شهیدان زنده میدارند، اللهاکبر!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸گاهی یک قطره خون، عصاره و چکیده یک گفتار عمومی فراموش شده است و به مردم یادآوری میکند، از چه چیزهایی غفلت کردهاند. هرچند حافظه جمعی یک جامعه به این راحتی پاک نمیشود، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که گاهی روی آن غباری نشسته و مردم گذشتهشان را از یاد ببرند.
🔸خون کار خودش را میکند، اما نه هر خونی. خونی که یادآور باشد. مثل خون شهدا. از این نظر شهدا نگهدار حافظه جمعی یک ملت هستند، نمیگذارند میراث باشکوه یک ملت تبدیل به تاریخ شود. شهید از آن دست واقعیتهایی است که تمام نمیشود، راه شهادت هم به پایان نمیرسد.
🔸مهم آن است که در تاریخ یک کشور، کسانی باشند که برای ملت شدن، از جان مایه گذاشتهاند. خاکی که خون دیده باشد، دست به دست نمیشود. شهید پایه این استقامت است. مردم ما با شهدا مردم ماندند. ملتی که شهادت ندارد، آزادی هم ندارد. ملتی که آزاد نباشد، دوام نمیآورد.
🔸شهدا به فرموده امام خمینی(ره)، ذخائز عالم بقا هستند، گمان میکنم به همین نسبت دلایل بقای دنیای فانی نیز هستند، چون نمیگذارند گرد فراموشی روی برخی گفتارها بنشیند. به شکل عجیبی نوا و صدای رزمندگان شهید دوران دفاع مقدس، همین الان ما را خطاب قرار میدهند. وقتی حرف از فراموشی یک گفتار یا معروف کمرنگ شده زده میشود، پای خون است که به معرکه باز میشود.
🔸خون دروغ نمیگوید، خون امضایی پاک نشدنی و تضمینی همیشگی پای صداقت یک گفتار یا عملکرد مجاهدانه است. شهید جان جهان مردم است. راهش تمام نمیشود. تداوم پیدا میکند، علیالخصوص وقتی جامعه برای مدت کوتاهی یادش برود چه بوده و چگونه چنین شده است.
@jafaraliyan
اتحاد بر محور یک کتاب زنده
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸با خود فکر میکردم، اگر جمهوری اسلامی برای سیوهفتمین بار کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی را برگزار نمیکرد، چه بر سر آرمان اتحاد اسلامی میآمد. برایم سوال بود آیا برگزاری بیوقفه این کنفرانس طی چند ده سال، تأثیری واقعی هم روی مقوله وحدت اسلامی داشته است.
🔸راستش را بخواهید، بنده دوران دانشجویی خود را از دانشگاه مذاهب اسلامی تهران، شروع کردم. همان دانشگاهی که نقش اول مشارکت در برگزاری این کنفرانس را ذیل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی داشت. من در آن دوران با دیده تردید، به این کنفرانس نگاه میکردم.
🔸اصلا در محافل دانشجویی رویکرد انتقادی داشتن به مسأله تقریب و کنفرانس وحدت مُد بود. با این حال همه منتظر بودیم تا کنفرانس وحدت برگزار شود و ما هم به عنوان مدعو افتخاری در سالن اجلاس سران حاضر شویم. کنفرانس وحدت، تنها اتفاق مهم سال بود که دانشگاه کوچک ما را سر زبانها میانداخت و همین برای ما کافی بود.
🔸ما در آن سالها، پیرو همان رویکرد انتقادی، «ایده تقریب بر پایه مقارنت فقهی مذاهب چهارگانه اهل سنت و مذهب شیعه» را غیر موثر و کم فایده میدانستیم. گمان ما این بود که ملاک وحدت باید تکیه روی اشتراکات باشد، نه از بین بردن تفاوتها. تفاوتها باید به رسمیت شناخته میشد و برای وحدت، طرحی دیگر درانداخته میشد.
🔸در واقع آن سالها، بخاطر همان ژست انتقادی، منطق حاکم بر ذهن ما، «نه این، پس آن» بود. ما فکر میکردیم باید تقریب را کنار گذاشت تا مقوله وحدت معنا پیدا کند. بعدها متوجه شدیم، درک ما از تقریب سادهاندیشانه و ظاهرگرایانه بود. ما تقریب را به هدفی در خود، کاهش داده بودیم. در حالی که تقریب دلیل و بهانهای برای وحدت بود.
🔸تقریب، خوانشی دیگر از مقوله ولایت اجتماعی به معنی همتافتگی و همجوشی مومنین در جامعه اسلامی بود. بهانهای برای تألیف قلوب بین شیعه و سنی. ما باید به یک اجتماع همجوش مسلمانی میرسیدم تا ادعای بینالمللی وحدت اسلامی، باورپذیر میشد. مسأله اصلا انکار تفاوت نبود، مسأله در پرانتز قرار دادن تفاوتها بود.
🔸نه قرار بود شیعه سنی شود و نه سنی شیعه. آحاد شیعه و سنی باید «ما» میشدند. کارکرد ایده تقریب در این سالها، قوامبخشی به این «ما» بوده است. تقریب ترجمهای کارآمد از مفهوم ولایت اجتماعی بود. تجسم عینی همبستگی مسلمانان. تقریب مذاهب این چنین تبدیل به واقعیتی اجتماعی و قابل الگوگیری در تمام جهان اسلام شد.
🔸اما نزدیک شدن(تقریب) مسلمانان به یکدیگر در سطح بینالمللی، باید متناسب با نیازهای زمانه تغییر و تحول پیدا کند. ایده تقریب به عنوان یک واقعیت اجتماعی موجود در جوامع اسلامی، باید با یک واقعیت سیاسی در سطح دولتهای اسلامی همراه و همطنین شود.
🔸حساسیت جوامع اسلامی روی موضع صیانت از قرآن، نشان میدهد، آن خط و مشی واحد سیاسی، میتواند بر اساس این کتاب زنده در سطح دولتهای اسلامی شکل بگیرد. دشمنان درکی از انرژی بیپایان این کتاب زنده ندارند. نمیداند، نمیشود با قرآن درافتاد. حمله به قرآن وارد شدن آنها به بازی خطرناکی است که کمترین پیامد آن، میتواند اتحاد سیاسی جهان اسلام باشد.
@jafaraliyan
شهید؛ سازنده حافظه جمعی به نفع مردم
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در میان مطالعاتی که روی موضوع حافظه جمعی صورت گرفته است، مسأله دستکاری حافظه جمعی و سیاست حافظه، بحثی جدی است. برای کشورهای بیتاریخ و بیریشه، یا حاکمان گسسته از مردم، ساختن شکلی از حافظه جمعی از نان شب واجبتر است. جریان قدرت در این کشورها به شکلی دستساز اقدام به خلق حافظه جمعی میکند.
🔸حافظه جمعی، یک آگاهی بالفعل و زنده در میان مردم یک کشور است که خاطرات و مخاطرات یک ملت را نمایندگی میکند. افتخار به پیروزیها و عبرت از شکستها، به شکلی نمادین در حافظه جمعی یک ملت کدگذاری شده است. حافظه جمعی، لحظه حال و اکنون یک ملت را میسازد و رو به آینده دارد.
🔸اهمیت حافظه جمعی از تفاوت آشکار آن با تاریخ مشخص میشود. در حافظه جمعی تنها رویدادها و زوایایی از تاریخ حاضر است. مردم بازیگران اصلی به یادآوردن آن هستند، نه مورخان و استادان تاریخ. عمومیترین جلوه حضور بخشی از گذشته پرافتخار یک ملت است.
🔸 اثری عینی دارد، اگر ملتی متحمل سختی، فشار خارجی(استعمار، جنگ و تحریم) و فشار داخلی(ظلم و استبداد) شود، حافظه جمعی به یاداو میآورد چگونه بر این گردنههای صعبالعبور فائق آمده است. انگیزه جمعی ایجاد میکند و قدرت حرکت و پیروزی به آنان میدهد.
🔸آنچه لحظه و دقیقه پیروزی یا شکست را در حافظه جمعی مردم حک میکند، جلوههای شورمندانه و سلحشورانه نبرد است که انگیزه جمعی را نمایندگی میکند. اگر در تاریخ یک ملت، کسانی باشند که حاضر به هزینه کردن خود برای حفظ هویت جمعی کشورشان باشند، آن دقیقه تاریخی با این نام و یاد این شخصیت سلحشور گره میخورد.
🔸آن شخصیت دیگر یک فرد نیست، هویتی جمعی است که در گذشته باقی نمیماند. در حافظه جمعی مردم ماندگار میشود و زندگی میکند. در واقع شهید چنین نقشی را بازی میکند. هر چند عناصر دیگری در کار ساخت حافظه جمعی هستند، اما شهید از یک امتیاز ویژه برخوردار است. شهید نمیگذارد حافظهجمعی یک ملت، مورد دستکاری حاکمان مستبد قرار گیرد تا منافع آنان را ابدی کند.
🔸نقش شهید، نگارش تاریخ به نفع مردم است. در حافظه جمعی جاگیر میشود نه در تاریخ رسمی. شهید به هیچ تاریخی تعلق ندارد، شهدای وطن چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هویت جمعی مردم را حفظ میکند. قبل از انقلاب، در تقابل با تاریخسازی تکبعدی حاکمان مستبد، حافظه مردم را از گزند تغییر هویتی خاندان پهلوی، مصون نگاه داشتند. بعد از انقلاب هم حافظ هویت مردمی نظام در مقاطع مختلف شدند.
🔸شهید حافظه جمعی میسازد، هویت مردمی را حفظ میکند. شهید کشته نیست. کشتهسازی، پروژهای ضد حافظه جمعی است. از کشتهشدگان هیچ شهیدی در نمیآید که به لحظهها و دقیقههای تاریخی فتح و ظفر گره بخورد. کشته زخمی در روان جمعی ایجاد میکند، این زخم نه کهنه میشود و نه جایش میماند. کشته تمام میشود، میمیرد، اما شهید زنده میماند و زندگی میکند. نه فقط در ساحت باطن عالم، که در همین زندگی روزمره، در حافظه جمعی ما.
