برخورد ابوریحان با شخص خودفروخته
روزی #ابوریحان به شاگردان درس میگفت که قاتلی به محل درس و بحث آمد . #شاگردان با خشم به او نگاه میکردند و در دل هم به او بد و بیراه میگفتند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است . آن مرد از ابوریحان چند سوال نموده و رفت .
فردای آن روز #شاعر دربار ، به محل درس آمد تا از ابوریحان سوالی بپرسد شاگردان به احترام این شاعر برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد . که دیدند از #استاد خبری نیست هر طرف را نگاه کردند اثری از استاد نبود
یکی از شاگردان که دنبال ابوریحان بود در میان #کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید : چگونه است دیروز قاتلی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعری #معروف آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!
ابوریحان گفت یک #بزهکار تنها به خودش و تعدادی لطمه میزند ، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد
ابوریحان بیرونی #دانشمند آزاده ایی بود که هیچ وقت کسب قدرت او را وسوسه ننمود و همواره عمر خویش را وقف ساختن ابوریحان های دیگر کرد
🏴 @jafar1352hodaei
هیچ گاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد
#ابوریحان خانه یکی از بزرگان شهر میهمان بود. از اندرونی خانه، صدای میزبان را می شنید که در حال اندرز و نصیحت است
شخصی به او میگفت هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و #گلدانی خوشبوتر از پیش ، جلوی او بگذارم بلکه عشقم از آنجا گذرد و به زندگیم باز آید
میزبان به او گفت که عمر کوتاهست
و عقل تعلل را درست نمیداند آن زن
اگر تو را می خواست حتما پس از
سالها باز میگشت پس یقین دان، دل
در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر آینده خویش باشی
سه روز بعد وقتی ابوریحان در حال خداحافظی از دوست خود بود خبر آوردند همان بنده خدا که نصیحتش نمودید بر #بستر مرگ افتاده و سه روز است هیچ نخورده
میزبان قصد پوشیدن لباس کرد برای دیدار آن مرد ، ابوریحان دستش را گرفت و گفت نَفَسی که سردی را بر گرمای #امید میدمد مرگ را به بالین او فرستاده . میزبان سر خود را خم کرد و سکوت کرد
ابوریحان شخصا به دیدار مرد رفت و با سخنهای زیبا گرمای امید را به او بخشید و آن مرد هم دوباره آب نوشید. بزرگی میگفت هیچگاه امید کسی را نا امید نکن ، شاید امید تنها دارایی او باشد