حدیث سلسلة الذَهَب عنوان احادیثی است که به اعتقاد شیعیان، امامان، آن حدیث را از پدرانشان از پیامبر اسلام نقل میکنند. اما بهطور خاص حدیث سلسلة الذهب، حدیثی است که از علی بن موسی الرضا به هنگام ورودش به نیشابور نقل شده و عده کثیری از محدثان و راویان شیعه و سنی آن را ثبت کردهاند. این حدیث به «حدیث حصن» معروف است.
سلسلة الذهب به معنی زنجیرهٔ طلا است. در منابع حدیثی پیرامون سند و دیدگاههای عالمان و محدثان شیعی و سنی دربارهٔ این حدیث گزارشهایی آمدهاست که از میان خصوصیات آن به حدیث قدسی، متواتر، مسلسل و مسند بودن آن اشاره کردهاند.
🔱 معرفی حدیث 🔱
از میان احادیث سلسله الذهب دو روایت مشهور از علی بن موسی الرضا وجود دارد که یکی از آنها به نام «حدیث حِصن» معروف است و دیگری را «حدیث ایمان» نامیدهاند.[۱] محل صدور این دو حدیث، در جریان سفر علی بن موسی به مرو و در شهر نیشابور عنوان شدهاند. تعداد گزارشگران این ماجرا در منابع مختلف حدیثی؛ ده هزار، بیست هزار و سی هزار نفر گزارش شده است که روایت بیست هزار نفر مشهورتر است.[۲] بنا به گفته طبسی از پژوهشگران شیعه، از بررسی احادیثی که از علی بن موسی صادر شدهاند؛ معلوم میشود که روش او روایت الأبناء مِن الآباء — پسران از پدران — بودهاست. مجموع این روایات در صحیفهای با عنوان مسند الرضا جمع آوری گردیدهاست. این مجموعه در نزد اهل سنت نیز معتبر و به لحاظ سند صحیح میباشد.[۳][۴]
حدیث حصن
در منابع اسلامی دو روایت با نام حدیث سلسلهالذهب از علی بن موسی گزارش شدهاست که این دو روایت از نظر دلالت مختلف ولی از لحاظ سند یکسان هستند. بنا به عقیده ابن حجر هیثمی شافعی حدیث حصن و حدیث ایمان دو واقعه جداگانه بودهاند و در دو مرحله از اقامت علی بن موسی در نیشابور صادر شدهاست. با توجه به قراین و شواهدی که در منابع اهل سنت موجود است؛ حدیث ایمان در زمان ورود او به نیشابور و حدیث حصن هنگام خروج از آن شهر گفته شدهاست.[۵] به جهت اینکه در سلسله سند این حدیث از علی بن موسی تا پیامبر اسلام، امامان شیعه قرار دارند، این حدیث در نزد شیعه «سلسلة الذهب» و در میان اهل سنت به «حدیث مسلسل بالاشراف» شهرت یافتهاست. «حدیث حصن» از نظر محتوا دربردارنده دو مطلب است: شناخت کلمه لا اله الا الله و اقرار به توحید که علی بن موسی آن را به قلعه و حصاری ایمن از عذاب خدا توصیف میکند. دیگری مقام ولایت و معرفتِ به امامت که به عنوان شرط لازم برای ورود به این قلعه معرفی گردیدهاست.[۶]
متن حدیث حصن
«حدیث حصن» در سال ۲۰۰ هجری توسط علی بن موسی الرضا هنگامی که به دستور مأمون از مدینه به مرو سفر میکرد؛ در شهر نیشابور بیان شدهاست. زمانیکه کاروان علی بن موسی به نيشابور و در محلهای از آن رسید، گروهی از عالمان و محدثان نیشابور از آمدن او باخبر شدند. آنها به همراه عده زیادی از مردم در وسط بازار نیشابور[۷] و بر سر چهار راهی که به آن مَربعَه میگفتند؛[۸] جمع شدند و از علی بن موسی درخواست کردند از احاديثى كه از پدر خود شنيدهاست؛ برای آنها بگوید. او نیز پس از توقفی کوتاه، چنین بیان کرد: شنیدم از پدرم، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب که او به نقل از پیامبر اسلام از جبرئیل که او گفت شنیدم از خداوند: «جمله لا اله الّا الله دژ من است. پس هر کس آن را بگوید، در دژ و حصار من داخل شده و از عذابم در امان خواهد بود.»[یادداشت ۱][۹] به نقل از محمد خواجه پارسای بخاری حنفی، در ادامه حدیث آمدهاست که مرکب به حرکت درآمد و مسافتی را طی کرد. پس علی بن موسی سر از خرگاه بیرون آورد و گفت: «آگاه باشید، شروطی دارد و من از شروط آن هستم.»[یادداشت ۲] او همچنین در پایان روایت میآورد که گفته شدهاست از شروط کلمه اخلاص، اقرار به واجب بودنِ اطاعت از اوست.[یادداشت ۳][۱۰]
معتبرترین گزارشی که از توقف علی بن موسی در نیشابور وجود دارد؛ روایتی از عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی است. او در این روایت صدور «حدیث حصن» از علی بن موسی را با بیانی دقیق و با توجه به کوچکترین جزئیاتش ثبت کردهاست. در روایت او با اندکی اختلاف در متن با روایت پیشین چنین آمده است:
در سفر علی بن موسی به مرو همراه او بودم. بعد از مدتی توقف در نیشابور بر استری سیاه و سفید سوار شد و قصد خروج از شهر داشت که به ناگاه محمد بن رافع، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی، اسحاق بن راهویه و چند نفر دیگر از دانشمندان شهر، دهانه استر او را گرفته و گفتند: «به حق اجداد پاکت، حدیثی را از پدرت برای ما نقل کن.» علی بن موسی نیز سر از کجاوه بیرون آورد؛ درحالیکه بر سرش دستاری از خز منقش و دورو بود. رو به جمعیت قول خداوند را با واسطه پدرانش بدین گونه گفت: «منم خدایی که نیست جز من خدایی؛ پس مرا عبادت کنید. هرکس «لا اله الا الله» بگوید، در قلعه من داخل شدهاست و هر کس در قلعه من داخل شود؛ از عذاب من در امان است.»[یادداشت ۴]
شیخ صدوق در ادامه همان روایت، به نقل از اسحاق بن راهویه آوردهاست که علی بن موسی پس از حرکت مرکب و پیمودن قدری راه، عبارت «بِشُروطِها وَ اَنَا مِنْ شُروطِها» را در تاکید جمله قبلش گفتهاست.[۱۱] همچنین شیخ طوسی گزارش هر دو مضمون حدیث حصن را درحالی آوردهاست که در پایان متن روایت اباصلت هروی، پرسش و پاسخی از جانب راویان و علی بن موسی مطرح شدهاست. بنا به این نقل، علی بن موسی الرضا در جواب به پرسش از معنای شهادت در اخلاص، آن را به طاعت از خدا و پیامبر او و ولایت اهل بیت پیامبر تعبیر کردهاست.[یادداشت ۵][۱۲]
در نقل سوم این حدیث، علی بن عیسی اربلی در کتابش این حدیث را از حاکم نیشابوری گزارش کردهاست که در این خبر به توصیفاتی از کجاوه علی بن موسی، مکان بیان حدیث، مدت زمان توقف در آن مکان، نام درخواست کنندگان و حالات مردم در دیدار با علی بن موسی به تفصیل اشاره شدهاست. تفاوت این نقل قول با سایر اقوال در این است که محدثان نیشابور، علاوه بر درخواست بیان حدیث، از او خواستند که چهره خود را به مردم نشان دهد. حاکم نیشابوری تعداد نویسندگان را بیست و چهار هزار نفر عنوان میکند که درمیان آنها از ابو زرعه رازی و محمد بن اسلم نام برده شدهاست.[۱۳][۱۴]
نمایی از صحن جامع پیامبر اعظم در حرم امام رضا که حدیث سلسلهالذهب بر سر در یکی از ورودیهای آن نوشته شدهاست. (سمت راست تصویر)
سند حدیث حصن
با وجود اینکه ماجرای ورود علی بن موسی به نیشابور و «حدیث حصن» را بیش از ده هزار تا سی هزار نفر نوشتهاند، ولی اسناد این حدیث در طول تاریخ به دلایل مختلفی مفقود شدهاست و در میان منابع اهل سنت فقط روایت پنجاه نفر از آنان — قرن سوم تا زمان معاصر — باقی ماندهاست. روایت اباصلت هروی از معروفترین اقوال درباره این حدیث است. علاوه بر اباصلت هروی افراد دیگری نیز از راویان این حدیث بهشمار میآیند. به گزارش طبسی پژوهشگر شیعی، نام تعدادی از این افراد عبارتند از: محمد بن علی الجواد، احمد بن عامر طائی، احمد بن عیسی علوی، احمد بن علی بن صدقه، محمد بن عمر واقدی، ابو زرعه رازی، محمد بن اسلم طوسی، اسحاق بن راهویه مروزی، محمد بن رافع قشیری، احمد بن حرب نیشابوری، یحیی بن یحیی.[۱۵]
