عباس عبدی؛ درگیر جزئیات، در بند کلیات
✍جعفرعلیاننژادی
🔸جزئیات مهم است. بدون پرداختن به جزئیات نمیتوان به یک شناخت قانعکننده رسید. البته منظور جزئینگری و ماندن درون چیزها نیست. منظور درنظرگرفتن جزئیات است. پاسخ به یک سوال مهم فلسفی در این خصوص، میتواند مقصود ما را روشنتر سازد: "آیا جزئی کلی است؟" پاسخ این سوال هم بله است و هم نه.
🔸اگر مقصود از جزئی، اجزای عینی یک شی باشد، جزئی کلی نیست و نمیتوان حکمی که در خصوص یکی از اجزا وجود دارد، به کل اعضا تعمیم داد.اما اگر جزئی به عنوان یک مفهوم مشترک در مورد جزئیات باشد،جزئی کلی است.مقصود نویسنده برای درنظرگرفتن جزئیات همین است.
🔸بنابراین بدون در نظر داشتن مفاهیم مشترک در خصوص جزئیات، تحلیلهای ما بیپایه و اساس بوده و تبدیل به کلیاتی انتزاعی و حسناپذیر خواهد شد.به بیان دیگر ماندن در یک مصداق جزئی و نرسیدن به درکی کلی از امور جزئی، تحلیلهای ما را کم اعتبار و قابل تردید میکند.
🔸بسیاری از محتواها و مطالب این روزهای عناصر فعال سیاسی بینصیب از این دو آسیب نیست. آقای عباس عبدی، روزنامهنگار پرتلاش و پرنویس اصلاحطلب که روزانه یادداشتهایی را برای روزنامه اعتماد مینویسد، یکی از این افراد است که گاه و بیگاه به این آسیب مبتلا میشود.
🔸به عنوان مثال وی در یادداشت چند روز پیش خود با عنوان «خدا یا انسان؟»،این خطا را مرتکب شده است. وی به بهانه سخنرانی آقای حداد عادل در هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را زیر سوال ببرد.
🔸عبدی در خطوط اولیه این یادداشت نوشته است:"نقد يا طرح پرسش درباره رويكردهاي تحليلي (حدادعادل) ميتواند به درك آنچه در اين جناح ميگذرد، كمك كند."عبدی در همین یک جمله، این خطای رایج را مرتکب شده است.
🔸او میخواهد با نقد رویکردهای تحلیلی حداد عادل به عنوان یک شخص یا یکی از آحاد فکری جبهه انقلابی، به فهمی کلی در خصوص آنچه او جناح غالب نامیده است، برسد.یعنی رویکردهای تحلیلی یکی از متفکرین جبهه انقلاب اسلامی را تماما مورد قبول و وفاق جبهه انقلاب اسلامی دانسته و تحلیل ایشان در خصوص علوم انسانی اسلامی را به کل جبهه منتسب کرده است.
🔸به معنای دیگر او مرتکب خطای یکدستسازی یا یکدستپنداری کل جبهه انقلابی شده است.طبیعی است در خصوص ایده علوم انسانی اسلامی در میان جبهه انقلابی شاهد تنوع و تلون نظری باشیم که این گونه هم هست.
🔸همین خطا زمینه ارتکاب اشتباه دیگر را ایجاد میکند.خطای بعدی آقای عبدی این است که سعی کرده، اصل ایده علوم انسانی اسلامی را به آقای حدادعادل نسبت دهد و با نقد جملات ایشان، این ایده را زیر سوال ببرد.
🔸عبدی بر حدادعادل خرده میگیرد که "اگر گزاره شما را بپذيريم كه بدون علوم انساني مستقل از آنچه در تمدن غرب است،به تمدن نوين اسلامي نميرسيم،در اين صورت بايد پرسيد كه در اين حدود نيم قرن، كدام گزارهها و اصول چنين علمي را تدوين و ارايه كردهايد"وی با طرح سوالات جزئی دیگر مشابه این،در نهایت نتیجه میگیرد،چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
🔸فرض عبدی آن است که ابتدا باید به یک تئوری کلان در خصوص علوم انسانی اسلامی رسید و بعد برای تحقق آن تلاش کرد، در حالیکه تجارب تاریخی حتی در غرب نشان میدهد که عموما پدیدارها و تحولات بیرونی،بر نظریات اولویت داشته و آنها بودهاند که مسالههای اساسی برای نظریهپردازی و تئوریسازی فراهم آوردهاند.
🔸به همین اعتبار بسیاری از رخدادها نظیر پیروزی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس،پیادهروی اربعین، زنجیره شکست پیدرپی جریان سلطه در برابر مقاومت مردم و رخدادهای سالانه ملی و مذهبی،میتواند به اسبابی برای نظریهپردازی در خصوص علوم انسانی اسلامی تبدیل شود.
🔸تداوم، قدرتیابی و صدور ایدههای انقلابی از ایران به سایر نقاط منطقه نشانهای از وجود و استقرار پارادایم جدیدی است که در حال تئوریزه شدن است.بیانیه گام دوم انقلاب که در سالگرد چهلسالگی انقلاب اسلامی صادر شد، موید این موضوع است.یعنی ما به آستانهای رسیدهایم که ضرورت وجود علوم انسانی اسلامی بیشتر از قبل حس میشود.
🔸به بیان دیگر،برای ما تا جایی امکان یادگیری از غرب وجود دارد، اما این یادگیری به معنی تقلید دائمی نیست.برای ایجاد تمدن نوین اسلامی گریزی از رسیدن به این حیطه مستقل نداریم.فارغ از این موضوع، تلاشهای موفق، سنگین و عمیقی در همین چهل و چند سال گذشته صورت گرفته که بدلایل مختلف از جمله حجاب معاصرت و وجود دولتهای بیاعتماد به این ایده، هنوز امکان فرازیابی و یا استقرار در محافل رسمی دانشگاهی نیافتهاند.
