eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
344 دنبال‌کننده
301 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
(۱) ما کجا، مردم کجا ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸منتظر تاکسی بودم، چند تا تاکسی رد شد، سوارم نکردند، مسیرشان فرق داشت. یک تاکسی از راه دور چراغ زد، نزدیک شد و ایستاد، دیدم صندلی جلو خالی است، خوشحال شدم و سوار شدم. هوا تاریک شده بود و راننده به سختی دیده می‌شد. اما در همان نگاه اول که وراندازش کردم، فهمیدم نباید تا مقصد لام تا کام حرف بزنم. 🔸از هیبتش ترسیدم. گفتم همین که سوار کرده خدا پدرش را بیامرزد. سرش به سقف نزدیک بود، بدنی فربه داشت با صورتی صاف و صوف، طوری که پشه روش بکس و باد می‌کرد. تی‌شرتی تنگ هم پوشیده بود. تو حال و هوای خودم بودم که برق چیزی کوچک، چشمم را گرفت. 🔸جلوتر رفتم دیدم راننده از آینه جلوی ماشین، پلاکی آویزن کرده، بادستم جلو کشیدم، دیدم نام شهیدی روی آن نوشته شده. صندلی عقب مسافری نبود، راننده تا دید این پلاک توجهم را جلب کرده، دست انداخت روی داشبورد و یک سربند مشکی انداخت روی کیفم. 🔸تعجب کردم. گفت می دانید داستان این سربند چیست؟ گفتم بله ایام فاطمیه است. گفت نه، دیروز تشییع جنازه شهدای گمنام بود، رفتم معراج شهدا 5 تا از این سربندهای یا فاطمه گیرم آمد. سربندها دور کفن ها پیچیده شده بود. 🔸ترمز زد تا مسافری دیگر سوار کند، قدری جلوتر دو نفر دیگر را هم سوار کرد تا صندلی عقب پر شود. داشتم پیش خودم می‌گفتم احتمالا پیش مسافرهای دیگر، حرف‌هایش را ادامه نمی‌دهد که دوباره گفت می دانید یمن چند تا ناو اسرائیلی را زده؟ گفتم نه دقیقا، گفت 3 تا ناو. 🔸دوباره پیش خودم گفتم الان است که یکی از مسافران بگوید، پول ما را می‌برند یمن و سوریه و فلسطین، ملت خودمان بدبختند. اما یکی از مسافران شروع کرد تحلیل کردن که بله این طراحی ایران و روسیه بود که با یمن، اسرائیل و آمریکا را زمین بزنند. مسافر وسطی هم تایید می کرد. مسافر دیگر هم سکوت کرده بود. 🔸راننده دوباره از من پرسید می‌دانید که امروز دو شهید دیگر در سیستان و بلوچستان دادیم، گفتم غیر از آن 11 شهید، گفت بله. گفتم نه نمی‌دانستم. من به مقصد رسیدم و مجبور بودم پیاده شوم، اما دوست نداشتم این گفت و گوهای جالب را ترک کنم. 🔸با این حال پیاده شدم، داشتم به این فکر می‌کردم، واقعاً ما کجا، مردم کجا. به این فکر می‌کردم چرا فقط باید مردم را از نزدیک شناخت، چرا نمی‌توان مردم را لای کتاب و دفترها یا پشت قاب گوشی‌ها و تلویزیون‌ها شناخت. چرا نباید به این آسانی مردم را طبقه طبقه کرد یا سیاه و سفید دید. چرا نباید با عینک فرضیات غلط و نظریه های وارداتی در مورد مردم اندیشید. 🔸مردم یعنی همه ما. ما همه با هم مردم شدیم. برای فهم مردم و بهتر بگویم فهم خودمان، باید بی واسطه با مردم مواجه شویم. باید از پیله‌های خودخواسته و فرضیات غلط در آییم و صاف و ساده و شفاف با مردم مواجه شویم... @jafaraliyan