@jafaraliyan
جبهه مقتدرِ مظلومِ پیروز!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، هیچ مقاومتی در حالت سلطه و قدرت عریان، شکل نمیگیرد بلکه هر شکل از مقاومت در مقابل سلطهگری و زورگویی پدیدار میشود. به معنای دیگر مقاومت در حالت غیر مسلط و مظلوم قرار دارد، اما میتواند به شکل مقتدر جلوه کند.
🔸قدرت عریان؛ سریع، بیواسطه، برتریجویانه، مستبدانه، آشکار و بیرحمانه، اراده صاحب خود را تحمیل میکند. در ذات قدرت خشونت و اجبار نهفته است. در مقابل مقاومت؛ تدریجی، باواسطه، متواضعانه، پنهان و مهربانانه، تولید اقتدار میکند. در ذات مقاومت، لطافت و رضایت نهفته است.
🔸قدرت عریان، ممکن است دفعتا بدست آمده و بلافاصله از بین برود. اما مقاومت تدریجی و آهسته، آهسته، جلو میرود. موقعیت اعمال و فرود قدرت، ابدان انسانی است. اما موقعیت اعمال اقتدار، دلهای مردم است. اقتدار، نفس سرکش قدرت را مهار میکند و آن را تبدیل به خیر کثیر میکند.
🔸قدرت عریان با اعمال زور و تزریق ترس تداوم مییابد، اقتدار با ایجاد رضایت و تولید آرامش ادامهدار میشود. قدرت میل به فردی شدن و استکبار دارد، اقتدار میل به عمومی شدن و انتشار دارد. قدرت سوژههای خود را تسخیر میکند، اقتدار سوژههایش را تبیین. قدرت بدنها را کنترل میکند، اقتدار اذهان را همراه میکند.
🔸اقتدار امنیت پایدار حاصل میکند، قدرت امنیت معلق. اقتدار دیرپاست، سلطه از بینرفتنی است. با قدرت عریان نمیتوان تولید اقتدار کرد. اما با مقاومت میتوان به اقتدار رسید. جریان طرفدار سلطه و زور عریان تحمل شکست ندارد، اما در جبهه پیرو مقاومت و اقتدار، شکست موضوعیت ندارد. مقاومت محکوم به پیروزی است، همانطور که سلطه محکوم به شکست و هزیمت...
@jafaraliyan
بازی «پلیس و مافیا» یا «شهروند و مافیا»؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸تقریباً چندسالی است انواع و اقسام بازیهای گروهی و جمعی مافیا و پدرخوانده، وارد حوزه سرگرمیها و تفریحات بخشی از جوانان کشور ما شده است. امروز در تاکسی، رادیو داشت در خصوص هفته نیروانتظامی و پلیس حرف میزد. به یکباره ذهنم متوجه بازی مافیا شد. قدری پایین بالای این بازیها را در ذهنم برانداز کردم.
🔸این سوال در ذهنم شکل گرفت، واقعاً نقش پلیس در بازی مافیا چیست. پلیس کجای کار قرار میگیرد. در این چند مدلی که از بازی مافیا به شبکه ویدیوی خانگی راه یافته، یا نقشی به نام پلیس وجود ندارد، یا نام او تغییر یافته و کماثر شده است. در عوض شهر به موجودی بیدفاع در برابر تیم پدرخوانده، قاتلین سریالی و جوکرها تبدیل شده است.
🔸گویی با شهری بیپلیس مواجهیم که وظیفه دفاع از خود را، خود برعهده گرفته است. شهر با اینکه حرفهای دارد، دکتر دارد، احیاگر دارد، اما در وضعیت ترس و اضطراب فراگیر قرار دارد. شهروندان خود را نمیشناسند، اما مافیا میشناسد. برای همین شب که میشود، ترس کشتهشدن خواب راحت را از چشم شهروندان میرباید. هرچه هست، شهر پلیس ندارد. اما نیاز به کارکرد او وجود دارد.
🔸این بینقشی موجب شده، شهروندان مجبور باشند خود کارکردهای پلیس را بازی کنند که مهمترین آن یافتن گروههای مخل امنیت شهر است. در قریب به اتفاق این بازیها، تیم مافیا و گروه منفی است که پیروز میشود. پیروزی شهروندان به میزان زیادی بستگی به وجود بازیکنهای قویذهن و تیز دارد که تصادفا و به صورت شانسی ممکن است در طرف شهر قرار گیرد.
🔸در شهر بیپلیس، قهرمان شهروندانی هستند که بود و نبودشان تصادفی است. به همان نسبت امنیت شهر نیز شانسی و کمیاب است. بازی مافیا در حوزه سرگرمی قرار دارد، اما گفتار این بازی به فرهنگ عمومی سرریز میکند. جمله «نگذارید شهر دست مافیا بیفتد» از دل این بازی به گفتار روزانه و زبان عمومی راه یافته است.
🔸سوال اینجاست، چه کسی قرار است نگذارد شهر دست مافیا بیفتد؟ شهروند یا پلیس؟ پاسخ روشن نیست. در دنیای واقعی اما گزاره یا جمله «مردم شهر راحت بخوابید، شهر در امن و امان است» قرار دارد که به روشنی ضمیر امنیت در آن پلیس است. آدمها در بازی مافیا، تجربه شهر بیپلیس را بازی میکنند، شاید با کمی ترس و اضطراب شیرین، اما در دنیای واقعی این پلیس است که از شهر دفاع میکند. این واقعیت را نمیشود به بازی گرفت.
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1534454
ترسبازی و جان بازی!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در وضعیت ترس فراگیر و دهشت بیپایان، برای پدر خانواده که قرار است محور امنیت و آرامش یک خانه باشد، چارهای جز به بازی گرفتن چنین ترس و هراسهایی باقی نمیماند. میدانم او چقدر سعی کرده، همه چیز را عادی جلوه دهد. اما صدای حادثه گاهی از لاپوشانی پدر، بیشتر است. در این حالت پدر چارهای ندارد، جز آنکه ترسش را مخفی کرده و از این صداها برای پسرکان و دخترکان معصومش اسباببازی بسازد.
🔸پدر چشمانش را درشت میکند، میدانم چه رنجی پشت این ادا و اطوار تصنعی خوابیده، پسرش هم چنین چشمانش را درشت میکند. پدر به او میگوید، بازی سادهای است. کافی است چشمانمان را درشت کنیم، تا صدایش بیاید، وقتی صدایش را شنیدیم حالا باید از ته دل بخندیم. من اسم این کار را «ترسبازی» میگذارم. فرق است بین ترسبازی و بازیِترس. ماها که در امنیت هستیم، تنها میتوانیم بازی ترس را بسازیم.
🔸ترس ما شیرین است، چون میدانیم، هیجانش فقط به یک بازی ختم میشود، اما در ترسبازی وضع فرق میکند. پدر میداند هر لحظه ممکن است با این به بازی گرفتن ترس، جان او و پسر دلبندش نیز بازیچه آن دیو پرسروصدا شود. دیوی واقعی. نه فقط لابلای صفحات داستان و تصاویر خیالی، که در همین لحظه مدهوشکننده حال.
🔸پسرک شاید تصادفا از این بازیها، جان سالم به در برد. اما یادگرفته که نباید از این سروصداها ترسید. نباید از این هیاهوها لرزید. نباید جانش، گروگان ترس آن دیو ددمنش شود. جانش، این قیمتیترین کالای ممکن را هم باید از این قیود آزاد کند. پسرک باید بخندد. دخترک باید بخندد. مادر باید از خبر جان دادن پدر، بخندد. دخترکان همسایه باید مادران فرزند از دست داده را بخندانند. مهم آن است که قاعده این بازی به هم نخورد.
🔸فرزندان میدانند، این بازی بازنده ندارد. بازندهها ترسوها هستند و این بازی اساسا ترس را به بازی گرفته. یا باید بازی را شروع نکرد و اگر اما شروع کردی باید برنده شوی. من همان فرزند برومند فلسطینی هستم. همانکه ترس را میبینم اما به آن میخندم. کشتهشدن در قاموسمن باختن نیست. من جان بازی کردهام. من جان بازی میکنم. من جان بازی خواهم کرد...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1535038
روایت شهر در لحظه اَذان
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸اَذان زبان گویای شهر است. البته شهر حرف برای گفتن زیاد دارد و مدام در حال گفتوگو با ساکنین خود است. شهر زنده صدا دارد، همانطور که موجود زنده صدا دارد. گاهی این صدا گرفته و گاهی واضح است. مثلاً چیزهایی گلوی شهر را میفشارند و نمیگذارد صدایش بی خط و خش شنیده شود.
🔸صدای بوقهای ممتد، یکی از همین صداهای گرفته شهری است. وقتی صدایش در میآید که جایی گلوی کوچه و خیابان تنگ و فشرده گرفته شود. همین پنجههای غول ترافیک را میگویم، گاهی واقعا صدای شهر را در میآورد. شهر البته جورهای دیگری هم سخن گفته و صدایش را به گوش ما میرساند. گاهی ماشینها صدای نخراشیده و نتراشیده شهر میشوند، گاهی هم اهالی، صدای خوشالحان این شهر هستند.
🔸هیچ کس و هیچ چیز، دلش نمیآید، بگذارد فقط دیگران، شکننده سکوت شهری باشند. رقابتی برای نواختن این صدا بین انسانها با انسانها و ماشینها با ماشینها وجود دارد. هر کس تلاش میکند صدایش را بهتر برساند، بیشتر برساند و بگوید حق با من است. اما شهر با این صداهای کم و زیاد هم نمیتواند خود را معرفی کند.
