پاسداری از واقعیت چگونه ممکن است؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸ما در وضعی قرار داریم که روایتها واقعیتها را میسازند، نه واقعیتها. اما اسلام چیز دیگری به ما میگوید، باطنها. نیات. کیست که چنین روایت کند؟
🔸کم داریم، یا نداریم، بنابراین به رقابت با روایتها میپردازیم و معمولا هم شکست میخوریم. پذیرش سلطه روایت بر واقعیت، وارد شدن به یک بازی از پیشباخته است.
🔸شما حالا بیا و بگو من چگونه میتوانم نیات را پدیدار کنم، چگونه میتوانم بر اساس نیات حکم و قضاوت کنم. پاسخ مشخص است، امکان ندارد.
🔸واقعیت خوب جلو نمیرود، درست جلو نمیرود. واقعیت را باید تغییر داد. واقعیت را باید درست کرد. با روایت و یا قضاوت، تنها میتوان برای مدت کوتاهی از وضع معیوب اکنون عبور کرد.
🔸واقعیت اما با نیات پاک، تغییر میکند، میگویی قربانی میخواهد میگویم بله گریزی نیست. همین نیات پاک کارهای اساسی و تغییرات جدی در واقعیت ایجاد میکنند.
🔸میپرسی نیات پاک از کجا حاصل میشود، میگویم از اخلاص. باز میپرسی اخلاص از کجا میآید، میگویم با پاسداری از خود. میگویی منظورت تقوا است، میگویم بله چنین است.
🔸میپرسی آیا با این تقوا میشود، بنیانی درانداخت، میگویم بله، فقط کافی است همزمان پاسداری از «خود» را به پاسداری از «ما» سرایت داد.
🔸میگویی مثال بزن، میگویم همین بچههای پرامید بسیج و سپاه که با نیات پاک کار میکنند، واقعیت را تغییر میدهند. میگویی پس چرا سروصدایی ندارند، میگویم چون روایت بر واقعیتهای خوب مسلط است.
🔸میگویی راهحل چیست؟ میگویم همچنان حرکت مخلصانه برای تغییر واقعیت معیوب. همین که مردم حس کنند هنوز کسانی هستند که بیحرف و گپ، هوایشان را دارند، کافی است. روایتش باشد برای زمانی که واقعیتها، خود به زبان آمدند.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1519808
دلیل حرکت صحیح چیست؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از مخاطبان محترم کانال، نکته درستی را به بنده متذکر شدند که ضمن سپاس از ایشان، خواستم اندکی به آن بپردازم.
🔸ایشان به درستی دلیل حرکت مخلصانه و زیبای برادران سپاه و بسیج را در ویژگی ولایتپذیری آنان دانسته بودند. درک درستی که نیاز به چند خطی توضیح دارد.
🔸حرکت صحیح نیاز به جهت دارد، با حرکت بدون جهت و بیمقصد، نمیتوان آثار یا تغییراتی در طبیعت ایجاد کرد که به صورت توأمان بیشترین خیر ممکن را با کمترین هزینه ممکن بوجود آورد.
🔸آن حرکت جهتدار، حرکت ولایی است. حرکت ولایی، حاصل نوعی تربیت بدنی، ذهنی و زبانی است که از گرایش شدید تمام جان به یک منبع جلب، ناشی میشود. «ولایهالله»
🔸یعنی اگر انسان با ساحت بدن، ذهن و زبان خود، در شعاع جذب این منبع جلب قرار بگیرد، حرکت ولایی اتفاق میافتد. یعنی در دایره ولایت الهی قرار میگیرد.
🔸خمیرمایه حرکت ولایی نیز، «حُب» است. آن منبع جلب «دوستداشتنی» است و محبت خود را عرضه میدارد. انسانی که گرایش شدید به چیزی پیدا میکند، خواه ناخواه حب به آن چیز در او ایجاد میشود. و همین حب انرژی حرکت بدنی، ذهنی و زبانی او را فراهم میکند.
🔸نقش نبی(ص) و امام(ع)، ایجاد این محیط جذب و حرکت یا مانعزدایی از این مسیر ولایی است. موانع همان چیزهایی است که حرکات بیجهت یا خلاف جهت ولایی است. راه قرارگرفتن در دایره ولایت الله، عبادت خدا و راه عبادت، اطاعت از اوست.
🔸اطاعت از خدا هم رضایت به خواستههای الهی را موجب میشود، رضایت هم منجر به حرکت حُبی میشود. حرکت مخلصانه که هم زیبا میبیند و هم زیبایی میآفریند، چنین است. بنابراین حرکت صحیح به عنوان مبنای زیباسازی چیزی جز ولایتپذیری نمیتواند باشد.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1520161
اربعین؛ تجربه آرمانشهر زمینی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸تقریباً در تمام صورتبندیهای بشر از مفهوم اتوپیای زمینی، مسأله آدمی «نرسیدن» یا عدم توانایی در دستیابی به آن است. آرمانشهر یا اتوپیا چیزی لازمان و لامکان (ناکجاآباد) فرض شده که هیچگاه انسان در وضع کنونی و زمان حال خود به آن دست نمییابد.
🔸در واقع اتوپیا به نوعی امکان خیالی تشبیه شده که بشر بیدلیل یا بادلیل باید در فکر رسیدن یا دستیابی به آن باشد. با این نوع خیالبافی، نگاه انسان به وضع کنونی یا زمان حال، چیزی از نوع «نههنوز» است. یعنی «هنوز»، آنچیزی که آدمی میخواهد، محقق نشده و او باید بخاطر یکخیال دستنیافتنی، نسبت به حال و روز فعلیاش بدبین و در رنج و عذاب وجدان باشد.
🔸در مقابل فکر میکنم، علی رغم این صورتبندی به ظاهر فریبنده و جذاب، تجربه آرمانشهر زمینی همواره برای انسان ممکن است. یعنی او میتواند همزمان و هم مکان همان چیزی باشد که فکر میکرده لازمان و لامکان است و همین تجربه است که برای او امکان دستیابی به آرمانشهر را واقعی و ممکن میکند.