«حرکت» زنانه یا «جنبش» زنانه؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از مهم‌ترین مصادیق صف‌آرایی تبیینی مقابل دشمن در موضوع زن، تلاش برای ادبیات‌سازی و مفهوم‌پردازی در خصوص حرکت زنان بعد از وقوع انقلاب اسلامی است. 🔸 پرپیداست بعد از وقوع انقلاب اسلامی تغییری شگرف در وضعیت و موقعیت زنان ایجاد شد. علاوه بر امکان نقش آفرینی غیرقابل مقایسه، منزلت، جایگاه و شان زنان دچار تحول و تغییر اساسی شد. 🔸گزارش و روایت این تغییر وضعیت، نیاز به نوعی ادبیات‌سازی و مفهوم‌پردازی دارد. علی الاصول زنان بعد از انقلاب اسلامی با تاریخی جدید روبه رو شدند که تا قبل از آن کمتر تجربه کرده بودند. 🔸می‌توان گفت جریان روشنفکری، به شکلی پیشدستانه ابتکار چنین روایت‌سازی را از انتهای دهه شصت در قالب تحمیل گفتار فمینیستی، به دست گرفت. آنها واقعیت حرکت زنان را با خوانشی انحرافی، آهسته آهسته دچار دگردیسی معنایی کردند و رنگ و بوی دیگر بخشیدند. 🔸با برآمدن دولت اصلاحات، از آن واقعیت با عنوان «جنبش زنان» یاد شد. این ادبیات به شکلی توسط طیف جامعه‌شناسان غرب‌خوانده، تداوم یافت و رنگ و لعابی سیاسی پیدا کرد. مهم‌ترین پیامد این خوانش غیرواقعی، انحراف مطالبات زنان از خواسته‌های واقعی به خواسته‌هایی سیاسی و جناحی بود که اصلاحات نمایندگی می‌کرد. 🔸 ایده‌پردازان جبهه اصلاحات، با چنین روایت‌پردازی‌ها و تئوری‌سازی‌هایی، موفق شده بودند بسیاری از تغییرات اجتماعی و حرکات گروه‌های غیرسیاسی را مصادره کرده و به نام خود سند بزنند. ادبیات مورد استفاده قرار گرفته روشنفکران و جامعه‌شناسان، کاملا وارداتی و غیراصیل بود. 🔸 در مقابل تلاش‌های این جریانات سیاسی، اما زنان در تاریخ بعد از انقلاب اسلامی مسیری متفاوت را طی کردند که به بیان مقام معظم رهبری، آنان را در موضع تهاجم و مطالبه‌گر نسبت به وضعیت زنان در کشورهای غربی قرار داد. 🔸برخلاف ایده‌های جنبشی که بیشتر مطالبات محدود و مقطعی زنان را دنبال می‌کرد، شاهد حرکتی مستمر، بی‌وقفه، روبه‌جلو و رشدیابنده‌ای‌ بودیم که برای حرکت، منتظر گروه‌های سیاسی یا نهادهای مدنی نمی‌ماند. این واقعیت وجود داشت و اتفاقا از شدت واقعی بودن، دیده نمی‌شد. 🔸«حرکت زنانه» شاید برساختی مناسب برای روایت‌پردازی و تئوری‌سازی برای آن باشد. این حرکت دارای جلوه‌ها و ویژگی‌های مختلفی بود که نیاز به تحلیل و تبیین را دوچندان می‌کرد. رخداد انقلاب اسلامی هم جلوه‌ای یکتا از این حرکت بود و هم نقطه عطفی برای واقعیت‌‌یابی و عینی شدن آن. 🔸مراحل این حرکت را می‌توان به این ترتیب صورت‌بندی کرد: ▫️حرکت قلبی: به معنای انقلابی درونی در زن، که به او حس خوداحترامی و عزت نفس بخشید. ▫️حرکت ذهنی: به معنای حرکت از آگاهی تنانه به آگاهی زنانه که بعد از آن تغییر درونی، طالب تکریم و تعظیم اجتماعی شد. ▫️حرکت عملی: به معنای تحقق و تعقیب آن انگیزه درونی و اراده عقلانی در صحنه میدان و واقعیت که هم به رخداد انقلاب انجامید و هم راهنمای آن حرکت بعد از انقلاب شد. 