🔸آخر شهر هم حقی دارد، هیچکس نمیتواند مدعی حق شهر باشد. فقط لحظههای اذان است که، شهر حقش را با زبانی رسا اعلام میکند. شهر یکصدا با همه زبانها، با همه وجودش، از همه درها و دیوارهایش، میگوید این شهر بزرگتری دارد. بزرگتری از هر بزرگی. با صدایی بالاتر از هر صدایی میگوید این من هستم، شهر خدا. بدانید خدا بزرگتر از من و همه چیزهای و اهالی ساکن در من است.
🔸شهر هم خدایی دارد، خدایی که همه را به خود میخواند. آدمها نمیتوانند به تنهایی، حق شهر را ادا کنند. آنها فقط میتوانند به شهر حق بدهند که بهتر نفس بکشد، بهتر سخن بگوید و بگذارند این شهرخدا صدایش را به همه برساند. اذان عمومیترین صدای شهر است. مردمیترین نوای شهر است. اذان کاملترین صدای شنیده شده شهری است، خدا را نجوا میکند، خدای همه شهر و ساکنینش، یکسان و بیتبعیض...
@jafaraliyan
mshrgh.ir/1536105
جبهه تبیین یا هژمونی تعیین؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸پاسخ به یک سوال بنیادین است که مشخص میکند، ما در کدام دسته قرار داریم. در «جبهه تبیین» یا «هژمونی تعیین». آن سوال این است: من برای شناختن خود باید خود را بشناسم، یعنی از «چیستی» خود سردربیاورم؟ یا بالعکس من برای شناختن خود باید خودی را که دیگران از من میشناسند، بشناسم، یعنی از «کیستی» خود سردربیاورم؟
🔸این سوال ساده و بدیهی، نطفه اولیه شکلگیری یک بحث درازدامن فلسفی در طول تاریخ است. به راستی ما باید «بود» خود را بشناسیم، یا «نمود» خود را. من باید «ذات و سرشت» خود را بشناسم یا «تصویر» خود را نزد دیگران؟ برای کدام باید تلاش کنم؟ بهتر بگویم، باید برای کدام اصالت قائل شوم. پرواضح است هم شناخت «خود وجودی» و هم شناخت «خود تصویری» برای همه پر اهمیت است.
🔸کمتر کسی پیدا میشود، برایش تصویری که دیگران از او دارند، بی اهمیت باشد. بنابراین مسأله در اصالت قائل شدن برای خودشناسی است یا خودنمایی. همین نسبت را در شناخت و تفسیر از جهان هم میتوان دنبال کرد. فهم ذات جهان اصیل است یا جهان به تصویر درآمده و نمود آن.
🔸به گمانم میتوان میزان زیادی از تلاشهای جبهه تبیین را متأثر از جهتگیری بنیادین به سمت خودشناسی تلقی کرد. برای فعالین این جبهه، سوال اصلی چنین است: «منِ ایرانی مسلمان» چیست؟ و به دنبال این سوال، پرسش بعدی آن است که امتداد من ایرانی مسلمان در عرصه عمومی چگونه است؟
🔸طبیعی است هرگاه بروز و ظهور عینی این هویت در عرصه عمومی مورد خدشه قرار گیرد، تلاش تبیینی او تشخیص اشکال، تحلیل و اصلاح آن به مدد بازگشت به خویشتن یا همان خودشناسی است. بازگشت به خویشتن، فضای خودبیانگری فعالین عرصه تبیینگر را فراهم میکند. در گفتار آنان جلوهای از «بود» و هستی محققشدهشان، به بیان در میآید.
🔸گفتارشان در راستای وجودشان است. وجود یا من ایرانی و اسلامی. چنین شیوه بیانگرایانهای به غایت متکثر و متلون است، چون وضع وجودی افراد متفاوت و متغیر است. این سازوکار تبیینی در نگاه جامعوی، تعیّن جبههای دارد. یعنی با نگاهی از بالا به این عملکرد متکثر و مختلف، میتوان نام جبهه بر آن گذاشت.
🔸در مقابل این شیوه بیانگری، میتوان از شیوه بازنمایی یاد کرد. همان روش خودنمایی یا فهم کیستی خود نزد دیگران. در این شیوه، فهم تصویری که دیگران از من دارند، اصالت دارد و من سعی میکنم همان را بازنمایی کنم. امتداد این نحوه خودنمایی در عرصه عمومی، منجر به اصالت یافتن جهان تصویر شده میشود. جهان با واسطه نمایش، شناخته میشود.
🔸در این شیوه، مسأله اشکال یا انحراف در تصویر یا نمود است، و فعال عرصه بازنمایی، سعی در شناخت، تحلیل و اصلاح این انحراف یا تحریف صورت گرفته دارد. مسأله او خودنمایانگری است و هرچه این قاب را با خدشه وارد کند، باید دفع و طرد شود. عنصر نمایانگر بهدنبال هویت تصویری است و این تصویر را بیرون به او میدهد. نوعا چیزی ساختنی است یا تصنعی و تحمیلی.
🔸او خواسته یا ناخواسته در بند شباهتیابی به قویترین عامل هویت ساز تصویری است. برای عناصر نمایانگر، نمودی تعیین میشود. آنان مصرفکننده این تصویر تعیین شدهاند و با بازنماییشان همان تصویر را تکرار میکنند. با نگاهی از بالا به عملکرد عناصر نمایانگر، میتوان نوعی یکسانسازی تصویری را مشاهده کرد.
🔸گویی یک هژمونی تعیینکننده، پشت یکسانسازی تصویری است. تکثر در او راه ندارد، اما نمایش تکثر چرا... . فکر میکنم طی سالهای اخیر تقابل اصلی بین جبهه تبیین و هژمونی تعیین بوده است. گذر زمان به نفع جبهه تبیین است، اما هژمونی تعیین دست از آزار ممتد بر نمیدارد. زمانی با نمایانگری تصویری از مرگ طبیعی مهسا، اکنون با مظلومنمایی از کشتهشدگان صهیونیسم...
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fd8c5
mshrgh.ir/1536122
شکست ایده «حبس نفرت در اسرائیل»
جعفرعلیاننژادی
🔸شاید برای بسیاری از افراد، این سوال بوجود آمده باشد، که چگونه در میان بخشی از مردم کشورهای اروپایی، احساسات ضدصهیونیستی با وجود حمایت دولتهای آنان از اسرائیل، اجازه ظهور و بروز مییابد؟ مثلا ویدیویی از کریستین رونالدو جهانی میشود که گویا میکروفون خبرنگار اسرائیلی را گرفته و پرتاب میکند. یا تظاهرات و راهپیماییهای ضد اسرائیلی بدون مخالفت علنی در این کشورها برگزار میشود؟
🔸تحلیل این موضوع قدری عمیقتر از لاییه روئین به نمایش در آمده است. یادداشت پیشرو را برای پاسخ به همین سوال نوشتهام و در ادامه خواهم گفت چرا چنین وضعی دوام نخواهد یافت، زیرا پیروزی اخیر جبهه مقاومت و ضربه تاریخی و سهمگین آن، منجر به شکست ایده «صدور نفرت به اسرائیل»، در این جوامع میشود.
🔸واقعیت آن است که دولتهای غربی در یک روال تدریجی، موضوع نفرت تاریخی از یهود در جوامع مسیحی را، با تاسیس رژیم صهیونیستی، به جغرافیایی دورتر از خود صادر کردند. بعد از این اقدام، کارکرد اقدامات غیرمشروع، ضدانسانی و تروریستی رژیم اشغالگر، در ناخودآگاه جمعی بخشی از مردم اروپا، تولید نفرت بیشتر از جریان یهود خارج از سرزمینهای قاره سبز بود. طوری که ارتکاب هر اقدامی از سوی چنین رژیم منفوری برای مردم این کشورها، دور از ذهن و عجیب و غریب نبود.
🔸در مقابل این نفرت، مظلومیت مردم فلسطین قرار داشت که با اعمال ظلم از سوی رژیم صهیونیستی، منجر به عکسالعمل بیخطر مردم این کشورها میشد. برای رژیمهای اروپایی، تداوم دوگانه ظالم و مظلوم در ذهنیت مردمشان، میتوانست خشونتهای ضدیهودی درون این جوامع را کنترل کرده و آن را تبدیل به احساساتی کمخطر کند.
🔸سیاستهای رسانهای آنها نیز این چنین دنبال میشد و برای مردم آن کشورها چنین تصویر میشد که دولتهایشان خواهان برقراری صلح و پایان منازعه در سرزمین های اشغالی هستند. میتوان گفت مساله عادیسازی روابط برخی کشورهای اسلامی با رژیم صیهونیستی نیز از الگویی مشابه همین تبعیت می کرد.
🔸علی رغم ژست صلحطلبانه؛ دولتهای اروپایی هیچگاه راضی به توقف ماجراجوییهای صهیونیستها و پایان ظلم آنها نبودند، زیرا به وجود احساسات ضدصهیونیستی بی خطر مردمشان نیاز داشتند. از طرف دیگر، اسرائیل هم دیگر آن چیزی نبود که به راحتی قابل مدیریت و کنترل باشد.
🔸با وجود کاهش محسوس قدرت صهیونیستها در 20 سال اخیر و شکستهای پیدرپی آنها در توسعه طلبی بیشتر، ایده «نفرت صادر شده»، با هر ضرب و زوری که بود حفظ میشد. رمز حفظ این ایده، منفعل و مظلوم و ستمدیده بودن مردم فلسطین در مقابل فاعل و ظالم و قوی ماندن رژیم صهیونیستی بود.
🔸اما اگر معادله عوض میشد، مثلا جبهه مقاومت بجای اقدامات ایذایی و شهادت طلبانه که ماهیتی واکنشی داشت، وارد یک جنگ پیش دستانه، شجاعانه، غافلگیرانه، چند بعدی و ترکیبی میشد، داستان فرق میکرد. پیروزی جبهه مقاومت در تحمیل چنین ضربهای، امکان واقعی شکست اسرائیل را در ذهنیت عمومی مردم جهان ایجاد کرد.