این روایت به دلیل اهمیت موضوعش، مورد توجه بسیاری از نویسندگان و محدثان در طول تاریخ بوده و به تواتر گزارشهای مختلفی از آن در منابع اولیه و قدیمی، منابع جدید، تذکرهها و کتابهای تاریخی و نیز کتابهایی که به شرح زندگی پیشوای هشتم شیعیان پرداخته، آمدهاست. این حدیث را محمد بن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق در کتابهای عیون اخبار الرضا و توحید و معانی الاخبار نقل کرده و اسنادش تا امامان شیعه را بیان کردهاست. شیخ طوسی نیز آن را با دو سند و دو مضمون در کتاب امالی خویش آوردهاست.[۱۶] به گفته عرفان منش پژوهشگر شیعی، کلینی در اصول کافی، شیخ مفید در الارشاد، اربلی در کشف الغمّة فی معرفة الائمة، مجلسی در بحارالانوار، عطاردی در مسند الامام الرضا، محدث قمی در منتهی الآمال، مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعة، فتال نیشابوری در روضة الواعظین، بحرانی در مدینة المعاجز، ابن صباغ در الفصول المهمة و حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور از جمله افرادی هستند که این حدیث را آوردهاند.[۱۷] زندگانی سیاسی هشتمین امام؛ تالیف جعفر مرتضی عاملی و حیات فکری و سیاسی امامان شیعه نوشته رسول جعفریان، از کتابهای معاصری است که در ضمن شرح زندگی علی بن موسی به حدیث حصن در آنها اشاره شدهاست.[۱۸]
حدیث ایمان
علی بن موسی این حدیث را به هنگام ورود به نیشابور به نقل از پدران خویش از پیامبر اسلام بیان کردهاست. مانند حدیث حصن به حدیث سلسلهالذهب معروف و مشهور است. گزارش این حدیث در منابع حدیثی اهل سنت با پنجاه و هفت طریق آمدهاست. نام اباصلت هروی نیز در میان راویان این حدیث ذکر شدهاست. علی بن موسی در این حدیث به تعریف ایمان پرداخته و سه رکن اساسی آن را با حفظ ترتیب به باور و شناخت قلبی، اقرار به زبان و عمل با اعضا منحصر کردهاست.[۱۹]
متن حدیث
بر اساس گزارش محدثان و مورخان هنگامیکه علی بن موسی سوار بر استری خاکستری رنگ وارد نیشابور شد. بسیاری از علما و محدثان اهل سنت به استقبال او رفتند. آنها از علی بن موسی که چهره خود را پوشانده بود؛ خواستند که صورت خود را به مردم نشان دهد و از اجدادش حدیثی را بگوید. او نیز به درخواستشان توجه کرد و این حدیث را به این مضمون بیان کرد: «از پدرم، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب و او از پیامبر اسلام که گفت: «ایمان شناخت قلبی، اقرار به زبان و عمل با اعضاست.»[یادداشت ۶][۲۰]
سند حدیث
این حدیث یکی از احادیث جامعی است که در نزد عام و خاص مقبول و پذیرفتهشدهاست. بسیاری از بزرگان اهل سنت به گزارش این حدیث در کتابهای خویش پرداختهاند. ابو نعیم اصفهانی در کتاب تاریخ اصبهان، حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور و هیتمی در الصواعق المحرقه در گروه افرادی هستند که شرح حدیث ایمان را نقل کردهاند. از میان راویانی که حدیث ایمان را از علی بن موسی نقل کردهاند، فقط روایت چهل و هشت راوی تا زمان معاصر باقی مانده و در منابع حدیثی موجود است. از این گروه راویان، اباصلت هروی، محمد بن سهل بن عامر بجلی، محمد بن زیاد سلمی، محمد بن اسلم کندی، داود بن سلیمان قزوینی، علی بن ازهر سرخسی، هیثم بن عبدالله، احمد بن عباس صنعانی، احمد بن عامر طائی، اسحاق بن راهویه، محمد بن رافع، احمد بن حرب، یحیی بن یحیی و ابوزرعه رازی چهارده نفری هستند که این حدیث را بهطور مستقیم از علی بن موسی گزارش کردهاند.[۲۱] در منابع شیعی اسناد حدیث به شکل متواتر آمدهاست و از نظر رجال شیعه سند این حدیث صحیح یا دست کم موثق محسوب میشود. از بین عالمان شیعه شیخ صدوق حدیث ایمان را با شش طریق در امالی و با چهار طریق در الخصال آوردهاست. شیخ طوسی حدیث مذکور را با چهار طریق غیر از طرق حدیث شیخ صدوق بیان میکند. این حدیث در آثار متأخر شیعی مانند بحارالانوار مجلسی ذکر شدهاست.[۲۲] طبسی پژوهشگر شیعی، از موسی بن جعفر و جعفر بن محمد از امامان شیعه و بعضی از صحابه و تابعین از گویندگان حدیث ایمان نام بردهاست که این روایات از نظر متنی با هم یکسان هستند. او این مطابقت متنی را نشاندهنده جعلی نبودن و صحت این حدیث میداند.[۲۳]
کاربرد و اهمیت حدیث
حدیث ایمان دارای اسناد متعدد و معتبر میباشد و از طریق راویان زیاد و به طرق مختلفی نقل شدهاست که نشاندهنده درجه اعتبار و شهرت این حدیث در میان اهل سنت است. لذا برخی از بزرگان اهل سنت در موردش گفتهاند: «این حدیث در میان گذشتگان مشهور و یکی از روایاتی است که معصومین از پدران مطهر خود نقل کردهاند و از بعضی از محدثان شایسته گذشته آمده که اگر بر دیوانه خوانده شود؛ عافیت یابد.» ابو القاسم قشیری نیز درباره این حدیث میگوید: «وقتی این حدیث با سلسله سندش به یکی از شاهان سامانی رسید؛ دستور داد که حدیث را با طلا بنویسند و هنگام مرگ با او دفن کنند.» [۲۴]
پانویس
ولوی، بختیاری و ، «واکاوی دلایل استناد علی بن موسی الرضا به حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه علمی فرهنگی رضوی، ۲۰۵.
حبیبی تبار، مروجی طبسی و ، «توحید و امامت در حدیث سلسلة الذهب»، فصلنامه علمی-پژوهشی کلام اسلامی، ۴۳.
طبسی، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه امامت پژوهی، ۳۵-۳۸.
بهرامی، حکیمی و ، «بررسی سندی حدیث سلسله الذهب(ایمان)»، پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، ۱۲۶.
طبسی، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه امامت پژوهی، ۴۳-۴۴.
رستگار مقدم گوهری، «جایگاه امامت و ولایت در حدیث سلسلة الذهب»، فرهنگ رضوی، ۳۳ و۳۴.
عطاردی، اخبار و آثار حضرت رضا علیه السلام، ۸۷.
رستگار مقدم گوهری، «جایگاه امامت و ولایت در حدیث سلسلة الذهب»، فرهنگ رضوی، ۳۴.
رفیعی، «ابن راهویه»، دانشنامه بزرگ اسلامی.
طبسی، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه امامت پژوهی، ۴۳-۴۴.
عرفان منش، همگام با امام رضا از مدینه تا مرو، ۱۷۵ و ۱۷۶.
حبیبی تبار، مروجی طبسی و ، «توحید و امامت در حدیث سلسلة الذهب»، فصلنامه علمی-پژوهشی کلام اسلامی، ۴۳.
عطاردی، اخبار و آثار حضرت رضا علیه السلام، ۸۷ و ۸۸.
عرفان منش، همگام با امام رضا از مدینه تا مرو، ۱۷۷.
طبسی، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه امامت پژوهی، ۴۱-۴۳.
رحمانی، «بررسی حدیث سلسلة الذهب»، علوم حدیث، ۵۸-۶۳.
عرفان منش، همگام با امام رضا از مدینه تا مرو، ۱۷۵.
جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۴۵۹.
بهرامی، حکیمی و ، «بررسی سندی حدیث سلسله الذهب(ایمان)»، پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، ۱۲۵.
بهرامی، حکیمی و ، «بررسی سندی حدیث سلسله الذهب(ایمان)»، پژوهشنامه علوم حدیث تطبیقی، ۱۲۶.
طبسی، «اهل سنت و حدیث سلسله الذهب»، فصلنامه امامت پژوهی، ۴۹-۵۳.
#اعتقادی
💠 فضایل #حضرت_معصومه سلام الله علیها
🔸حضرت فاطمه بنت موسی بن جعفر دارای فضایل بیشماری بودهاند که برخی از این فضایل عبارتند از:
1️⃣دختر آل رسول صلی الله علیه وآله و سلم چون «ختر»، «خواهر» و «عمه» ولیّ خدا میباشند
2️⃣⃣ بشارت پیش از میلاد، توسط امام معصوم علیه السلام
راوی می گوید: «نزد امام صادق علیه السلام رفتم و دیدم آن بزرگوار با کودکی که در گهواره است، سخن می گوید.
با تعجب از آن حضرت پرسیدم: آیا شما با کودکی که درگهواره است، سخن می گویید؟
آن حضرت فرمود: آری، اگر توهم مایل هستی نزد او بیا وبا او حرف بزن.
نزدیک رفته، به کودک سلام کردم،
کودک جواب مرا داد و فرمود: نامی راکه برای دختر خود انتخاب کرده ای عوض کن؛ زیرا خداوند آن نام را دوست ندارد.
خداوند چند روز پیش به من دختری عطا کرده بود که من نام او را حمیرا گذاشته بودم.
سخن گفتن نوزاد، اطلاع او از اخبار پنهانی و نهی از منکر او مرا به تعجب واداشته و بهت زده کرده بود.
امام صادق علیه السلام به من فرمود: تعجب نکن؛ زیرا این نوزاد، پسرم «موسی» است.