🔸با این توضیحات وقتی از تغییر وضعیت زنان بعد از انقلاب صحبت می‌کنیم، باید تمام ساحات زندگی او را مدنظر قرار دهیم. نه تنها یک یا دو عرصه خاص. توضیح تغییر وضعیت زنان پس از انقلاب با انگاره‌های جنبشی، جامعیت و مانعیت کافی برخوردار نیست. 🔸این تحلیل‌ها اولا همه جامعه زنان را پوشش نمی‌دهد، ثانیاً شاخص‌هایی را برای زنان پیشرو قائل می‌شود که متناقض با منطق «حرکت زنانه» پس از انقلاب اسلامی است. به همین دلیل مطالبات آنان را کانالیزه، محدود و منحرف می‌کند. 🔸حرکت زنانه، همه کنش‌های اراده‌مند عقلانی او در تمام زمینه‌ها و محیط‌ها در نظر می‌گیرد. شاخص‌های آن کیفی است، احساس رشد می‌دهد، در تربیت نسل و استحکام ساخت درونی جامعه خود را نمایان می‌سازد. خانه‌داری را عقب‌ماندگی معنا نمی‌کند، حضور اجتماعی را جهت‌دار می‌کند و در یک کلام به هویت زنانه معنا می‌دهد ... @jafaraliyan
سندروم تاکسی پهلوی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی  🔸همه ما کم و بیش با تجربه گفت‌وگوهای درون تاکسی، مواجه شده‌ایم. معمولا رانندگان تاکسی به دلیل برخورد و تعامل با انواع و اقسام مسافرین و مشاهده رفتارهای متنوع آنان، با اولین نگاه به درکی متوسط از مسافر تازه سوار شده، می‌رسند و سر بحث را باز می‌کنند. 🔸در همین زمینه برخی از تاکسی‌رانان باسابقه هستند که دچار انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی شده‌اند. از گذشته‌ای با شکوه می‌گویند که در دوران پهلوی مانده است و هیچ‌گاه به آن نمی‌رسیم. با لذت از مدل‌ ماشین‌های آمریکایی درون خیابان‌ها حرف می‌زنند، تا آبمیوه‌فروشی خیابان مجاور. 🔸حتی از پمپ‌های بنزین دستی نیز با حسرت یاد می‌کنند و رنج و مشقت‌های احتمالی آن دوران را نیز شیرین می‌خوانند. اسم این پدیده را نگارنده، انجماد حیرت یا سندروم تاکسی پهلوی، گذاشته است. حیرت از ورود اولین‌ها به خیابان‌های شهر و انجماد آن تا لحظه حال. 🔸در علوم شناختی نیز خطایی به نام دوام‌نگری وجود دارد که در آن ذهن تنها نمونه موفق یک پروسه پیشرفت را در نظر می‌گیرد و در داوری موقعیت حال، دچار اشتباه می‌شود. البته این خطا گویای همه آن چیزی که ما تجربه کرده‌ایم نیست و ممکن است ما را به اشتباه بیندازد. 🔸در انجماد حیرت همه آنچه در یک تجربه شخصی تاریخی وجود داشته، مثبت ارزیابی می‌شود و مانند پتک به سر وضعیت زمان حال می‌خورد. در واقع تبدیل به ابزاری برای نفی و انکار همه آن چیزی که الان در آن قرار داریم می‌شود. اسم‌های قدیم خیابان‌ها را نام می‌برد و به آن بهانه انگشت گزیده و می‌گوید چه اشتباهی کردیم، داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم، خوشی زده بود زیر دلمان و از این حرف‌ها. 🔸نکته مهم  آن است که این حرف‌ها درون همین دسته از تاکسی‌رانان باقی نمی‌نماند و تا حدی در ذهن برخی مسافرین رسوب می‌کند. پدیده انجماد حیرت مانع درک پیشرفت‌های زمان حال است. در میان کسانی که حیرت گذشته‌شان را حفظ کرده‌اند و حسرت می‌خوردند، تاثیر بخت و اقبال در موفقیت و پیشرفت مهم‌تر از حرکت و تلاش تلقی می‌شود. 