سادهزیستی رهبرِ انقلاب
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸عموماً نزد همه ما، تصویری که از مقام معظم رهبری شکل گرفته، چهره یک رهبر سیاسی و دینی است که همه ساحات وجودیاش وقف مسائل نظام و دنیای اسلام است. چهره رهبری که همواره در حال گرهگشایی از کار مسلمین بوده و تبیین و هدایت امور را بر عهده دارد. همه نشست و برخاست ایشان با مسئولین نظام بوده و در قالب دیدارهایی رسمی با مردم مواجه میشود.
🔸ما آنقدر به این تصویر اصلی عادت کردهایم که اصلاً از یاد بردهایم، پس تکلیف زندگی معمولی چه میشود؟ پس خانواده کجای این زندگی پرمشغله جای دارد؟ حتی اگر به این پرسشها هم برسیم و جوابهایی را هم برایش پیدا کنیم، پیش خود خواهیم گفت، حتماً رهبر یک نظام اسلامی که بار سنگینترین مسئولیت را بر دوش کشیده، باید طوری دیگر زندگی کند.
🔸اما در کمال شگفتی باید گفت، رهبر انقلاب مانند همه مردم، یک زندگی عادی و معمولی هم دارد. ویدیویی اخیرا از سفر غیررسمی معظمله در سال ۹۵ به مشهد اردهال منتشر شده که در آن نشان میدهد، ایشان و خانواده همگی با یک اتوبوس معمولی راهی زیارت امامزاده علیبنمحمدباقر(ع) شدهاند.
🔸پیش از این نیز تصویر حضور ایشان با لباس مبدل در بازدید از حادثهدیدگان زلزله بم را در ذهن داریم. در «مستندهای غیررسمی» نیز نوع تعامل و حشرونشر صمیمی ایشان با اقشار و اصناف مختلف را دیدهایم. دیدارهای صمیمی و دوستانه زیاد ایشان با اهالی هنر و ادبیات نیز بارها مشاهده کردهایم یا تصاویر کوهنوردی ایشان.
🔸در عین حال سفر کاشان معظمله، واجد یک ویژگی تازه بود که کمتر دیده بودیم. اینکه اینطور عادی و معمولی مثل همه مردم کشورمان برای سفری زیارتی، بدون تشریفات یا تدابیر خاص، بنحوی غافلگیرکننده به همراه اعضای خانواده خود، وارد صحن و سرای سلطان علی (بنمحمد) میشود.
🔸نوهها دور ضریح میچرخند، در حیاط امامزاده میدوند و بازی میکنند. ایشان هم دستنوهها را میگیرد یا بغل میکند. همانجا سفره پهن میکنند و صبحانه میخورند و بعد از یکی دو ساعت زیارت، مجددا به همراه همه اعضای خانواده(از فرزندان تا عروس و داماد و نوهها) سوار اتوبوس شده و به تهران باز میگردند.
🔸برای مردم آن ناحیه این خاطره، هفت سال است تبدیل به قابی ناب و فراموشنشدنی شده است. آنها هفت سال است که فهمیدند رهبر انقلاب هم مانند همه آنها، یک زندگی معمولی هم دارد. حالا این فیلم منتشر شده، نشان میدهد، رهبر انقلاب، اهل زندگی است، مثل همه مردم ایران، البته نه دور از آنان، بلکه در میان آنها و شدیداً مانند آنها ...
@jafaraliyan
«مکث» پایه ایجاد آگاهی شهری
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸روال عادی زندگی روزمره در شهر، چشم ما را به کوچه و خیابانها و مترو و تاکسی و اتوبوسها، عادت میدهد، حتی شاید میزان توجه ما را به تابلوها و بیلبوردهای حاوی پیام یا تبلیغ کم کند. ما در بسیاری موارد بدون اینکه اینگونه چیزها چشممان را بگیرد، خیلی معمولی و بیتفاوت از کنار آنها رد میشویم.
🔸این موضوع به عنوان یکی از مهمترین موانع دیده شدن پیامهای شهری باید مورد مطالعه و توجه قرار گیرد. نداشتن تحلیل در این خصوص و عدم پیشبینی کافی میتواند، به نحو قابل ملاحظهای از آثار واقعی مورد انتظار بکاهد. در واقع هزینههایی بالا با بازدهی کم صورت بگیرد.
