دعوای مفصلی کردیم،تا می خورد زدمش ،اخلاقش را می شناختم تا تلافی نمی کرد دست برنمی داشت.امیر گفت :موسِن(محسن) منوچهری داره دنبالمون میاداا!!!!
ومن بدون اینکه حرفی بزنم فقط قدم هایم را تندتر برداشتم .کوچه های باریک قاآنی و دیوارهای بلندِ خانه های قدیمی اش برایم حس و حال راز آلودی داشتند،احساس می کردم خیلی از قصه ها توی همین کوچه پس کوچه ها اتفاق افتاده.رسیدیم به در کوچک مسجد مشیر، منوچهری روبرویمان ظاهر شد ،دوتا از بچه ها را هم با خودش آورده بود که تلافی کند ،حمله کرد و یقه ام را گرفت و نوچه هایش هم کمکش کردند.
وسط دعوا از ته کوچه سر و کله ی یکنفر پیدا شد،قیافه اش شبیه درویش های خانقاه بود اما درویش نبود!درویش ها کت بلند نمی پوشند!چشم های عجیبی داشت،خواب آلود و مرموز. تا چشم منوچهری و بچه ها به پیرمرد افتاد ترسیدند و عقب عقب رفتند و پا به فرار گذاشتند. من و امیر لباس هایمان را تکاندیم و کوله هایمان را برداشتیم و از کوچه بیرون زدیم.روبروی در بزرگ مسجد مشیر توی آب زلال حوض سرو صورتمان را شستیم .پیرمرد زودتر از ما رسیده بود و کنار در بزرگ نشسته بود و چشم هایش محو حوض شده بود!!ما را که دید بی مقدمه گفت:
_امشب فرشته ها ستاره های دنباله دار را می برند،خانه ی سید احمد شلوغ می شود.
من و امیر با تعجب نگاه می کردیم !
_موسِن ایی درویشو چی میگه؟
_من چمیدونم !اما بنظروم عجیبه.منوچهری هم تا دیدش فلنگو بست!!
_عامومنوچهری ترسوئه...اصلا ولش کن!
امیر کف دست هایش را محکم زد روی آب و کمی آب پاشیده شد توی سر و صورتم!من هم چندتا مشت آب ریختم توی صورت امیر ...
مُوسِن(محسن)بابام گفته برم ایکس باکس میخره!
_ها آاا!!خوشبحالت!باید به منم بدیاا..
_باشه ،تو دعا کن بخره....
میوی تا عباسیه بدوییم؟
_هااااا!هر کی زودتر رسید اول او با ایکس باکست بازی کنه.
_باشه ....
دویدیم تا رسیدیم به محله ی سنگ سیاه.امیر زودتر از من رسید جلوی در عباسیه،رفتیم توی کوچه.در خانه را بی بی نیمه باز گذاشته بود ،از امیر خداحافظی کردم و رفتم داخل.
بوی آش رشته حیاط را پر کرده بود ،بی بی حیاط را آب و جارو کرده بود و زیر درخت نارنج نشسته بود و کشک های خیسیده را می سابید.
_سلام بی بی
_سلام ببم ،خسته نباشی .غذا آمادن ننه فقط تا تو لباساته در بیاری سفره رم بندازی منم کشکورو آماده می کنم.مامانت داره نعنا داغ درس می کنه.
جلدی پریدم توی اتاق و لباس هایم را عوض کردم،سفره را انداختم روبروی پنجره ی حیاط ،بی بی کشک ها را سابیده بود و داشت انگشت هایش را می کشید به کشک ساب .
_مُوسن مامان بیا یه کاسه آش ببر خونه ی عباس آقو .
کاسه را برداشتم و بردم درخانه ی عباس آقا ،امیر داشت توی حیاط با دوچرخه اش کلنجار می رفت.
آش را دادم و برگشتم.
بعد از ناهار کنار سفره دراز کشیدم .بی بی گفت:
_آخی ننه چه خسته ن ،بگیر بخواب که امروز وقتی میخویم بریم خرید عروسی مریم سر حال باشی !ساعت چار میان دنبالمون.
همانطور که دراز کشیدم قیافه ی درویش و حرف های عجیبش توسی ذهنم مرور می شد!فرشته ها!ستاره های دنباله دار!!!!سیداحمد...
نفهمیدم کی خوابم برد.
نزدیک غروب با صدای بی بی از خواب پریدم.