🔸این تصور ایجاد شد که میشود با یک جریان کوچک و جبهه مردمی در برابر یک ارتش چند میلیونی ایستاد. شکست ایده «نفرت صادرشده»، مهمترین پیامد تغییر این معادله بود. کشورهای اروپایی از این به بعد با نگاهی هراسان به موج حمایت از مردم فلسطین در جوامع خود مینگرند. با شکست این ایده، امکان درگیری با عناصر این رژیم در خود کشورهای اروپایی برای مسیحیان معتقد، امری دور از دسترس نیست.
🔸نفرت از صهیونیسم تنها منحصر به حمایت لفظی از مظلومان فلسطینی نخواهد شد، از این به بعد، امنیت عناصر صهیونیستی در چنین کشورهایی بیشتر از قبل به مخاطره خواهد افتاد. پیروزی جبهه مقاومت، امری درونماندگار در سرزمینهای اشغالی نیست، این پیروزی به بیرون مرزها نیز منتشر میشود، طوری که دیگر مکانی امن برای فرار صهیونیستها باقی نمیگذارد. ابعاد این پیروزی بسیار بیشتر از آنچه که رخ داده یا میدهد، است. باید دانست، هم رژیم صهیونیستی رفتنی است، هم تفکر صهیونیستی محوشدنی است...
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fdnre
mshrgh.ir/1536151
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسرم، دخترم بلند شوید
چرا چنین بیحال و بیجان روی تخت دراز کشیدهاید
پسرم، دخترم بلند شوید
من از این درد به کجا پناه برم
میدانم نباید آنچنان چنین رنجی را فریاد کنم
نمیخواهم مزاحم خواب شیرینتان شوم
پسرم، دخترم آرام و بیصدا بلند شوید
مبادا مادری دیگر از صدای درد من، هراسان شود
پسرم، دخترم بیدار شوید...
کاسبی با موج عصبانیت جهانی از اسرائیل
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸گاهی اوقات کجاندیشی و نگاه منفی به پدیدههای روشن و گویا، بسیار سختتر از نگاه طبیعی به ماهیت امور است. با این حال هستند کسانی که از چنین هنری بیبهره نیستند. کاسبی و کرهگیری از هر اتفاق و پدیدهای، کار هر فردی نیست. آدم میماند این جماعت کجاندیش را چگونه بفهمد. شهاب حائری یکی از این افراد است.
🔸او که رسالتش را نقد دانسته و تخریب را جنایت خوانده است، عموماً در تفکیک بین نقد و تخریب ناموفق بوده است. حائری مدتهاست از وادی نقد عبور کرده و در منتهیالیه فاز تخریب قرار گرفته است. او عادت کرده از هر رطب و یابسی انرژیای برای تخریب تولید کند. او با چنین رفتاری اهمیت بیان و گفتارش را زائل کرده است.
🔸اما اخیراً که موج اخبار و اطلاعات روی اتفاقات فلسطین متمرکز است، فرصت را غنیمت شمرده و خواسته از تجمع ضدصهیونیستی مسلمانان و مسیحیان در لندن بهانهای برای تخریب هویت مردمی نظام سیاسی کشورمان بیابد. استدلال حائری آن است که چون انگلستان اجازه برگزاری تجمعاتی (علیه رژیم صهیونیستی) ضد سیاستهای خود میدهد، مردمیتر از ایران است.
🔸اولاً باید گفت بین تجمع قانونی و تجمع غیرقانونی فرق است. هیچ دولتی به هیچ گروهی، حق برگزاری تجمع و اعتراض غیرقانونی نمیدهد و در صورت وقوع با آن برخورد میکند. اما سوال اینجاست آیا اعتراض داشتن به یک سیاست هم غیرقانونی است؟ مسلماً خیر. مسأله بر سر چگونگی ابراز این اعتراض است. اعتراض اگر با هدف بهبود، ارتقا و یا حتی تغییر یک سیاست باشد، با ابزار قانونی بهتر نتیجه میگیرد.
🔸سوال دیگر آن است که ممکن است یک نظام سیاسی نگذارد یک تجمع اعتراضی علیه سیاستهایش برگزار شود. بنابراین معترضین مجبورند تجمعی غیرقانونی انجام دهند. اما اگر برگزاری تجمع غیرقانونی به سلب نظم شهری بینجامد یا منجر به خشونت و تخریب شود، تکلیف چیست؟ طبیعی است که نمیتوان دست روی دست گذاشت. باید جلوی بینظمی، خشونت و تخریب را گرفت.
🔸از این دست پرسش و پاسخها در رابطه با بحثها و دعاوی منطقی میتوان ارائه داد، اما همه مشکل از وقتی شروع میشود که افراد سنگ محک نقد را وانهاده و با عینک دودی واقعیتهای روشن و آشکار را نظاره کنند. تاریکبینی به تاریکاندیشی میانجامد و تاریکاندیشی به زبان تخریب. تخریب، زبان تاریکبینی و تاریکاندیشی است.
🔸سوال روشنبینانه در خصوص تجمع حمایتی مسلمانان و غیرمسلمانان لندن، پرسش از چرایی چنین مجوزی است. در حالیکه، موضوع بایکوت علمی شدید ماجرای هولوکاست و برخورد حذفی با زیرسوال برندگان این ماجرا جریان دارد. یا خبر اخراج و تعلیق مجریان خبری مسلمان که تنها موضعی کوچک علیه رژیم صهیونیستی گرفتهاند، مخابره شد. از آن بدتر خبر فشار به محمدصلاح بازیکن مصری باشگاه لیورپول برای عدم موضعگیری و حمایت از فلسطین منتشر شد و او مجبور به کمک مالی پنهانی به گروههای حامی مردم غزه شد.
🔸من در یادداشت «شکست ایده حبس نفرت در اسرائیل» یکی از دلایل چنین مجوزی را نوشتهام. بطور خلاصه رژیمهای غربی مجبور به کنترل احساسات ضدیهود از طریق هدایت نفرت عمومی به سمت اسرائیل است، یعنی جا و نقطهای دورتر از جامعه خود. هرچند کشش این ایده با شکست هیمنه رژیم صهیونیستی به پایان آمده است و سیاست حبس نفرت در سرزمینهای اشغالی دوام نخواهد داشت، اما فعلاً تنها امکان کنترل چنین خشمی برای رژیمهای اروپایی است.
🔸همانطور که رهبر معظم انقلاب بیان داشتند، در صورت تداوم جنایتهای رژیم صهیونیستی، دیگر با هیچ تدبیری نمیتوان جلوی ملتهای مسلمان و غیرمسلمان را گرفت. این عصبانیت قابل کنترل نیست. تداوم جنایتهای رژیم صهیونیسیتی، امنیت داخلی کشورهای اروپایی را زیرسوال میبرد. حرکت تاریخی جبهه مقاومت، جرأت اقدام عملی علیه عناصر یهودی-صهیونیستی در کل دنیای غرب را بالا برده است.
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fe3qp
mshrgh.ir/1537549
حضرت آدم، گزارش کن!
وضع بشری را
زمانش رسیده که بفهمی آیشمن هم یهودی بوده
و چرا در اورشلیم لانه کرده
ببین این کورههای آدمسوزی را
که چنین باز کرده
راه قدس را،
کافی است زائر جان باشی
جان جهان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آدم! ببین
شمایل این ترس خشکشده را
در آغوشش بگیر
بشکن این صورتک دهشتناک ترس را
بگیر و تنگ در آغوشت، بگذار
آب شود این صورتک لرزان
بگذار چشمانش دمی بیاساید
آبی بنوشد
لااقل راه صدایش را باز کن
مباد هیچ تن زندهای چنین خشک و بیجان
گرم و محکم او را بفشار
سرد است چشمهایش،
خشک است زبانش،
زخم است دهانش،
محکم بگیرش،
محکم، محکمتر...
ای کاش آنجا بودیم
و از ته جان، جان میدادیم تا
هیچ ترسی چنین جرأت خشک شدن
بر این صورتکان معصوم نیابد ... .
گزارشی کوتاه از یک نشست مبتکرانه
🔸به پیشنهاد و ابتکار مهدی جمشیدی، عضو هيئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشستی با هدف تذکر به شیوه ممتاز روایتگری شهید آوینی، در محل این پژوهشگاه برگزار شد.
🔸این روزها جای خالی روایت مقاومت به سبک آوینی بیش از پیش احساس میشود. ژرفای تفکر آوینی در گفتارمتن مستندهای ساخته شده ایشان پیرامون آرمان فلسطین، قابل شناسایی است.
🔸مهدی جمشیدی نیز به همین حقیقت واقف شده و در ارائه خود با خوانشی مبتکرانه، خواسته، زبان مقاومت آوینی را بیابد. به بیان او سویههای هویتی مقاومت، در پنج گزاره قابل طرح است. جمشیدی متن این ارائه تمیز را روی کانال خود قرار داده است.
🔸اما آنچه از نظر بنده لازم است، بیان شود، نسبت عنصر تبیینگر با متون شهید آوینی است. گمان میکنم نسبت آقای جمشیدی یا افرادی چون ما با این متون،نسبت بین یک منتقد با هنرمند و آثار اوست.
🔸هنرمند صورت میسازد و جان کلامش را در صورتی زیبا تضمین میکند، اما منتقد قصد میکند به جان و باطن این صورت راه یابد و یافتهاش را بیان کند. نسبت ما با متن آوینی چنین است. اما سوال اینجاست که آیا یک منتقد یا مفسر، در این بیانگری میتواند صورتی جدید خلق کند؟
🔸فکر میکنم جمشیدی در چنین راهی قدم گذاشته، متن ارائه او، یک متن مألوف نیست، یک شرح عادی نیست، او نیز فهمیده روایت مقاومت به زبان آوینی ممکن نیست، مگر آنکه بهرهای از آن زیبایی برده باشد.