🔸دنیلکانمن در کتاب «تفکر سریع و آهسته»، به نحوی این موضوع را مورد تامل قرار داده است. ما دو سیستم مواجهه با واقعیت و پدیدههای بیرونی داریم، یک نحوه برخورد غیرارادی و شهودی و سریع، و دیگر برخورد ارادی و تحلیلی و آهسته. عادت به شهر، منجر به ماندن ما در مرحله اول می شود.
🔸 تبلیغات یا پیامهایی که با هدف ایجاد تامل یا آگاهی موثر تولید میشود، با معضل عادتوارگی به تصاویر و پیامهایی گذرا و متناسب با گونه اول می شود. کارکرد سیستم اول، آماده سازی «برداشتها»،«دریافتها»، «تصمیمها» و «احساسها» است.
🔸اگر سیستم دوم این برداشتها و دریافتها را تصدیق کند، آنها تبدیل به باور یا محرکهایی برای اعمال ارادی خواهند شد. به همین دلیل است که در اینجا مفهوم شهر زنده تداعی میشود، شهری که از خود اراده دارد و خواهان دیده شدن است.
🔸شهری که میخواهد ارادهمند باشد و انگیزه ایجاد کند، نباید تنها فضایی برای دلالتهای سیستم اول باشد، باید ساکنان و اعضای واقعی خود را به حرکت درآورد، حرکت در آگاهی. حرکت از سیستم یک به سیستم دو. برای روشن شدن بیشتر بحث، کانمن در این کتاب، خواننده را به نمایشی کوتاه با نام «گوریل نامرئی» ارجاع میدهد.
🔸در این ویدیو از مخاطب خواسته شده، تعداد پاسهای گروه سفید را بشمارد. دو گروه سفید و مشکی با توپ بستکبال به شکلی متداخل و بینظم در حال پاسکاری هستند، حالا مخاطب باید تعداد این پاسهای گروه سفید را بشمارد. در میانه این شمارش، گوریلی مشکی به مدت 9 ثانیه و به آرامی از وسط گروه سفید و سیاه میگذرد.
🔸کانمن میگوید هزاران نفر این فیلم را دیدهاند و حدود نیمی از آنان متوجه هیچ چیز غیرعادی نشدهاند. در واقع وظیفه شمردن و دستورالعمل نادیدهگرفتن یکی از گروهها، موجب این کوری میشود. نتیجهای که از این گفته کانون میشود گرفت آن است که عادت به یک نحوه مواجهه و برخورد با شهر، چشم و ذهن را از پدیدههای جدیدتر و غافلگیرکننده، غافل میکند.
🔸در این فیلم اگر مخاطب اندکی در شمارش تعداد پاسهای سفید مکث کند، به ناگاه متوجه این موجود غیرعادی میشد. بنابراین شاید بتوان یکی از شاخصههای زنده بودن شهر را در جلب توجه سیستم ۲ به خود جستوجو کرد. پرسش آن است که آیا توانستهایم شهری بسازیم که آن دریافتها و برداشتها و احساسها و تصمیمهای غیرارادی را به باورهایی عمق یافته و پیرو آن ارادههایی برای تغییر وضعیت برسانیم.
🔸شهر زنده باید بتواند پیامهایش را به گوش جان شهروندان برساند. ایدئولوژی مصرف از طریق بازی با ناخودآگاه و در سطح سیستم ۱ فعالیت میکند. تبلیغات متمرکز روی سیستم یک و با هدف تحریک ناخودآگاه مصرفی عمل میکنند. شهر زنده نمی تواند با پیامرسانی در سطح یک سرپا بماند. پیامها باید از جاهایی که چشم عادت کرده به جاهایی چشمگیر تغییر مکان دهد.
🔸خطاهای ادراکی جملگی در سطح یک رخ میدهد و برداشتها و دریافتهای ناقص را مایه باور و حرکت میکند. باید برای این موضوع فکری کرد. جملهای از حاج قاسم در یکی از بیلبوردهای شهری دیدم که در ذهن مخاطب پرسش ایجاد میکرد و مایه تفکر و تامل او میشد. «هرگز نمیخواستم سلاح به دست بگیرم»
🔸این جمله به ظاهر قدری با زیست مجاهدانه و در میدان حاج قاسم معارض است و همین موضوع، منجر به تامل و تفکر مخاطب میشود. مخاطب در برخورد با این پیام، دوگونه موضعگیری حاصل میکند، اول انکار دوم اثبات. تالی تلو این جمله آن است که من مجبور شدم سلاح بگیرم و موضع من همیشه دفاعی بوده است. دفاع از مظلوم و حق و نه ظالم و تجاوزگر.
