eitaa logo
ويژه نامه امام جواد الائمه عليه السلام
7 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
كلمات شريفه 1. قالَ الْجَوادُ (ع): عِزُّ الْمُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.(4) عزّت مؤمن در بى‏نيازى او از مردم است. 2. قالَ (ع): لاتَكُنْ وَلِيّاً لِلَّهِ فِى الْعَلانِيَةِ وَعَدُوّاً لَهُ فِى السِّرِ.(5) دوست خدا در آشكار و دشمن او در پنهان مباش. 3. قالَ (ع): مَنِ اسْتَفادَ اَخاً فِى اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ.(6) كسى كه براى رضاى خداوند، برادر دينى‏اش را استفاده رساند، خانه‏اى را در بهشت به استفاده خواهد برد. 4. قالَ (ع):اِيَّاكَ وَمُصاحَبَةِ الشَّريرِ فَاِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ يَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَيَقْبَحُ آثارُهُ.(7) از رفاقت با آدم بد بپرهيز؛ چه اين كه او به مانند شمشير كشيده‏اى است كه منظرش نيكو و آثارش زشت است. 5. قالَ (ع):اَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ اِلى‏ ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللَّه، وَواعِظٍ مِن نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ‏(8) هر مؤمنى به سه خصلت نيازمند است: توفيق الهى، واعظى از نفس او كه پيوسته او را موعظه كند، و قبول كند از آن كه او را نصيحت كند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1 . مفاتيح الجنان، دعاى ششم ماه رجب. 2 . الإمام الجواد من المهد الى اللحد، ص 252. 3 . همان، ص 58. 4 . همان، ص 383؛ بحار الأنوار، ج 75، ص 109، باب 49، ح‏12. 5 . همان ج 78، ص‏365، باب 27، ح‏5. 6 . همان، ج‏78، ص‏78، باب 16، ح 51. اين روايت با همين عبارت از چند معصوم ديگر نيز نقل شده است. 7 . الإمام الجواد من المهد الى اللحد، ص 383. 8 . همان، ص 386. برگرفته شده از كتاب خاندان عصمت عليهم السلام - تاليف سيد تقى واردى https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‏ها 1. تواضع على بن جعفر (ع) در برابر امام جواد (ع) روزى امام محمد تقى (ع) بر عموى پدرش، على بن جعفر الصادق (ع) وارد گرديد. على بن جعفر، كه در كهولت سن بود، به احترام آن حضرت از جاى خود برخاست و وى را به حدى تكريم و تعظيم نمود كه سرزنش اطرافيان را برانگيخت و به او خُرده گرفتند كه تو عموى پدرش و بزرگ خاندان آل امام جعفر صادق (ع) هستى، چگونه با اين كهولت سن، براى اين نوجوان تواضع مى‏كنى؟ على بن جعفر در كمال متانت، دست به محاسن خويش كشيد و گفت: اگر خداوند منان اين محاسن سفيد مرا براى امامت لايق ندانست، من آن را سزاوار آتش جهنم مى‏دانم اگر به امامت ولىّ زمان خود، حضرت امام محمد تقى (ع) اقرار نكنم‏(2). على بن جعفر كه رحمت حق بر روانش باد، با اين گفتار و كردار خود، به اطرافيان خويش و تمام مسلمانان در اعصار بعد، درس امام‏شناسى آموخت. 