🔸اشکال تحلیل عبدی آن است که نمیخواهد از برآیند تمام پدیدهها و جزئیات پس از وقوع اسلامی به یک تحلیل منصفانه برسد.خود را درگیر جزئیات کرده و میخواهد با ذکر چند مصداق منفی جزئی به انکار کلی امکان وجود علوم انسانی اسلامی برسد.
@jafaraliyan
جبهه مقاومت فنیکار
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸استفاده از استعاره «ضربه فنی» توسط مقام معظم رهبری در توصیف شکست رژیم اشغالگر از جبهه مقاومت، حائز چند نکته است که بیانش خالی از لطف نیست.
🔸کسی توانایی ضربه فنی کردن رقیب را پیدا میکند که به بالاترین حد قدرت تکنیکی رسیده باشد.
🔸کاملاً به نقاط ضعف بدن حریف آگاه بوده و از آنها برای وارد آوردن ضربه استفاده میکند.
🔸با سرعت و تکنیک مناسب از غافلگیری حریف استفاده کرده و ضربه را وارد میآورد.
🔸ضربه فنی شدن برای رقیب شکستخورده بسیار سنگین و تحقیرآمیز است.
🔸رقیب شکست خورده اگر دارای اخلاق جوانمردانه نباشد، عصبانی شده و به برنده آسیب میزند.
🔸شکستخورده بیاخلاق ممکن است در برابر شادی و خوشحالی هوادارن برنده، به آنها فحاشی کند.
🔸شکستخورده چون در میدان مبارزه نمیتواند انتقام بگیرد، بیرون میدان «هلمنمبارز» میطلبد.
🔹 جبهه مقاومت پیروز است، چون فنیکار شده است.
@jafaraliyan
ورزش قهرمانی ایرانی
✍جعفرعلیاننژادی
🔸بیان رهبری در دیدار با ورزشکاران قهرمان، میتواند مقدمهای برای طرح ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» باشد. نگارنده در این یادداشت میخواهد با بهرهگیری از روح این بیان و فرازهایی از آن، تلاشی برای صورتبندی ایده «ورزش قهرمانی ایرانی» صورت دهد.
🔸در ورزش قهرمانی تنها برنده و بازنده نداریم. به بیان بهتر نمیتوان ورزش قهرمانی را با منطق برد و باخت تعریف کرد. ورزش قهرمانی از آن دست مقولههایی است که در آن هم برنده داریم، هم «برندهتر»، هم بازنده داریم هم «بازندهتر».
🔸مفهوم بازی جوانمردانه و تبلیغ گسترده آن در سطح جهانی به همین دلیل است. بین برندهای که رقابتی را جوانمردانه پیروز شود با برندهای که همان رقابت را بدون رعایت اصول جوانمردی پیروز شود، حتما تفاوت وجود دارد.
🔸برد در زمین وقتی تکمیل میشود که به برد در باور هواداران دو تیم تبدیل شود. همین موضوع برای یک بازنده سرافراز صدق میکند. برد و باخت طبیعت رقابت است، اما تیمی در باور تماشاگران برنده واقعی خواهد بود که هم تمام توانش را خرج کند، هم اصول جوانمردی را رعایت نماید.
🔸اما چه چیزی میتواند، هم بدن ورزشکار را آن چنان آماده نگاه دارد که در میدان رقابت، تمام توان و غیرتش را خرج کند و هم ذهن او را آن چنان قوی و آسیب ناپذیر نگاه دارد که در زمین بازی و خارج از آن، احساسی، عصبانی و خشن نشود؟
🔸چه ضمانتی وجود دارد که یک ورزشکار با وجود ممارست، تمرین و آمادگی جسمانی، تمام توانش را در زمین بازی خرج کند، یا با شکست احتمالی و عقبافتادن، احساسی و عصبانی نشود؟ از نظر نگارنده، ورزشکار با «بدن بیدار و ذهن برنده»، میتواند در زمین بازی و بیرون آن «برندهتر» باشد.
🔸داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، بستگی به انگیزه بالای ورزشکار دارد، اینکه بعد از عقب افتادن در امتیازات یا گل خوردن، انگیزهاش کم نشود، خود را نبازد، احساسی و عصبانی نشود و با همان توان و نیرو ادامه دهد. با این نمایش حتی اگر ورزشکار رقابت را واگذار کند، بازندهای سرافراز است نه بازندهتر.
🔸ورزشکار بازندهتر، کسی است که نتواند انگیزهاش را بازیابد یا آن را حفظ کند، ناامید شود و تلاشی برای بازگشت نکند و با خشونت و عصبانیت بخواهد عقب افتادگیاش را جبران کند. چنین انگیزه ای و قدرتی ، بستگی به استحکام شخصیت ورزشکار دارد.
🔸شخصیت مستحکم و مقاوم، از باور قوی و ایمان پر شور حاصل میشود. مایه باور و ایمان قوی نیز ارزشهای یک ورزشکار است. تشخص یک ورزشکار به باور عمیق او مربوط میشود. از همین جا منطق تاکید رهبری روی حاشیههای ارزشی یک ورزشکار معلوم میشود.
🔸ارزشمداری در کنار تاثیر مستقیم روی استحکام شخصیت ورزشکار و حفظ انگیزه و اراده او حین رقابت برای رعایت بازی غیرتی و جوانمردانه، تشخّص ورزشکار ایرانی و هویت ملی او را در مقابل چشک میلیون ها تماشاگر نشان می دهد و ثبت میکند.