🔸موضع اول یعنی انکار انتساب این جمله به حاج قاسم، ماندن در سطح سیستم یک است، اما موضع دوم، عبور به سطح دوم است. به نظر میرسد این پیام توانسته در ایجاد این مکث و عبور به سطح ۲ موفق باشد. برای تولید پیامهای شهری به چنین تکنیکهای نیاز داریم.
@jafaraliyan
کی ضرر میکنه؟!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کمتر کسی است که این صحنه از سریال لیسانسهها را ندیده باشد. صحنهای که در آن حبیب، پای روی پا انداخته، چای داغ جلویش گذاشتهاند و حبه قندی را هم بین دو لبش نگاه داشته است. در همین موقعیت است که در واکنش به شنیدن جواب نه از دختری که خواستگاری کرده، میگوید: «کی ضرر میکنه؟»
🔸رفتار و گفتار انتخاباتی برخی سیاسیون نظیر حسنروحانی، بیشباهت به این صحنه نیست. حسن روحانی این روزها کم حرف نمیزند. جایی هم نیست که بنشیند حرف از انتخابات نزند. او از مردم میخواهد در انتخابات شرکت کنند. منتها طرز دعوتش طوری است که کسی باورش نمیکند.
🔸یکجا از افعال معکوس استفاده میکند و میگوید رأی ندادن هم نوعی رأی دادن است، چون صحنه خالی شده و موجب میشود کسانی رأی بیاورند که مردم نمیخواهند. در واقع او دارد مثل حبیب لیسانسهها میگوید اگر رأی ندید، «کی ضرر میکنه؟»
🔸جای دیگر نیز با همین ژست حق به جانب میگوید این اولین باری است که اقلیت حاکم و اکثریت مردم نمیخواهند رأی بدهند. چون اقلیت حاکم تنها با کاهش مشارکت رأی میآورد. در واقع مجدداً او مردم و مخاطبین را با این سوال مواجه میکند که اگر رأی ندهید، «کی ضرر میکنه؟!»
🔸کاش کسی باشد به حسن روحانی بگوید، آن سریال طولانی تمام شد، نقشت عوض شده. کاش کسی باشد به او بگوید، مردم از اعتماد به این نقش و ژست حقبهجانب او کم ضرر ندیدهاند. خاطره تلخ دهه نود را کسی به این راحتیها فراموش نمیکند.
🔸حسن روحانی در مقابل اگر بجای هضم شدن در نقش حبیب لیسانسهها، صادقانه خطاهایش را میپذیرفت و مردم را سرراست و واقعی به مشارکت در انتخابات دعوت میکرد، حتماً باورپذیرتر میشد و شاید میتوانست تاحدی در این دعوت موفق شود.
🔸 اما او حسن روحانی است، نمیتواند بدون تعریض حرف بزند. پس بهتر است از سروش صحت بخواهیم، قسمت سوم سریال لیسانسهها را بسازد، البته به شرطی که حبیبش سر عقل آمده باشد. (صفحه اینستاگرامی سره)
@jafaraliyan
تهران چگونه تهران شد؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸چه شد که تهران پیشرو و الهامبخش حرکت انقلابی در سراسر کشور شد؟ این سوالی است که به نظر میرسد مدتهاست جای طرح آن وجود داشت اما کسی به آن نپرداخته بود. التفاتی که مقاممعظمرهبری در دیدار با اعضای کنگره بزرگداشت شهدای پایتخت، در خصوص پرداختن به شهر تهران و ادای حق آن، به ما دادند، میتواند زمینهای برای طرح این سوال باشد.
🔸در میان نظریات مربوط به مطالعات شهری، نظریه «حقبهشهر» هانریلوفور از جایگاه رفیعی برخوردار است. این نظریه بیشتر دست مایه محققین شهری برای ایجاد تغییرات کالبدی در شهر بوده و گاها ابزاری برای حمله نظرورزان اندیشه چپ به جسم و جان بیدفاع این شهر بزرگ بوده است.