🔸تجربه «زیارت» یکی از همین امکانهای واقعاً موجود تجربه آرمانشهر است. یعنی یک امکان در دسترس که چیزی از نوع «نههنوز» نیست. به بیان دیگر حالت یا موقعیتی است که به انسان حس رسیدن و دستیابی کامل میدهد. انسان را در آن موقعیت راضی میکند.
🔸حرم همان آرمانشهر زمینی است که انسان میتواند با آن همزمان و هممکان شود. یک بهشت قابل در دسترس. یک آشناآباد همیشه موجود. تجربه زیارت در این فضا، به رضایت میانجامد. نه فقط رضایت باطن، که رضایت ظاهر هم حاصل میکند. تجربه زیارت شوقآفرین است. ثمره زیارت، رضایت است.
🔸دنیای بیحرم تحمل ناپذیر است، نارضایتی ایجاد میکند. بشر را به وادی تخیل و فانتزی سوق میدهد، برای او آرمانشهر خیالی میسازد، ناکجاآبادی دستنیافتنی. انسان در دنیای بیحرم رضایت ندارد، بلکه به مدد فانتزی و خیال، تنها اقناع میشود. اقناع هیچگاه جایگزین رضایت نمیشود. انسان بیحرم را باید قانع کرد. اما انسان باحرم خود به رضایت میرسد.
🔸انسان باحرم هیچگاه از یکبار زیارت قانع نمیشود چون حس رضایت با دوری از حرم کاهش مییابد. زیارت شوقآفرین است، مومن هم مشتاق تکرار زیارت. انسان مومن میل به تداوم رضایت دارد، بنابراین هم باید به حرم برگردد هم زندگیاش در مسیر حرم باشد. اربعین هم سفر بازگشت به حرم است، هم تجربه زندگی در مسیر حرم.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1520521
http://fna.ir/3enj4e
دولت سیزدهم در مسیر تحقق «نظم انقلابی»
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از اشتباهات تاریخی و ذهنیتهای ریشهدار غلط در سیاستورزی کشورمان، درک سیاست به عنوان رابطه مابین «حاکم و رعیت» یا «حکومتگران و حکومتشوندگان» است. مبتنی بر همین مفروض ریشهدار تاریخی، از ابتدای انقلاب ناخواسته دوگانه «مردم و مسئولان» شکل گرفت.
🔸در این دوگانه «حس ناهمترازی» شکل میگیرد. این حس در مردم، منجر به شکلگیری ذهنیت «خدماتبگیری» و در مسئولان حس «خدمترسانی» میشود. مردم از مسئولان انتظار خدمت یکطرفه دارند و مسئولان هم گمان میکنند، باید کاملاً مردم را از مدیریت برحذر داشته و یک تنه متکفل خدمت به آنان شوند.
🔸این دو ذهنیت غلط روح جمهوری اسلامی را رنج میدهد و بستر و زمینه طرح بسیاری از شبهات و سوألات را فراهم میآورد. نظم حاکم در تجربه دولتهای مختلف بعد از انقلاب، تحت تسلط و تأثیر چنین فرهنگ سیاسی، برقرار شده است. تصور مسئولان نسبت به مردم در بهترین حالت، خدمتگذاری از سر تواضع و کرنش بوده است.
🔸تصور مردم نیز در بهترین حالت، انتخاب مسئول خدمترسانتر بوده است. این دو ذهنیت رسوبکرده تا حدی توسط هر دو گروه، طبیعی و عادی قلمداد شده و هیچگاه امکان تردیدافکنی و پرسشگری را ایجاد نکرده است. اما آیا ممکن است شرایطی بوجود آید که هم حس مسئولیت و مدیریت در مردم بیشتر شود و هم مسئولین واقعاً احساس کنند فرقی با همین مردم معمولی ندارند.
🔸علیرغم وجود این ذهنیتهای غلط، مردم علیالدوام تجربه نوع دیگری از نظم سازگار با روح جمهوری اسلامی را از سرگذراندهاند. و این نحوه سامانیابی را در رابطه بین خود و ولیفقیه تجربه کردهاند. روابط رهبری و مردم، هیچگاه متأثر از ذهنیتهای نوع اول نبوده است. این سامان را که میتوان «نظم انقلابی» نامید، دقیقاً متناظر با قدرتیابی واقعی مردم بوده است.
🔸مهمترین سازوکار نظم انقلابی، ایجاد حس اعتماد به نفس، خوداحترامی و عزتیابی در مردم بوده است. این حس که قدرت واقعی نزد مردم است و آنها در جایگاه تعیین کننده قرار دارند. نقش ولی فقیه در این خصوص حفاظت از جلوه مردمی قدرت، در نظام بوده است. دست بر قضا مردمی که به دیدار رهبری میروند، ناخودآگاه مرزهای بین خود و مسئولین را کاملاً محو شده میبینند.
🔸مسئولین نیز در حضور رهبری، همحسی ارگانیک با مردم پیدا میکنند و متوجه میشوند، چرا قدرت واقعی نزد مردم است. تمام دولتهای بعد از انقلاب این تجربه را کموبیش داشتهاند. منتها نتوانستهاند یا نخواستهاند، دست به اقدامی عملی برای زدودن این مرز -یا تغییر آن دو ذهنیت رسوبشده-، بزنند.
🔸تقریباً از دوسال گذشته، دولت سیزدهم به نحوی آگاهانه متوجه این ناترازی شده و در انتخاب شعار دولت یا طراحی سیاستها وارد فاز عملی «مردمیسازی مدیریت» و «مردمیشدن مدیران» شد. به یک معنا دولت سیزدهم به سمت پیادهسازی ایده «نظم انقلابی» حرکت کرد. مهمترین تغییر، اعتماد به نیروی مردم در مقابل نیروی خارجی و اتکا به توان داخل بود. حرکت دولت برای ایستادن روی پای خود تنها به مدد نقشیابی مردم ممکن میشد.