خداوند از او دختری به من عنایت خواهد کرد که نامش فاطمه است
ودر سرزمین قم به خاک سپرده می شود و هر کس او را زیارت کند، بهشت بر اوواجب می گردد
3️⃣ «معصومه» بودن و داشتن مقامی شبیه معصوم
حضرت معصومه سلام الله علیها تحت تعالیم دو امام معصوم توانستند به درجهای از عصمت و مصونیت از گناه برسند؛ تا جایی که امام رضا علیه السلام ، آن حضرت را «معصومه» نامیده و فرمودند: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنی»
باعنایت به این که امام معصوم علیه السلام هرگز در مورد وصف شخصی مبالغه نمیکند، میتوان براساس همین کلام نورانی، «مقام شبه عصمت» حضرت معصومه سلام الله علیها را ثابت نمود.
4️⃣«شفیعه» بودن و دارای مقام شفاعت
طبق نصّ اهلبیت عصمت و طهارت علیه السلام ، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ، دومین بانویی میباشند که دارای مقام شفاعت گسترده و جهانشُمول هستند؛
چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند:
«زنی از فرزندان من (درقم) از دنیا میرود که نامش «فاطمه» است و به شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت میشوند»
5️⃣«عالمه» بودن و دارای مقام بلند علم و معرفت چنانچه در روایت آمده امام کاظم علیه السلام به مسافرت رفته بودند
جمعی از شیعیان حضرت برای پرسش چند سؤال به خانه ایشان در مدینه آمدندوچون آن حضرت نبود. سؤالها را در کاغذی نوشتند به اهل خانه دادند .
فردا که برای خداحافظی آمدند دیدند حضرت معصومه سلام الله علیها که حدود 5- 6 سال داشت جواب همه را نوشته به آنها داد
در مسیر به امام برخورد کردند- امام وقتی جوابها را دیدند سه بار فرمودند:
« فداها ابوها!!! »
6️⃣ «محدثه» بودن و راوی احادیث نورانی اهلبیت علیهم السلام
که با توجه به وجود اختناق شدید در آن زمان، نقل احادیث معصومین، کار بسیار سخت و دشوار بوده است؛ با این وجود، نام مبارک حضرت بهعنوانِ راوی در سند چندین حدیث مهم از جمله «حدیث غدیر و حدیث منزلت» به چشم میخورد؛
7️⃣ دارای زیارتنامه مأثور از جانب امام معصوم علیه السلام ؛
8️⃣ ثواب عظیم زیارت حضرت و برابری آن با زیارت امام هشتم؛ چنانچه امام رضا علیه السلام ، آن را همانند زیارت حضرات معصومین علیه السلام دانسته و فرمودهاند: «مَنْ زارَ الْمَعْصُومَهَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنی»
9️⃣ «بهشت»، پاداش زائرین حرم ملکوتی حضرت؛* امام صادق علیه السلام : «به زودی بانویی از فرزندان من به نام فاطمه در قم دفن میشود . . . مَنْ زارَها وَجبت لَهُ الْجَنَة» و در روایت دیگر: اِنَ زیارتَها تَعْدِلُ الْجَنَة* امام جوادعلیه السلام: « مَنْ زَارَ قَبْرَ عَمَّتِی بِقُمَّ فَلَهُ الْجَنَّة»
🔵کانال تخصصی #منبرهای_کوتاه 🔻
https://eitaa.com/joinchat/1482096640C5117b771d9
زندگینامه حضرت معصومه سلام الله علیها
⬅️حضرت فاطمه معصومه در سال 173 هجری قمری و 25 سال پس از تولد امام رضا (ع) در شهر مدینه متولد شدند. ایشان به همراه برادر بزرگوارشان حضرت رضا (ع) در میان دیگر فرزندان امام موسی بن جعفر (ع) از جایگاه ویژهای برخوردار بودند و شایستگی ادامه دادن خط امامت پدر را دارا بودند. مادر هر دو معصوم، حضرت نجمه خاتون (س) بود.
▪️حضرت معصومه تنها 6 سالگی از نعمت حضور پدر بهره مند بودند. پس از آن پدر زندانی شد بعد از 4 سال به شهادت رسیدند و ایشان از کودکی متحمل هجر و فراق شدند. پس از آن حضرت فاطمه معصومه تحت تربیت برادر قرار گرفتند، البته به عنوان امام و ولی امر آن حضرت. پس از به امامت رسیدن حضرت رضا (ع) و تبعید ایشان به خراسان، بار دیگر بر غم فراق حضرت معصومه افزوده شد.
🔸یک سال بعد حضرت فاطمه معصومه (ع) که در غم دوری برادر بی تاب بود، پس از دریافت نامهای از وی خود را مهیای سفر به ایران میکند. ایشان به همراه جمعی از برادران و نزدیکان راهی شده اما بنا به روایاتی در شهر ساوه توسط سربازان عباسی مورد حمله قرار میگیرند و همراهان ایشان به شهادت میرسند. نقل است که خود ایشان نیز مسموم شده و از ادامه سفر منصرف شده و مسیر را به سمت قم تغییر میدهند. آنجا برای 17 یا 19 روز در منزل فردی به نام موسی بن خزرج ساکن بوده و به عبادت پروردگار مشغول میشوند. پس از این مدت بدون دیدن برادر و شدت غم و ناراحتی وارد شده چشم از جهان فرو بستند.
در بین چله های مختلف، یک مورد خاص و مهم وجود دارد، به نام «چله کلیمیه» که از اولین روز ماه ذی القعده که امسال ازیکشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه آغاز می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این اربعین می فرماید: «از اول ذی القعده تا دهم ذی حجّه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است. این اربعین گیری، این چله نشینی همین است! وجود مبارک موسای کلیم 40 شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود: *و واعدنا موسی ثلاثین لیلهً فاتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیله.* به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل 30 شب بود؛ بعد 10 شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد40 شب.»
ازیکشنبه ۳۱ اردیبهشت که اول ذی القعده هست تا روز عید قربان که 40 روز متوالیه بهترین زمان برای گرفتن حاجاته و بهش چله ی ذی القعده یا چله کلیمه گفته میشه که به اصطلاح علما بهار حاجت هاست! یعنی اگه کسی چله ذی القعده داشته باشه و تو این چهل روز دعا کنه محاله دست خالی برگرده.
تو هم مثل من این روز را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!!
👈بهترین پیشنهادها یکی از اذکار و سوره های زیره(یکیش که به دلتون می افته):
❤️ چهل روز روزی یکبار سوره های فجر
❤️چهل روز ذکر لااله الاالله
❤️صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه
❤️چهل روز ذکر یابصیر ۳۰۳ مرتبه
❤️ چهل روز زیارت عاشورا
❤️چهل روز سوره یاسین
❤️چهل روز حدیث کساء
❤️چهل روز آیه رب ادخلنی مدخلأ صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لندک سلطانأ نصیرأ روزی۱۰۰ مرتبه
خیلی ها گرفتارن و خیلی ها مشکلات کوچیک و بزرگ دارن. لطفا به همه یادآوری کنید وفرستنده این متن را از دعای خیرتون بی نصیب نفرمایید.
#احادیث
#تفسیر_قرآن
🌺
❇️مقدمه https://eitaa.com/jadid2/7 ✅شناسه امام رضا (ع) https://eitaa.com/jadid2/13 ✅شناسه و معرفی دیگر امام رضا «ع» https://eitaa.com/jadid2/33 ✅همسر و فرزندان امام رضا (ع) https://eitaa.com/jadid2/13 ✅فضائل امام رضا (ع) ✳️سجده https://eitaa.com/jadid2/31 📙پرسش از علت نام رضا (ع) https://eitaa.com/bvcfjdaa/89 ✅معجزات و کرامات https://eitaa.com/jadid2/63 ✅رويداد های زمان امام رضا (ع) https://eitaa.com/jadid2/17.
#حضرت_معصومه_علیهاالسلام
◼️ کریمه آل الله را به شهادت رساندند ...
در نقلها آمده است:
جناب هارون بن موسی بن جعفر علیهالسلام همراه ۲۳ نفر از که بزرگ قافله آنها خواهرش حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بود، در کاروانی وارد ساوه شدند. دشمنان اهل بیت علیهمالسلام به هارون که در حال غذا خوردن بود، حمله کردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند.
و قَد دُسَّ إلَيها السَمُّ في ساوة؛...و لَم تَلبِثْ إلّا أياماً قليلةً وَ استُشهِدَت
▪️در غذای حضرت معصومه علیهاالسلام نیز زهر ریختند. بدین ترتیب، آن بانوی گرامی، مسموم گشت و بستری شد و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید. (بر اساس نقلی، زنی در ساوه آن حضرت را مسموم کرد.)
📚الحیاة السیاسیّه للامام اارضا علیهالسلام، جعفر مرتضی عاملی، ص ۴۲۸؛
📚قیام سادات علوی، ص ۱۶۱-۱۶۸
📚وسیلة المعصومین، ص۶٨
البته می توانید به حسب این نقل
اینجور هم تعریف کنید
👇👇👇
🍃حضرت معصومه سلام الله علیها ۱۷ روز در شهر قم ماند. اما بیماری اش شدید بود و به خاطر درازی راه و غصه زیاد که دشمن ها نرسیده به قم برخی عزیزان اش و به شهادت رسانده بود ضعیف شده بود.