🔸هانری لوفور در میان حقوق متفاوت اجتماعی شهروندان، با این نظریه حق جدیدی را معرفی و شناسایی کرد به نام «حق زندگی شهری». در واقع شهروندان یک شهر از حقی ویژه به نام حق زندگی شهری نیز برخوردار هستند که باید به نحوی این حق نیز در کنار دیگر حقوق شهروندی ادا شود.
🔸 حقی عمومی که به طور مشخص در دو موضوع حکمروایی شهری و تخصیص فضا، مورد توجه قرار گرفته است. یعنی هر شهروندی هم حق مشارکت در مدیریت شهری را دارد و هم حق استفاده از فضاهای عمومی. این حق بسته به عملکرد شهرداریها قابل افزایش یا کاهش است.
🔸این نظریه تا حدی راهنمای متخصصین و مدیران شهری برای تغییر ظاهری و کالبدی شهر بوده است. آنها بر این اساس، شهرها را طوری طراحی میکنند که هم امکان مشارکت در تصمیمات محلهای، منطقهای و شهری برای شهروندان فراهم شود و هم امکان بهرهبرداری بیشتر آنان از فضای عمومی. شاید بتوان طرح «من شهردارم» دوره فعلی شهرداری را متاثر از چنین فهمی تحلیل کرد.
🔸جریان چپ نیز به سهم خود این حق را در ستیز و تقابل شهروندان با حاکمان شهری تئوریزه کردهاند. از نظر آنان شهروندان باید دست به ساختشکنی حق «محدود شده» خود توسط حاکمان شهری بزنند. یعنی حقوق بیشتری طلب کنند. عبارت کلیدی و مهم «تولید فضا» به عنوان یک کنش شهروندی در برابر فضاسازیهای شهری در این خصوص مورد توجه قرار گرفته است.
🔸آنان بیشتر روی مقوله مصرف فضای شهری مانور دادهاند. میتوان گفت تلاش آنان نوعی معنابخشی به زندگی شهری از طریق مصرف ابتکاری یا ابتکار در مصرف بوده است. اینکه شهروندان بتوانند فضاهای جدیدی برای مصرف خلق کنند که بیرون از فضاسازیهای حاکمان شهری باشد. یا علیه سیاستهای فضایی آنها، فشاراجتماعی ایجاد کنند.
🔸با این حال جای این پرسش باقی است که آیا حق زندگی شهری، تنها به معطوف به بهبود کالبدی، جسمانی و مصرفی شهری است، یا شهروندان در حق زندگی شهری خود، خواهان بهبود فضای روحی و معنوی شهر نیز باید باشند؟پاسخ مثبت است. حرکت مردم تهران در طول 150 سال اخیر، متاثر از فضایی دیگر بوده است که با این تعاریف مألوف و معروف علمی از فضاسازی شهری، قابل فهم و شناسایی نیست.
🔸تعین این حرکتها در طول تاریخ به طور خاص در اقداماتی نظیر مخالفت با قرارداد رویترز با هدایت ملاعلیکنی، قضیه تنباکو با پیشاهنگی مرحوم میرزاحسنآشتیانی، مطالبه عدالت خانه به عنوان نقطه شروع انقلاب مشروطه و تقابل با قرارداد ننگین وثوق الدوله، بروز و ظهور کرده است. در همه این حرکات تاریخی، مردم تهران خواهان حفظ و ارتقای فضای زندگی معنوی در برابر چنان موانعی که ذکر شد، بودهاند.
🔸این فضاخواهی باطنی و معنوی، در دوران حکومت پهلوی نیز تداوم داشت و به محض شروع حرکت انقلابی امام، جامه تحقق به خود گرفت. در نماز عید فطر قیطریه به امامت شهید بهشتی، راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورا و تحصن علما در دانشگاه تهران، مردم تهران علیه همان تغییر کالبدی و جسمانی شهر که میخواست هویت ملی و اسلامی و دینی تهران را تغییر داده و تبدیل به یک شهر مصرفزده اروپایی کند، ایستادند.