🔸در واقع ورزشکار ایرانی با نمایش ارزشها در زمین و بیرون آن، یعنی صحنههایی نظیر شکرکردن ، سجده رفتن، با حجاب روی سکو رفتن، دست ندادن با نامحرم حین اهدای مدال و عدم رقابت با ورزشکاران رژیم اشغالگر، دلیل پیروزی خود را و تفاوت منطق خود را به مردم جهان نشان می دهند. همان دلیلی که به ما میگوید کدام ورزشکار یا تیم «برندهتر» است و کدام «بازندهتر».
🔸در مضمون بیان رهبری، ورزش قهرمانی ایرانی، بخشی از قدرت ملی است، قدرتی که نشان میدهد داشتن بدن بیدار و ذهن برنده، به حفظ انگیزه بستگی دارد و حفظ انگیزه ناشی از شخصیت مستحکم است. ورزش قهرمانی، شخصیت محکم ملی را نمایش می دهد، روحیه ملی را افزایش می دهد. ایران قوی به ورزش قوی نیاز دارد، زیرا شخصیت مقاوم مردم را نمایندگی میکند و موجب امتنان و افتخار او میشود.
@jafaraliyan
خط مرثیه-سازش علیه روایت حماسی از مقاومت
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از خطوط باریک انحرافی در خصوص پیام مقاومت، تبدیل آن به سوژهای یا بهانهای برای مرثیهسرایی و سپس «ایکاشگویی» است. همه ما از دیدن صحنههای جنایت رژیم اشغالگر متأثر، ناراحت و حزین میشویم.
🔸اما اگر این تأثر و اندوه در زبان ما تبدیل به جملاتی نظیر این، که «ای کاش حماس حمله نکرده بود»، «ای کاش مردم فلسطین و مجاهدین حماس دست از مقاومت و مبارزه بردارند» و «ای کاش مردم فلسطین تن به سازش و تسلیم بدهند»، «ای کاش بدون قید و شرط شروط اسرائیل را برای آتشبس بپذیرند» بدانیم در حال تغییر دادنِ پیام و معنای مقاومت هستیم.
🔸این روزها موج احساسات ضدصهیونیستی در سراسر جهان و ایران، واقعیتی سخت را به افراد و جریاناتی که هیچگاه موضعگیری صریحی علیه رژیم غاصب نداشتهاند، تحمیل کرده است. آنها حتی نمیتوانند به راحتی موضع وسط و بینابینی بگیرند، مجبورند با این موج همراه شوند، اما راه تغییر پیام مقاومت برای آنها بسته نیست. میتوان گفت روح کلی گفتارها و اندیشههای این طیف، ترویج خط انحرافی «مرثیه-سازش» است.
🔸به شدت احساس همدردی میکنند، حتی تأثر و غم شدید خود را بازنمایی میکنند، اما در زبان «ایکاشگو» بوده و در تحلیل بر «بیفایدگی و بینتیجهبودن مقاومت» تأکید میکنند. خروجی این گفتار و تحلیل در زبان آنها، ناتوان بودن جبهه مقاومت و قوی و شکستناپذیر بودن رژیم اشغالگر است. آنها در نهایت سازش از موضع ضعف و پایین را تجویز میکنند.
🔸شاید گزاره «گریه برای سازش» توصیف روشنتری در باره خط مرثیه-سازش باشد. اما در مقابل این خط انحرافی، روایت حماسی از مقاومت، نمایانگر واقعیت صحنه مقاومت مردم فلسطین است. همان خطی که متأثر و حزین میشود اما اندوهش را به نیرویی برای مبارزه و جهاد تبدیل میکند، نه ضعف و تسلیم و پذیرش هر شرطی.
🔸«گریه برای خیزش»، منطق روایت حماسی از مقاومت است. منطق عملیات و حرکت. همان منطقی که اسرائیل را ضربه فنی کرد. و هر تلاش رژیم اشغالگر را برای جبران شکست مذبوحانه و از موضع ضعف تحلیل کرد. یعنی موجب ناامیدی صهیونستها از توفیق در میدان مبارزه شد و آنها را به خط توحش و کشتار کودکان و زنان و حمله به بیمارستانها، مدارس و اردوگاهها انداخت.
🔸روایان خط حماسه-مقاومت، اکنون باید اسراییل بعد از ضربه فنی را بیشتر و بهتر روایت کنند تا زبان «ایکاشگویان» به لکنت افتاده و مجبور شوند این واقعیت سخت را نیز بپذیرند.
@jafaraliyan
http://www.Javann.ir/0052Ga
بیست ویژگی «تحلیلگران آشپزخانهای» جناح اصلاحات
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸اول. مردم را سادهاندیش، بیخبر یا کمخبر از واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فرض میکنند.
🔸دوم. بجای کاربرد استدلالهای متقن و منطقی، از مشهورات و مقبولات حتی به خطا استفاده میکنند.
🔸سوم. از خواندن تحلیلهایشان چیزی به دانش و آگاهی مردم اضافه نمیشود، بلکه آنان را به خطا و اشتباه میاندازد.
🔸چهارم. حرفهای خود را با غرولند، ایرادگیری، منفیبافی و تخریب سوژههای خود بیان کرده و مخاطب را آزار میدهند.
🔸پنجم. تحلیلهایشان را نه با نیت اصلاح یک خطا یا یک روال اشتباه، بلکه به قصد مچگیری و تسویه حساب ارائه میدهند.
🔸ششم. حرفهای اصلی خود را پشت حجاب کلمات و جملات پنهان میکنند، اما پیام خود را غیرمستقیم به مخاطب منتقل میکنند.