2. رفتار مأمون عباسى با امام جواد (ع) پس از آن كه امام رضا (ع) توسط مأمون، در سفر خراسان به شهادت رسيد، اعتماد علويان و شيعيان از مأمون سلب گشته و به وى بدگمان شدند. در نتيجه، در هر فرصت مناسب، توطئه‏ها و جنايت‏هاى او را افشا مى‏كردند. از سوى ديگر، مأمون براى تبرئه خويش از اين جنايت بزرگ، همچنان در ظاهر با آل ابى‏طالب (ع) رفاقت و مدارا مى‏كرد و به آنان احترام مى‏گذاشت و در اين ميان، بيش از همه، امام جواد، فرزند گرانقدر امام رضا (ع) را تكريم مى‏نمود. وى پس از بازگشت از خراسان به بغداد، امام جواد (ع) را با اعزاز و اكرام به بغداد فراخواند تا از ايشان دلجويى كرده و سوءظن شيعيان به خويش را برطرف سازد. امام جواد (ع) پس از مدتى وارد بغداد شد. مأمون پيش از آن كه آن حضرت را ملاقات كند، روزى به همراه تعدادى از نزديكان و محافظان به قصد شكار از قصر خارج شد و پيش از خروج از شهر، در يكى از كوچه‏ها به گروهى از كودكان رسيد كه مشغول بازى بودند. كودكان با ديدن مأمون و همراهان وى همگى گريختند و پراكنده شدند. در ميان آنان نوجوانى بود نه ساله (يا هفت ساله) كه از ابهّت مأمون نترسيد و همان جا ايستاد. مأمون از متانت و مهابت او به شگفت آمد و از وى پرسيد: چرا مانند ساير كودكان از سر راه ما كنار نرفتى و از جاى خويش حركت نكردى؟ كودك شجاع پاسخ داد: اى خليفه! راه عبور و مرور تنگ نبود تا آن را بر تو گشاده و باز نمايم، مرتكب جرم و خطايى نشدم تا بگريزم، و گمان نمى‏كنم كسى را بى‏جرم و خطا عقوبت كنى. مأمون از بيان شيوا و متانت و وقار آن كودك، متعجب شد و پرسيد: نام تو چيست؟ كودك پاسخ داد: محمد. مأمون پرسيد: فرزند كيستى؟ او پاسخ داد: فرزند على بن موسى الرضا (ع). مأمون همين كه نام مبارك امام رضا (ع) را شنيد و به ياد جنايت خويش و شهيد نمودن آن حضرت افتاد منفعل شد و به تمجيد امام رضا (ع) و درود و رحمت فرستادن بر آن حضرت پرداخت، سپس به دنبال شكار رفت. چون به بيابان رسيد، نظرش به درّاجى افتاد و باز شكارى خويش را براى صيد آن به پرواز در آورد. بازِ شكارى مدتى در هوا ناپديد شد و پس از مدتى برگشت؛ اما به جاى درّاج، ماهى كوچكى در منقارش بودكه هنوز رمقى در تن داشت. مأمون از ديدن اين وضع در شگفت ماند و ماهى را از منقار باز شكارى گرفت و كار شكار را رها كرد و به شهر بازگشت. در راه دوباره به همان محلى رسيد كه قبلاً با امام جواد (ع) در آن جا ملاقات كرده بود. كودكان مشغول بازى بودند و با ديدن مأمون و سواران همراه او پراكنده شدند، مگر امام جواد (ع) كه به مانند سروِ سرافراز بر جاى خويش ثابت ماند. مأمون هنگامى كه به امام جواد (ع) رسيد، از ايشان پرسيد: اى محمد! بگو در كف دستم چه چيز دارم؟ امام جواد (ع) فرمود: خداوند منان درياهايى را در كره زمين آفريد كه ابر از آنها بلند مى‏شود و به آسمان مى‏رود و به همراه ابر، ماهى‏هاى ريز نيز به بالا مى‏روند و بازهاى شكارىِ پادشاهان، آنها را شكار مى‏كنندو پادشاهان، آنها را در كف دست خويش پنهان كرده و سلاله نبوّت را با آن، آزمايش و امتحان مى‏كنند.(3) امام جواد (ع) با اين سخنان، بر شگفتى مأمون افزود و او را وادار كرد كه در برابر آن حضرت تواضع نموده و ايشان را اكرام و احترام كند. او تا زنده بود امام جواد (ع) را عزيز و محترم مى‏شمرد و سعايت بدخواهان در مورد آن حضرت را ناديده مى‏گرفت و به آن ترتيب اثر نمى‏داد. او دختر خويش، ام الفضل را به همسرى آن حضرت درآورد؛ اما پس از مأمون، معتصم عباسى به خلافت رسيد و ام الفضل را وادار به كشتن امام جواد (ع) نمود. سرانجام، امام جواد (ع) به مانند عموى نياكانش، امام حسن مجتبى (ع)، به دست همسر خود به شهادت رسيد. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترجيح مى دهم كه ايشان در خراسان نيز همراه پدر بودند و جز مرگ امام رضا(ع) چيزى ايشان را جدا نكرد. آن حضرت پـس از وفات پدر با خانواده پـدرى بـه مدينه بازگشتند و بعد از بازگشت مامـون به بغداد و محكم شدن جاى پاى او,ايشان را به بغداد فراخوانـد و به خـود نزديك ساخت و اظهار ارادت و دوستـى نمـود و دختـرش را به ازدواج وى در آورد تـا از تهمت قتل پـدر ايشان , رهايى يابد كه ناگزير در چنيـن هنگامى , در سنى باشند كه بتوانند ازدواج كنند.))(2) روايان روايت كـرده انـد كه امام جـواد(ع) پس از ازدواج با دختر مامـون, به اتفاق همسرش ((ام الفضل)) با بـدرقه مردم, راهـى مدينه گرديد و هنگامـى كه به دروازه كـوفه رسيد با استقبال پـرشـور مردم رو به رو گرديـد, و آن چنان كه در روايت شيخ مفيد آمـده است به دارالمسيب وارد شـدند و در آنجا به مسجـد رفتند. در محوطه اين مسجد, درخت سدرى بود كه هنوز به بار ننشسته بود, حضرت كوزه اى آب خـواستند و پاى ايـن درخت به وضو پرداختند, سپـس برخاسته نماز مغرب را به جاى آوردند و پـس از پايان نماز , انـدك زمانـى به دعا پـرداختنـد و سپـس نمازهاى مستحبى خـواندند و تعقيبات آن را به جاى آوردند و در ايـن هنگام وقتى به سـوى درخت سـدر بازگشتند, مردم ديـدند كه ايـن درخت به بار نشسته, در شگفت ماندنـد واز ميوه اش خوردند, ميوه شيريـن و بدون هسته اى بـود, آنگاه امام را وداع گفته و در همان زمان, امام (ع) راهى مدينه شدند و تا هنگامى كه معتصـم در آغاز سال 225 ايشان را به بغداد فراخواند, در آنجا اقامت داشتند; از ايـن پـس در بغداد بـودنـد تا ايـن كه در پايان ذى العقـده همان سال, وفات يافتنـد.(3) روايان , سالـى را كه امام, همـراه همسـرش ام الفضل از بغداد عازم مـدينه شـدنـد و نيز تاريخ سال ازدواجشان رامعين نكرده اند. هر چنـد كه روايت شيخ مفيد گـوياى ايـن است كه آن حضرت بعد از پيروزىاش بريحيى بـن اكثم در آن مناظره معروف در سن نه سالگـى , موفق به ازدواج با دختـر ماءمـون شـد, ولـى عبارت مسعودى در كتاب (( اثبات الوصيه)) القاگر آن است كه امام پس از آن كه به سـن مناسب ازدواج رسيد, تـن به ايـن كـار داد. در ((اعيان الشيعه)) آمـده است: آنگـاه امـام جـواد(ع) ازمامون اجازه رفتن به حج خـواست و به اتفاق همسرش از بغداد قصد مدينه كرد. پـس ازعزيمت امام جواد(ع) به مدينه مامون در طرطـوس وفات يافت و با برادرش معتصم بيعت شد , سپس معتصـم , امام جواد (ع) را فراخواند و ايشان را به بغداد آورد. بديـن گـونه مـى تـوان گفت در مـورد مدت اقـامت ايـشان در مدينه و بغـداد و تـاريخ ازدواج و وفات ايشـان در روايات, مطلب اطمينان بخـش و قابل اعتمادى كه به طـور قطع بتـوان بـرداشت شخصـى از آن كـرد, وجـود نــدارد. آنچه مسلـم است اين كه ايشان بيشتريـن دوره زندگى خود را در زمان مامون طى كرد و در ايـن فاصله در تنگنا قرار نداشت وكنترلى بر او صـورت نمى گرفت . امام چه در بغداد و چه در مدينه ,از اين فرصت براى انجام رسالت خود بهره برداى كرد; شيعيان نيز در مـورد امـامت او اتفـاق نظر داشته و راويـان, دهها روايت را در موضوعهاى مختلف از وى نقل كرده اند. حضرت جوادالائمه (ع) فرمود:هر بنده اى آن گاه حقيقت ايمان خود را كامل مى كند كه ديـن خود را بر شهوتهاى خويـش ترجيح دهـد, وهلاك نمى شود مگر آن كه هواى نفس وشهوتش را بر دينش ترجيح دهد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پى نوشت ها: 1ـ پيشوايان ما, ص 246ـ 255. 