🔸این فضاسازی مردمی و معنوی در تهران، تبدیل به الگویی قابل سرایت به دیگر شهرهای کشور شد. حرکتی که بعد از انقلاب نیز تداوم یافت و در بزنگاههای مختلف منشا تغییر فضای شهری بود. آن انرژی بیپایان حق زندگی معنوی در تهران ریشه در باور دینی و حرکات ایمانی مردم این شهر داشت. حرکتی که تهران را الگو و الهام بخش کرد، واجد ویژگی هایی بود که مردم را در صحنه نگاه داشت و امید آنان را طی 150 سال گذشته حفظ کرد.
🔸مقام معظم رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی، جلسه ششم، به این ویژگی ها ذیل عنوان نویدهای ایمانی مفصلاً پرداخته است. به عنوان نکته پایانی نگارنده مبتنی بر دریافت خود، آن دوازده نوید را تبدیل به دوازده ویژگی ایمانی مردم تهران و کشور کرده است. دوازده ویژگی که میتواند، اصول حق زندگی باطنی و معنوی شهری باشد. همان که مردم تهران را با رهبری امام(ره) سرآمد کرد. (فارس، مشرق)
@jafaraliyan
ادامه👇
🔹هدایت: میدانستند چه میخواهند و راه رسیدن به آن چه بود.
🔹فهم: فهم قوی از مسیر داشتند و چشم و گوششان باز بود.
🔹تصمیم: عزم و تصمیم راسخ برای حرکت و غلبه بر شک و تردید داشتند.
🔹اطمینان: اطمینان داشتند به هدف خود میرسند.
🔹اصلاح: امکان خطا و اشتباه و تجربه غلط داشتند، یعنی از غفران و رحمت الهی برخوردار بودند.
🔹حمایت: پتششان به نیروی الهی گرم بود و دلسرد نمیشدند.
🔹یقین: در غلبه بر مشکلات و دشمنان و موانع مطمئن بودند.
🔹قدرت: از تمام رقبا و صفوف مخالفین مسیر قویتر بودند.
🔹پیروزی: بر موانع و مشکلات غلبه کامل یافتند.
🔹وصول: به صورت قطعی به هدف رسیدند.
🔹گشودگی: از مواهب آسمانی و زمینی و استعدادی در طول حرکت برخوردار شدند.
🔹خوشبختی: به پاداش و سعادت اخروی بعد از زندگی دنیوی خواهند رسید.
@jafaraliyan
روحانی، هاشمی نیست!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کیست که نداند، یکی از مبرزترین شاگردان مکتب هاشمی، حسن روحانی است. او در این سالها بارها سعی کرد با کنش و منش خود، مردم را به یاد مرحوم هاشمی بیندازد. یکی از دغدغههای همیشگی او ایجاد چنین تصویری از خود بوده است. اما به واقع نتوانست و موفق نشد، جایگزین خوبی برای مرحوم هاشمی باشد.
🔸مرحوم هاشمی هم امید زیادی به روحانی داشت و تا زمانی که زنده بود هوای او را داشت تا بجای حرفهای کنایهآمیز و تند، عمل سیاسی خاص خود را داشته باشد. هر چند روحانی در آن سالها نیز منتقدین و مخالفینش را بینصیب نمیگذاشت. اما بعد از هاشمی، روحانی آن روحانیای که هاشمی میخواست نشد.
🔸با این حال این گمان با روحانی باقی مانده بود که میتواند نقش هاشمی را بازی کند. رفتار او با جناح اصلاحات و فاصلهگیری محرزش از جناح اصولگرایی، با همین گمان جلو میرفت. او میخواست مانند هاشمی، برای اصلاحات در نقش میانجیگر ظاهر شود.
🔸دولت اعتدال تعین نهادی همان نقش بود. اما در مقابل اصلاحطلبان مانند هاشمی برای روحانی اصالتی قائل نبودند و دولت او را اجارهای و انتقالی میپنداشتند که قرار است در نقش کاتالیزور، بستر بازگشت آنان به قدرت را فراهم کند. روحانی البته بیحسی اصلاحطلبان را به خود حس کرده بود، برای همین بعد از فوت هاشمی، در موضعگیری و گفتار شبیه اصلاحطلبان، کنایهزن و تند شد، خاصه آنکه از بیاثری برجام هم عصبانی بود.