🔸هفتم. پرهیزی از این ندارند که به آنچه در کلام و تحلیل میگویند، ملتزم باشند و سعی میکنند با نقابی از ریاکاری و نمایش حرف بزنند.
🔸هشتم. در تحلیلهای خود دچار سوگیریهای سیاسی و جناحی بوده و حاضرند برای تأمین منافع جناحی، مصالح ملی و میهنی را نادیده بگیرند.
🔸نهم. بیشتر تمایل دارند حرفها و تحلیلهای کم اهمیت خود را بهشکل مگو، درگوشی و مهم جلوه داده و از طریق کانالهای غیررسمی منتشر کنند.
🔸دهم. تحلیلهایشان دارای عمق و ژرفای بسیار کمی بوده و دارای تاریخ مصرف روزانه است. با امواج خبری بر میخیزد و با فروکش آن، خاموش میشود.
🔸یازدهم. حس مخاطب را برمیانگیزند و تحریک میکنند، نه عقل و خرد او و یا حتی عاطفهاش. همین که توجهی را جلب کرده و دیده شوند، به خواسته خود رسیدهاند.
🔸دوازدهم. درگیر جزئیات بوده و علاقه دارند با مشاهده یک مصداق جزئی، حکمی کلی صادر کنند و از انواع مغالطات استفاده میکنند.
🔸سیزدهم. تحلیل غلط خود را آنچنان با اعتماد به نفس و محکم بیان میکنند که ذرهای در مخاطب حس تزلزل و تردید به آن ایجاد نکند.
🔸چهاردهم. جو سازند، از کاه، کوه میسازند و حاضرند برای یک دکمه کت بدوزند تا ذائقه مخاطب را تغییر داده و با خود همراه سازند. هیاهو برای هیچ.
🔸پانزدهم. اهل تافتن و بافتن و آب و تاب دادن هستند و بدون رودهدرازی اصل مطلب را بیان نمیکنند. یافته خود را به متاعی گزاف خرج میکنند. تافتن و بافتن و تابدادن.
🔸شانزدهم. به شدت داری انواع و اقسام سوگیرهای شناختی هستند و اطمینانشان به حکم و قضاوت خود را فراتر از واقعیت صحنه میدانند. فکر میکنند همیشه حق با آنهاست.
🔸هفدهم. دچار آسیب «ادراک گزینشی» هستند. یعنی ذهنشان هر آنچه درست میپندارد را دریافت میکند و هرچه مخالف پندارد، رد میکند. هر آنچه بخواهد میبیند.
🔸هجدهم. فکر میکنند مردم هوادار کسانی هستند که کلاً مخالف همه چیز هستند و حتی به شکاف دیوار هم گیر میدهند.
🔸نوزدهم. مدعی هستند صدای مردم را بهتر میشنوند و بهتر میتوانند مطالبات و خواستههایشان را نمایندگی کنند، حال آنکه اکثراً آنها را منحرف میکنند.
🔸بیستم. فکر میکنند مردم بهتر صدای آنها را میشنوند، چون تحلیلهای تاکسیطور را حد نصاب ذهنیت عمومی تلقی میکنند.
@jafaraliyan
36.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قله خروشچف چه بود؟
🔸بیژن اشتری مترجم آثار روسی به فارسی، چندی پیش بخشی از کتاب در دست ترجمهاش را در کانال شخصیاش بارگذاری کرده و در آن نوشته بود، خروشچف در سال ۱۹۶۱ در گرماگرم سخنرانی کنگره حزب کمونیست گفته: رفقا! ما به قله نزدیک شدهایم و تا سال ۱۹۸۰ درآمد سرانه و حجم تولید ناخالص ملیمان از آمریکا جلو میزند.
🔸اشتری با این متن و آثار ترجمهایاش یکی از کارگزاران ایجاد تصور شباهت انقلاب شوروی با انقلاب اسلامی است و اعتقاد دارد هر آنچه بر سر شوروی آمده، بر سر ایران پس از انقلاب میآید. یکی از غلطهای رایج و ذهنیتهای اشتباه، همین شباهتپذیری دو انقلاب گفته شده است که مدام توسط طیفی از مترجمین بهگونهای هدفدار تقویت میشود.
🔸اشتری هم از همین دسته است. او البته بسیار بیدقت و مغرض است. در این مستند_ویدیوی کوتاه که امشب فراگیر شده، مستندساز قله واقعی خروشچف را نه لابلای متنهای هدفدار و روایتهای جهتدار که در دل گزارشات تاریخی و تصاویر مستند، روایت کرده است.
🔸توصیه میکنم حتماً این ویدیو را ملاحظه فرمایید.
@jafaraliyan
چرا مهدی جمشیدی مناظره میکند؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸سوالی که این روزها در میان طیفی از عناصر و دغدغهمندان عرصه تبیین و برخی از مخاطبان این حوزه بوجود آمده، آن است که چرا مهدی جمشیدی با اینکه میداند شبکه تیزرسازان و تقطیعکاران به شدت منتظر سوءاستفاده و دروغسازی هستند، حاضر به مناظره میشود؟
🔸آیا مهدی جمشیدی خط و ربط «کافهخبر» را نمیداند که دعوت آن را میپذیرد؟ آیا او طرف مقابلش را نمیشناسد؟ آیا نمیداند که مجری و طرف دیگر مناظره همدست هستند و او باید با هر دو نفر مقابله کند؟ آیا نمیداند که سوالات جهتدار تنظیم شده است؟ آیا نمیداند که آنها بیاخلاقی کرده و عنوان مناظره را از «امکان اجتماعی الزام حجاب» به «مواجهه جمهوری اسلامی با حجاب اجباری» تغییر میدهند؟
🔸مهدی جمشیدی همه اینها را میدانست و پیشبینی هم کرده بود. میدانست با این بیاخلاقیها و خلف وعدهها، او را ترور شخصیت خواهند کرد. میدانست هژمونی رسانهای جریان معارض، از او تصویری خشن، بیمنطق و سرکوبخواه، میسازد. میدانست حتی برخی عناصر جبهه تبیین درگیر قضاوت بر مبنای همین تیزرها خواهند شد و غیرمنصفانه بر او میتازند. حتی میدانست کسانی از همین جبهه، فرصت را غنیمت شمرده و به تسویه حساب شخصی خواهند پرداخت.