_پاشو ننه ،دم غروب نخواب آدم زشت میشه.پاشو ببم
_حالو پا میشم بی بی ،یه کم دیگه بخوابم..
_پاشو اینا اومدن میخویم بریم خرید
_بی بی من نمیام خودتون برید...
بعد هم بی بی آنقدر با مامان پچ و پچ کردند که خواب از سرم پرید!اما خودم را به خواب زدم.مامان گفت:
_چیکارش کنیم بی بی؟
_هیچی ننه ،خستن !ولش کن بخوابه.خودمون میریم.
طولی نکشیدکه خواهرم مریم با خانواده ی داماد آمدند وبی بی ومامان را با خودشان بردند خرید عروسی!
همه که رفتند از فرصت استفاده کردم و دوچرخه ام را برداشتم ورفتم سر وقت امیر
او هم دوچرخه اش را بر داشت و باهم مسابقه گذاشتیم تا در مسجد مشیر!عرق از سر و کول جفتمان راه افتاده بود ،روبروی مسجد مشیر به هم رسیدیم.دوچرخه ها را گذاشتیم کنار دیوار و نشستیم لب حوض و سرو صورتمان را می شستیم .
_من زودتر رسیدم موسن
_حرف الکی نزن من زودتر رسیدم..
دست هایم را توی آب سرد حوض فرو بردم و به جای خالی پیرمرد نگاه کردم.
صدای اذان از مسجد بلند
شد،چهارشنبه ها
عباسیه شلوغ بود ،مردم دسته دسته می آمدند مسجد.بی بی می گفت بابای خدابیامرزت که بچه بود خونمون محله ی لب آب بود. هر چارشنبه شب دستشو می گرفتمو می اووردمش مسجد اباالفضل...
با امیر قدم زنان با دوچرخه ها بر گشتیم سمت خانه.
مادر امیر در کوچه ایستاده بود ،سلام کردم.
_سلام پسرم ،دستت درد نکنه وایسا کاسه ی آشی که ظهر زحمت کشیده بودیرو بیارم .طولی نکشید که کاسه را آورد.توی کاسه یک تکه نبات زعفرانی گذاشته بود.با کاسه راه افتادم سمت خانه!
دوچرخه را تکیه دادم به دیوار و کلید خانه را از جیبم در آوردم .
صدای گوشخراشی شبیه شلیک گلوله مرا سرجایم میخکوب کرد!هول شدم و کاسه ی گلسرخی از دستم افتاد و تکه تکه شد.صدا ادامه داشت.. عابرها ها هاج و واج همدیگر را نگاه می کردند .بعضی ها می گفتند صدا از سمت شاهچراغه.....
جلدی پریدم روی ترک دوچرخه و رفتم سر خیابان اصلی . بعضی ها از سمت حرم داشتند بر می گشتند.انگار توی حرم خبری شده بود!
از آدم هایی که رد می شدند می پرسیدم چه اتفاقی افتاده کسی چیزی نمی دانست!مرد جوان مضطربی داشت بایکی تلفنی حرف می زد.
_ خودم دیدمش !از همان دم در شروع کرد به خادم ها شلیک کرد!!!!
از دوچرخه پیاده شدم،قلبم آنقدر تند می زند که انگار از توی سینه ام می خواست بیرون بزند.
صدای آژیر بلند شده بود.
پلیس خیابان را بسته بود و اجازه ی ورود به مردم را نمی داد.
آمبولانس ها که وارد حرم می شدند خبر از اتفاق بزرگی می دادند.یک اتفاق تلخ.
مردم دسته دسته می آمدند سمت حرم اما راه بسته شده بود.برگشتم خانه ،ممکن بود بی بی و مامان بر گردند و نگرانم بشوند!
از بین جمعیت نگران حرکت کردم ،توی شلوغی قیافه ی کسی پیش چشمم خیلی آشنا آمد!می شناختمش،پیرمردی ظهری بود !همانکه جلوی در مسجد مشیر نشسته بود.
گفته بود امشب فرشته ها ستاره های دنباله دار را می برند!!!
خانه ی سید احمد شلوغ می شود!!!!می خواستم بروم پیشش و بگویم فرشته ها از کجا ستاره های دنباله دار را می برند ،اما توی جمعیت گمش کردم.
رسیدم خانه ،کم کم سرو کله ی بی بی و مامان ومریم هم پیدا شد.اما زار و خسته و گریان.
چشمهای بی بی شده بود کاسه ی خون و زیر لب نفرین می کرد.