🔸او با اینکه رئیسجمهور بود، اما میخواست نقش اپوزیسیون داخلی را بازی کند، تا ناکارآمدیهای دولتش را توجیه کرده و از بحرانهای بوجود آورده، سلب مسئولیت کند، اما موفق نشد. نه اصلاحطلبان را توانست جذب کند، و نه توانست دولت را به آنان تحویل دهد. مردم هم برای به پایان رسیدن دولتش روزشماری میکردند.
🔸تجربه رد صلاحیت هاشمی، حالا برای روحانی هم رخ داده است. اما او اصلاً به موقعیت هاشمی ۹۲ نمیرسد. اصلاحطلبان از او فاصله گرفتهاند، نمیخواهند، ضعف کارنامه روحانی، به پای آنان نوشته شود. مردم هم آن تراژدی هشت ساله را فراموش نکردهاند. بیانیه تلخ روحانی، نشانه همین تفاوت است.
🔸 او میداند، اصلاحات روی حمایت وی از راهبرد انتخاباتیاش، حساب نمیکند، مردم هم با گفتن و نگفتن او تصمیمشان برای شرکت در انتخابات عوض نمیشود. برای همین نتوانست بر عصبانیتش در تحمل رد صلاحیت فائق شود. همان کاری که هاشمی در سال ۹۲ کرد. او شاگرد خوبی برای هاشمی نشد. روحانی با این بیانیه گزنده، ظرفیت سیاسی راهبرد سکوت را از بین برد. سکوت و پذیرش، میتوانست برای او سرمایه ایجاد کند اما روحانی، هاشمی نیست...
@jafaraliyan
حقِ «شنیدهشدن»
✍جعفرعلیاننژادی
🔸هیچ تردیدی وجود ندارد که گفتن به قصد شنیدهشدن و نه جواب شنیدن، میلی است که کم و بیش در میان همه افراد وجود دارد. از این نظر افراد همواره سعی میکنند گوینده اصلی یک گفتوگوی دو جانبه یا چند جانبه باشند یا دست کم طوری حرف بزنند که همگان را با خود همراه سازند. معمولا کمتر کسی در فضای عمومی پیدا میشود که از این حق گفتن، صرف نظر کند. هر چند رقابت اصلی بین بهترین گفتهها است، اما این موضوع به هیچوجه نمیتواند عمومیبودن حق حرفزدن و گفتن را تحتالشعاع قرار دهد. بنابراین میتوان گفت، مردم همگی دوست دارند حرفهایشان هم شنیده شود و هم به کرسی بنشیند. یعنی از این قدرت برخوردار باشند، طوری حرف بزنند که دیگران قانع شوند.
🔸طبیعی است هر فردی ناظر به منافع، اهداف و ارزشهای خود حرف میزند و میگوید، و به همین دلیل در جامعه با تعداد بیشماری گفتارهای متفاوت و متکثر مواجهیم که همگی قصد دارند حرفشان هم شنیده شود و هم به کرسی بنشیند. در این میان، آنچه معمولا موضوع گفتگو میشود، امورات روزمره است. افراد گاهی به بهانههایی هم دور هم جمع میشوند و صحبت میکنند. هر گفتگو موضوعی و بهانهای لازم دارد. بدون موضوع و بهانه، حرفزدن بیشتر شبیه خودگویی و خودشنوی است. نجوایی درونی است. بهانه حرف زدن شاید، صرف یک چای باشد. شاید پیادهروی باشد. شاید تفریح و گردش باشد. شاید فراغت و دمی آسودن بعد از یک روز کاری سخت باشد. شاید سردرآوردن از کار یکدیگر باشد. به هر حال هر گفتگویی با یک موضوع و بهانه شکل میگیرد.