🔸بنده نیز بر همین مشی، گمان میکنم زبان مقاومت آوینی مبتنی بر یک مربع هویتی متشکل از «خودداری»، «خودبانی»، «خودآگاهی» و «خودسازی» باشد...
@jafaraliyan
آزمون اعراض چپها از «ژیژک» حامی صهیونیسم
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸نمایشگاه کتاب فرانکفورت آلمان، با یک سخنرانی ۲۳ دقیقهای افتضاح از جانب اسلاویژیژک فیلسوف چپ و معروف اسلوونیایی توأم شد. کتابهای ژیژک و آثار گفتاری او در ایران بهشدت مورد توجه قشر دانشگاهی غربخوانده و روشنفکری قرار دارد.
🔸چپهای فرهنگی و نوگرا نیز به شدت سمپات ژیژک و ترجمهکننده آثار او هستند. برخی انتشاراتیها نیز آثار ژیژک را یا به مزیت آبادی گیشههای کتابفروشیهای خود، یا به صورت زنجیرهای با قصد مبتذلکردن اندیشه چپ، چاپ و منتشر میکنند.
🔸هرچند این فلسفهبافی و موضعگیری از جانب او غیرمنتظره نبود و او در آزمون اغتشاشات سال گذشته ایران نیز، ابتذال و انحراف در اندیشه چپ را به رخ همگان کشید. ابتذالی که بعد از جنبش ۱۹۶۸ گریبانگیر آنان شد و آنها را تبدیل به سوپاپ اطمینان بحرانهای رژیمهای سرمایهداری کرد.
🔸یعنی به هر نحو، هر بحرانی را در این رژیمها از سیل «تخریب مشروعیت» و «مبارزه میدانی» به «حوضچههای نقد» و «مجادلات کلامی» بیحاصل تبدیل میکردند. ژیژک در این سخنرانی نیز دقیقاً بر چنین سبیلی سخنرانی و موضع گیری کرده است.
🔸ژیژک، جنبش حماس را نماد یک تفکر افراطی سامیستیز فلسطینی دانسته که به پست یک دولت افراطی بنیادگرای صهیونیست خورده است. او میگوید وزیر امنیت ملی کنونی اسرائیل کسی است که در جوانی از سوی یکی از دولتهای قبلی دموکرات این رژیم تروریست خوانده شده است.
🔸ژیژک دو سر این جنگ را به وجود دو جریان افراطی تقلیل میدهد و بدین ترتیب هیچکدام امکان مصالحه را به یکدیگر نمیدهند. ژیژک این گفته نتانیاهو مبنی بر اینکه دولت اسرائیل تنها دولت قوم یهود است و دیگران را شهروند نمیداند را با گفته اسماعیل هنیه که اعلام کرده صهیونیستها باید از زمینهای ما بیرون بروند، همطراز دانسته است.
🔸به نظر ژیژک، ریشه تفکر اول در مشروعیت خشونت علیه غیریهودیان بدلیل هولوکاست و ریشه تفکر دوم در سامیستیزی فلسطینیهاست. او بعد از این وسطبازی، به یکباره فرمان را سمت مردم فلسطین چرخانده و میگوید ریشه این جنگ در سامیستیزی فلسطینیهاست که حماس را جلو انداخته و وارد این جنگ شده است.
🔸ژیژک ادامه میدهد، چون حکومت دموکرات اسرائیلی مرزهای ۱۹۶۷ را معتبر شناخته بود و اکنون تنازع و اغتشاشات داخلی بین جامعه دموکراسیخواه و دولت بنیادگرای اسرائیل در جریان بود، فلسطینیها باید صبر میکردند تا دولت فعلی این رژیم خودبهخود سرنگون شود، تا دولت بعدی جلوی شهرکسازیهای بیامان را گرفته و قوانین قبلی را به رسمیت بشناسند. حمله جبهه مقاومت این تنازع را به وحدت ملی تبدیل کرد.
🔸او در نهایت به اینجا میرسد که اساساً مشکل فلسطینیها هستند که نتوانستهاند، بیشتر صبر کنند. یعنی نتوانستهاند تحمل کنند بیشتر کشته شوند، زمینهایشان بیشتر غصب شود، مزارع کشاورزیشان بیشتر تخریب شود. در یک کلام ژیژک میخواهد بگوید، فلسطینی منطق تسلیم را خوب بلد نبودهاند. یعنی همان چیزی که چپها بعد از ۱۹۶۸ یاد گرفتهاند، رام و اهلی باشند.
🔸او با همین منطق، در پایان سخنرانیاش بسیار محکم حمله حماس را محکوم میکند«من به هیچ وجه، حمله حماس را به رسمیت نمیشناسم، آن عمل قتل عام بود و غیر قابل بخشش بود» و در مقابل میگوید «من کاملاً و مطلقا حق دولت اسرائیل را برای وجود داشتن (حمله،کشتار) به رسمیت میشناسم»
🔸نکته آخر آنکه ژیژک در طول این سخنرانی، به هیچ وجه نتوانست خشم و عصبانیت خود را از موج حمایت حداکثری مردم کرانه باختری از حماس کنترل کند و اعتراف میکند نه یاسر عرفات توانست چنین فرهنگی را تغییر دهد و نه اکنون محمود عباس از چنین قدرتی برخوردار است. این اعتراف بسیار مهم است. آن هم از یک متفکر چپ مایل به اسرائیل که سعی میکند، منطقی حرف بزند. مقاومت هویت فلسطین و فلسطینیها است. اکنون زمان پایان چنین تردیدی است. در موقعیت تاریخی جدیدی قرار داریم. جبهه مظلوم مقتدر در موقعیت پیروزی است. شک نکنید.
@jafaraliyan
http://fna.ir/3fut1v
https://irannewspaper.ir/8319/28/72956
mshrgh.ir/1539825
شروع فاز ناامنی یهودیان در اروپا
🔹قبلاً در یک یادداشت نوشته بودم، بعد از حمله بیسابقه جبهه مقاومت به اسرائیل، رژیمهای اروپایی کار سختی در کنترل نفرت تاریخی جامعه معتقد مسیحی از یهود خواهند داشت.
🔸یکی از دلایل ایجاد رژیم اشغالگر همین صدور نفرت به خارج از مرزهای کشورهای اروپایی بود، اما حالا، مردم اروپا ایده حبس ابد یهودیان در سرزمینهای اشغالی را ناکارآمد دیدهاند و جرأت یافتهاند خود دست به کار شوند.
🔸امشب رسانههای فرانسوی خبر دادند، یک زن یهودی پس از آنکه در خانهاش در شهر لیون با چاقو مورد حمله قرار گرفت، به بیمارستان منتقل شد.
🔸بر اساس این گزارشها، ضارب علاوه بر حمله، روی در خانه این زن صلیب شکسته کشیده و متواری شده است.
@jafaraliyan
مقاومت و تولید فضا
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸هانریلوفور فیلسوف مارکسیست فرانسوی، نخستین کسی بود که با خوانش مجدد ماتریالیسم دیالکتیک هگل، بعدی جدید از شیوههای استثمار سرمایهداری را کشف کرد که به بعد فضایی استثمار معروف شد.
🔸به بیان ساده، لوفور کشف کرد، روابط تولید در رژیمهای سرمایهداری، از طریق تولید فضای سرمایهدارانه، تداوم مییابد. حس از خودبیگانگی کارگران، تنها حاصل شرایط کاری آنها نیست. بلکه فرآیند از خودبیگانگی در شرایط زندگی اجتماعی آنان روی میدهد. یعنی همان فضایی که روابط سرمایهدارانه را بازتولید میکند.
🔸لوفور رهایی طبقه کارگر را در خرق و شکافتن این فضای استثماری میدانست، بنابراین ایده تولید فضا توسط کنشگران انسانی را مطرح کرد. هویت یابی و خودیابی هر کارگر یا هر کنشگر طالب رهایی در گرو توانایی او برای تولید فضا، معنا شد.
🔸تولید فضا از نظر لوفور هم بُعد محسوس داشت، هم بُعد ذهنی، هم بُعد زیسته. تولید فضای هر کنشگر بستگی به توانایی او در تغییر مفاهیم کلی یا تعاریف جامعه سرمایهداری بود. مثلا نظام سرمایهداری از «زندگی» مفهومی عام و استاندارد ارائه کرده بود که مردم درون آن، فضای سرمایهداری را بازتولید میکردند.
🔸تولید فضا در این مثال، تغییر این مفهوم کلی از طریق نوعی زندگی خاص، مبتکرانه و منحصر به فرد کارگر یا کنشگر در برابر شیوه رایج بود. زندگی کارگر دیگر همان زندگی مورد انتظار جامعه سرمایهداری نبود. روابط اجتماعی متفاوتی را شکل میداد.
🔸این تغییر در بعد محسوس، منجر به نوعی معماری منحصر به فرد، در بعد ذهنی منجر به تغییر ادراک و در بعد زیسته به تجربه متفاوت زندگی شهری منتهی میشد. انواع و اقسام جنبشهای ضدسرمایه داری در دهه شصت میلادی ریشه در همین اندیشه لوفور و پیروان شهری اون داشت.
🔸شکست جنبش می ۶۸، ضربه سختی به رواج چنین ایدههایی بود و تغییرات و چرخشهای جدیدی را در اندیشههای چپ موجب شد. موج بازگشت به اسپینوزا یکی از همین چرخشها بود. در همه این سالها مسأله چپ، یافتن طبقه پیشران یا جنباندن طیفهای تحت ستم یا استثمار شده بود.