حضرت معصومه سلام الله علیها روزی که فوت کرد فقط ۲۸ سال داشت. چند سال بعد وقتی که حضرت زینب دختر امام جواد ع به قم آمد بر مزار او گنبدی ساخت.
🌸اکنون شیعیان از سرتاسر جهان برای زیارت مزار او به شهر قم می آیند.
❇️مقدمه
https://eitaa.com/jadid2/3
✅شناسه امام رضا (ع)
https://eitaa.com/jadid2/13
✅شناسه و معرفی دیگر امام رضا «ع»
https://eitaa.com/jadid2/33
💠علت امام رؤف بودن حضرت
https://eitaa.com/jadid2/107
✅همسر و فرزندان امام رضا (ع)
https://eitaa.com/jadid2/13
✅فضائل امام رضا (ع) ✳️سجده
https://eitaa.com/jadid2/31
📙پرسش از علت نام رضا (ع)
https://eitaa.com/bvcfjdaa/89
✅معجزات و کرامات
https://eitaa.com/jadid2/63
✅رويداد های زمان امام رضا (ع)
https://eitaa.com/jadid2/17.
✅ثواب زیارت امام رضا (ع)
https://eitaa.com/jadid2/6
🎉همزمان با ایام ولادت امام رضا ع🎉
📚دانلود کتب رایگان
❣به مناسبت دهه کرامت و میلاد پرسرسعادت آقا امام رضا علیه السلام آغاز شد.
1⃣آقای خورشید مهربان 👈دانلود
2⃣چشمه معارف رضوی(گزیده اخبار عیون الرضا)👈دانلود
3⃣عشق هشتم 👈 دانلود
4⃣عربی عیون اخبارالرضا👈جلد یک
جلد دو
5⃣ترجمه عیون اخبارالرضا 👈 جلد یک
جلد دو
6⃣پیشوایان هدایت،ثامن الائمه👈 دانلود
7⃣تحلیلی از زتدگانی امام رضا علیه السلام👈دانلود
سیره سیاسی امام رضا علیه السلام👈دانلود
8⃣احادیث امام رضا علیه السلام👈دانلود
۳۵۶ حدیث👈دانلود
9⃣زندگی سیاسی امام رضا علیه السلام👈دانلود
0⃣1⃣طب الرضا علیه السلام 👈 دانلود
عضویت در کتابخانه ای با بیش از 1127 کتاب مذهبی از اینجا
@KotobeDini
🔰شناسه حضرت رضا (ع)
اسم شریف امام حضرت رضا (ع)
عـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه در ( جـلاءالعـيـون ) در احـوال حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام فـرمـوده : اسـم شريف آن حضرت على
- ( جلاءالعيون ) ص 925.
کنیه امام حضرت رضا (ع)
و كنيت آن حـضـرت ابـوالحـسـن
- ( جلاءالعيون ) ص 925.
القاب امام حضرت رضا (ع)
مـشـهـورتـريـن القـاب آن حـضـرت ، رضـا اسـت ، و صـابـر و فاضل و رضى و وفى و قرة اعين المؤ منين و غيظ الملحدين نيز مى گفتند
- ( جلاءالعيون ) ص 925.
بـه سـنـد معتبر از سليمان بن حفص روايت كرده است كه حضرت امام موسى عليه السلام پيوسته فرزند پسنديده خود را رضا مى ناميد و مى فرمود كه بخوانيد فرزند مرا رضا و گفتم به فرزند خود رضا، و چون با آن حضرت خطاب مى كرد آن حضرت را ابوالحسن مى ناميد،
- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) ابن بابويه 1/13.
پدر امام حضرت رضا (ع)
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام بود
- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) ابن بابويه 1/13.
مادر امام حضرت رضا (ع)
آن حضرت ام ولدى بـود كـه او را تـكـتـم و نـجـمـه و اروى و سـكـن و سـمـانه و ام البنين مى ناميدند، و بعضى خيزران و صقر و شقراء نيز گفته اند
- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) ابن بابويه 1/13.
ابـن بـابـويـه بـه سـنـد معتبر از على بن ميثم روايت كرده است كه حميده مادر امام موسى عـليـه السـلام كـه از جـمـله اشـراف و بـزرگان عجم بود، كنيزى خريد و او را به تكتم مـسـمـى گـردانـيـد، و آن جـاريـه سـعـادتـمـنـد بـهـتـريـن زنـان بـود در عـقـل و ديـن و حـيـا و خاتون خود حميده را بسيار تعظيم مى نمود، و از روزى كه او را خريد هـرگز نزد او نمى نشست براى تعظيم و اجلال او، پس حميده روزى با حضرت امام موسى عليه السلام گفت : اى فرزند گرامى ! تكتم جاريه اى است كه من از او بهتر نديده ام در زيـركى و محاسن اخلاق ، و مى دانم هر نسلى كه از او به وجود آيد پاكيزه و مهطره خواهد بود، و او را به تو مى بخشم و از تو التماس مى كنم كه رعايت حرمت او بنمايى . چون حضرت امام رضا عليه السلام از او به وجود آمد او را به طاهره مسمى گردانيد. و حضرت امـام رضا عليه السلام شير بسيار مى آشاميد، روزى طاهره گفت كه مرضعه ديگر به هم رسانند كه مرا يارى كند، گفتند، مگر شير تو كمى مى كند، گفت : دروغ نمى توانم گفت ، بـه خـدا سـوگـنـد كـه شـيـر مـن كـم نـيـسـت و لكـن نوافل و اورادى كه پيشتر مى دانستم به آنها عادت كرده بودم به سبب شير دادن كم شده است و به اين سبب معاون مى خواهم كه اوراد خود را ترك ننمايم .
- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) 1/14 15.
نـقـش خـاتـم امام حضرت رضا (ع)
نـقـش خـاتـم آن حـضـرت ( مـاشاءَ اللّهُ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ) ؛ و به روايتى ديگر حسبى اللّه بوده .
فـقـيـر گـويـد: كـه اين دو روايت منافات با هم ندارند،
زيرا كه آن حضرت را دو انگشتر بـوده يـكـى از خـودش و ديـگـرى از پدرش به وى رسيده بود چنانچه شيخ كلينى روايت كـرده از مـوسـى بـن عـبدالرحمن كه گفت : سؤ ال كردم از حضرت ابوالحسن الرضا عليه السـلام از نـقش انگشترش و انگشتر پدرش ، فرمود: نقش انگشتر من ( ماشاءَ اللّهُ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ ) است و نقش انگشتر پدرم حسبى اللّه است ، و اين انگشتر همان است كه من در انگشتم مى كنم .
- ( الكافى ) 6/473.
منتهی الآمال
✅زندگي حضرت قبل از امامت
💠ولادت امام حضرت رضا (ع)
بـدان كـه در تـاريـخ ولادت آن جـناب اختلاف است و اشهر آن است كه در يازدهم ذى القعده سـنـه صـد و چـهـل و هـشت در مدينه منوره متولد شده و بعضى يازدهم ذى الحجة سنه صد و پـنـجـاه و سـه گـفـتـه انـد كـه بـعد از وفات حضرت صادق عليه السلام بوده كه پنج سـال ،
و مـوافـق روايـت اول كـه اشـهر است ولادت آن حضرت بعد از وفات حضرت صادق عـليـه السـلام بوده به ايام قليلى و حضرت صادق عليه السلام آروز داشت كه آن جناب را درك كـنـد چـه آنـكـنـه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه مى فرمود شـنـيـدم از پـدرم جـعـفـر بـن مـحـمـّد عـليـه السـلام كـه مـكـرر بـه مـن مـى فـرمود كه عالم آل محمّد عليهم السلام در صلب تو است و كاشكى من او را درك مى كردم پس به درستى او همنام
اميرالمؤ منين على عليه السلام است .
- ( بحارالانوار ) 49/100، حديث 17.
✅امامت و ولایت حضرت امام رضا (ع)
ورود حضرت امام رضا (ع) به مرو
و بيعت مردم با آن حضرت به ولايت عهد
چـون حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام وارد مـرو شـد، مـاءمـون آن جـنـاب را تبجيل و تكريم تمام نمود و خواص اولياء و اصحاب خود را جمع نموده و گفت : اى مردمان ! مـن در آل عـبـاس و آل عـلى عـليـه السـلام تـاءمـل كـردم هـيـچ يـك را افـضل و احق به امر خلافت از على بن موسى عليه السلام نديدم پس رو كرد به حضرت امـام رضـا عـليـه السـلام و گـفـت : اراده كـرده ام كه خود را از خلافت خلع نمايم و به تو تـفـويض كنم ، حضرت فرمود: اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده است جايز نيست كه بـه ديـگـرى بـخـشـى و خـود را از آن معزول كنى و اگر خلافت از تو نيست ترا اختيار آن نـيـسـت كـه بـه ديـگـرى تـفـويـض نـمـايـى . مـاءمـون گـفـت : البـتـه لازم اسـت كه اين را قـبـول كـنـى ، حـضـرت فـرمـود: مـن بـه رضـاى خـود هـرگـز قبول نخواهم نمود و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود و چندان كه او مبالغه كرد، حضرت چون غرض او را مى دانست امتناع مى فرمود.