🔸مردم در تمام لوایح تنظیمی متغیر اصلی و اساسی بودند. نه با ذهنیت خدمترسانی صرف، بلکه با رویکرد نقشیابی و مدیریتیابی. البته تغییر ریل سیاست از مدل کهنه خدمترسانی به مدل مدیرسازی مردم بی هزینه نبود و نیست. اتکای دولت به توان مردم و نقشدار کردن آنان در مدیریت کشور، بدون ایجاد حس مسئولیت در آنان ممکن نبود.
🔸مردم هزینه این مسئولیتپذیری را در صبر بر سختی معیشت، تحمل شرارتها و ضربات پیدرپی دشمن، اغتشاشات سال گذشته، ناامنیهای روانی و... پرداخت کرده و در حال پرداخت هستند. دولت نیز هزینه بدنامی، حملات پرحجم جریانات سیاسی و... را نیز متحمل شده است.
🔸بالاتر از همه، شخص رهبری محور تمام یا اکثر حملات ضدانقلاب و عناصر معارض داخلی شده است. در کنار تمام دلایل مربوط به نقش مهم رهبری در پیشبرندگی موفق انقلاب اسلامی، این اتفاق یک دلیل ساده دیگر هم دارد، مردم و مسئولین تصمیم گرفتهاند، جایگاه خود را بر اساس ایده «نظم انقلابی» ولی فقیه -در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی-، بازتعریف کنند.
@jafaraliyan
https://tn.ai/2946613
mshrgh.ir/1520756
«به قلهها نزدیک شدهایم»؛ نشانه امید یا خوشباوری؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کاربرد استعاره «نزدیکی به قلهها» توسط ولیفقیه، نوعی صورتبندی مفهومی جدید از باور «ما میتوانیم» است که نگارنده قصد دارد در این یادداشت به آن پرداخته، دلیل بکارگیری آن و تفاوت آن با مفاهیم «خوشباوری»، «سادهدلی» و «خیالپردازی» را توضیح دهد.
🔸سوال اول. چرا عبارت «به قلهها نزدیک شدهایم»، صورتبندی جدیدی از باور «ما میتوانیم» است؟
▫️واضح است استفاده از عبارت نزدیکی به قله، چیزی فراتر از باور ما میتوانیم است. ما برای حرکت به سمت قله نیاز به باور توانستن داریم. اساساً اگر چنین قدرت و اعتماد به نفسی در خود نمیدیدیم، حرکت نمیکردیم.
▫️حتی میتوان گفت، در طول این صعود و در کمرکش و دامنه کوه نیز تداوم این باور منطقی و صحیح است و به یاد آوردن آن منجر به ادامه حرکت و امید به فتح قله میشود. اما با نزدیک شدن به قله کوه، میتوان گفت این باور کمکم به واقعیت توانستن نزدیک میشود.
▫️از اینجا دیگر میتوان گفت، ما موفق شدیم باور «ما میتوانیم» را به فعل «توانستیم» نزدیک و تبدیل کنیم. استعاره به قلهها نزدیک شدهایم، اشاره به همین توانایی بالفعل دارد. چیزی که هم باور داریم، هم ثمرهاش را دیدهایم. بنابراین به خودبهخود، خستگی و ناامیدی بیمعنا شده و میل به حرکت سریعتر شدیدتر میشود.
🔸سوال دوم. دلیل به کار بردن استعاره نزدیکی به قله چیست؟
▫️دلیل بکاربردن این استعاره، همان جمله پایانی بند قبل است. یعنی فهم رهبری از نیاز کشور، مردم و مسئولین به سرعتگیری و حرکت بیشتر. استفاده ایشان از کلیدواژه تحول در گفتار مهم ابتدای سال، نشانه همین درک نزدیکی به قله است، چون با دیدهبانی، نیاز کشور به یک حرکت سریع، کلی، عمومی و جامع را شناسایی کرده است.
▫️این استفاده حداقل دو دلیل عمده دیگر هم دارد. اول آنکه صعودکننده ممکن است در گامهای پایانی دچار کندی سرعت و خوشباوری شود، ثانیاً ارتفاع زیاد منجر به خیالبافی و سادهدلی صعودکننده شده و موانع و مسائل پیشرو تا فتح قله، یا بسیار بزرگ و ناممکن و یا بسیار کوچک و بیاهمیت شود. تهدید حالت اول خستگی است، حالت دوم ناامیدی و یأس.
🔸سوال سوم. آیا استعاره نزدیکی به قلهها نوعی خوشباوری، خیالبافی یا سادهدلی است؟
▫️برای پاسخ به این سوال باید بدانیم این نحوه امیدبخشی رهبری از چه جنسی است. امید ماحصل تبدیل باور توانستن به فعل توانایی است. امید هم باور به توانستن و حرکت را ایجاد میکند و هم واقعیت رسیدن و فتح را ممکن میسازد. امید واقعی یا صادق چیزی از این سنخ است.
▫️بر این اساس میتوان گفت امید صادق چهار ویژگی مهم دارد: الف. امید باید برای چیز یا چیزهای خوب باشد. ب. مقصود یا موضوع امید در آینده است. ج. مقصود یا موضوع امید چیزی پرزحمت و دشوار است. د. این چیز دشوار ممکن الوصول است.
▫️خوشباوری، امید افراطی به چیزی دشوار است که بسیار سهل و آسان فرض شده و انسان را به کسالت و بیتحرکی وادار میکند. خیالبافی، امید به چیزهای ناممکن و غیرواقعی است و ماحصل آن یأس است، چون هیچگاه مقصود ممکن نمیشود. سادهدلی نوعی امیدواری بدون در نظر گرفتن موانع غیرقابل پیشبینی و مسائل غیرمترقبه است، که انسان را ناامید و خسته میکند.