🔸جدیت یک گفتگو به موضوع و بهانه آن نیز مربوط است. هر گفتگویی جدی نیست و هر کسی، هر حرفی را جدی نمیگیرد. تنها در گفتگوهای جدی است که افراد بیشتر سعی میکند، اهداف و منافع و ارزشهایشان شنیده شود. اگر بتوان گفتگوهای دوستانه را اختیاری در نظر گرفت که گفتن و نگفتنش فرقی به حال گوینده نمیکند، مسلماً گفتگوهای جدی، ضروری و الزامی خواهد بود و حتما گفتنش بهتر از نگفتنش است. شنیده شدنش بهتر از نشنیده شدن است. با این توصیف شاید بتوان گفت، جدیترین گفتگوها میتواند، بیشترین منافع را تامین کرده و افراد را به اهداف و ارزش های خودشان نزدیکتر سازد. اما پرسش اینجاست که چه گفتگویی میتواند، جدیترین آنها باشد. هم موضوع و هم بهانهاش چیزی باشد که همه افراد را در بر می.گیرد. چیزی که نمیتوان از شدت جدیت، آن را به این راحتیها نادیده گرفت؟
🔸به نظر میآید که بهانه انتخابات و موضوع صندوق رای، یکی از این موارد باشد. گفتگویی که به بهانهاش، همه افراد و مردم از هر پایگاهی و با هر نگرشی میتوانند حرف بزنند. جدی هم حرف بزنند. با هدف شنیده شدن هم حرف بزنند. طوری هم بگویند که حرفشان به کرسی بنشیند. گفتگو به بهانه انتخابات و در مورد صندوق رای، حق همه مردم است. گفتگویی است که ماهیت طبقاتی ندارد، همه طبقات اجتماعی و اقتصادی در آن حق گفتن دارند. ماهیت سلسله مراتبی هم ندارد، پایین و بالا میتوانند حرف میزنند. گوینده فقط وزیر و وکیل و مدیر نیست، گوینده مردمند. انتخابات بهترین فرصت برای در گرفتن این نحوه گفتگو است. مردم میگویند تا نامزدها حرفهایشان را بشنوند. رقابت بین نامزدها در واقع، مسابقه برای بهتر شنیدن حرف مردم است. مردم هم به کسانی رای میدهند که بهتر حرفهایشان را می شنوند و خوبتر پیاده میکنند. (مشرق)
@jafaraliyan
مقاومت علیه شهرکُشی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در میان ادبیات محققین شهری که روی مقوله عدالت شهری (just city) کار می کنند، پدیده شهرکشی (urbicide) به عنوان امری در منتهیالیه ظلم شهری شناسایی شده است.
🔸کشتن شهر، از طریق تخریب نظامی همه بنیادهای شهری که شهر را شهر کرده است، در این پدیده مورد بررسی قرار گرفته است.
🔸بر این اساس یکی از مواردی که میتواند در کنار جنایات بی سابقه رژیم سفاک صهیونیستی علیه مردم غزه، مورد التفات قرار بگیرد، عزم این رژیم در کشتن شهر یا شهرکشی است.
🔸شهرکشی مقولهای چند بعدی است که علاوه بر تخریب زیرساختها، منجر به کشتن خاطرات، حافظه جمعی، حس تعلق شهری شده و در نهایت به بیرون راندن ساکنان یک شهر از سرزمین مادری خود میانجامد.
🔸اهمیت این مساله در موضوع غزه از آنجا ناشی میشود که در مقابل پدیده شهرکشی، مردم غزه بدیلی شکست ناپذیر به عنوان مقاومت ارائه داده اند که آثار این پدیده شوم را به شدت کم کرده است.
🔸سرزمین تخریب شده، زیرساختها از بین رفتنه، خانهها با خاک یکسان شده، بیمارستانها زده شدهاند، اما خاطرات این مردم، حافظه جمعیشان و حس تعلقشان ذرهای تغییر نکرده است.
🔸شهر عینی به ظاهر کشته شده است، اما شهرحقیقی زندهتر شده است. شهر زندهای که معنای مقاومت اسلامی را جهانی کرده است. غزه علیه ایده و سیاست شهرکشی رژیم سفاک مقاومتر شده است. (مشرق)
@jafaraliyan
چند پرسش دانشجویی از یک استاد دانشگاه
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸چند روز پیش، خبرآنلاین میزگردی را با حضور آقایان دکتر میدری، احمد زیدآبادی و دکتر محمدمهدی مجاهدی برگزار کرد. در بخشی از این گفتگو محمد مهدی مجاهدی بحثی را پیرامون تفاوت حکومت و حکمرانی بیان کرد که از جهاتی قابل تحلیل و نقد است.
🔸مجاهدی در این بخش از بیان خود، حکومت را امری دانست که مستلزم حاکم کردن یک سلسله مراتب ارزشی به قیمت نادیده گرفتن و سرکوب دیگر سلسله مراتب ارزشی موجود در جامعه است. از آن طرف حکمرانی را امری توصیف کرد که تنظیم گر روال و روند گفتگو بین همه سلسله مراتبهای ارزشی در جامعه است. مجاهدی حاکم را فردی سرکوبگر جامعه و حکمران را فردی سازگار با جامعه خواند.