چـون مـاءمـون از قـبـول خـلافـت آن حـضـرت مـاءيـوس گـرديـد گفت : هرگاه كه خلافت را قـبـول نـمـى كـنـى پس ولايت عهد مرا قبول كن كه بعد از من خلافت با تو باشد، حضرت فـرمـود كـه پـدران بـزرگـواران مـن مـرا خـبـر دادنـد از رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه من پيش از تو از دنيا بيرون خواهم رفت و مرا بـه زهـر سـتـم شهيد خواهند كرد و بر من ملائكه آسمان و ملائكه زمين خواهند گريست و در زمـين غربت در پهلوى هارون الرشيد مدفون خواهم شد، ماءمون از استماع اين سخن گريان شـد و گـفـت : تـا مـن زنـده ام كـى مـى تـوانـد تـو را بـه قـتـل رسـانـد يـا بـدى نيست به تو انديشه نمايد. حضرت فرمود: اگر خواهم مى توانم گفت ، كى مرا شهيد خواهد كرد! ماءمون گفت : غرض تو از اين سخنان آن است كه ولايت عهد مـرا قـبـول نـكـنـى تـا مـردم بـگويند كه تو ترك دنيا كرده اى ، حضرت فرمود: به خدا سـوگـنـد! از روزى كـه پـروردگـار مـن مـرا خـلق كـرده اسـت تـا بـه حال دروغ نگفته ام و ترك دنيا براى دنيا نكرده ام و غرض تو را مى دانم . گفت : غرض من چيست ؟ فرمود: غرض تو آن است كه مردم بگويند كه على بن موسى الرضا عليه السلام ترك دنيا نكرده بود بلكه دنيا ترك او را كرده بود، اكنون كه دنيا او را ميسر شد براى طمع خلافت ، ولايت عهد را قبول كرد. ماءمون در غضب شد و گفت : پيوسته سخنان ناگوار در برابر من مى گويى و از سطوت من ايمن شده اى ، به خدا سوگند كه اگر ولايت عهد مرا قبول نكنى گردنت را بزنم ! حضرت فرمود كه حق تعالى نفرموده است كه من خود را بـه مهلكه اندازم هرگاه جبر مى نمايى قبول مى كنم به شرط آنكه كسى را نصب نكنم و احدى را عزل ننمايم و رسمى را بر هم نزنم و احداث امرى نكنم و از دور بر بساط خلافت نظر كننم . ماءمون به اين شرايط راضى شد، پس حضرت دست به سوى آسمان برداشت و گفت : خداوندا! تو مى دانى كه مرا اكراه نمودند به ضرورت ، اين امر را اختيار كردم ، پـس مـرا مـؤ اخـذه مـكـن چـنـانـچـه مـؤ اخـذه نـكـردى دو بـنـده و دو پـيـغـمـبـر خـود يـوسـف و دانيال را در هنگامى كه قبول كردند ولايت را از جانب پادشاه زمان خود، خداوندا! عهدى نيست جـز عـهـد تو و و لايتى نمى باشد مگر از جانب تو، پس توفيق ده مرا كه دين ترا برپا دارم و سنت پيغمبر ترا زنده دارم ، همانا تو نيكو مولايى و نيكو ياورى .
پـس مـحـزون و گـريـان ولايـت عـهـد را از مـاءمـون قـبـول فرمود.(1)
روز ديـگـر كـه روز شـشـم مـاه مـبـارك رمـضـان بوده چنانچه ظاهر مى شود از ( تاريخ شـرعـيـه شـيـخ مـفيد ) ، ماءمون مجلسى عظيم ترتيب داد و كرسى براى آن حضرت در پـهـلوى كـرسـى خـود نـهـاد و وسـاده براى آن حضرت قرار داد و جميع اكابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد، اول پسر خود عباس را امر كرد كه با حضرت بيعت كرد بعد از آن سـايـر مـردم بـيـعـت كـردند پس بدره هاى زر آوردند و جوائز بسيار به مردم بخشيد و خـطـبـا و شـعـرا بـرخـاسـتـند و خطبه و قصائد غراء در شاءن آن حضرت خواندند و جائزه گـرفـتـنـد و امـر شـد كه در رؤ س منابر و مناير نام آن حضرت را بلند گردانند و وجوه دنـانـيـر و دراهـم بـه نـام نـامـى و لقـب گـرامـى آن حـضـرت مـزيـن گـردانـنـد، و در همان سال در مدينه بر منبر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم خطبه خواندند و در دعا به حضرت امام رضا عليه السلام گفتند:
( وَلِىَّ عَهْدِ الْمُسْلِمينَ عَلِىَّ بْنَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلى بن الْحُسَيْنِ بْنِ على بن اَبى طالِب عَلَيْهِمُ السّلام ) .
سِتَّة اباءِهُمُ ماهُمُ(2)اَفْضَلُ مَنْ يَشْرَبُ صَوْبَ الْغَمامِ(3) .
و هـم مـاءمـون امر كرد به مردم سياه پوشى را كه بدعت بنى عباس بود ترك كنند و جامه هاى سبز بپوشند و يك دختر خود ام حبيبه را به آن حضرت تزويج كرد و دختر ديگر خود ام الفـضـل را بـه امـام مـحـمّد تقى عليه السلام نامزد كرد، و تزويج كرد به اسحاق بن مـوسـى دخـتـر عـمـش اسـحـاق بن جعفر را. در آن سال ابراهيم بن موسى برادر حضرت امام رضا عليه السلام به امر ماءمون با مردم حج كرد.(4)
و روايت شده كه چون نزديك عيد شد ماءمون فرستاد خدمت آن حضرت كه بايد سوار شويد برويد به مصلى نماز عيد بگزاريد و خطبه بخوانيد حضرت پيغام فرستاد كه مى دانى مـن قـبـول ولايـت عـهد كردم به شرط آنكه در اين كارها مداخله نكنم مرا عفو كنيد از نماز عيد خـوانـدن بـا مـردم ، مـاءمون پيغام داد كه من مى خواهم در اين كار دلهاى مردم مطمئن شود به آنـكـه تـو وليـعـهـد مـنـى و بـشـنـاسـنـد فـضـل تـرا، حـضـرت قبول نكرد، پيوسته رسول مابين آن حضرت و ماءمون رفت و آمد مى كرد تا اينكه اصرار مـردم در ايـن كار بسيار شد، لاجرم حضرت پيغام فرستاد كه اگر مرا عفو كنى بهتر است بـه سـوى مـن و اگـر عـفـو نـمـى كـنـى مـن مـى روم بـه نـمـاز هـان نـحـو كـه حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم و حـضـرت امـيـرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السـلام مـى رفتند، ماءمون گفت : برو به نماز به هر نحو كه خواسته باشى ، پس امر كـرد سـرهـنـگان و دربانان را و مردم را كه اول صبح بر در خانه حضرت امام رضا عليه السـلام حـاضـر شوند. راوى گفت : چون روز عيد شد جمع شدند مردم براى آن حضرت در راهـهـا و بـامـهـا، و اجـتماع كردن زنها و كودكان و نشستند در انتظار بيرون آمدن آن جناب و تـمـام سـرهـنـگـان و لشـكـر حـاضر شدند بر در منزل آن حضرت در حالى كه سوار بر سـتـوران خـود بـودنـد و ايـسـتـادنـد تـا آفـتـاب طـلوع كـرد، پـس حـضـرت غـسل كرد و پوشيد جامه هاى خود را و عمامه سفيدى از پنبه بافته بر سر بست يك طرف آن را در مـيـان سـيـنـه خـود و طـرف ديـگرش را در مابين دو كتف خود افكند و قدرى هم بوى خوش به كار برد و عصايى بر دست گرفت و به موالى خود فرمود كه شما نيز بكنيد آنـچـه را كـه من كردم . پس بيرون آمدند ايشان در پيش روى آن حضرت و آن حضرت حركت فـرمـود با پاى برهنه و جامه را بالا زده تا نصف ساق و عليه ثياب مشمّرة پس كمى راه رفت آنگاه سر به سوى آسمان كرد و تكبير عيد گفت و مواليان نيز با آن حضرت تكبير گـفـتـند، پس رفتند تا در منزل سرهنگان و لشكريان كه آن حضرت را به اين هيبت ديدند تـمـامـى خـود را از مـالهـاى خـود بـر زمـيـن افـكـنـدنـد و بـه كمال خفت و سختى كفشهاى خود را از پا بيرون مى آوردند.