🔸استعاره به قلهها نزدیک شدهایم در مقابل نوعی امیدواری صادقانه است، که هم ناظر به تجربه توانستن و پیشرفتهای شگرف قبلی است، هم مسائل، مصائب و سختیهای موجود را میبیند و هم حرکت و سرعت بیشتر را طلب میکند. نزدیکی به قله، با خوشباوری و خیالبافی و سادهدلی ممکن نیست، با امید ممکن است آن هم از نوع صادق.
@jafaraliyan
http://fdn.ir/page/241432/
http://fna.ir/3eo5sb
mshrgh.ir/1520898
رمزگشایی از اسم رمز دولت نظام اسلامی
✍جعفرعلیاننژادی
🔸اول. هر کدام از اقدامات و اعمال ما، از یک طرف آثار و پیامدهایی دارد که هیچگاه نمیتوان به صورت قطعی و یقینی، آثار و پیامدهایش را از قبل پیشبینی کرد و از طرف دیگر در نسبت با چیزهایی مانندِ شرایط پیرامونی، موانع پیش رو و اعمال دیگران، انجام میشود. یعنی عمل ما در نسبت با این" شرایط"، "موانع" و "اعمال دیگران"، تغییر شکل مییابد. به عبارت دیگر ما یک عامل مسلط مختار تمام عیار نیستیم، بلکه عمل ما در چنین بسترها و زمینههایی حد میخورد.
🔸دوم. اعمال همه ما، به قصد رسیدن به اهدافی از ما سر میزند. اما ممکن است آثار و پیامدهای آن عمل و نسبتی که با شرایط و اعمال دیگران برقرار میکند، ما را از دستیابی به آن اهداف باز دارد. پرسشی که پیش می آید آن است که اگر چنین است، ما چگونه به اهداف خود دست مییابیم، یا اساسا چگونه میتوانیم عمل کنیم؟ پاسخ ساده است. ابتدا با تلاش برای ملاحظه آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی و سپس درک درست جایگاه خود در شرایط فعلی
🔸سوم. به نظر میآید، گفتار رهبر انقلاب در دیدار با اعضای دولت سیزدهم، از چنین منطقی برخوردار بود و تاییدات صورت گرفته از دولت و توصیههای ایشان به دولت سیزدهم نیز از چنین زاویه نگاهی بر میآمد. تعبیر کلیدی ایشان -که با نظر به این منطق ایراد شد- چنین بود: «اسم رمز دولتهای نظام اسلامی باید کسب رضای الهی و کار برای مردم باشد». دولت به عنوان نهاد مجری خواستها و اهداف مردم، باید اعمال خود را به قصد کسب رضای الهی و کار برای مردم، انجام دهند.
🔸چهارم. اصلاح قصد و نیت، قبل از مبادرت به کار یا عمل، همان راهحلی است که میتواند آثار و پیامدهای عمل را با وجود غیرقابلپیشبینی بودن، مثبت کرده و به ما در عملورزی شهامت و قدرت کافی بدهد، یعنی جایگاه ما را تثبیت کند. عملورزی با انگیزه الهی و انقلابی، به کار برای مردم جهت درست میدهد. دولت سیزدهم به همین دلیل شایسته تمجید مقام معظم رهبری قرار گرفت. اما اقدام با هدف کسب رضای الهی و کار برای برای مردم، چه شکلی به خود میگیرد؟
🔸پنجم. با بررسی رویکردی که دولت سیزدهم در دو سال گذشته داشته، میتوان به این سوال پاسخ داد. الف. ملاحظه خدا و مردم را داشتن موجب شده است که دولت سیزدهم «فردا را قربانی امروز» نکند. یعنی این دولت کاری را که در طبیعت برخی دولتهای قبلی بوده، کنار زده است. ملاحظه خدا و مردم موجب شده، اقدامات و اعمال امروز دولت سیزدهم، آثار مثبت عمیقی برای فردای مردم و کشور داشته باشد. تلاش برای رشد شاخصهای اقتصاد کلان با چنین هدفی انجام گرفته است.
🔸ششم. ب. ملاحظه خدا و مردم را داشتن موجب شده، روش و منش مدیریتی دولت در قبال مردم شکل بهتری به خود بگیرد. اولا حضور بیفاصله با مردم، فرصت مواجهه مستقیم با مشکلات آنان را به دولت داده است و دولت بدون واسطه با لهجه مطالبات عمومی آشنا شده و به اطلاعات دست اول دستیابی پیدا میکند. ثانیا موجب همترازی با مردم شده و مسئولین را متوجه شأن مردمی قدرت در نظام اسلامی میکند. این آگاهی نمیگذارد خیال خودبرتربینی در آنان شکل بگیرد. ثمره عملی این حس همترازی، سادهزیستی و کاهش تشریفات در سلوک شخصی و حکومتی دولت سیزدهم بوده است. داشتن روحیه جهادی و بکارگیری جوانان در مدیریتها از دیگر تغییرات مثبت مدیریتی دولت سیزدهم است.
🔸هفتم. ج. فهم جایگاه والا و بالای الهی و تکیه بر مردم، منجر به اصلاح سیاست خارجی دولت سیزدهم نیز شده است. آنها همه دنیا را خلاصهشده در چند کشور اروپایی و آمریکا نمیبینند، کشورهایی که همواره با منطق سلطه و طلب برتری با ما مواجه شدهاند. رفتار ضد سلطه و متکی به مردم دولت سیزدهم، منجر به آزادی سیاست خارجی از بند اسارت آن به چند کشور خاص و توسعه آن به همه همسایگان و تمام کشورهایی شده که خواهان رابطه با ما هستند. ارتباط با تمام جهان آزاد با همه ویژگیهای اقلیمی و جغرافیایی حاصل این تغییر و اصلاح است. عضویت در دو پیمان بینالمللی «شانگهای» و «بریکس»، ثمره چنین تغییر رویکردی است.
🔸هشتم. در انتها میتوان گفت توصیههای رهبری خطاب به دولت، دقیقا مبتنی بر همین اسم رمز، قابل صورتبندی است. ملاحظه "موانع"، "تعارضات جریانات دیگر" و "درک شرایط فعلی"، سه خصوصیت مهم این توصیههاست.