🔸رکود و تقدیرگرایی عادت مخرب این خطای تحلیلی است. ناامیدی و یاس از آینده نیز اثر بد بعدی است. سندروم تاکسی پهلوی، همزمان هم موجب توقف و انجماد در فهم تحولات بیرونی می‌شود و هم مانع انگیزه و اراده درونی برای حرکت و رشد می‌شود. هم نمی‌گذارد تغییرات مثبت بعد از انقلاب دیده شود، هم نمی‌گذارد معایب و کاستی‌ها به خوبی و منصفانه درک شود. 🔸در این خصوص نیاز به ادبیات‌سازی منطقی پیرامون «آنچه بوده‌ایم» داریم. با در نظر گرفتن سندروم تاکسی پهلوی، باید پیام‌های خود را مناسب شکستن این ذهنیت‌های غلط رسوب کرده، تنظیم کرد. مثلا بگوییم «فورد و پنتیاک و بنز بود، اما برای همه نبود» یا اگر اینها بود، جاده درست درمان نبود و... 🔸در پایان باید گفت، سندروم تاکسی پهلوی، نوعی تحقیر خودخواسته است. ادبیات‌سازی منطقی تنها می‌تواند از آثار منفی این خودتحقیری و سرایت آن به ذهنیت‌های دیگر بکاهد، اما درمان این سندروم خود حکایتی دیگر دارد و نسخه‌ای پیچیده‌تر می‌خواهد... @jafaraliyan
آمریکا؛ دشمن ملت و کشور ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸رخداد شهادت حاج قاسم با مباشرت مستقیم آمریکا، مهم‌ترین نشانه و سند دشمنی ذاتی این کشور، با مردم و تمامیت ارضی کشورمان بود. حاج قاسم هم قهرمان واقعی مردم بود و هم نگهبان واقعی مرزهای کشور. 🔸البته این آمریکا نبود که با یک تیر چند نشان زد، بلکه در عوض این شهادت حاج قاسم بود که نشان داد، آمریکا هم «دشمن ملت» است هم «دشمن کشور». این تجربه تاریخی چیزی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد. 🔸 برای هر ملتی یکی از بزرگترین گرفتاری‌ها، تشخیص دوست از دشمن است. اینکه به قول امام(ره) بداند و بلکه به چشم خود ببیند چرا ریشه همه گرفتاری‌‌های ما در همین عدم تشخیص است. 🔸اینکه بداند آمریکا دشمن است، چون دشمنی می‌کند، چون ما را دشمن خود می‌داند، حتی اگر ما او را دشمن ندانیم و مانند دوره حسن روحانی به او خوش‌بین باشیم و دست دوستی به سمتش دراز کنیم. 🔸دست بر قضا شهادت حاج قاسم در همان دوره رخ داد. همان دوره‌ای که فکر می‌کردیم می‌شود دشمنی آمریکا را نادیده گرفت، اما او نشان داد هیچ وقت دست از دشمنی با ما بر نمی‌دارد. @jafaraliyan
📝 بسم الله الرّحمن الرّحیم دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران،‌ بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند. 🔹ملت ایران عزادار شد و خانواده‌های زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله. 🔹اینجانب در عزای خانواده‌های مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم. سیّدعلی خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۱۳ 💻 Farsi.Khamenei.ir