( وَ كانَ اَحْسَنُهُمْ حالا مَنْ كانَ مَعَهُ سِكّينٌ قَطَعَ بِها شَرابَةَ جاجيلَتِهِ ) . (5)
و از هـمـه بهتر حال آن كسى بود كه با خود كاردى داشت كه شرابه كفش خود را بريد و پـاى خود را بيرون آورد و پا برهنه شد. راوى گفت : حضرت امام رضا عليه السلام بر در مـنـزل تـكـبـيـرى گـفـت و مـردم نـيـز بـا آن حـضـرت تـكـبـيـر گـفـتـنـد، چـنـان بـه خـيـال مـا آمد كه آسمان و ديوارها با آن حضرت تكبير مى گويند و مردم شروع كردند به گـريـسـتـن و ضـجـه كشيدن از شنيدن تكبير آن حضرت ، به حدى كه شهر مرو از صداى گريه و شيون به لرزه درآمد، اين خبر به ماءمون رسيد ترسيد كه اگر آن حضرت به ايـن كـيـفيت به مصلى برسد مردم مفتون و شيفته او شوند، نگذاشت آن حضرت برود بلكه فـرسـتاد خدمت آن حضرت كه ما شما را به زحمت و رنج درآورديم برگرديد و خود را به مشقت نيفكنيد، آن كس كه هر سال نماز مى خوانده همان بخواند، حضرت طلبيد كفش خود را و پـوشـيـد و سـوار شد و برگشت و مختلف شد امر مردم در آن روز و منتظم شد امر نمازشان به سبب اين كار.(6)
مـؤ لف گـويد: اگر چه به حسب ظاهر ماءمون در توقير و تعظيم حضرت امام رضا عليه السـلام مـى كوشيد و احترام آن جناب را فروگذار نمى كرد اما در باطن به طور شيطنت و نكرى بر طريق نفاق با آن حضرت دشمنى مى كرد و به حكم ( هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ) (7) دشـمـن واقـعـى بـلكـه سـخـتترين دشمنان او بود كه به حسب ظاهر به طـريـق مـحـبـت و دوسـتـى و خـوش زبـانـى بـا آن حـضـرت رفـتـار مـى نـمـود امـا در بـاطن مـثـل افعى و مار آن جناب را مى گزيد و پيوسته جرعه هاى زهر به كام آن بزرگوار مى رسـانـيـد. لاجـرم از زمـانـى كـه آن حـضـرت وليـعـهـد شـد، اول مـصـيـبـت و اذيـت و صدمات آن حضرت شد، و در همان روزى كه با آن جناب بيعت كردند يـكـى از خـواص آن حـضـرت گـفـت مـن در خـدمـت آن جـنـاب بـودم و بـه جـهـت ظـاهـر شـدن فـضل آن حضرت مستبشر و خوشحال بودم آن حضرت مرا به نزد خود طلبيد و آهسته با من فرمود كه به اين امر خوشحال مباش ؛ زيرا كه اين كار به اتمام نخواهد رسيد و به اين حـال نـخواهم ماند.(8) و در حديث على بن محمّد بن الجهم است كه چون ماءمون عـلمـاى امـصـار و فـقـهـاى اقطار را جمع كرد كه با امام رضا عليه السلام مباحثه و مناظره نـمـايـنـد و آن حـضرت بر همه غالب شد و همگى اقرار به فضيلت آن جناب نمودند و از مجلس ماءمون برخاست و به منزل خود معاودت فرمود، من در خدمت آن حضرت رفتم و گفتم : خـدا را حـمـد مى نمايم كه ماءمون را مطيع شما گردانيد و در اكرام شما مبالغه مى نمايد و غـايـت سـعـى مـبـذول مـى دارد، حـضرت فرمود كه يابن جهم ! ترا فريب ندهد اين محبتهاى ماءمون نسبت به من ؛ زير كه در اين زودى مرا به زهر شهيد خواهد كرد و از روى ستم و ظلم و اين خبرى است كه از پدران من به من رسيده است اين سخن را پنهان دار و تا من زنده ام با كس مگوى .(9)
و بـالجـمـله : پـيـوسـتـه آن جـنـاب از سـوء مـعـاشـرت مـاءمـون درد در دل نازنينش بود و به كسى نمى توانست اظهار كند و آخر كار چندان به تنگ آمده بود كه از خـدا مـرگ خـود را مـى خـواسـت ؛ چـنـانـچـه يـاسـر خادم گفته كه در هر روز جمعه كه آن حـضـرت از مسجد جامع مراجعت مى فرمود به همان حالى كه عرق دار و غبارآلود بود دستها را به درگاه الهى بلند مى كرد و مى گفت : الهى ! اگر فرج و گشايش امر من در مرگ من است پس همين ساعت در مرگ من تعجيل فرما. و پيوسته در غم و غصه بود تا از دنيا رحلت فـرمـود.(10) و اگـر شـخـص مـتـفـحـص تاءمل كند در وضع معاشرت و سلوك ماءمون با آن حضرت تصديق اين مطلب را خواهد نمود آيـا عـاقلى تصور مى كند كه ماءمون دنيا پرست كه به جهت طلب خلافت و رياست امر كند برادرش محمّد امين را در كمال سختى بكشند و سرش را براى او آورند در صحن خانه خود او را بر چوبى نصب كند و امر كند جنود و عساكر خود را كه هر كس برخيزد و بر اين سر لعـنـت كـنـد و جـائزه خـود را بـگـيرد آيا چنين كسى كه اين قدر طالب خلافت و ملك است امام رضا عليه السلام را از مدينه به مرو مى طلبد و تا دو ماه اصرار مى كند كه من مى خواهم خـود را از خـلافـت خـلع كنم و لباس خلافت را بر تو بپوشانم !؟ آيا جز شيطنت و نكرى نكته ديگرى ملحوظ نظر او است ؟! و حال آنكه ( خلافت ) قرة العين ماءمون بوده ، و در حـق سـلطـنت گفته اند الملك عقيم و برادرش امين خوب او را شناخته بود چنانچه گفت با احمد بن سلام هنگامى كه او را دستگير كرده بودند آيا ماءمون مرا مى كشد احمد گفت : ترا نخواهد كشت چه آنكه علاقه رحم دل او را بر تو مهربان خواهد كرد امين گفت : هيهات الْمُلْكُ عَقيمٌ لا رَحِمَ لَهُ.
و مـع ذلك : ماءمون ابدا ميل نداشت كه از حضرت رضا عليه السلام فضيلت و منقبتى ظاهر شـود؛ چـنـانچه از ملاحظه روايات رفتن آن حضرت به نماز عيد و غيره اين مطلب واضح و هـويـدا اسـت و در ذيـل حـديـث رجـاء بـن ابـى الضـحـاك اسـت كـه چـون او فـضـائل و عـبـادات حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام را بـراى مـاءمـون نـقـل كـرد مـاءمـون گفت : خبر مده مردم را به اينها كه گفتى و براى مصلحت از روى شيطنت گفت به جهت آنكه مى خواهم فضائل آن جناب ظاهر نشود مگر بر زبان من و در آخر امر چون ديـد كـه هـر روز انـوار عـلم و كـمـال و آثـار رفـعـت و جلال آن حضرت بر مردم ظاهر مى شود و محبت آن حضرت در دلهاى ايشان جا مى كند نائره حسد در كانون سينه اش مشتعل شد و در مقام تدبير آن حضرت برآمد و آن حضرت را مسموم نـمـود؛ چنانچه شيخ صدوق از احمد بن على روايت كرده است كه گفت از ابوالصلت هروى پرسيدم كه چگونه ماءمون راضى شد به قتل حضرت امام رضا عليه السلام با آن اكرام و محبتى كه نسبت به او اظهار مى كرد و او را وليعهد گردانيده بود؟ ابوالصلت گفت كه ماءمون براى آن ، آن حضرت را گرامى مى داشت كه فضيلت و بزرگوارى او را مى دانست و ولايـت عـهـد را به او تفويض كرد براى آنكه مردم آن حضرت را چنان بشناسند كه راغب است در دنيا و محبت او از دلهاى مردم كم شود، چون ديد كه اين باعث زيادتى محبت و اخلاص مـردم شـد عـلمـاى جميع فرق را از يهود و نصارى و مجوس و صائبان و براهمه و ملحدان و دهـريـان و عـلمـاى جـمـيـع مـلل و اديان را جمع كرد كه با آن حضرت مباحثه و مناظره نمايند شـايـد كـه بر او غالب شوند و در آن حضرت فتورى به هم رسد و اين تدبير نيز بر خـلاف مقصود او نتيجه داد و همگى آنها مغلوب آن حضرت گرديدند و اقرار به فضيلت و جلالت آن جناب نمودند، الخ .(11)
1- ( جلاءالعيون ) علامه مجلسى ص 935 937.
2- هم من هم .
3- ( ارشاد شيخ مفيد ) 2/263.
4- ر.ك : ( بحارالانوار ) 49/132 134، ( جلاءالعيون ) ص 937.
5- ( جاجيله ) معرب ( چاچله ) به فتح چيم فارسى و لام است، يعنى افزار چرمى دست و پاى .
6- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) 2 149 151.
7- سوره منافقون (63)، آيه 4.
8- ( بحارالانوار ) 49/145.
9- ( بحارالانوار ) 49 284.
10- ( بحارالانوار ) 49/140.
11- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) 2/23.
✅فضائل و مناقب حضرت امام رضا (ع)
پاك و پاكيزه متولد شد
ابـن بـابـويـه بـه سـنـد معتبر از محمّد بن زياد روايت كرده است كه گفت از حضرت امام مـوسـى عـليـه السـلام شـنـيـدم در روزى كـه حضرت امام رضا عليه السلام متولد شد مى فـرمود كه اين فرزند من ختنه كرده و پاك و پاكيزه متولد شد و جميع ائمه چنين متولد مى شـونـد و ليـكـن مـا تـيـغـى بـر مـوضـع خـتـنـه ايـشـان مـى گردانيم از براى متابعت سنت .
- ( كمال الدّين ) شيخ صدوق 2/433.
مكشوف باد كه فضائل و مناقب حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام نه چـنـدان اسـت كـه در حـيـز بـيـان آيـد و يـا كـس احـصـاء آن تـوانـد و فـى الحـقـيـقـه فضائل آن جناب را احصاء نمودن ستارگان آسمان شمردن است .