_خیر نبینه الهی که زائرای احمد ابن موسی رو شهید کرد.
شب تلوزیون اخبار حرم را نشان داد.
بی بی با چشم پر اشک تعریف می کرد که اول انقلاب هم منافق ها مردم را با همین روش ها شهید می کردند!
برای اینکه مردم را بترسانند!
اما مردم نترس تر شدند .....
یادم نیست که کی خوابم برد اما صبح زود بی بی صدایمان کرد و گفت :
پاشین بریم حرم سر سلامتی بدیم به احمد ابن موسی...
با بی بی و مامان و مریم رفتیم سمت حرم .از سنگ سیاه تا حرم راهی نیست !
رسیدیم ورودی حرم!بی بی عین آدم های عزادار که یکی از عزیزانشان مرده باشد گریه می کرد وببم ببم می کرد،مامان هم.چادرهای خونی جلوی ایوان آویزان شده بود و مریم با دیدن این صحنه بغضش شکست!
خیلی از مردم آمده بودند توی حرم.جای شهدا عکس و گل گذاشته بودند.
چشم های آدم ها گریان بود ،همه غصه دار بودند!انگار این شهدا خانواده ی همه بودند...
از بی بی و مامان و مریم جدا شدم و رفتم سمت مردانه.ضریح را بوسیدم !بین شهدا چندتا دانش آموز بود که یکی شان تقریبا هم سن و سال من بود.
شاید دیروز عصر آمده بود ضریح را بوسیده بود وبرای خودش آرزوهای خوب کرده بود!عکس یادگاری گرفته بود......
چشمم که به داخل
ضریح افتاد
صدای پیرمرد توی ذهنم تداعی شد!ستاره های دنباله دار !فرشته ها !خانه ی سید احمد....
خانه ی سید احمد حرم بود و ستاره های دنباله دار شهدای حرم....
دیشب فرشته ها آمده بودند حرم !ستاره های دنباله دار را باخودشان برده بودند....
شهدا ستاره های دنباله دار بودند.
طیبه فرید آبان ۱۴۰۱
بر جادههای خاکیِ سرخ
طیبه فرید: « ستاره های دنباله دار » آفتاب ظهر پاییز از پشت پنجره ی کلاس افتاده بود روی نیمکت های چو
سلام
زحمت خواهر گرانقدر سرکار خانم فرید است که البته افتخار همراهی با ایشان را هم داریم.
ماشاءالله به قلمشون ..
توصیه میکنم دوستان علاقمند کانال ایشون در ایتا را دنبال کنند.
.
دلنوشته های طیبه فرید (شاخههای طوبی)
.
https://eitaa.com/tayebefarid
آيتالله جوادی آملی:
اگر هویت ما انسان ها را دیگری داده، باید به دستور او نیز عمل کنیم / مرگ از مهم ترین عوامل تربیت است.
@jadehaysorkh
🔻🔻🔻
🔴گزیده بیانات آیت الله جوادی آملی در پایان جلسه علوم القرآن(۱۱ آبان ۱۴۰۱):
🔹شعار «زن، زندگی، آزادی» را ما هم قبول داریم؛ اما دو چیز است که اساس کار بوده و از یادها رفته است:
اول اینکه تمام این هویّت مرا چه کسی به من داده است؟
دوم آیا من می میرم و می پوسم یا از پوست به در می آیم؟! الآن مشکل جدّی بشر کنونی، جریان مرگ است و این غائله اخیر هم همین طور است. بله، «زن» هست، «زندگی» هست، «آزادی» هست، مرد هم همین طور است، همه اینها سرجایش محفوظ؛ اما بالاخره این اصل هم وجود دارد که آیا انسان می پوسد یا از پوست به در می آید؟ بشر امروز غافلِ غافل است!
🔹اگر من برای خودم نیستم و تمام هویّت مرا دیگری داده است، پس تکلیفی هم به من داده است و من باید به دستور او عمل کنم!
🔹شما اگر بخواهید یک وسیله مانند یخچال و یا هر وسیله دیگری بخرید، یک دفترچه راهنما همراهش هست، آیا این حقیقتی که به ما دادند به عنوان انسان، دفترچه راهنما نمی خواهد که این را چگونه بکار بگیر؟! این سر را چگونه بکار بگیر؟! این چشم را چگونه بکار بگیر؟! این دست را چگونه بکار بگیر؟! چه چیزی بخور و چه چیزی نخور؟! دفترچه راهنمای ما همین قرآن است؛ این از یاد بشر رفته است!