🔸نهم. «تورم» به عنوان مهمترین مانع و رشد تولید به عنوان بهترین راهحل بیان شده است. «حاشیهسازیها و جوسازیها» به عنوان مهمترین مصداقِ تعارضات بیرونی، ملاحظه شده و راهحل آن بیاعتنایی و توکل به خدا، خوانده شده است. در نهایت مشکل «معیشت» مردم و «نارسایی زبانی» دولت مهمترین قابهای انتخاب شده رهبری، برای جلب توجه مسئولین دولتی به جایگاه کانونی آنان در اصلاح تصویر واقعیت و خدمات دولت سیزدهم است.
@jafaraliyan
https://tn.ai/2949729
mshrgh.ir/1522358
تکنیکهای رسانههای بیگانه در ساختن مفاهیم میدانی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸اول. کلان تئوری: تبدیل امر مفهوم به امر محسوس. در هر موقعیت بشری با سه عنصر سر و کار داریم: «انسان»، «جهان»، «فهم یا تفسیر انسان از جهان». این فهم یا تفسیر همواره به ابزاری برای تحقق خود نیازمند است. به مدد این ابزار، جهان به مثابه نوعی عرصه عمل و اثرپذیری دیده میشود.
🔹به دو شکل میتوان این جهان یا واقعیت را خوانش کرد: شکل اول خوانش کلنگرانه از جهان است که لازمه آن عبور از پوسته ظاهری واقعیت و درک هستی در کلیت آن است. شکل دوم خوانش به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی است.
🔹بنابراین ما در شکل اول جهان را فهم می کنیم، در شکل دوم جهان را حس می کنیم. برای اینکه فهم و حسی که ما از جهان داریم به دیگران منتقل کنیم، بهترین ابزار چیست؟ الف. تصویر. ب.نامگذاری
🔸دوم. تصویری کردن واقعیت: یعنی کاری میکند که مخاطب بجای درک بیواسطه، مستقیم و بدنمند واقعیت، آن را به مدد و واسطه تصاویر باور کند. تکنیک تصویری کردن واقعیت چیست؟ قاببندی.
🔹از طریق قاب بندی است که رسانه بیگانه، موفق میشود، پیوندی منطقی بین رویدادهای تصویری شده از واقعیت ایجاد کند. تکنیک دیگر چیست؟ شلیک یا شوتینگ از طریق دوربین.
🔹 زمانی که عرصه جنگ از میدان واقعیت به میدان بازنمایی و تصویر منتقل شد، سلاح مبارزه از فشنگ و اسلحه به شوتینگ دوربین تغییر میکند. دوربین یک صحنه را شکار میکند. صحنهای که از قبل هدف گرفته است.
🔹یعنی جزئی از واقعیت را به نحوی بازنمایی میکند، که میل و هیجان مخاطب را برانگیزاند. شکار دوربین، تفاوتی با شلیک گلوله ندارد. هر دو زخم ایجاد میکند، زخم گلوله منجر به جرح و کشتن یک نفر می شود، اما شکار دوربین منجر به جرح و کشته شدن انصاف عمومی و واقعیت میشود.
🔹تکنیک شلیک هر تصویری را شکار نمیکند، برای همراهسازی مخاطب، میل جنسی او را نیز به هیجان میآورد. بنابراین در تکنیک شلیک یا صحنهای شکار میشود که انصاف عمومی را خدشهدار کند، یا صحنهای خاص از کشف بدن یک زن یا دختر در برابر دیگران شکار میشود. ثمره تکنیک شلیک، تولید خشم در مخاطب و خشونت بیشتر در عناصر میدانی است.
🔸سوم. تولید رمز جدید: ابتکار در شیوههای تصویریسازی واقعیت، رسانه بیگانه را معطوف به استفاده از تکنیکهای جدید نیز میکند. نفرین تصاویر و بازنمایی ابتدا گریبان تصویرساز را میگیرد. دیگری چیزی برای جذب و جلب توجه وجود ندارد. چون وجدان عمومی به تصاویر قبلی عادت کرده و کمتر در او هیجان میسازد. باید چارهای دیگر کرد.
🔹 در اینجا تکنیک تولید رمز وسط میآید. اگر واقعیت فعلی رمزگشایی شده، چشم مخاطب به این بازنماییها عادت کرده، نیاز به رمزسازی جدید وجود دارد. ابتدا باید در سطح مفهومی تفسیر جدیدتری از رابطه انسان ایرانی با جهان ارائه کرد و سپس در سطح محسوس به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی را روایت کنند.
🔹 سوال اساسی این است. چه چیزی جدید و غریب است؟ پاسخ بسیار روانکاوانه است. باید امر غریب را کشف کنند. امر غریب چیست؟ به یادآوردن چیزی آشنا در موقعیتی غافلگیر کننده. فرد باید نسبت به آن حسی عجیب و غریب داشته باشد. حسی که نه ترس است و نه اضطراب. چیزی است که یا باید از آن فرار کند یا آن را انکار و نفی کند.
🔹محصول این کندوکاو چیست؟ پیدا کردن تروما یا زخمهای قدیمی. زخمهایی آشنا. رسانه بیگانه روی آن زخمها را فشار میدهد. تصویرسازی از شلیکهای قبلی. زخمهایی که ایجاد شده را باید دوباره عفونی کرد. سالگردها معنا پیدا میکند. نه فقط با یادکرد آنها، بلکه با تصویری کردن، یا شلیک روی زخم قبلی.
🔹دادن تصاویر جدید در مورد واقعه یکی از اقدامات محتمل است و شلیکهای جدید حول زخم قبلی ادامه مییابد. شلیک به مقوله جنسیت، قومیت. تصویرسازی از مساله جدیدی به نام تجاوز و استفاده از استعاره تجاوزجنسی برای تعمیم ظلم به کل سیستم.