( وَ لَقـَدْ اَجـادَ اَبـُونـَواسٍ فـى قَوْلِهِ وَ هُوَ عِنْدَ هارون الرَّشيد كَما فى الْمَناقِبِ اَوْ عِنْدَ الْمَاءْمُونِ كَما فى سائر الْكُتُبِ ) :
قيلَ لى اَنْتَ اَوْحَدُ النّاسِ طُرّا
فى عُلُوم الْوَرى وَ شِعرِ البَدِيْةِ
لَكَ مِنْ جَوْهَرِ الْكَلامِ نِظامٌ
يُثْمِرُ الدُّرَّ فى يَدَيْ مُجْتَنيهِ
فَعَلى ما تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسى
وَ الْخِصالَ الَّتى تَجَمَّعْنَ فيهِ
قُلْتُ لااَسْتَطيعُ مَدْحَ اِمامٍ
كانَ جِبْريلُ خادِما لاَبيهِ
- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/372، تحقيق : دكتر بقاعى .
كـثـرت عـلم امام حضرت رضا (ع)
در كـثـرت عـلم آن حـضـرت است : شيخ طبرسى روايت كرده از ابوالصّلت هروى كه گـفـت نـديـدم عـالمـتـرى از على بن الموسى الرضا عليه السلام و نديد او را عالمى مگر آنكه شهادت داد به مثل آنچه من شهادت دادم ، و به تحقيق كه جمع كرد ماءمون در مجلس هاى مـتـعـدده جـماعتى از علماء اديان و فقها و متكلمين را تا با آن حضرت مناظره و تكلم كنند و آن حضرت بر تمام ايشان غلبه كرد و همگى اقرار كردند بر فضيلت او و قصور خودشان و شـنـيـدم از آن حضرت كه مى فرمود من مى نشستم در روضه منوره و علما در مدينه بسيار بـودنـد و هـرگـاه از مـسـاءله اى عـاجـز مـى شـدنـد جـمـيـعـا بـه مـن رجـوع مـى دادنـد و مسائل مشكله خود را براى من مى فرستادند و من جواب مى گفتم .
( اعلام الورى ) طبرسى 2/64.
اخلاق،احسان،عبادت امام حضرت رضا (ع)
شـيـخ صـدوق روايـت كـرده از ابـراهيم بن العباس كه گفت هرگز نديدم كه حضرت ابـوالحـسـن الرضـا عليه السلام كسى را به كلام خويش جفا كند و نديدم كه هرگز كلام كـسـى را قـطـع كـند، يعنى در ميان سخن او سخنى گويد تا فارغ شود از كلام خود،
و رد نـكـرد حـاجـت احدى را كه مقدور او بود برآورد
و هيچ گاهى در حضور كسى كه با او نشسته بود پا دراز نفرمود،
و در مجلس ، مقابل جليس خود تكيه نمى فرمود،
و هيچ وقتى نديدم او را كه به يكى از موالى و غلامان خود بد گويد و فحش دهد
و هيچگاهى نديدم كه آب دهان خود را دور افكند
و هيچ گاهى نديد كه در خنده خود قهقه كند بلكه خنده او تبسم بود
و چون خـلوت مـى فـرمـود و خـوان طعام نزد او مى نهادند مماليك خود را تمام سر سفره مى طلبيد حتى دربان و ميراخور او، و با آنها طعام ميل مى فرمود
و عادت آن جناب آن بود كه شبها كم مى خوابيد و بيشتر شبها را از اول شب تا به صبح بيدار بود
و روزه بسيار مى گرفت و روزه سه روز از هر ماه كه پنجشنبه اول ماه و پنجشنبه آخر ماه و چهارشنبه ميان ماه باشد از او فـوت نـشـد و مـى فـرمـود: روزه ايـن سـه روز مـقـابـل روزه دهـر اسـت ،
و آن حـضـرت بـسيار احسان مى كرد و صدقه مى داد در پنهانى و بـيـشـتـر صـدقـات او در شـبـهـاى تـار بـود، پـس اگـر كـسـى گـمـان كـنـد كـه مـثـل آن حـضـرت را در فـضـل ديـده اسـت پـس تـصـديـق نـكنيد او را،
و از محمّد بن ابى عباد مـنـقول است كه حضرت امام رضا عليه السلام در تابستان ها بر روى حصير مى نشستند و در زمـسـتـان بـر روى پـلاس و جـامـه هـاى غـليـظ و درشـت مى پوشيدند و چون براى مردم بيرون مى آمدند زينت مى فرمودند.
( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) 2/178.
احسان امام حضرت رضا (ع)
شيخ اجل احمد بن محمّد برقى از پدرش از معمر بن خلاد روايت كرده است كه هرگاه حـضـرت امـام رضـا عـليـه السـلام طـعـام ميل مى كرد كاسه بزرگى نزديك سفره خود مى گـذاشت و از هر طعامى كه در سفره بود از بهترين مواضع او مقدارى بر مى داشت و در آن كـاسـه مـى گـذاشـت پس امر مى كرد كه بر مساكين پخش كنند آن وقت تلاوت مى كرد آيه ( فـَلاَ اقـْتـَحـَمَ الْعـَقـَبـَة ) (1)
حـاصـل ايـن آيـه شـريـفـه و آيـات بـعـد از آن آنـكـه اصـحـاب مـيـمـنـه و اهـل بـهـشـت در عـقـبـه ، يـعـنـى امـر سـخـت و مـخـالفـت نـفـس داخـل مـى شـونـد و آن عـقـبـه آزاد كـردن بنده اى است از رقيت يا طعام خورانيدن است در روز گـرسـنـگـى بـه يـتيمى كه داراى قرابت و خويشى باشد يا مسكينى كه از بيچارگى و فـقـر و خـاك نـشـين باشد،
پس حضرت امام رضا عليه السلام مى فرمود كه خداوند عز و جـل دانـا بـود كـه هـر انسانى قدرت آزاد كردن بنده ندارد پس قرار داد براى ايشان راهى بـه بـهـشت ، يعنى مقابل آزاد كردن بنده اطعام را قرار داد كه هر شخصى بتواند به سبب آن راه بهشت گيرد و به بهشت رود.(2) 1- سوره بلد (90)، آيه 11.
2- ( محاسن ) برقى ص 392.
علم و دانش و قرائت قران
به سند سابق از ابوذكوان از ابراهيم بن عباس روايت كرده كه گفت نديدم هـرگـز حـضـرت امام رضا عليه السلام را كه از او چيزى بپرسند و نداند، و نديدم از او داناتر به احوالى كه در زمان پيش تا زمان او گذشته است و ماءمون او را امتحان مى نمود به هر سؤ الى و او جواب مى گفت و همه سخن او و جواب او و مثلها كه مى آورد همه از قرآن منتزع بود و او در هر سه روز قرآن را ختم مى كرد و مى گفت : اگر خواهم در كمتر از سه روز خـتم مى كنم اما هرگز به آيه اى نمى گذرم مگر آنكه فكر مى كنم در آن و تفكر مى كـنـم كـه در چـه چـيـز فـرود آمـده بـود و در كـدام وقـت نازل شده از اين روى به هر سه روز ختم مى كنم .
- ( عيون اخبار الرضا عليه السلام ) 2/179 180.
✅اصحاب ، دوستداران ؛ خادمان حضرت
حسن بن على بن زياد الوشاء بجلى كوفى
از وجـوه طايفه از اصحاب حضرت رضا عليه السلام است و پسر دختر الياس صيرفى اسـت كـه از شـيـوخ اصـحـاب حضرت صادق عليه السلام بوده و از جد خود الياس روايت كرده كه در وقت احتضارش گفت : شاهد باشيد و اين ساعت ، ساعت دروغ گفتن نيست هر آينه شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: واللّه ! نمى ميرد بنده اى كه دوست دارد خدا و رسول و ائمه عليهم السلام را پس آتش مسّ بكند او را و اين كلام را اعاده كرد دوبار و سه بار بدون آنكه از او سؤ ال كنند.(1)
و شـيـخ طـوسـى روايـت كـرده از احـمـد بن محمّد بن عيسى بن قمى ؛ كه به جهت طلب حديث رحـلت كـردم بـه كـوفـه و مـلاقـات كـردم در آنـجـا حـسـن بـن عـلى وشـا را از او سـؤ ال كردم كه كتاب علاء ن رزين و ابان بن عثمان را براى من بياورد، چون آورد گفتم به او دوست مى دارم كه اجازه دهى به من روايت اين دو كتاب را، گفت : خدا ترا رحمت كند! چه عجله اى دارى برو بنويس از روى آنها بعد سماع كن ، گفت : گفتم كه از حوادث روزگار ايمن نـيـسـتـم ، گـفـت : اگـر مـن دانـسـتـم كـه از بـراى حـديـث مـثـل تـو طـالبـى است هر آينه بسيار اخذ حديث مى كردم چه آنكه من درك كردم در اين مسجد نـهـصـد تـن از مـشـايـخ را كـه هـر يـك مـى گـفـت : ( حـَدَّثـَنـى جـَعـْفـَرُ بْن مُحَمَّد ) .(2)
مـولف گـويـد: كـه از ايـن روايـت مـعـلوم مـى شـود كـه در سـابـق اهـل قـم چـه قدر طالب حديث بوده اند كه شد رحال مى كرده اند از قم تا كوفه به طلب حديث و هم اعتماد ايشان به اصول بوده و روايت نمى كردند حديث را مگر با اجازه يا سماع از مشايخ ، و بالجمله : او از مشايخ اجازه و اجلاء اصحاب ائمه از او روايت مى كنند و اگر عثره اى از او سر زده در وقف او بر حضرت موسى عليه السلام تدارك كرده به رجوع او به حضرت امام رضا عليه السلام و قول به امامت آن حضرت و حجت بعد از آن حضرت .