🔸امروز مهمان محفل گفت‌وگوی گفتینو بودم. از شهری که لیاقت دوست داشته شدن دارد، گفتم. اینکه چطور شهر زنده را به شهر زندگی تبدیل کنیم. در یادداشتی خواهم گفت چطور شهرها را شهر زندگی کنیم. همه رمز این تبدیل در بازخوانی رابطه شهر و شهید است. 🔸شهر هم می‌تواند زنده باشد، به شرطی که مردمش هم شاهد باشند، مانند همین شهر کرمان که در یک لحظه صد شهید داد، شهری که لایق دوست داشته شدن است. چون شهر زندگی است. چون مردمش شاهد زندگی بی‌پایانند نه پایان زندگی. چون مردمش لایق شهادتند. می‌خواهند بیشتر بینند نه با چشم سر، بلکه با چشم جان. @jafaraliyan
جامعه برابر یا جامعه برادر؟! ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸جامعه برابر می‌خواهیم یا جامعه برادر؟! پاسخ به این سوال تکلیف بسیاری از جهت گیری و سیاست‌گذاری‌های اجتماعی را روشن می‌کند. حتی شاید بتواند تمرینی برای «جور دیگر» دیدن جامعه باشد. 🔸نگارنده در این یادداشت مفصل سعی کرده، ابتدا ایده برابری اجتماعی به مثابه بهنجارسازی را توصیف و سپس نقد کند و بعد از آن ایده برادری اجتماعی را مورد بحث و تامل قراردهد. 🔸در لابلای بحث هم از مثال‌ها و مصادیقی استفاده کرده که به درک بهتر موضوع کمک می‌کند. نگارنده هم‌چنین، ذیل ایده برادری، سعی کرده راه‌کارهایی عملیاتی و در دسترس ارائه دهد.  🔸در صورت تمایل، این مطلب را که ۱۳ دی‌ماه در فرهیختگان منتشر شد، از طریق لینک زیر مطالعه فرمایید: http://fdn.ir/page/247043/
مردم‌داری چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از فرازهای مهم بیانات رهبری در 19 دی ماه، بدست دادن شاخص‌های کلان مردم‌داری بود. نگارنده مبتنی بر درک و دریافت خویش از این سخنرانی، چند نکته اصلی را در خصوص شاخص‌های مردم‌داری مسئولین، عناصر و مراجع تبیین‌گر و مخاطب دار، احصاء کرده و به رشته تحریر درآورده است: 🔸۱. اعتماد قلبی به مردم، طوری که حاضر باشند حرف دلشان را به مردم زده و هیچ جایگزینی مانند گروه‌های سیاسی یا شخصیت‌های معروف را بر آن ترجیح ندهد. 🔸۲. حضور با کیفیت در مردم، طوری که، هم بدانند هدف از حضورشات چیست، و هم چشم دل مردم را نسبت به آن هدف روشن کند. 🔸۳.حضور جهت‌دار و معرفت‌بخش در مردم، طوری که هدف‌هایی نظیر «حاکمیت اسلام، عزت ملی، صلاح کامل ملت ایران، اعتلای ملت ایران و مقابله با استکبار» را در دستور کار خود قرار دهند‌ و توان معرفتی مردم را نسبت به آن بالا ببرند. 🔸۴.دعوت به حضور مردم در همه صحنه‌ها، طوری که موانع حضور آنان در میادین فرهنگی، دینی و سیاسی برطرف نمایند. 🔸۵. آگاهی از راهبرد اساسی دشمن در بیرون کردن مردم از صحنه، طوری که برای خنثی‌سازی پروژه‌های فعال «مایوس‌سازی»، «بی‌اعتقادسازی یا ایمان‌زدایی دینی» و «هراس‌آفرینی» برنامه داشته باشند. 🔸۶. سعه صدر اجتماعی، به معنای بالا بردن حساسیت قلبی مردم نسبت به عادی شدن عمومی‌ترین گناهان (مانند بی‌حجابی). اگر حساسیت قلبی جامعه تحریک شود، اساسا میل به سازگاری با گناه کاهش می‌یابد. 🔸۷.سعه صدر سیاسی، به معنای ایجاد فضایی برای ابراز اختلاف سلایق سیاسی مردم و کور کردن فضای دوقطبی‌ساز و تفرقه‌انگیز مجادلات سیاسی. 🔸۸. دعوت به مشارکت در انتخابات، به عنوان عالی‌ترین بستر تجلی حضور مردم در صحنه سیاسی.