🔸اما برای مهدی جمشیدی که تربیت یافته مکتب امام و رهبری و فراگیرنده آموزهای آنان و اندیشههای متفکرین بزرگ انقلاب اسلامی است، منیت و خودخواهی و خودخوانی، قربانی حقیقت و راستی و رکگویی است. در زبان و بیان او، چشمه جوشان گفتار انقلابی، جاری است. صلابت این گفتار، پرده از چهره مذبذبین و مرددین میاندازد. او خود هیچگاه در نوشیدن و نوشاندن این چشمه جاری مردد نیست.
🔸او مطمئن است که منطق اندیشه اسلام ناب، بر هر توطئه، تخریب و حمله فائق میآید. رضایتمندان و خشنودان از این گفتار، جای پایی در این رسانه یکطرفه ندارند. او میداند چه دلهای صاف و زلالی را در این مردم خداجو، خشنود ساخته. برای او مثل روز روشن است، تخریب و ترور شخصیتش، بزرگترین امکان واقعی رشد را به ارمغان میآورد. رفتار او تصنعی و نمایشی نیست. التفات جمشیدی به پدیدهها و تحلیل موضوعات، خودمدارانه نیست.
🔸او به گوهری دست یافته که در انبساط کلامی و فکریاش منعکس شده است. منطق او در طول مناظره معرف همین گوهر وجودی است. نه عصبانی میشود، نه از موضع حقش کوتاه میآید. همین منطق است که عبدالکریمی را بارها خلع سلاح کرده و با خود همراه میکند. همان قسمتهایی که تیزرسازان پنهان کردهاند. جمشیدی میداند حرف انقلاب کلیترین، عمومیترین، جامعترین و مردمیترین گفتار این کشور است.
🔸جمشیدی میداند که تنها نیست، او میداند آنها که حامی و هوادار گفتار انقلاب هستند، اهل حرف نیستند، اهل عملند. دفاع از ارزشهای انقلاب و دستاوردهای نظام که جمشیدی خود را وقف آن کرده است، را به جان و دل میخرند و برایش آرزوی موفقیت و دعای خیر خواهند کرد. جمشیدی هم هوای آگاهی انقلابی مردم را دارد و از این زخم ِزبانها و تنهاییهای رسانهای دلگیر نمیشود. هر چند میدان سختی است اما با ترور شخصیت جمشیدی، نه او ناامید میشود و نه دیگر عناصر این جبهه.
@jafaraliyan
چرا شهدا زندگیخواه هستند؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸آیا زنده بودن شهید تنها به معنای ماندگاری او در یاد و خاطر مردم است؟ حیث زنده بودن شهید چیست؟ نگارنده در این یادداشت قصد دارد، از زاویهای جدید به تداوم حیات شهید در زندگی اجتماعی بپردازد.
🔸ژاک لکان فیلسوف_روانکاو فرانسوی، بحثی جالب در این خصوص دارد که به روشن شدن موضوع ما کمک میکند. وی در خصوص رابطه آیین سوگواری و ادامه حیات متوفیان در ذهن بستگان نزدیکِ تازهگذشته نوشته است.
🔸او میگوید اگر بستگان فرد درگذشته، حق آیین سوگواری را ادا نکنند، یاد متوفی در ذهن آنان باقی میماند و آنها هیچگاه نمیتوانند باور کنند، او را از دست دادهاند و این موضوع میتواند تبدیل به نوعی روانرنجوری شود.
🔸لکان میخواهد بگوید در واقع این فرد متوفی است که در ذهن بستگان نزدیک او به زندگی ادامه میدهد و هر از چندگاهی به شکل عوارض روانی بروز و ظهور میکند و نمیگذارد آنها به زندگی عادی خود ادامه دهند. گاهی این عارضه به برخی بیماریهای روانی شدید نیز منجر میشود.
🔸البته تشخیص لکان درست بود و تحلیل او پر بیراه نبود. هرچند از مرده، کاری بر نمیآمد، اما این زندگان بودند که با فکر مردگی خو گرفته بودند. در واقع راهحل آنان، «پایان خوب» بود به همین دلیل هم «خوب مردن» یا «مرگ خوب» تبدیل به یک فرهنگ در دنیای غربی شد.
🔸یکی از پایانهای خوب، برگزاری زیبای مراسم خاکسپاری بود. مرده در تابوت شیک قرار میگرفت و شرکتکنندگان مراسم وداع، با انداختن گل روی جسد مرده، میخواستند این پایان را زیبا کنند. زیبا کردن پایان همان ادا کردن حق خاکسپاری بود. خانواده معزا در لحظه خاکسپاری، با یک پایان خوب، هم جسد مرده، هم «یاد» او را، همزمان خاک میکردند.
🔸راه دیگر برای پایان خوب، «مرگ برنامهریزی شده» بود. همین که کاری کنند تا افراد به نحوی غافلگیر کننده و پیشبینی نشده نمیرند، این هدف محقق شده بود. حادثه، تصادف، بیماری بی سابقه و... جزء همین موارد غافگیرکننده بود. از نظر آنان باید افراد در روال طبیعی زندگی به مرگ نزدیک شوند و بمیرند.