ابـن شـهر آشوب در ( مناقب ) روايت كرده از او كه گفت : نوشتم در طومارى مسائلى چـنـد كه امتحان كنم به آن على بن موسى عليه السلام را پس صبح حركت كردم به سوى مـنـزل آن حضرت ، از بسيارى جمعيت كه بر در خانه آن حضرت بود نرسيدم به در خانه در ايـن حـال خـادمـى را ديـدم كـه مـى پـرسـيد: كيست حسين بن على وشاء پسر دختر الياس بغدادى ؟ گفتم : اى غلام ! آن كس كه تو مى جويى منم . پس نوشته اى به من داد و گفت : ايـن اسـت جـواب مسائلى كه با خود دارى ! پس من به سبب اين معجزه باهره قطع كردم به امامت آن حضرت و ترك كردم مذاهب واقفيه را.(3)
1- ( رجال النجاشى ) ص 39.
2- همان ماءخذ.
3- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/370.
حسن بن على بن فضال تيملى كوفى
مكنى به ابومحمّد
قـاضى نوراللّه در ( مجالس ) گفته كه به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام رسـيـده بـود و از روايـان حـضرت امام رضا عليه السلام و اختصاص تمام به آن حضرت داشـت و جـليل القدر و عظيم المنزلة و زاهد و صاحب ورع و ثقه بود در روايات ، و در ( كـتـاب نجاشى ) از فضل بن شاذان منقول است كه گفت : در يكى از مساجد نزد بعضى از قـراء درس مـى خـواندم در آنجا قومى ديدم كه با هم سخنان مى گفتند و يكى از آن ميان مى گفت كه در كوه مردى است كه او را ابن فضال مى گويند و او عابدترين جماعتى است كـه مـا ديـده ايم و گفت كه او به صحرا بيرون مى آيد و به سجده فرود مى رود و آنگاه مرغان صحرا بر او جمع مى شوند و او آنچنان از خود محو شده بر زمين مى افتد كه از دور گـمـان مى شود كه جامه يا خرقه اى است و وحشيان صحرا نزديك به او چرا مى كنند و از او رمـيـده نـمـى شـونـد بـنـابـر غـايـت مـؤ انـسـت كـه ايـشـان را بـه او حـاصـل شـده . فـضـل بـن شـاذان گـويـد پـس از آن سـخـن گـمـان كـردم كـه مـگـر آن حـال كـسى است كه در زمان سابق بوده و بعد از استماع آن سخن به اندك زمانى ديدم كه شيخى خوش صورت نيكو شمائل كه جامه برسى و رداء برسى در بر و ( كفش سبز ) (1) در پا داشت از در، درآمد و بر پدر من كه با او نشسته بودم سلام كـرد و پـدر من جهت تعظيم او برخاست و او را جاى داد و گرامى داشت و چون بعد از لحظه اى بـرخـاسـت مـن از پـدر خـود پـرسـيـدم كـه ايـن شيخ كيست ؟ گفت : اين حسبن بن على بن فـضـال است ! گفتم : آن عابد فاضل مشهور؟! گفت : همان است ، گفتم : آن نخواهد بود مى گويند كه او در كوه مى باشد، گفت اين همان است كه در كوه مى باشد، باز گفتم كه او نـخـواهـد بـود كـه او هـمـيـشـه در كـوه مـى بـاشـد، گـفـت : چـه كـم عـقـل پـسـرى بـوده اى نـمـى تواند بود كه او در اين ايام از آنجا آمده باشد، پس آنچه از اهـل مـسجد درباره حسن شنيده بودم بر پدر عرض كردم پدرم گفت : آنچه شنيده اى درست است و اين حسن همان حسن است . و حسن گاهى پيش پدر من مى آمد پس من نزد او رفتم و كتاب ابـن بكير و غير آن از كتب احاديث از او استماع نمودم و بسيار بود كه كتاب خود را بر مى داشـت و بـه حـجـره مـن مـى آمـد و بـر من قرائت آن مى نمود و در سالى كه طاهر بن الحسين الخزاعى كه از سپهسالاران ماءمون بود حج گزارد و به كوفه مراجعت نمود، چون تعريف فـضايل و كمالات حسن نزد او كرده بودند كسى نزد حسن فرستاد و به او پيغام نمود كه مـن از رسـيـدن به خدمت شما معذورم التماس دارم كه شما قدوم شريف به سوى من ارزانى داريد. پس حسن از رفتن نزد طاهر امتناع نمود و هرچند اصحاب او را در ملاقات طاهر ترغيب نمودند قبول نكرد و گفت مرا با او نسبتى نيست و از آن ، استغناى او دانستم كه آن آمدن به خـانـه مـن از روى ديندارى بود و مصلاى او در جامع كوفه نزد ستونى بود كه آن را ( سـابـعـه ) و ( اسطوانه ابراهيم عليه السلام ) مى گويند و حسن در تمام عمر قائل به امامت عبداللّه افطح بود و در مرض موت واقعه اى ديد و از آن عقيده برگرديد و رجوع به حق نمود رحمة اللّه تعالى .
وفـات حـسـن در سـال دويـسـت و بـيست چهار بوده و از جمله مصنفات او كتاب ( زيارات و بـشـارات ) است و كتاب ( نوادر ) و كتاب ( رد بر غلات ) و كتاب ( الشـواهد ) و كتاب در ( متعه ) و كتاب در ( ناسخ و منسوخ ) و كتاب ( مـلاحـم ) و كـتـاب ( صـلاة ) و كـتـاب ( رجال ) ، انتهى .(2)
1- در ( رجال كشى ) به جاى ( نعل مخضر ) ، ( نعل مخصر ) آمده كه نوعى كفش شبيه ( كفش تابستانى ) است و به جاى ( برسى ) ، ( نرسى ) در ( رجال النجاشى ) و ( مجالس المؤ منين ) ذكر شده است . (ويراستار).
2- ( مجالس المؤ منين ) 1/398 399؛ ( رجال النجاشى ) ص 34.
حـسـن بـن مـحـبـوب السـراد
و يـقـال الزراد ابـوعـلى بـجـلى كـوفـى ثـقـة جليل القدر
از اركان اربعه عصر خود و از اصحاب اجماع است و او را كتب بسيار است از جمله ( كتاب مـشـيـخـه عـ( و ( كتاب حدود ) و ( ديات ) و ( فرائض ) و ( نكاح ) و ( طلاق ) و كتاب ( نوادر ) كه نحو هزار ورق است و كتاب ( تفسير ) و غـيـره از حـضرت امام رضا عليه السلام روايت مى كند و از شصت نفر از اصحاب حضرت صادق عليه السلام روايت كرده و نقل شده كه اهتمام ( محبوب ) پدر حسن در تـربـيـت او به مرتبه اى بوده كه جهت ترغيب او در اخذ حديث با او قرار داده بود كه به هـر حـديـث كـه از عـلى بن رثاب استماع كند و بنويسد يك درهم به او بدهد و اين على بن رثـاب از ثـقـات و اجـلاء عـلمـاء شـيعه كوفه است و روايت مى كند از حضرت صادق عليه السـلام و حـضـرت مـوسـى بـن جـعفر عليه السلام و برادرش يمان بن رثاب از رؤ ساى خـوارج بـوده و در هـر سـال سـه روز ايـن دو بـرادر بـا هـم اجـتماع مى كردند و مناظره مى نـمـودنـد پـس از آن از هـم جدا مى شدند و ديگر با هم به كلام حتى به سلام مخاطبه نمى نمودند.(1)
شـيـخ كـشـى روايـت كرده از على بن محمّد قتيبى از جعفر بن محمّد بن حسن محبوب كه گفته نـسب جد من حسن بن محبوب چنين است ، حسن بن محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب و اين وهب عبدى بوده سندى مملوك جرير بن عبداللّه بجلى و ( زراد ) يعنى زره گر بوده . پس به خـدمـت حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام رفت و از آن حضرت التماس نمود كه او را از جـريـر خـريـدارى نـمايد، جرير چون كراهت داشت كه او را از دست خود بيرون كند گفت آن غلام حر است آزاد كردم او را و چون آزادى او محقق شد خدمت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را اختيار كرد و وفات كرد حسن بن محبوب در آخر سنه دويست و بيست و چهار به سن شصت و پنج .(2)
فـقـيـر گـويـد: بـه مـلاحـظـه ايـنـكه وهب جد حسن زراد بود حسن را زرّاد مى گفتند تا آنكه حـضـرت امـام رضـا عـليـه السلام به بزنطى فرمود كه حسن بن محبوب زراد مگو بلكه بـگـو سـرّاد بـه جـهـت آنـكـه حـق تـعـالى در قرآن فرموده ، ( وَ قَدِّر فى السَّرْدِ ) (3) و ايـن نـهـى حـضـرت از گـفـت زراد و امر به گفتن سراد نه آن است كه عيبى در زراد باشد؛ زيرا كه زراد و سراد هر دو به يك معنى است بلكه اين براى اهتمام و تـرغـيـب بـه قـرآن مـجـيـد اسـت كـه تـا مـمـكـن شـود بـراى شـخـص چنان كند كه كلماتش و اسـتشهاداتش موافق با قرآن باشد و از كلام خداوند تعالى اخذ شده باشد؛ چنانكه روايت شـده در حـال آن حـضـرت كـه تـمام سخن او و جواب او و مثلها كه مى آورد همه از قرآن مجيد منتزع بود.
1- ( رجالى حلى ) ص 93، شماره 13.
2- ( مجالس المؤ منين ) 1/412، ( رجال كشى ) 2/851.
3- سوره سباء (34)، آيه 11.