🔸 نظام سرمایهداری در مقابل تمام امکانات بسیج اجتماعی را از چنگ جریانات چپ درآورد و با انواع و اقسام تاکتیکها همان طبقات و طیفهای پیشرو را خرید و مقاومتشان را تبدیل به کالایی قابل دادوستد کرد. معامله ابزاری قدرتمند برای مصادره مقاومتهای این چنینی بود. سرمایهداری فضای مقاومت را در هم شکست.
🔸تولید فضا به عنوان ابزار مقاومت، قرار بود، فضای زندگی رهایی بخش طبقات تحت ستم را مهیا کرده و به تغییر مناسبات قدرت بینجامد. اما در عوض سرمایهداری را متوجه بعد فضایی کالاهای تولیدی کرد و این آگاهی منجر به تجاریسازی فضای سرمایهداری شد. ایده لیبرال «فضای مصرف» و «مصرف فضایی» طرح و پیادهسازی شد. شهرها تبدیل به فضای مصرف شدند و کنشگران یا شهروندات مصرف کنندگان این فضا!
🔸در مقابل، شکلی از مقاومت پس از انقلاب اسلامی، تجربه شد، که بیرون از هاضمه دستگاه محاسباتی و تحلیلگر نظام سرمایهداری بود. مسألهاش «تحقیر» بود، نه «از خودبیگانگی». نیروی محرکش ایمان دینی بود نه منطق ماتریالیسم دیالکتیک. خصمش طاغوت بود، نه سرمایهدار. ارادهاش عمومی و جمعی و کلی بود، نه حاصل جمع ارادههای منحصر به فرد و تکین. انگیزهاش ادای تکلیف بود و نه رسیدن به نتیجه. سرکوب شدنی نبود هر چند جانهایی را فدا میکرد. تغییر فاز نمیداد، چرخش و یا بازگشت به عقب نداشت.
🔸انقلاب اسلامی چنین الگویی از مقاومت عمومی را ایجاد کرد. مقاومتی که تولید فضا میکرد، خرق فضا میکرد. فضای مقاومت بیشتر را موجب میشد. خودبهخود پیشروی میکرد. فضایی که ساخت درونی محکمی را حاصل کرد. ملتی مقاوم ساخت و جامعهای مقاوم تولید کرد. سرنوشت محتوم سرمایهداری در مقابلش زنجیرهای از شکستهای پیدرپی بود. چنین مقاومتی امکان صدور یافت. انقلاب با چنین مقاومتی صادر شد. انقلاب فضای مقاومت اسلامی را تولید و سپس صادر کرد.
🔸فضایی که این مقاومت ساخته چهار سویه هویتی مقاوم و چهار بعد ساختاری مقاوم حاصل کرده است. چهار سویه هویتی «خوددار»، «خودبان»، «خودآگاه» و «خودساز» که منجر به تولید «انسان مقاوم» شده است و چهار ساخت «جامعه مقاوم»، «رهبر مقاوم»، «دولت مقاوم» و «کشور یا سرزمین مقاوم».
🔸 این الگوی مقاومت از مرزهای جمهوری اسلامی عبور کردهاست. مقاومت در هر جایی فضای خود را خواهد ساخت، از جمله در فلسطین. هم مردم غزه و کرانه را یک ملت مقاوم خواهد کرد، هم دولتی مقاوم را بدنبال خواهد داشت و هم سرزمینها و مکانهای غصب شده را به فلسطین بر میگرداند.
@jafaraliyan
https://tn.ai/2984309
منطق درک سالاربودن مردم در اندیشه رهبری
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در زبانشناسی مطرح است، کلمه به خودی خود معنادار نیست، بلکه تنها صدایی رها در فضایی باز است. کلمه وقتی مفهوم میشود که روی محور جمله قرار بگیرد تا هم تمایزش با دیگر کلمات جمله معلوم شود، هم سازگاری و همنشینیاش با دیگر کلمات مشخص شود. کلمه تنها در یک جمله با ساختار نحوی صحیح معنادار است.
🔸همین حکم در خصوص یک جمله منفرد، نیز جاری است. یک جمله به خودی خود قابل ترجمه و تفسیر نیست. یک جمله در یک متن معنادار میشود. برای فهم معنای جملات، متن را باید فهمید. متن، معنای جمله را مشخص میسازد.
🔸یک متن نیز به خودی خود مستقل و معنادار نیست، فهم یک متن نیز در گرو قرار دادن آن بین متون دیگر است. هیچ متن خالصی وجود ندارد. هر متن در امتداد متون قبلی است. برای فهم متن، باید آن را بصورت بینامتنی فهمید.
🔸بر این اساس برای قضاوت در خصوص یک جمله ناگزیر از فهم متن هستیم و برای فهم متن باید آن را در بین متون دیگر قرار دهیم. در نقل قول از امام و رهبری باید متوجه این ظرائف بود. هر نقل قولی را در بستر متن و بلکه بینامتن ها فهمید و این فهم را هم به مخاطب منتقل کرد.
🔸بنابراین میتوان گفت مفهوم مردم در نگاه رهبری، عمومیترین، جامعترین و کلیترین مصادیق ممکن را شامل میشود. همین مردم در نظام اسلامی سالار تلقی میشوند. تلقی از مردم با درک «جملهای» نسبتی با اندیشه رهبری ندارد. معنای مردم را باید در متن همه بیانات چشید، تا فهمید چرا مردم در اندیشه رهبری اینچنین واقعی سالارند.
@jafaraliyan
قلهنوردی دهههشتادیها: ایران «۳» برزیلِ قهرمان جهان «۲»
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸همین چند روز پیش بود که علیرضا علویتبار، فعال سیاسی و سیاستگذار جبهه اصلاحات، گفته بود: با این دهه هشتادیها نمیتوان به افقها رسید و امیدی به آنها نیست.
🔸واقع آن است که جریان اصلاحات به معنی واقعی کلمه، جبهه تحقیر ملی است. اما این دهه هشتادی ها نشان دادند هر جا که پای دفاع از وطن باشد، چون فوتبال، تمام جانشان را میگذارند.
🔸ببینید این عزت ملی را. تکرار فوتبال ایران و برزیل را حتماً ببینید تا متوجه شوید چرا امید رهبری و مردم به این دهه هشتادی ها واقعی است. آنها حرّند، جسور و نترس. بازی دو هیچ باخته را سه دو میکنند. بازگشت تاریخی. ملت ایران به صحنه مناسبات جهان برگشته است.
🔸این نشانه است. دنیا در آستانه تغییری عجیب است. حرف ما در دنیا خریدار دارد. در جهان این «مقاومت» به عنوان حرف انقلاب اسلامی است که چنین مرزها را گشوده و شهرهای اروپا و آمریکا را تسخیر کرده است.
🔸آفرین به این مقاومت. آفرین به این مقاومت تاریخی. آفرین به این مقاومت در حفظ پیروزی.
@jafaraliyan
خالصسازی؛ تحلیل آشپزخانهای اصلاحطلبان
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸سوتلانا الکسیویچ، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵، در کتاب «سرانجام انسان طراز نوین(انسان سرخ)»، داستانهای شفاهی متعددی از پشیمانی طرفداران گورباچف در فردای اصلاحات وی، حکایت میکند.
🔸از نظر الکسیویچ، برداشتها و مباحثات مردم معمولی از فضای سیاسی، منبع و مرجع مطمئنتری از ژستهای ریاکارانه فرادستان اقتصادی و سیاسی است. او میگوید برای شنیدن این تحلیلها باید سراغ فضاهای غیررسمی و خانههای مردم معمولی رفت.
🔸دریافت الکسیویچ در این جستوجو آن است که سراغ این جور بحثها را نه در اتاقهای نشیمن و مهمانپذیر، بلکه جدالها و گفتوگوهای داغ درون آشپزخانهها گرفت. او از زبان همین مردم معمولی قبل از به قدرت رسیدن گورباچف مینویسد:
🔸«در آشپزخانهها مینشستیم و از دولت انتقاد میکردیم و جوک تعریف میکردیم. کتابهای ممنوعه و بدون مجوز را میخواندیم. این زندگی شبانه مسکو را به خوبی به یاد دارم. این زندگی ما در شب هیچ شباهتی به زندگیمان طی روز نداشت. صبحها همه به سرکار میرفتیم. برای رژیم کار میکردیم و همرنگ جماعت میشدیم، ولی به محض برگشتن به خانه میرفتیم توی آشپزخانه ودکا میخوردیم، آهنگهای ممنوع ویسوتسکی گوش میکردیم و صدای آمریکا را با پارازیت گوش میکردیم»
🔸الکسیویچ از زبان همین مردم ادامه میدهد:«اما وقتی گورباچف به قدرت رسید گفت: دیگه نمیشه اینطور زندگی کرد. این جملهاش خیلی معروف شد. کشور تبدیل شد به جامعه مذاکره و مناظره. در خانه، سرکار و داخل وسیله نقلیه عمومی همه در حال بحث کردن بودند، خانوادهها به خاطر اختلاف عقیده سیاسی متلاشی میشدند، بچهها با پدر و مادرهایشان دعوا میکردند. اشتیاق و علاقه شدیدی به روزنامهها و مجلات پیدا کرده بودیم. مجلات محبوبتر از کتابها شده بود. مردم مدام در همایشها شرکت میکردند، فکر میکردند با حضور در این جلسات بالاخره جواب درست را پیدا خواهند کرد. زندگی جدیدی در انتظار ما بود که همه مشتاق دیدنش بودیم. اعتقاد داشتیم سرزمین آزادی سرکوچههای ماست. فکر میکردیم همه چیز درست شده، اتوبوسهایی که ما را به طرف دموکراسی میبرند، سرکوچههایمان ایستاده، فکر میکردیم در خانههای قشنگ زندگی خواهیم کرد نه در ساختمانهای خاکستری زمان خروشچف. اما زندگی روز به روز بدتر میشد. خیلی زود، چیزی جز کتاب برای خریدن وجود نداشت...»