2ـ زندگى دوازده امام, جلد دوم, ص 247. 3ـ در سال درگذشت امام جـواداختلاف تاريخـى وجـود دارد, عده اى آن را سال 220 و بعضى ديگر آن را سال 255 گفته اند. برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرتوى از سيره و سيماى امام جواد عليه السلام 👈در تاريخ ولادت حضرت امام محمد تقى, ملقب به جواد, اختلاف است. قول مشهوراين است كه آن حضـرت در دهـم رجب سال 195 قمر در مـدينه چشـم به جهان گشـوده است. كنيه آنحضرت ابـوجعفـر و پـدرگرامـى اش حضـرت علـى بـن مـوسـى الرضا(ع) و مادر بزرگـوارش سبيكه, معروف به خيزران است. دوران زنـدگـى جـوادالائمه(ع) مصاف بـا دوران حكومت مامون و معتصم عباسى بود و معتصـم در بغداد تصميم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسيله ام الفضل, همسر امام و دختر مامون, آن پيشـواى معصوم را در را در 25 سـالگـى مسمـوم كـردو به شهادت رسـاند. زندگانـى امام محمد تقى, جوادالائمه (ع) ادامه راه خط و روش پدرش حضرت امام رضـا(ع) بـود. مـاءمـون كـوشـش مـى كـرد كه دل امـام را به دست آورد واو را به دارالخلافه نزديك كند. او تـوطئه خـود را براى از ميان بردن جنبـش و حركت تشيع در چهار چوب خلافت عباسيان همچنان ادامه مى داد و هدفـش اين بود كه بيـن امام و پايگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد, ولـى مـى خـواست به طـريقـى ايـن نقشه را اجـرا كنـد كه مـردم تحـريك نشـوند. مامــون بـر اساس همان نقشه قـديمـى, در جامه دوستـدار امام ظاهـر شـد و ((ام الفضل)) دختر خود را به ازدواج او در آورد تا از تاييد امام(ع) برخـوردار باشـد و اصـرار كـرد كه بـا كمال عزت در كـاخ مجلل او زنـدگـى كنـد. اما امام پافشارى مـى ورزيد كه به مدينه باز گردد تا نقشه مـامـون را در كسب تاييد امام براى پايدارى خلافتى كه غصب كرده بـود, نقـش بر آب سازد و مشروعيت حكومت او را در دل مردم خدشه دار نمايد. امام جواد(ع) خط پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهـى فكرى و عقيدتى دست يازيد. فقيهان از بغداد و شهرهاى ديگر , پيرامـون خـود, در مدينه فراهـم آورد تابا او مناظره كننـد واز او بپـرسنـد و از راهنماييهاى او بهره برگيرند. شيخ مفيدـ رضـوان الله عليه ـ گويد: ((مامون, امام جـواد را دوست مى داشت, زيرا با وجود كمى سـن شخصى فاضل بود و به درجه والا از علم و دانش رسيده بود و در ادب و حكمت و كمـال عقل , مقـامـى داشت كه هيچ يك از مشـايخ زمـان بــا او برابرى نمى تـوانست كرد.)) صغر سن امام (ع) از پديده هاى اعجاز آميز اوست كه در روحيه حاكمان آن زمان اثرى فـوق العاده گذاشته بـود. وقتـى پدر بزرگوارش در گذشت, از عمر امام جواد حدود هشت سال بيـش نگذشته بود و در همان سـن, عهده دار منصب امامت گرديـد. امام (ع) با پايگاهـى مردمى طرفـدار و مـومـن به رهبـرى وامامتـش بـه طور مستقيـم در مسائل دينى و قضاياى اجتماعى و اخلاقى درتماس بـود. وقتـى ماءمـون , امام (ع) را به بغداد يـا مركز خلافت آورد, امام (ع) اصرار ورزيد تا به مـدينه باز گردد, ماءمون با ايـن درخـواست مـوافقت كرد و آن حضرت بيشتـر عمـر شـريف خـود را در مـدينه گذرانــد. معتصم از فعاليت و كوششهاى او برآشفته بود, از اين رو , آن حضرت رابه بغداد فراخواند و هنگامى كه امام (ع) وارد عراق گرديد, معتصـم و جعفر, پسر مامـون , پيوسته , تـوطئه مى چيدند و براى قتل آن بزرگوار حيله مى انديشيدند, تا ايـن كه آن حضـرت در سـال 220 هجـرى در آخـر ماه ذيقعده به شهادت رسيـد.