🔸آنان چارهای نداشتند تا برای تحمل واقعیت مرگ، چنین راههایی را بروند، برای همین مسأله آنان یک پایان خوب بود، نه شروع دوباره. سائق مرگ بر کل فرهنگ زندگی غربی سایه انداخته بود و تمام تلاش افراد معطوف به عقب انداختن ساعت مرگ، فراموش کردن آن، یا زیباسازی لحظه پایان بود. برای آنها لحظه مرگ، لحظه تمام شدن همه چیز بود.
🔸در مقابل این نگاه، نگاهی دیگر در مشرق زمین وجود داشت که فقط فکر «پایان خوب» نبود، بلکه در عوض به فکر «زندگی بیپایان» بود. در این نگاه، پایان به معنای تمام بودن نبود، ادامه حیات بود. برای آنها که راه و رسم زندگی را یاد گرفته بودند، مرگ طبیعی مانع تداوم حیات نبود.
🔸آنها مرگ را آخر دنیا نمیدانستند، انتخاب کرده بودند، بیشتر زنده بمانند، همیشه زنده باشند، مرگ اندیش نبودند، مرگخواه نبودند، در عوض خواهان زندگی بودند و این را در حیات دنیوی خود هم نشان داده بودند.
🔸حکمت تأکید مقام معظم رهبری به مطالعه جزئیات زندگی شهدا، همین است. اینکه این مای غفلت زده بفهمد و بداند شهدا رسم زندگی دنیوی هم بهتر از دیگران بلد بودند. در این جزئیات است که معلوم میشود، شهدا کجا رمز زندگی بیپایان را فهمیدند.
🔸اینکه بفهمیم، طروات زندگی ما نه فقط با باور به زنده بودن یاد شهدا، بلکه به واقعیت حیات آنها بعد از شهادتشان مربوط است. اینکه بدانیم انگیزه شهید و روحیه او باقی است، چه متوجه باشیم چه نباشیم. اینکه بدانیم قوام زندگی اجتماعی ما به حقیقت شهید وابسته است. اینکه بدانیم شهدا زندگیخواه بودند و زندگی ساز هستند. اینکه بدانیم شهدا واقعاً زندهاند، اینکه بدانیم آنها ماندهاند و شاید ما رفته باشیم...
@jafaraliyan
برای زندگی خوب، از چه کسی بپرسیم؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸شاید یکی از مهمترین راههای داشتن «زندگیِ خوب»، نماندن در چنبره پرسش باشد. اینکه جهت دهی زندگی به سمت یافتن پاسخها باشد نه ماندن در چنگال پرسشها. راهی که میرویم مشخص میکند به سوالات ما میافزاید یا پاسخیمان را دقیقتر میکند.
🔸امیرالمومنین (ع)، در خطبه ۱۷۰ نهجالبلاغه، راه پیمایش زندگی خوب را بیان کرده است. کیفیت زندگی ما بستگی به این انتخاب دارد. یافتن پاسخ یا گرفتاری در مارپیچ سوال؟ «کلیب جَرمی»، به نمایندگیِ عدهای از اهالی بصره، برای یافتن پاسخ یک سوال، خدمت حضرت میرسد.
🔸برای او و مردمش این شبهه پیدا شده بود که در جنگ جمل حق با کیست؟ همین سوال مانع بیعت آنان با حضرت شده بود. امام(ع) ماجرا را به نحو احسن تبیین و شک و تردید کلیب را برطرف کرد. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود.
🔸اکنون آن سوالی که مانع بیعت او با امام شده بود، کنار رفته است، حالا کلیب باید به سوی مردمش بازگردد و شرح ماوقع دهد. اما امام (ع)، به همین یک پاسخ اکتفا نمیکند. از کجا معلوم که برای کلیب و مردمش مجددا سوال ایجاد نشود. امام به کلیب منطق پاسخ را نیز یاد میدهد که اگر امام را نیافتند یا از امام دور بودند، گرفتار زندان پرسش نشوند.
🔸 امام از کلیب میپرسد، اگر گروهی گرفتار بیابان، کسی را به جایی بفرستند تا تحقیق کند در آنجا باران و آب و گیاه پیدا میشود و آن فرد متوجه شود بله در آنجا، همه آنها پیدا میشود و او به نزد آنان برگردد و آنچه دیده است را بازگو کند، اما آن عده راه بیابان و برهوت را بگیرند و باور نکردند، تو چه میکنی؟ کلیب در جا جواب داد، به آن مکان سرسبز باز میگردد.
🔸کلیب بعد از شنیدن این جملات، با یقین و ایمان تمام، دست بیعت به امام می دهد و به سوی مردم خویش باز میگردد. این گفتار کوتاه از امام حائز چندین نکته نغز و دلکش است که نگارنده در حد فهم خود به آنها اشاره می کند.
▫اول. راه پاسخ به پرسشها، تردیدها و شبهات، رجوع به امام است.
▫دوم. اگر از امام دور بودیم یا به او دسترسی نداشتیم، راه بیابانِ شک و تردید را نرویم، بلکه راهی زمینهای سرسبز و پر رحمت امامت شویم.
▫سوم. زندگی پر طراوات و خوب، با بیعت و اتصال به امام حاصل میشود.
▫چهارم. برای اتصال با امام، پاسخ پرسشهای خود را در کلمات و روایات و احادیث به جا مانده ایشان پیدا کنیم.
▫پنجم. اگر فرصت یا سواد لازم برای رجوع به کلام ائمه (ع) نداشتیم، پرسشهای خود را از فهمیدگان منطق ایشان(فقها) بپرسیم.