ساده‌زیستی رهبرِ انقلاب ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸عموماً نزد همه ما، تصویری که از مقام معظم رهبری شکل گرفته، چهره یک رهبر سیاسی و دینی است که همه ساحات وجودی‌اش وقف مسائل نظام و دنیای اسلام است. چهره رهبری که همواره در حال گره‌گشایی از کار مسلمین بوده و تبیین و هدایت امور را بر عهده دارد. همه نشست و برخاست ایشان با مسئولین نظام بوده و در قالب دیدارهایی رسمی با مردم مواجه می‌شود. 🔸ما آن‌قدر به این تصویر اصلی عادت کرده‌ایم که اصلاً از یاد برده‌ایم، پس تکلیف زندگی معمولی چه می‌شود؟ پس خانواده کجای این زندگی پرمشغله جای دارد؟ حتی اگر به این پرسش‌ها هم برسیم و جواب‌هایی را هم برایش پیدا کنیم، پیش خود خواهیم گفت، حتماً رهبر یک نظام اسلامی که بار سنگین‌ترین مسئولیت را بر دوش کشیده، باید طوری دیگر زندگی کند. 🔸اما در کمال شگفتی باید گفت، رهبر انقلاب مانند همه مردم، یک زندگی عادی و معمولی هم دارد. ویدیویی اخیرا از سفر غیررسمی معظم‌له در سال ۹۵ به مشهد اردهال منتشر شده که در آن نشان می‌دهد، ایشان و خانواده همگی با یک اتوبوس معمولی راهی زیارت امامزاده علی‌بن‌محمدباقر(ع) شده‌اند. 🔸پیش از این نیز تصویر حضور ایشان با لباس مبدل در بازدید از حادثه‌دیدگان زلزله بم را در ذهن‌‌ داریم. در «مستندهای غیررسمی» نیز نوع تعامل و حشرونشر صمیمی ایشان با اقشار و اصناف مختلف را دیده‌ایم. دیدارهای صمیمی و دوستانه زیاد ایشان با اهالی هنر و ادبیات نیز بارها مشاهده کرده‌ایم یا تصاویر کوه‌نوردی ایشان. 🔸در عین حال سفر کاشان معظم‌له، واجد یک ویژگی تازه بود که کمتر دیده بودیم. اینکه اینطور عادی و معمولی مثل همه مردم کشورمان برای سفری زیارتی، بدون تشریفات یا تدابیر خاص، بنحوی غافل‌گیرکننده به همراه اعضای خانواده خود، وارد صحن و سرای سلطان علی (بن‌محمد) می‌شود. 🔸نوه‌ها دور ضریح می‌چرخند، در حیاط امامزاده می‌دوند و بازی می‌کنند. ایشان هم دست‌نوه‌ها را می‌گیرد یا بغل می‌کند. همان‌جا سفره پهن می‌کنند و صبحانه می‌خورند و بعد از یکی دو ساعت زیارت، مجددا به همراه همه اعضای خانواده(از فرزندان تا عروس و داماد و نوه‌ها) سوار اتوبوس شده و به تهران باز می‌گردند. 🔸برای مردم آن ناحیه این خاطره، هفت سال است تبدیل به قابی ناب و فراموش‌نشدنی شده است. آنها هفت سال است که فهمیدند رهبر انقلاب هم‌ مانند همه آنها، یک زندگی معمولی هم دارد. حالا این فیلم منتشر شده، نشان می‌دهد، رهبر انقلاب، اهل زندگی است، مثل همه مردم ایران، البته نه دور از آنان، بلکه در میان‌ آنها و شدیداً مانند آنها ... @jafaraliyan
«مکث» پایه ایجاد آگاهی شهری ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸روال عادی زندگی روزمره در شهر، چشم ما را به کوچه و خیابان‌ها و مترو و تاکسی و اتوبوس‌ها، عادت می‌دهد، حتی شاید میزان توجه ما را به تابلوها و بیلبوردهای حاوی پیام یا تبلیغ کم کند. ما در بسیاری موارد بدون اینکه اینگونه چیزها چشممان را بگیرد، خیلی معمولی و بی‌تفاوت از کنار آنها رد می‌شویم. 