🔹دین ثابت کرده که انسان مرگ را می میراند، نه اینکه بمیرد. این اهل بیت (علیهم السلام) آمدند تا از آن طرف خبر بدهند؛ فرمودند: «وَ لَكِنَّكُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»؛ مرگ از پوست به درآمدن است، نه پوسیدن. مرگ هجرت است. ما مرگ را می میرانیم، ما بر مرگ مسلّط هستیم، مرگ را زیر پا لِه می کنیم و به آن طرف می رویم.
🔹این بیان نورانی سید الشهداء (سلام الله علیه) در ظهر عاشورا در آن بحبوحه ای که شمشیر می زدند است که فرمود: «صَبْراً بَنِی الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛ مبادا خدای ناکرده کوتاه بیایید، مرگ یک پلی است زیر پای شما، روی این پل پا می گذارید و به آن طرف پل می روید، «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ»، همه خبرها آن طرف است!
▫️اگر این دو اصل روشن بشود که چه کسی ما را آفرید؟ و بعد هم به کجا می رویم؟ آیا می پوسیم یا از پوست به در می آییم؟ تمام غائله اخیر می خوابد، مرگ از مهم ترین عوامل تربیت است که این غائله را می خواباند.
🔶حاشیه بحث :
انذار اخلاقی آیتالله جوادی آملی و در عین حال تولید ادبیات جدید و کاربست ادبیات اصیل قرآنی در مواجهه با غائله اخیر، در نوع خود از جهات مختلف قابل تحلیل و ارزیابی است.
نخستین جنبه این سخنان حکیمانه، فاصلهگذاری گفتمانی ایشان با برخی #سلیبریتیهایسکولار_حوزوی است که در این ایام همگام با جریان رسانهای معاند به تضعیف نظام و تحریک اغتشاشگران مشغول بودند!
از این گذشته، این ادبیات، حامیان و بانیان ولنگاری و زنبارگی و زندگیسوزی را با چالشی عمیق مواجه خواهد ساخت که چون در فکر مرگ نیستند و به حقیقت مرگ باور ندارند، به این وادی نیستی و پوچی پای گذاردهاند.
@jadehaysorkh
🔴 دقایقی پیش بر اثر حمله بلوچ های تکفیری به نمازگزاران مسجد مولای متقیان(علیه السلام) در شهر زاهدان، حجت الاسلام سجاد شهرکی -امام جماعت مسجد- از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفته و به شهادت رسید.
🔹 جمعی دیگر از نمازگزاران هم زخمی شدند و احتمال افزایش شهدا وجود دارد.
#پایان_مماشات
-------------------------
@jadehaysorkh
🔸 جزئیاتی از ترور امام جماعت مسجد مولای متقیان (علیهالسلام) زاهدان
فرمانده انتظامی استان سیستان و بلوچستان: افرادی که اقدام به ترور کردند، سرنشینان دو خودرو پراید سفید و ۴۰۵ نقره ای بودند که به ضرب گلوله کلت امام جماعت مسجد مولای متقیان را به شهادت رساندند.
سرنخ هایی از این حادثه به دست آمده که دستگیری عوامل در دستور کار است.
.
@jadehaysorkh
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ
حجت الاسلام والمسلمین شهرکی
معاون اجرایی حوزه علمیه امام صادق علیه السلام ساعاتی پیش توسط اشرار و منافقین کور دل به شهادت رسید.
⚫️ سازمان بسیج اساتید، طلاب و روحانیون ضمن محکومیت مجدد اعمال داعشگونه اشرار و منافقین ، این ضایعه را به محضر حضرت ولیّعصر (ارواحنافداه)، نایب بر حقش امام خامنهای(مدظلهالعالی)، حوزههای علمیه استان و خانواده معظم این شهید بزرگوار تسلیت عرض نموده و اعلام میدارد که طلاب و روحانیون بسیجی همانگونه که در تمامی عرصههای کشور حضور داشته و حماسه آفریدند، تا آخرین قطره خون خود از نظام مقدس جمهوری اسلامی دفاع کرده و نخواهند گذاشت از سوی استکبار جهانی و ایادی دستنشانده داخلی و خارجی آنان خدشهای به این نظام اسلامی و کشور عزیزمان وارد شود.