▫ششم. اگر راه پرسش مستقیم و شفاهی از فهمیدگان منطق امامت، میسر نبود، از سخنان مکتوب ایشان استفاده کنیم.
▫هفتم. یکی از راههای در دسترس، عرضه پرسشها و شبهات به گنجینه چهل ساله و پربار سخنان رهبری است.
▫️هشتم. در نهایت اگر پاسخ سوال خود را یافتیم، برای احراز یقین و اتصال با امام، در مسیر امام «حرکت» کنیم.
@jafaraliyan
مشارکتِ رقابتساز
✍جعفرعلیاننژادی
🔸«دعوت از مردم برای مشارکت در انتخابات» به عنوان وظیفه تمام کسانی که مخاطب دارند، شاید یکی از کلیدیترین و برجستهترین فرازهای سخنرانی رهبری در دیدار مردم کرمان و خوزستان بود.
🔸نگارنده مبتنی بر همین نکته، کلیدواژه «مشارکت خواهی همگانی» را پیشنهاد داده و بر این اساس در نظر دارد دلالتهای مهم چنین دعوت گستردهای را یافته و مورد تحلیل قرار دهد.
🔸در عرف جریانات سیاسی، معمولا به شکلی نانوشته مولفه رقابت انتخاباتی، اصل و مبنا قرار گرفته و مولفههای دیگر، نظیر مشارکت و سلامت و حتی امنیت در نسبت با آن سنجیده میشود.
🔸در این عرف نانوشته، تنها، این رقابت است که میتواند منجر به مشارکت بالا شود. بنابراین آنها تمام هم و غم خود را روی داغ کردن میدان رقابت و زیر فشار قرار دادن نهاد نظارت برای تأیید نامزدهای رقابتساز و نه لزوما کارآمد، متمرکز میکنند.
🔸 اما نگارنده در این یادداشت قصد دارد از زاویهای جدید به این موضوع بپردازد. یعنی ببیند، اگر مولفه مشارکت را به عنوان اصل و مبنا قرار دهد، چه تغییراتی در صحنه انتخابات رقم خواهد خورد.
🔸خواهیم دید این تغییر، حتی میتواند منجر به کارآمدی بیشتر محور رقابت انتخاباتی شود. میتوان با مبنا قرار دادن ایده «مشارکت خواهی همگانی»، دلالت های زیر را در صحنه انتخابات متصور دانست.
🔹اول. حرکت در مسیر مشارکت خواهی همگانی، به معنای آن است که گرداننده واقعی صحنه انتخابات مردم خواهند بود. چون انگیزه مشارکت از سوی مردم جاری میشود، جریانات سیاسی چارهای جز دنبال کردن این انگیزهها نخواهند داشت.
🔹دوم. با توجه به کاهش قدرت نمایندگی جریانات سیاسی در سالهای اخیر، این مردم خواهند بود که مرجعیت سیاسی خواهند یافت و آزادانهتر و بیواسطهتر، مسائل و مشکلات خویش را بیان میکنند. رقابت جریانات سیاسی هم بر سر ارائه بهترین راهحلها در رفع این مشکلات خواهد بود.
🔹سوم. مشارکتخواهی همگانی به معنای تسلط اراده ملی و عمومی بر خواستهها و امیال سیاسی و جناحی است و دست جریانات سیاسی را برای ایجاد فضای رقابت کاذب یا اقدامات تحریکآمیز خواهد بست.
🔹چهارم. جریانات سیاسی نیز در ظرف مشارکتخواهی همگانی، چارهای به جز معرفی کارآمدترین افراد و نه رقابتیترین یا ستیزهجوترین آنها به عرصه انتخابات خواهند داشت.
🔹پنجم. اصل قراردادن مشارکت و جاری شدن اراده عمومی ملت برای رفع مسائل و مشکلات خود، جریانات سیاسی را تابع منطق «برنامه و کارنامه» خواهد کرد، نه تحت فشار قراردادن شورای نگهبان برای تحمیل کاندیداهای فاقد صلاحیت.
🔹ششم. مشارکتخواهی همگانی، هم زمینه رقابت سالم را فراهم کرده، هم چالش در سلامت انتخابات را به پایینترین حد ممکن میرسد و هم امنیت برگزاری را بالا می برد.
🔹هفتم. ایده مشارکتخواهی همگانی، میدان رقابت را برای جناحهای سیاسی را باز میکند، چون میزان مشارکت بالا میرود، انگیزه رقابت بیشتر میشود و چون خواستههای عمومی متکثر و متفاوت است، سلایق مختلف امکان رقابت مییابند.
🔹هشتم. مشارکتخواهی همگانی، انتخابات را به مقولهای تحولآفرین و افقگشا تبدیل میکند و فضای تولید گفتارهای یاسآلود، دلسردکننده، انسدادآفرین و بنبستنما، تنگ و محدود میکند.
🔹نهم. در نهایت خروجی مشارکتخواهی همگانی که همان مشارکت پرشور است، نشانگر انگیزه بالای ملی برای حضور در صحنههای مهم است و این انگیزه، قدرتساز بوده و توان رفع مشکلات لاینحل و سخت را به نمایندگان ملت میدهد.
@jafaraliyan
چکیده ایده «مشارکتِ رقابتساز»
۱.نگاه فعلی جریانات سیاسی آن است که با داغ کردن تنور رقابت، خودبهخود میزان مشارکت مردم در انتخابات بالا میرود.
۲. آنان بر این اساس بیشتر تمرکز خود را مصروف معرفی نامزدهای رقابتگر و نه لزوماً کارآمد میکنند.
۳. اما اگر مشارکت را مبنا قرار دهیم و همگان برای تحقق آن تلاش کنند، رقابت تابع مشارکت شده و رقبای انتخاباتی چارهای جز تحقق خواستههای عمومی ندارند.