(1) از بيشتـرروايات چنيـن بر مىآيد كه وقتى امام رضا(ع) به درخواست مـامون به خراسان رفت, فرزندش ابوجعفر (امام جواد) را در مدينه به جاى گـذاشت و مـامـون پـس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجرى امام جـواد را به حضـور خود فراخواند تا دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد, در آن هنگـام,امام آن چنـان كـــه روايت شيخ مفيـد و ديگـران آمـده است,در آغاز ده سـالگـى بــود. نويسنده متتبع ومعروف, هاشم معروف الحسنى, در كتاب (( زندگى دوازده امام)) در اين باره چنين اظهار نظر مى كند: ((التبه من با وجود اينكه از روايات چيزى در دست ندارم كه حكايت از همـراه بردن خانواده و فرزند از سوى امام رضا(ع) به خراسان ,داشته باشد بعيد مى دانـم كه ايشان را در حجاز جا گذاشته و به تنهايـى عازم سفر گرديـده باشـد, به ويژه كه خود نسبت به اين سفر بدبيـن بود و وداعش با قبر پيامبر در مدينه و با كعبه در مكه, وداع كسـى بـود كه اميـد زيارت مجـدد , نـداشت . فـرزنـد ايشان حضـرت جواد(ع) با وجود خردسالى , بيـم و نگرانى پدر را به هنگام طواف وداع كاملا درك و احساس مى كرد. همچنانكه من ازدواج ايشان را در اين سـن اندك با دختر ماءمون, پـس ازگفتگويى كه ميان ماءمون و بنى عباس از يك سو و امام جواد و قاضى القضات از سـوى ديگـر به هميـن منـاسبت جـريـان يـافت بعيـد مـى دانم. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰فضايل امام جواد (ع) ✅بچه است يا جادوگر؟ ✳️جلوه اى از درياى علم حضرت جواد (ع) قاسم بن عبدالرحمن گفت : به بغداد رفتم و مدتى در آن جا زندگى مى كردم. روزى جمعيت زيادى را ديدم كه ازدحام كرده، راه مى روند و مى ايستند. پرسيدم : چه خبر است ؟ گفتند : فرزند امام رضا (ع) از اين جا عبور مى كند! من نگاه كردم ديدم در حالى كه بسيار كم سن و سال است بر اسبى نشسته و حركت مى كند! با خود گفتم : خدا لعنت كند شيعيان را كه مى گويند خداوند اطاعت از اين شخص را واجب كرده است. در همين لحظه آن بچه كه سوار بر اسب بود نزد من آمد و اين آيه را خواند : « فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ » گفتند : آيا سزاوار است كه از بشرى مثل خودمان پيروى كنيم، در اين صورت (اگر از او پيروى كنيم) به گمراهى و ضلالت سخت درافتاده ايم. (1 (با اين آيه به من فهمانيد كه كوچكى و بزرگى مطرح نيست، دستور خدا بايد اجرا شود، من در ذهن خود گفتم : او جادوگر است كه از درون من با خبر شد. درهمين هنگام امام جواد (ع) به سوى من بازگشت و اين آيه را خواند : أ َ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِر اى عجب ! آيا در بين ما افراد بشر تنها بر او وحى رسيد (چنين نيست) بلكه او مرد دروغگوى بى باكى است. (2) با اين آيه سحر را از خود نفى كرد. من تا اين كرامات را از او ديدم به حقانيت او ايمان آورده و شيعه شدم و از مذهب و مرام خود كه زيدى بود دست كشيدم . (3 1 - سوره قمر : 24. 2- سوره قمر، 25. 3- المحجة البيضاء، ج 4، ص 304. 3- كشف الغمه، على ابن عيسى اربلى، (ج سوم حالات امام نهم (ع) - معجم رجال الحديث، (15 / 26). https://eitaa.com/jadiddd