ادامه👇👇
🔸چهارم. فرآیند نامگذاری یا سازوکار نامگذاری: تولید گفتارهای تهی روی استنادات غیرواقعی و جا زدن آن به عنوان مطالبه عمومی سازوکار کلی فرآیند نامگذاری است. به صورت نرمال برای تبدیل یک تقاضا -یا درخواست جزئی پاسخ داده نشده از سوی سیستم- به یک مطالبه جمعی، شکلگیری زنجیره همارزی لازم است.
🔹یعنی اگر خواسته من کشاورز، یا من صنعتگر، یا من معلم، یا من استاد دانشگاه با پاسخ کاملی از سوی سیستم مواجه نشد و خروجی این درخواست و پاسخ رضایت نبود، خواستههای جزئی و متفاوت ما وقتی تبدیل به مطالبه جمعی میشود که بتواند توسط یک گفتار یا شعار نمایندگی شود.
🔹 گفتاری که بین هیچ کدام از تقاضاها تقدم و تاخر لحاظ نمیکند. یعنی همه را هم ارزش میداند. حتی در خصوص خواستههای صنفی هم نیاز به شکلگیری زنجیره همارزی وجود دارد. چون به عدد شاغلین یک صنف، تقاضاهای متفاوت وجود دارد.
🔹بنابراین یک صنف میتواند به صورت نرمال به یک شعار ارگانیک رسیده و با کسب مجوز اقدام به طرح مطالبه خود کند. یعنی صدایش را به گوش مسئولین برساند و بگوید سیاستهای اعمال شده قبلی نتوانسته رضایت جمعی ما را جلب کند.
🔹در برابر این سازوکار ارگانیک و نرمال، یک سازوکار تحمیلی وجود دارد که بر اساس واقعیت تصویری شده، بدنبال تولید مطالبهای غیرواقعی است. منتها چون از تکنیکهای گفته شده بهره میبرد، تا حدودی در ایجاد انحراف در مسیر خواستههای عمومی موفق میشود.
🔹مثلا همین شعار «زن، زندگی، آزادی» یکی از گفتارهای تهی است که بجای مطالبات واقعی زنان جا زده شده است. زنان بعد از انقلاب، شاهد یک تغییر اساسی حتی جزئی.ترین امور روزمره شان بودهاند. مطالبه واقعی جامعه زنان، میتوانست روی حوزههای واقعی این قشر، مثلا درخواست برای رفع تبعیض در استخدام هیئت علمی دانشگاهها، یا درخواست برای رسیدن به پستهای کلان تر مدیریتی در کشور، یا ایجاد کمپین برای تغییر شرایط زندگی زنان بیسرپرست یا بدسرپرست باشد.
🔹 پیامدهای آن گفتار تهی، اکنون، مطالبات واقعی جامعه زنان را نادیده گرفته و آن را تنها در یک چیز ملموس جزئی مانند حجاب خلاصه کرده است. گفتاری واقعی است که سهم زنان را در نقش آفرینی سرزمینی و تولید سیاست قویتر کند.
🔹گفتاری که پتانسیل نیمه فعال زنان را برای غلبه بر مشکلات جاری فعال کند. گفتاری که تولید امید کند نه یاس و ناراحتی و رد و طرد. گفتاری که در پی ساختن باشد، نه تخریب و خشونت و...
mshrgh.ir/1523548
http://fna.ir/3eq2xq
طعم شیرین نظم!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در ادبیات دینی و گفتار عرفی ما مطرح است که «سلامتی» و «امنیت» از آن دست نعمات و دستاوردهای بدیهی شدهای است که قدرش آنچنان شناخته نمیشود. مگر وقتی که ناامنی ایجاد شود یا خدای ناخواسته سلامتیمان را از دست بدهیم.
🔸به نظر میآید میتوان علاوه بر این دو نعمت که در حالت عادی برای ما مجهول است، نعمتی دیگر را نیز افزود که در طول یکسال اخیر قدرش بیشتر شناخته شد. آن نعمت یا عنصر بدیهی شده «نظم» است. از یک نگاه میتوان، حتی نظم را پیشنیاز امنیت دانست.
🔸معنای نظم وقتی بیشتر برای ما روشن شد که گوشههایی از تجربه بینظمی را در سال گذشته از سر گذراندیم. این اتفاق هنگامی رخ داد که ارج و قرب بچههای فداکار نیرویانتظامی و پلیس، نزد برخی اذهان مورد خدشه قرار گرفت.
🔸یعنی قوای حافظ نظم در خیابان، هم در تیررس برخی نگاههای بغضآلود قرار گرفتند و هم در مقابل بینظمی آشوبگران. به این ترتیب در کوران اغتشاشات، بچههای ارزشمند فراجا را، نوعی حس تنهایی اذیت میکرد. آنها از سکوت خواص در عدم حمایت از خود نیز رنجیده بودند.
🔸با اینکه پلیس حافظ نظم بود، اما در شرایط غبارآلود آشوب، برای جداشدن صف معترضین از آشوبگران، تا پای جان صبر کرد. مردم کم کم قدر این نظم بدیهی شده را فهمیدند. مردم متوجه شدند اگر بی نظمی بر خیابان مسلط شود و تشخیص دوست از دشمن ممکن نباشد، کاری هم از دست پلیس ساخته نیست.
🔸صف معترضین کمکم از آشوبگران جدا شد و مردم خواهان اقتدار پلیس برای تثبیت نظم بیشتر شدند. مطالبه اقتدار عمومی شد و حتی در موضوع بیحجابی شدت یافت. مردم در مسأله بیحجابی، پیامدهای کم اثر شدن یا ابیاثر شدن نقش پلیس را دیدند.
🔸حالا یکسال از اغتشاشات گذشته، مردم قدر بچههای ارزشمند و جوانان فداکار نیروی انتظامی را روز به روز بیشتر فهمیدهاند. هفتهای و بلکه روزی نیست که خبر شهادت بچههای فراجا شنیده نشود. این روزها همین بچهها برای حفظ و ارتقای نظم، در ایام سالگرد اغتشاشات، روز و شب در حال پاسداری از شهر و میهن هستند.