۴.به این ترتیب هم تمایلات سیاسی و جناحی جریانات کمرنگتر شده و هم مسائل واقعی مردم مبنا قرار میگیرد.
میدان رقابت چگونه باز می شود؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸"رقابت یعنی جناح های سیاسی برای «شرکت در انتخابات» با هم «مسابقه» بگذارند." پاسخ به سوال یادداشت، در گرو درک صحیح این جمله کلیدی مقام معظم رهبری است. رهبر انقلاب بر مبنای این تعریف، خواهان «میدان باز» رقابت شدند. نگارنده در این یادداشت سعی خواهد کرد، در حد فهم خود، لوازم باز شدن میدان رقابت را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
🔸لازمه اول. رقابت به معنای مسابقه برای «شرکت در انتخابات» است. یعنی هر جریان سیاسی باید به سهم خود برای شرکت در انتخابات آگاه باشد. به این معنا که با یک انگیزه، وارد گردونه رقابت شوند. انگیزهای که معمولی نباشد، زیرا برای انگیزههای معمولی مسابقه برگزار نمیکنند. انگیزهای قوی باید وجود داشته باشد. انگیزه قوی برای حضور در جریانات سیاسی، از مشاهده و تحلیل میل مردم به مشارکت بالا ناشی میشود. آنها با دیدن خواست پرشور مشارکت، انگیزه رقابتی بیشتری پیدا میکنند. به این ترتیب لازمه شکلگیری مسابقه جناحهای سیاسی برای شرکت در انتخابات، تشویق مردم برای مشارکت پرشور در آن است. بنابراین آن حضور پرشور یا میل به مشارکت وسیع، عملا میدان را برای مسابقهای پرانگیزه، مهیج و جذاب میکند.
🔸لازمه دوم. درک معنای مسابقه، لازمه بعدی پاسخ به این پرسش است. طبیعتا هر مسابقهای از قوانین و اصولی تبعیت میکند، قوانینی که شرایط بازیگران را مشخص میکند، قوانینی که خطاهای آنان را مشخص کرده است و قوانینی که قاعده و منطق رقابت را معلوم میکند. بدون این سه شکل از قوانین، اساساً مسابقه بیمعنا میشود و به چیزهایی دیگر نظیر ستیزش، جنگ، زد و خورد و غیره تبدیل میشود. بازیگران هم شرایط را احراز میکنند، هم قوانین و قواعد را قبول دارند. بازیگران نمیتوانند با قواعد مخالفت کنند، یا با قوانین موجود سرناسازگاری داشته باشند. بدون پذیرش قوانین مسابقه بیمعناست. بنابراین مسابقه یعنی شرکت قانونمند در انتخابات است و نه غیرقانونی. میدان برای شرکت قانونمند در انتخابات باز است نه شرکت قانونستیز یا قانونگریز.
🔸لازمه سوم. دعوت به مشارکت مردم به عنوان یک وظیفه همگانی، لازمه تحقق رقابت با میدان باز است. یعنی مشارکت ظرف رقابت با میدان باز است و نه برعکس. تا میل به حضور پرشور نباشد، میدان رقابت به معنای واقعی کلمه برای جریانات باز و جذاب نخواهد شد. همانطور که گفته شد، جریانات سیاسی با دیدن فوران انگیزه گهای مردم برای مشارکت در انتخابات، بیشتر انگیزهمند خواهند شد و چارهای به جز تبعیت از این انگیزهها نخواهند داشت. میدان باز به معنای واقعی در این وضعیت شکل میگیرد. چون جریانات سیاسی باید تلاش کنند همه یا بیشتر سلایق و خواستهای عمومی را نمایندگی کنند. در این جاست که مسابقه برای تبدیل این تقاضاهای متکثر و متنوع به برنامههایی عینی و ملموس شکل خواهد گرفت. برنامههایی واقعی که از عرضه نامزدهای مطرح شده برآید. مردم مدتهاست فرق مسئول با عرضه و بیعرضه را فهمیدهاند و میدانند چه کسی برای شعار دادن شرکت کرده و چه کسی برای کار کردن.
🔸لازمه چهارم. تخاطب مقام معظم رهبری در جمله "میدان باز باشد" تنها مردم و جناحهای سیاسی نیستند. مسئولان برگزاری انتخابات از نهادهای نظارتی گرفته تا اجرایی نیز به طور مستقیم، مخاطب این جمله رهبری هستند. مسئولان نظارتی در این تخاطب، امکان حضور تمام سلایق در چارچوب قواعد و قوانین مسابقه را فراهم میکنند. آن انگیزه بالای مشارکت و تنوع و تکثر خواست های عمومی، حتما مد نظر مسئولان نهادهای نظارتی قرار میگیرد. مسئولان اجرایی نیز تمام موانع حضور بی دردسر و راحت مردم در انتخابات و تبلیغات نامزدها را از سر راه برداشته و برای برگزاری سالم و امن انتخابات بیشترین تلاش ممکن را خواهند کرد.
🔹نکته پایانی آنکه با این مقدمات، بیش و پیش از هر چیز باز شدن میدان رقابت، بستگی به دعوت همگانی برای حضور پر شور در انتخابات دارد، میل به مشارکت بالا ظرف میدان رقابت باز خواهد بود، رقابت باز ظرف برگزاری سالم انتخابات به معنی واقعی کلمه خواهد شد و برگزاری سالم انتخابات، امنیت آن را نیز تضمین می کند. بنابراین این چهار محور باید در طول یکدیگر دیده شود، نه در عرض یکدیگر یا معکوس هم.
@jafaraliyan