🔸این موضوع به عنوان یکی از مهم‌ترین موانع دیده شدن پیام‌های شهری باید مورد مطالعه و توجه قرار گیرد. نداشتن تحلیل در این خصوص و  عدم پیش‌بینی کافی می‌تواند، به نحو قابل ملاحظه‌ای از آثار واقعی مورد انتظار بکاهد. در واقع هزینه‌هایی بالا با بازدهی کم صورت بگیرد.  🔸دنیل‌کانمن در کتاب «تفکر سریع و آهسته»، به نحوی این موضوع را مورد تامل قرار داده است. ما دو سیستم مواجهه با واقعیت و پدیده‌های بیرونی داریم، یک نحوه برخورد غیرارادی و شهودی و سریع، و دیگر برخورد ارادی و تحلیلی و آهسته. عادت به شهر، منجر به ماندن ما در مرحله اول می شود. 🔸 تبلیغات یا پیام‌هایی که با هدف ایجاد تامل یا آگاهی موثر تولید می‌شود، با معضل عادت‌وارگی به تصاویر و پیام‌هایی گذرا و متناسب با گونه اول می شود. کارکرد سیستم اول، آماده سازی «برداشت‌ها»،«دریافت‌ها»، «تصمیم‌ها» و «احساس‌ها» است. 🔸اگر سیستم دوم این برداشت‌ها و دریافت‌ها را تصدیق کند، آنها تبدیل به باور یا محرک‌هایی برای اعمال ارادی خواهند شد. به همین دلیل است که در اینجا مفهوم شهر زنده تداعی می‌شود، شهری که از خود اراده دارد و خواهان دیده شدن است. 🔸شهری که می‌خواهد اراده‌مند باشد و انگیزه ایجاد کند، نباید تنها فضایی برای دلالت‌های سیستم اول باشد، باید ساکنان و اعضای واقعی خود را به حرکت درآورد، حرکت در آگاهی. حرکت از سیستم یک به سیستم دو. برای روشن شدن بیشتر بحث، کانمن در این کتاب، خواننده را به نمایشی کوتاه با نام «گوریل نامرئی» ارجاع می‌دهد. 🔸در این ویدیو از مخاطب خواسته شده، تعداد پاس‌های گروه سفید را بشمارد. دو گروه سفید و مشکی با توپ بستکبال به شکلی متداخل و بی‌نظم در حال پاسکاری هستند، حالا مخاطب باید تعداد این پاس‌های گروه سفید را بشمارد. در میانه این شمارش، گوریلی مشکی به مدت 9 ثانیه و به آرامی از وسط گروه سفید و سیاه می‌گذرد. 🔸کانمن می‌گوید هزاران نفر این فیلم را دیده‌اند و حدود نیمی از آنان متوجه هیچ چیز غیرعادی نشده‌اند. در واقع وظیفه شمردن و دستور‌العمل نادیده‌گرفتن یکی از گروه‌ها، موجب این کوری می‌شود. نتیجه‌ای که از این گفته کانون می‌شود گرفت آن است که عادت به یک نحوه مواجهه و برخورد با شهر، چشم و ذهن را از پدیده‌های جدیدتر و غافلگیرکننده، غافل می‌کند. 🔸در این فیلم اگر مخاطب اندکی در شمارش تعداد پاس‌های سفید مکث کند، به ناگاه متوجه این موجود غیرعادی می‌شد. بنابراین شاید بتوان یکی از شاخصه‌های زنده بودن شهر را در جلب توجه سیستم ۲ به خود جست‌وجو کرد. پرسش آن است که آیا توانسته‌ایم شهری بسازیم که آن دریافت‌ها و برداشت‌ها و احساس‌ها و تصمیم‌های غیرارادی را به باورهایی عمق یافته و پیرو آن اراده‌هایی برای تغییر وضعیت برسانیم. 🔸شهر زنده باید بتواند پیامهایش را به گوش جان شهروندان برساند. ایدئولوژی مصرف از طریق بازی با ناخودآگاه و در سطح سیستم ۱ فعالیت می‌کند. تبلیغات متمرکز روی سیستم یک و با هدف تحریک ناخودآگاه مصرفی عمل می‌کنند. شهر زنده نمی تواند با پیام‌رسانی در سطح یک سرپا بماند. پیامها باید از جاهایی  که چشم عادت کرده به جاهایی چشمگیر تغییر مکان دهد. 