🔸منتها حالا همه چیز فرق کرده، دیگر نه خبری از آن نگاههای بغضآلود است، نه آشوبگری جرأت به میدان آمدن دارد. گزارشات بچههای نیروانتظامی حکایت از حمایت و تقدیر و تشکر مردم دارد. آنها هم در میادین اصلی شهر، به لطف شروع ایام ربیع، گاهی بین مردم شربت و شیرینی پخش میکنند. مردم در حال چشیدن طعم شیرین نظم و امنیت هستند.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1529152
برای شهید یاسر شجاعیان
🔸از یاسرشجاعیان چیز زیادی نمیدانم. منظورم همین بسیجی سادهای است که چند روز پیش جانش را فدای امنیت مردم شهرش کرد. از او تنها یک تصویر با لباس تاکتیکی بسیج، ویدئویی کوتاه از خانه ساده و کوچکش و تصاویری از مادر و دختر هفت سالهاش، دیدهام.
🔸اما همین چند صحنه کوتاه، برای تصویر کردن زندگی او کافی است. شهید زندگی آنچنانی نداشت، اما همه زندگی مادر و دخترش بود. زندگی او ساده بود، آنقدر ساده که با چند جمله جمع میشد. چون نه پذیرایی جدا، نه آشپزخانه جدا و نه اتاق خواب جدا داشت. همهاش یکجا جمع بود.
🔸این خانه همه وجودش (آشپزخانه،پذیرایی،خواب) را در یک چاردیواری، جمع کرده بود. آنقدر جمع و جور که با یک ویدیوی ۹ثانیهای تمام زیر و زبرش را نشان میداد. خانه ساده بود، اما هر سه آنان را تنگ بغل گرفته بود. حکایت این خانه معلوم بود. دختر منتظر بابا، مادر منتظر پسر.
🔸درست مانند همان لحظه که خبرش را برای مادر و دختر بردند. دختر هفت سال دارد، نمیداند چگونه باید سوگوار پدر باشد، مادربزرگ اما میداند و نمیخواهد به روی خودش بیاورد. آخر او دیگر همه زندگی دختر است. حالا بابای دختر و پسر آن مادر شهید شده است. پسر چشم تنش بسته شد، اما چشم جانش را باز کرد. او مادر را بهتر میبیند، دخترش را هم بیشتر...
@jafaraliyan
ردِ پای چپها در حوادث پاییز ۱۴۰۱
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸چگونه چپهای ایرانی به کارگران اعتراض طبقه سرمایهدار تبدیل شدند؟ برای فهم آشوبهای ۱۴۰۱، باید گروههای فعال در آشوب را بازشناسی کرد و به ادعایشان توجه ویژه نمود. یکی از گروه های فعال در آشوبهای ۱۴۰۱ چپها بودند. چپ ها هم در خیابان و هم در شبکههای اجتماعی حضور چشمگیری داشتند و به عنوان نیروهای اصلی آشوب به وضوح قابل مشاهده بود.
🔸 سوال اینجاست که چپها که مطابق همیشه باید خاستگاه اعتراضاتشان اقتصادی میبود نه فرهنگی، چطور سر از مطالبات فرهنگی و مطالبه کشف حجاب درآوردند؟ همیشه عدالتخواهی و مطالبات طبقه کارگر و فقرا مسئله چپها بود اما این بار به آشوبی با خاستگاه فرهنگی پیوستند. به آشوبی که مطالبهگرانش از طبقه متوسط و ثروتمند جامعه بودند که برای زندگی بورژوازی خود خواهان عدم مداخله دولت در نوع پوشش خود بودند؟
🔸در آشوب ۱۴۰۱ چپها در مقیاس داخلی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات فرهنگی طبقه بورژوا شدند و در مقیاس جهانی تبدیل به کارگران اعتراضِ مطالبات سرمایهداری جهانی از جمهوری اسلامی شدند؟ چگونه این اتفاق افتاد؟
🔸پاسخ را باید در رویکردهای چپ نو یافت. آنتونیو نگری، مارکسیستی است که با قرائت نو اسپینوزایی تلاش میکند صورتبندی جدیدی ارائه دهد تا شاید چپهای همیشه شکست خوردهی تاریخ را به حرکت وادارد. او به همراه مایکل هارت، کتاب اسمبلی را به نگارش درآورد که به فارسی هم ترجمه شده است. کتاب به اعتراضات پست مدرن نظر دارد و آنها را صورتبندی میکند. اتفاقات سال ۱۴۰۱ را با این کتاب میتوان توضیح داد.
🔸این کتاب به ما میگوید که باید از «ایده»ها عبور کرد و به میل رسید. بدان معنا که باید امیال را جایگزین ایدئولوژیها نمود. دیگر ایدئولوژیها حرکتآفرین نیستند بلکه این بار باید امیال آدمی بنیاد حرکتهای جمعی و اعتراضی قرار گیرد. این کتاب به ما میگوید دیگر باید از ذهن و فکر عبور کرد و به «تن» توجه داشت. باید وضعیت را تنانه تحلیل کرد.
🔸چپهای نو با گذر از فکر و ایدئولوژی به تن و امیال تن رهنمون شده تا شاید افقگشایی کنند و سرمایهداری را مغلوب نمایند. چه عجیب است که از منظر نگری و دیگرانی، برجستهکردن پرداختن بشر به امیال تنانه، راه فرض شده است. امیالی که تا دیروز به مثابه ابزار سرمایهداری برای پیشبرد سیاست کنترل اجتماعی به کار گرفته میشد! شاید نگری و دوستانش، تلهی سرمایهداری برای چپها باشند که آنها را به چنین سرابی کشانده است.