سازمان بسیج اساتید، طلاب و روحانیون سیستان و بلوچستان
@jadehaysorkh
حمایت هوشنگ ابتهاج (سایه) از تسخیر لانه جاسوسی
نامه سرگشاده هوشنگ ابتهاج و جمعی از نویسندگان به امام خمینی
قم
حضور آیتالله العظمی امام خمینی، رهبر آزموده و رهشناس انقلاب اسلامی ایران
در تأیید سیاست استوار #ضدامپریالیستی آن بزرگوار، در همپیوستگی با موج بزرگ و تازه جنبش رهاییبخش ملی ایران که با اشغال لانه فتنهانگیزی و جاسوسی #سفارت_آمریکا از سوی جوانان عزیز و ارجمند دانشجوی ما میرود تا به اوج قله پیروزی برسد، در همگامی با قشرهای انبوه زحمتکش و محروم ایران که انقلاب اجتماعی، استقرار عدل و برابری، و نیل به حد آبرومندی از رفاه در سایه کار شریف بارور را، دنباله طبیعی و ضروری انقلاب سیاسی میدانند، و به امید آنکه خلق قهرمان ایران با مجاهدات جانبازانه خود موفق گردد تا استقلال سیاسی، اقتصادی، مالی، نظامی و فرهنگی کشور را به نحو اکمل تحقق بخشد و در سایه اینچنین استقلال واقعی حقوق و آزادیهای مدنی و اجتماعی را برای همه افراد مردم و شرکت عملیشان را در اداره امور ملی و محلی، بهدور از هرگونه تبعیض تأمین کند، ما امضاءکنندگان زیر، اعضای کانون نویسندگان ایران، اعلام میداریم که صف مبارزه ما همان صف واحد انقلاب به رهبری امام است و از این پس نیز همچنان که در گذشته، نیروی اندیشه و قلم و بیان هریک از ما وقف خدمت به خلق و به انقلاب خلقی و اسلامی ایران خواهد بود.
با سلام و درود گرم انقلابی... #امیرهوشنگ_ابتهاج (سایه)
#تسخیر_لانه_جاسوسی
#مرگ_بر_آمریکا
🔊جادههای خاکیِ سرخ را دنبال کنید :
.
eitaa.com/jadehaysorkh
درباره اتفاقات دلخراش امروز کرج نتونستم هیچکدام از ویدئوها و عکسها را ارسال کنم.
دل هر انسان آزادهای از اینهمه مظلومیت نظام اسلامی و البته برخی بیتدبیریهای مسئولان مربوطه و جهالت برخی جوانان و خباثت دشمنان به درد میاد.
نمایشگاه مجازی پوستر واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام شاهچراغ :
👇👇👇
میگفت حافظانه شهیدی به شاه شهر
من ترک خاکبوسی این در نمیکنم ...
.
طراح : سعید کریمی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
ما برگیم، پای همین درخت میریزیم
.
طراح : محمدرضا خسروانی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
سایز پست اینستاگرام
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
ما برگیم، پای همین درخت میریزیم
.
طراح : محمدرضا خسروانی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
سایز استوری اینستاگرام
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
.
طراح : حسین دهقان
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
.
طراح : امیر حسین عبادیان
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
مشتاق به شادی دیدارت
.
طراح : محسن گلآرایش
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
گلولهها شکوفه میدهند روی چادرت
.
شعر : طیبه نیکو
عکس : مائده احمدپور
طراح : سعید کریمی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
جا مینهاد کودکی ناتمام را
در ردً خون ریخته بر سنگ مرمری
.
شعر : سیده اعظم حسینی
عکس : مائده احمدپور
طراح : سعید کریمی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
دلخون شده سرو سبزمان در دل باغ
شاید خبری رسیده از شاهچراغ
.
گرافیست : یسنا قلیجانی
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
رسم چراغ خاموشی نیست
.
نقاشی دیجیتال : سعید کریمی
.
با اقتباس از عکس هایی از :
خبرگزاری ایسنا و
امین فائضی
.
تولید شده در آتلیه طراحی «بیت» مجمع طراحان انقلاب اسلامی فارس
ویژه واقعه تروریستی حرم مطهر حضرت احمدبن موسی علیهالسلام (شاهچراغ)
.
هفتم آبان ماه ۱۴۰۱
.
#شاهچراغ
#واقعه_تروریستی_شاهچراغ
#مجمع_طراحان_انقلاب_اسلامی_فارس
#حوزه_هنری_فارس
🔰 حضور بانوان قمی با چادر خونی به یاد شهدای شاهچراغ
#همه_میاییم
🆔 @jadehaysorkh