🔸حرف الکسیویچ آن است که دیری نپایید، مردم از شعار «زندگی دیگرِ» گورباچف، ناامید شدند. گورباچف نیز ناامیدتر از مردم استعفا داد و اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید. وعده اصلاحات و زندگی دیگر گورباچف، همانطور که در سطور بالا آمد، انتظارات مردم را به شدت بالا برده بود. حال راه کنترل این انتظارات و نگاه منفی مردم به اصلاحات چه بود؟ «بازگرداندن مردم به آشپزخانهها» با همان کتابهای خودچاپ و به ظاهر ممنوعه.
🔸الکسیویچ مینویسد به این ترتیب وارد «عصر دست دوم» شدیم. اما در مقابل آن شبنامههای و بولتنهای مگو، در آشپزخانهها، تقاضای شدیدی برای هر چیزی که رنگ و بوی شکوه دوران شوروی بدهد به وجود آمد. اصلاحطلبان که اکنون به اقلیتی قابل چشمپوشی تبدیل شده بودند، تمام تلاش خود را معطوف به تغییر تحلیل مردم معمولی در فضاهای غیررسمی کردند. تلاشی که با واقعیت زندگی مردم مخالف بود و ناموفق.
🔸دوران تلخ دوران اصلاحات در ایران با اینکه قابل مقایسه با اصلاحات گورباچف نبود، اما تجربهای غنی در اختیار مردم کشورمان قرار داد. آنها هیچ بار دیگر حاضر به تکرار دولت اصلاحات نشدند، بطوریکه این جریان حاضر شد لباس عوض کرده و به حضور نیابتی و حداقلی در دوران اعتدال اکتفا کند. شکست سنگین در دو انتخابات مجلس و ریاستجمهوری اخیر، آنان را به اقلیتی محض تبدیل کرد. ریزش شدید سرمایه اجتماعی و سقوط اعتبار مدیریتی نتیجه این شکستها بود.
🔸بعد از سال ۱۴۰۰، جبهه اقلیت اصلاحات، برای بازیابی اعتبار خود، چاره کار را بازگشت به مردم با روش خود دید. آنها میخواستند با پمپاژ محتوای آشپزخانهای علیه نظام و وضع موجود، خود را ناجی مردم نشان دهند. حتی حاضر به خروج از حاکمیت شده و با جریان ضدانقلاب همدست شدند. از اغتشاشات و خشونتهای امنیتی بیشترین کره ممکن را گرفتند و تمام سرمایه خود را خرج تغییر شناختی در مردم کردند.
🔸اما مردم دهها بار، بجای ماندن در آشپزخانهها به میادین عمومی آمدند و فریب شعار «زندگی دیگر» را نخوردند. با فروافتادن موج اغتشاشات و کاهش خشونتهای شناختی، اقلیت اصلاحات، به فکر بازیابی اعتبار خود نزد نظام افتاد. آنها فهمیدند درون همین نظام باید بدنه اجتماعی را با خود همراه سازند. بنابراین سطح دعوا را از تنازع با اصل نظام به ستیز با رقیب سیاسی خود، کاهش دادند.
ادامه👇👇👇
ادامه بالا☝️☝️
🔸آنها برای تولید محتوای آشپزخانهای، باید انگاره مخالفت مردم با انقلابیگری را ایجاد میکردند. ایجاد این انگاره و تصور، با کوچک کردن دامنه انقلابیها به جمعهایی بسیار محدود صورت گرفت. آنان جریان انقلابی را طیفی سخت، سفت، گروهگرا و جدای از مردم تعریف کردند، که برای تداوم قدرت، حاضر به حذف همه سلایق سیاسی درون نظام است. برچسب «خالصسازی» اسم رمز، این تحلیل آشپزخانهای است.
🔸در مقابل این انگاره، واقعیتهای موجود همچنان ریزش سرمایه اجتماعی و کاهش اعتبار حاکمیتی جریان اصلاحات است. آنها در اغتشاشات سال گذشته هم از مردم دور شدند، هم اندک اعتبار مدیریتی خود نزد نظام را زیر سوال بردند. اکنون چارهای جز پمپاژ تحلیلهای آشپزخانهای با کلیدواژههایی نظیر «خالصسازی»، «یکدستسازی»، «خودبراندازی» و «انسداد سیاسی» باقی نمانده است.
@jafaraliyan
داستان خدا و فلسطین دنیای آینده
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸خسته بودم، خیلی خسته، بعد از یک روز کاری سنگین و تحمل ترافیک طاقت فرسا، در حالیکه پاسی از شب گذشته بود، خودم را به خانه رساندم. شام را خورده، نخورده، کنار سفره افتادم، چرت میزدم، اما مدام از خواب میپریدم. خودم را کشان کشان به اتاق خواب رساندم و روی رختخواب ولو شدم.
🔸با این همه خستگی، خوابم، نمیبرد. سوالات زیادی در ذهنم رژه میرفت. امروز روز جهانی کودک بود، من برای کودکان غزه چه کاری میتوانستم انجام دهم؟ مهمتر از این سوال، برای فلسطین و جبهه مقاومت چه کاری از دستم بر میآمد؟ چند روز است قلمم به هیچ موضوعی دیگر نمیچرخد، میخواهم بنویسم، اما از آن مقاومت معجزآسا و آن مظلومیت شدید و این کمطاقتی و آسایش خود خجالت میکشیدم.
🔸به این فکر میکردم که آیا اندازه عقب و جلو شدن ساعت خوابم، دغدغه آن مردم در خرابهها و اردوگاههای بیپناه غزه را دارم. جراحتهای تن غزه آنقدر شدید است و غیرقابل تحمل که واقعاً فکر خواب راحت را از سر آدم میپراند. اما چیزی که کمی خیالم را میآسود، اجر صبر محفوظی بود که خدا به صابرین بشارت داده بود. شاید اندازه این دنیا، کوچکتر از اجر و ثواب مقاومت این مردم باشد. گویی مردم غزه انقطاع از ماسویالله به الله کردهاند.
🔸واقعاً شاید جایی در این دنیا پیدا شده باشد که بین آدمها و خدایشان دیگر هیچ واسطهای برای تمسک وجود ندارد. این لحظات در تاریخ به مقیاس یک ملت، بیتکرار است. بله حکایت مردم غزه همین است: خدا و مردم. واقعاً خدا برای این مردم بس است. چنین تجربهای بینظیر است و برای ما غریب. شاید تنها تجربه نزدیک، حکایت شبهای عملیات دفاع مقدس باشد. جریان مقاومت فلسطین انتخاب کرد که با خدا ائتلاف کند. هیچ چشم داشتی به هیچ نیروی بیرونی نداشت.
🔸با این مردم خداجو و مقاومت معجزآسا، نمیتوان با متر و معیارهای دنیوی حرف زد. پیروزی و شکستش را نمیتوان با معیارهای این جهانی فهمید. چرا مقاومت دست از مقابله مسلحانه بر نمیدارد؟ چرا تسلیم نمیشود؟ چون مردم نمیخواهند. آنها حرکت و جهاد حماس را زندگیساز میدانند، نه مرگآفرین. حماس نشانه غرور فلسطینی است، ثمره خون صدهاهزار فلسطینی شهید و جانباز است. نماد «ما میتوانیم» فلسطینی است. نشانه عزت ملی فلسطینی است.
🔸دنیا با این فلسطین جور دیگری حرف میزند، میداند این فلسطین دیگر آن اردوگاه سابق نیست، خود را برای مناسبات جدیدتری با او آماده میکند. دنیای آینده، واقعا دنیای فلسطین است. برعکس رژیم اشغالگر، شبیه اردوگاهی خواهد شد که ناامنی و مرگ، تهدیدش میکند. این مردم، آن مردم سابق نیستند، عزت یافتهاند، راه شکست صهیون را پیدا کردهاند، میدانند چگونه باید با او مقابله کنند. میدانند او را چگونه عصبانی و وحشی کنند، میدانند چگونه دوز عصبانیتش را بالا ببرند که به عجز و توحش بی هدف برسد. همه اینها دستاورد همان صبر است. چه خوب معاملهای کردند، با خدا بستند نه با غیر او.
@jafaraliyan
انفعال شادمانه یا استقامت جانانه (واکاوی علل حمایت متفکرین چپ از رژیم اشغالگر)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸شاید بتوان یکی از آخرین دستاوردهای نظری و توصیههای عملی جریانات چپ را، تئوریزه کردن شکلی از مبارزه بیهزینه و بی ضرر با نیروها و نهادهای سلطهگر محسوب کرد. مبارزهای که نظام زورگو و استیلاجوی سرمایهداری را وادار به سرکوب و اعمال خشونت نکند. مبارزهای بیضرر برای عنصر مبارز و سازگار با سلطه.
🔸آنها با پذیرش نوعی انفعال و ترس از سلطهجو، ترجیح دادهاند به روشهای جدید مبارزه و به بیان بهتر مصالحه با نظام سرمایهداری برسند. آنها مجبور شدهاند برای رقیق کردن عنصر پیکار و تقابل سخت با سلطه از لایه ایده و باور (ایدئولوژی) به لایه میل و خواسته، از تاکتیک ایجاد آگاهی مبارزاتی به ایجاد محرکهای تنانه و از ایده بسیج اجتماعی به ایده انفعالات شادمانه رسیدهاند.
🔸مقاومت، مفهوم و عنصر گمشده چپهاست که سالهای سال متفکرینش بر آن میبالیدند. حالا آنها اساسا رسالت خود را در مقابله و مبارزه با آگاهی کاذب سیستم تولید سرمایهدارانه نمیدانند. آنها منتظر حادثهاند و رویداد. تابع منطق تصادف شدهاند.
🔸میگویند، آن بدن اجتماعی در بزنگاهها به صحنه آمده و به دنبال ارضای میل خود است. آنها از شادزیستن بحران میگویند. از اینکه باید حادثه را به باد خنده و شادی گرفت. از دهشت رویداد نترسید و دربرابرش رقصید. علم مبارزه چپ به رقص، شادی، بیبندوباری، فحشانمایی و هنر ظریف بیخیالی رسیده است.