@jafaraliyan
🔹این یادداشت در صفحه اینستاگرامی گفتاران (goftaran@)، منتشر شده است.
https://www.instagram.com/p/CxbOjjzI7pO/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
کدام فوتبال؛ کدام رونالدو!؟
✍ جعفرعلیاننژادی
(چرا نباید در ماجرای رونالدو جامعه ایرانی را تحقیر کرد؟)
🔸اول. چه بخواهیم، چه نخواهیم فوتبال به بخشی از سرگذشت روزانه ما تبدیل شده است. این موضوع حتی برای آنانکه هضم در فرهنگ طرفداری و هواداری تیمهای فوتبالی نشدهاند، قابل چشمپوشی نیست. فوتبال از آن دست چیزهایی است که به راحتی وارد گفتار روزمره ما شده و عملا ندانستن و بیگانه بودن برخی افراد نسبت به این موضوع، چه بسا به قیمت حذف آنها در گفتارهای روزانه تمام شود. این روزها افراد معدودی هستند که حاضرند بپذیرند در این گفتگوهای داغ دوستانه، تبدیل به نظارهگری عادی و بیسخن شوند. برای بسیاری از خانوادهها حتی قرمز یا آبی شدن فرزندان یکی از سرگرمیهای شیرین پدر و مادرها بوده است. به هر حال فوتبال سرنوشتی سوا از ورزشهای دیگر پیدا کرده است. همزمان که بچهها قد میکشند، اطلاعات فوتبالی آنها نیز رشد میکند. حتی گرایش و میل آنها شدیدتر هم میشود. برای بسیاری از نوجوانان فوتبال، انگیزهای برای خروج از منازل و رفتن به باشگاههای ورزشی میشود.
🔸دوم. برای کودکان و نوجوانانی که سبقت جستن در اطلاعات فوتبالی مزیت محسوب میشود، فوتبال تنها یک ورزش برای تندرستی محسوب نمیشود. کودکان و نوجوانان ما با فوتبال زندگی میکنند. با فوتبال خود را ارائه میدهند. در فوتبال خود را جای بازیکنان بزرگ قرار میدهند. در فوتبال خود را گزارش میکنند. علاقه به بازی و گزارش کردن آن در کودکان و نوجوانان، ریشه در بروز خویشتن یا بازنمایی خویش دارد. فوتبال به او هویت میدهد. نوجوان از طریق وارد شدن در جلد ستارگان بزرگ، خود را تعریف میکند. یعنی میخواهد بگوید، من هم رونالدو هستم یا من هم مسی هستم. یعنی عنصری مهم هستم، غیرقابل نادیدهگرفتن، بدرد تیم خوردن و حتی غبطه خوردن دیگر اعضای تیم. میخواهد بگوید و به جایی برسد که سر یارکشی او، دعوا باشد.
🔸سوم. علاقه به ستارهها، یا با ستارهها خود را تعریف کردن، تنها محدود به خودگزارشگری نمیشود. نوجوان با فوتبال خود حریف میطلبد، رقابت میکند. ستارگان سوژه رجزخوانی او میشود. برای نوجوانان، چیزی که هم با آن خود را معرفی کنند و هم با آن حس رقابت جوییشان را پاسخ گویند، تبدیل به سوژه دائمی حرف زدن و گفتن میشود. به هم میگویند: «دیشب بازی رئال را دیدی، یا بازی بارسا را دیدی». چه سوژهای بهتر از این که حرکات ستارگان محبوبشان در بازی شب گذشته را بازگو کنند. فوتبال این چنین به فضای گفتار روزانه ما وارد شده و میشود. فوتبال یک چیز معمولی نیست که راحت بتوان تحلیلش کرد. در این بگو مگوها و کریخوانیها، ستارگان هم دیگر بازیکنان معمولی فوتبال نیست. بزرگ میشوند، بزرگ و بزرگتر. بزرگتر از چیزی که اول بوده. حالا همان ستاره میشود، نشانه قدرت و غلبه. اگر ستاره من گل بزند، گویی من گل زدهام و با این کار، کل دوست مقابل خودم را می خوابانم.
🔸چهارم. حالا یکی از همین ستارگان به ایران آمد و رفت. برای نوجوانان و جوانانی که این چنین با فوتبال بزرگ شدهاند و با ستاره محبوبشان از پشت قاب تلویزیون ارتباط داشتهاند، یک فرصت استثنایی بوجود آمده است. یک امکان واقعی بوجود آمده است. نوجوان میداند، که برای دیدن رونالدو تنها یک روز و یک شب زمان دارد. دیدن رونالدو برای او یک تجربه ناب تکرار نشدنی است. چیزی است که میتواند مایه مباهات او باشد. چیزی که میتواند دوباره خودش را با آن توضیح دهد. رونالدو شاید چیزی حدود 40 ساعت در ایران باشد، و نوجوان این را میداند. اهمیت دیدن رونالدو به همین فرصت کم و کوتاه و سخت دست یافتن است. رونالدو برای او همه چیز نیست، او با ندیدن رونالدو چیزی را از دست نمیدهد، اما با دیدنش چیزی را بدست میآورد که میتواند عمری از آن حرف بزند.
🔸پنجم. از این نظر تلاش برای دیدن رونالدو، چیزی همپایه از دست دادن نیست، نوجوان نمیخواهد کم شود. او بدنبال بهتر شدن است. قضاوت در مورد چنین استقبالی و چنین شوری، چیزی در مورد ماهیت جامعه به ما نمیگوید. این تصاویر نشانه تخلیه هیجان نوجوان نیست. او نیامده تا هیجانش، میل به تحرکش تخلیه شود. او آمده چیزی از رونالدو به سوغات بگیرد. حتی اگر موفق نشود با او مواجه شود، نمیخواهد این شانس را از دست بدهد. هیجان نوجوان برای دیدن رونالدو طبیعی است. همه جایی است. چیزی که طبیعی نیست، هیجان استقبال برخی مسئولان تیم میزبان است. چیزی که طبیعی نیست، دادن سوغاتی گران قیمت به رونالدو است. چیزی که طبیعی نیست، گزارش لحظه به لحظه یک رسانه ورزشی از حضور رونالدو در ایران است. اینها را باید بهتر دید، بیشتر دید ...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1529601