🔸خطاهای ادراکی جملگی در سطح یک رخ می‌دهد و برداشت‌ها و دریافت‌های ناقص را مایه باور و حرکت می‌کند. باید برای این موضوع فکری کرد. جمله‌ای از حاج قاسم در یکی از بیلبوردهای شهری دیدم که در ذهن مخاطب پرسش ایجاد می‌کرد و مایه تفکر و تامل او می‌شد. «هرگز نمی‌خواستم سلاح به دست بگیرم» 🔸این جمله به ظاهر قدری با زیست مجاهدانه و در میدان حاج قاسم معارض است و همین موضوع، منجر به تامل و تفکر مخاطب می‌شود. مخاطب در برخورد با این پیام، دوگونه موضع‌گیری حاصل می‌کند، اول انکار دوم اثبات. تالی تلو این جمله آن است که من مجبور شدم سلاح بگیرم و موضع من همیشه دفاعی بوده است. دفاع از مظلوم و حق و نه ظالم و تجاوزگر. 🔸موضع اول یعنی انکار انتساب این جمله به حاج قاسم، ماندن در سطح سیستم یک است، اما موضع دوم، عبور به سطح دوم است. به نظر می‌رسد این پیام توانسته در ایجاد این مکث و عبور به سطح ۲ موفق باشد. برای تولید پیام‌های شهری به چنین تکنیک‌های نیاز داریم.  @jafaraliyan
کی ضرر می‌کنه؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸کمتر کسی است که این صحنه از سریال لیسانسه‌ها را ندیده باشد. صحنه‌ای که در آن حبیب، پای روی پا انداخته، چای داغ جلویش گذاشته‌اند و حبه قندی را هم بین دو لبش نگاه داشته است. در همین موقعیت است که در واکنش به شنیدن جواب نه از دختری که خواستگاری کرده، می‌گوید: «کی ضرر می‌کنه؟» 🔸رفتار و گفتار انتخاباتی برخی سیاسیون نظیر حسن‌روحانی، بی‌شباهت به این صحنه نیست. حسن روحانی این روزها کم حرف نمی‌زند. جایی هم نیست که بنشیند حرف از انتخابات نزند. او از مردم می‌خواهد در انتخابات شرکت کنند. منتها طرز دعوتش طوری است که کسی باورش نمی‌کند. 🔸یکجا از افعال معکوس استفاده می‌کند و می‌گوید رأی ندادن هم نوعی رأی دادن است، چون صحنه خالی شده و موجب می‌شود کسانی رأی بیاورند که مردم نمی‌خواهند. در واقع او دارد مثل حبیب لیسانسه‌ها می‌گوید اگر رأی ندید، «کی ضرر می‌کنه؟» 🔸جای دیگر نیز با همین ژست حق به جانب می‌گوید این اولین باری است که اقلیت حاکم و اکثریت مردم نمی‌خواهند رأی بدهند. چون اقلیت حاکم تنها با کاهش مشارکت رأی می‌آورد. در واقع مجدداً او مردم و مخاطبین را با این سوال مواجه می‌کند که اگر رأی ندهید، «کی ضرر می‌کنه؟!» 🔸کاش کسی باشد به حسن روحانی بگوید، آن سریال طولانی تمام شد، نقشت عوض شده. کاش کسی باشد به او بگوید، مردم از اعتماد به این نقش و ژست حق‌به‌جانب او کم ضرر ندیده‌اند. خاطره تلخ دهه نود را کسی به این راحتی‌ها فراموش نمی‌کند.‌ 🔸حسن روحانی در مقابل اگر بجای هضم شدن در نقش حبیب لیسانسه‌ها، صادقانه خطاهایش را می‌پذیرفت و مردم را سرراست و واقعی به مشارکت در انتخابات‌ دعوت می‌کرد، حتماً باورپذیرتر می‌شد و شاید می‌توانست تاحدی در این دعوت موفق شود. 🔸 اما او حسن روحانی است، نمی‌تواند بدون تعریض حرف بزند. پس بهتر است از سروش صحت بخواهیم، قسمت سوم سریال لیسانسه‌ها را بسازد، البته به شرطی که حبیبش سر عقل آمده باشد. (صفحه اینستاگرامی سره) @jafaraliyan