#کسی_نمیتواند_با_یک_دست_کف_بزند
حکیمی به دهکده ای سفر کرد و در آنجا مشغول سخن شد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا #مهمان وی باشد
#حکیم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه او شد . کدخدای دهکده #هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن ، هرزه است به خانه ی او نروید
حکیم به #کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده . کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان او گذاشت
آنگاه حکیم گفت : حالا کف بزن . کدخدا بیشتر #تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی تواند با یک دست کف بزند
حکیم لبخندی زد و پاسخ داد هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی #بد و #هرزه باشد ، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند
🏴 @jafar1352hodaei