🔸این چپ، دیگر آن چپ سابق نیست. متفکرینش هم یکی یکی، تو زرد از آب در میآیند. برای بنده حمایت ژیژک و هابرماس از رژیم صهیونیستی و محکومیت جبهه مقاومت عجیب نبود، آنها تداوم منطقی همین ابتذال علم مبارزه چپ هستند.
🔸در میان چپهای معروف اما هنوز جورجو آگامبن موضعی نگرفته یا مخابره نشده است، با اینکه آگامبن در کتاب «قدرت زندگی»، رژیم اشغالگر را رژیمی ضدزندگی و مجعول خوانده، اما اصلاً بعید نیست او نیز در این بزنگاه تاریخی ابتذال چپ را نمایانتر سازد.
🔸در مقابل این جبهه پرطمطراقِ علمی که میتوان تلاشش، را استحاله معنایی مفهوم مقاومت و تبدیل آن به دالی درونتهی، دانست، ادبیات علوم سیاسی بدهکار است. خاصه حالا که چنین نحوهای از مقاومت را در مردم فلسطین علیه نماد تمام قد نظام سرمایه داری یعنی اسرائیل غاصب میبیند.
🔸دانشمندان علوم سیاسی، نمیتوانند نسبت به این پدیده نادر و بیسابقه ساکت باشند. دستگاه نظری سرمایهداری از درک چنین مقاومت غلیظی ناتوان است. میدانم برای این علوم سیاسی، هیچگاه چنین دغدغهای تبدیل به مسأله نمیشود. اما این وظیفه بر دوش سیاستخواندههای وطنی که صحنه سیاسی را حکیمانه و نه علمی میبینند، سنگینی میکند.
🔸مردم فلسطین علم مبارزه را بازی کردند، جلو بردند، مردم جهان هم متوجه این تغییر واقعی شدهاند. حالا وقت آن رسیده است، قبل از آنکه این چپهای بی خاصیت و حراف، چنین مقاومتی را بیمغز و بیمعنا سازند، نخبگان سیاسی مفهوم استقامت جانانه را تئوریزه سازند.
🔸 گام اول در این اقدام، رد و انکار علم مبتذل مبارزه چپهاست. فرصتی تاریخی حاصل شده تا منشأ چنین مقاومتی را مجددا به لایه باور رساند. در آن لایه نیز تبار شکست خورده ایده ماتریالیسی مارکسیسم را به یاد آورد و ایمان به خدا را جایگزین کرد. فلسطین علم مبارزه را تغییر داد، چه چپها بخواهند چه نخواهند، دیگر عنان کارِ علم مقاومت دست آنها نیست. مردم فلسطین علم مبارزه را از مهلکه سازش و مصالحه نجات دادند و در برابرش مقاومت و پیکار قرار دادند.
@jafaraliyan
🔸قصد داشتم و دارم تا زمان پایان جنایات رژیم اشغالگر، کمتر در خصوص پدیدهها و موضوعات دیگر بنویسم، با این حال دیدم نمیتوان کاملاً از باقی موضوعات برکنار بود. در یادداشت چند روز پیش از «تحلیل آشپزخانهای» اصلاحطلبان نوشتم. در یادداشتی که وطن امروز از بنده منتشر کرد به نقد یکی از مصادیق تحلیل آشپزخانهای اصلاحطلبان پرداختهام. یادداشت «خدا یا انسان» عباس عبدی نمونهای از تحلیل آشپزخانهای است که میتواند به سوژه داغ آشپزخانههای اصلاحطلبان تبدیل شود.
http://vatanemrooz.ir/newspaper/page/3910/1/272239/0
👇
عباس عبدی؛ درگیر جزئیات، در بند کلیات
✍جعفرعلیاننژادی
🔸جزئیات مهم است. بدون پرداختن به جزئیات نمیتوان به یک شناخت قانعکننده رسید. البته منظور جزئینگری و ماندن درون چیزها نیست. منظور درنظرگرفتن جزئیات است. پاسخ به یک سوال مهم فلسفی در این خصوص، میتواند مقصود ما را روشنتر سازد: "آیا جزئی کلی است؟" پاسخ این سوال هم بله است و هم نه.
🔸اگر مقصود از جزئی، اجزای عینی یک شی باشد، جزئی کلی نیست و نمیتوان حکمی که در خصوص یکی از اجزا وجود دارد، به کل اعضا تعمیم داد.اما اگر جزئی به عنوان یک مفهوم مشترک در مورد جزئیات باشد،جزئی کلی است.مقصود نویسنده برای درنظرگرفتن جزئیات همین است.
🔸بنابراین بدون در نظر داشتن مفاهیم مشترک در خصوص جزئیات، تحلیلهای ما بیپایه و اساس بوده و تبدیل به کلیاتی انتزاعی و حسناپذیر خواهد شد.به بیان دیگر ماندن در یک مصداق جزئی و نرسیدن به درکی کلی از امور جزئی، تحلیلهای ما را کم اعتبار و قابل تردید میکند.
🔸بسیاری از محتواها و مطالب این روزهای عناصر فعال سیاسی بینصیب از این دو آسیب نیست. آقای عباس عبدی، روزنامهنگار پرتلاش و پرنویس اصلاحطلب که روزانه یادداشتهایی را برای روزنامه اعتماد مینویسد، یکی از این افراد است که گاه و بیگاه به این آسیب مبتلا میشود.
🔸به عنوان مثال وی در یادداشت چند روز پیش خود با عنوان «خدا یا انسان؟»،این خطا را مرتکب شده است. وی به بهانه سخنرانی آقای حداد عادل در هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد.
🔸عبدی در خطوط اولیه این یادداشت نوشته است:"نقد يا طرح پرسش درباره رويكردهاي تحليلي (حدادعادل) ميتواند به درك آنچه در اين جناح ميگذرد، كمك كند."عبدی در همین یک جمله، این خطای رایج را مرتکب شده است.
🔸او میخواهد با نقد رویکردهای تحلیلی حداد عادل به عنوان یک شخص یا یکی از آحاد فکری جبهه انقلابی، به فهمی کلی در خصوص آنچه او جناح غالب نامیده است، برسد.یعنی رویکردهای تحلیلی یکی از متفکرین جبهه انقلاب اسلامی را تماما مورد قبول و وفاق جبهه انقلاب اسلامی دانسته و تحلیل ایشان در خصوص علوم انسانی اسلامی را به کل جبهه منتسب کرده است.
🔸به معنای دیگر او مرتکب خطای یکدستسازی یا یکدستپنداری کل جبهه انقلابی شده است.طبیعی است در خصوص ایده علوم انسانی اسلامی در میان جبهه انقلابی شاهد تنوع و تلون نظری باشیم که این گونه هم هست.
🔸همین خطا زمینه ارتکاب اشتباه دیگر را ایجاد میکند.خطای بعدی آقای عبدی این است که سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را به آقای حدادعادل نسبت دهد و با نقد جملات ایشان، این ایده را زیر سوال ببرد.
🔸عبدی بر حدادعادل خرده میگیرد که "اگر گزاره شما را بپذيريم كه بدون علوم انساني مستقل از آنچه در تمدن غرب است،به تمدن نوين اسلامي نميرسيم،در اين صورت بايد پرسيد كه در اين حدود نيم قرن، كدام گزارهها و اصول چنين علمي را تدوين و ارايه كردهايد"وی با طرح سوالات جزئی دیگر مشابه این،در نهایت نتیجه میگیرد،چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
🔸فرض عبدی آن است که ابتدا باید به یک تئوری کلان در خصوص علوم انسانی اسلامی رسید و بعد برای تحقق آن تلاش کرد، در حالیکه تجارب تاریخی حتی در غرب نشان میدهد که عموما پدیدارها و تحولات بیرونی،بر نظریات اولویت داشته و آنها بودهاند که مسالههای اساسی برای نظریهپردازی و تئوریسازی فراهم آوردهاند.
🔸به همین اعتبار بسیاری از رخدادها نظیر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس،پیادهروی اربعین، زنجیره شکست پیدرپی جریان سلطه در برابر مقاومت مردم و رخدادهای سالانه ملی و مذهبی،میتواند به اسبابی برای نظریهپردازی در خصوص علوم انسانی اسلامی تبدیل شود.
🔸تداوم، قدرتیابی و صدور ایدههای انقلابی از ایران به سایر نقاط منطقه نشانهای از وجود و استقرار پارادایم جدیدی است که در حال تئوریزه شدن است.بیانیه گام دوم انقلاب که در سالگرد چهلسالگی انقلاب اسلامی صادر شد، موید این موضوع است.یعنی ما به آستانهای رسیدهایم که ضرورت وجود علوم انسانی اسلامی بیشتر از قبل حس میشود.
🔸به بیان دیگر،برای ما تا جایی امکان یادگیری از غرب وجود دارد، اما این یادگیری به معنی تقلید دائمی نیست.برای ایجاد تمدن نوین اسلامی گریزی از رسیدن به این حیطه مستقل نداریم.فارغ از این موضوع، تلاشهای موفق، سنگین و عمیقی در همین چهل و چند سال گذشته صورت گرفته که بدلایل مختلف از جمله حجاب معاصرت و وجود دولتهای بیاعتماد به این ایده، هنوز امکان فرازیابی و یا استقرار در محافل رسمی دانشگاهی نیافتهاند.
🔸اشکال تحلیل عبدی آن است که نمیخواهد از برآیند تمام پدیدهها و جزئیات پس از وقوع اسلامی به یک تحلیل منصفانه برسد.خود را درگیر جزئیات کرده و میخواهد با ذکر چند مصداق منفی جزئی به انکار کلی امکان وجود علوم انسانی اسلامی برسد.
@jafaraliyan