🔸این گفتار -با اینکه مجاهدی صراحتا به آن اشاره نکرده-،حاوی القای این پیام است که اکنون در وضعیت حکومتگری و سرکوب قرار داریم و لازم است به وضعیت حکمرانی تغییر فاز دهیم. او ابزار گفتگو را مهمترین تسهیلگر این فضا تلقی کرده است.نگارنده در برابر این تحلیل چند پرسش مطرح میکند.
▫️اول. اگر بپذیریم در وضعیت حکومتی قرار داریم، آیا منطقا تسلط یک سلسله مراتب ارزشی به معنای سرکوب دیگر سلسلههای ارزشی موجود در جامعه است. از کجا معلوم آن سلسله مراتب ارزشی حاکم، سلسله مراتب ارزشی اکثریت مردم نباشد؟
▫️دوم. آیا نمی توان دیگر سلسله مراتبهای ارزشی موجود در جامعه را به رسمیت شناخت، با آنها وارد گفتگو شد، حق گفتن به آنها داد، اما یک سلسله مراتب ارزشی حاکم باشد؟
▫️سوم. آیا نمیتوان حکمرانی را ذیل حکومت و به عنوان ابزار انتقال مطالبات از پایین به بالا و اعمال سیاستها از بالا به پایین تلقی کرد؟
▫️چهارم. آیا نباید برای حکمرانی عمومیترین، جامعترین و کلیترین سلسله مراتب ارزشی که در جامعه وجود دارد را ملاک قرار دارد و با سازوکارهای بشری نظیر صندوق رای به آن رسید؟
▫️پنجم. عمومیترین، جامعترین و کلیترین ارزشهای فعلی مردم در کشورمان چیست؟ میتواند چیزی غیر از ایران، اسلام، انقلاب و زندگی خوب باشد؟
▫️ششم. امکان گفتگوی واقعی (و نه انتزاعی و نظری)، در موضع برابر و نه از موضع شفقت یا الزام چیست؟ چیزی غیر تکیه بر اشتراکات و ریشههاست؟ آیا حکومت بر چیزی غیر از این اشتراکات و ریشهها بنیان شده است؟ (تسنیم)
@jafaraliyan
عملِ سیاسی بهینه چیست؟
✍جعفرعلیاننژادی
🔸معمولا در حوزه اقتصاد، افراد مایل به نوعی فعالیت هستند که بیشترین سود و فایده را برای آنها ممکن سازد. بنابراین در میان امکانهای مختلف عمل اقتصادی، گزینهای را انتخاب میکنند که بیشترین منفعت ممکن را به آنها برساند. بطوریکه سرمایه آنها را بیشتر کند و اطمینان بالایی به آنها در تداوم این سودرسانی بدهد. بنابراین عمل اقتصادی بهینه، انتخاب بهترین و پایدارترین کار اقتصادی است.
🔸اما شاید از این زاویه به حوزه سیاسی، کمتر نگاه کرده باشیم. اگر پرسش آن باشد که عمل سیاسی بهینه چیست، پاسخ چه خواهد بود. نفع مردم در حوزه سیاسی چیست؟ شاید تا کنون بیشتر در خصوص منافع سیاستمداران و نخبگان سیاسی حرف زده شده باشد یا در موردش چیزی شنیده باشیم، اما اکنون میخواهیم بفهمیم، منفعت مردم در حوزه سیاسی چه چیزی می تواند باشد؟ پس از آن است که میتوان در خصوص انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی حرف زد.
🔸به نظر میآید برای پاسخ به این سوال لازم است، ابتدا ببینیم آیا سیاست هم میتواند مانند اقتصاد، چیز ملموس و حسپذیری به مردم عطا کند یا خیر؟ طبیعی است اگر کالای سیاسی مانند کالای اقتصادی چنین ملموس و حسپذیر بود، حتما در موردش بیشتر شنیده بودیم یا صحبت میشد یا ذهنیتمان در مورد کالای سیاسی، به عنوان چیزی لوکس -که تنها در اختیار طیفی از نخبگان، مسئولان و سیاستپیشهگان است-، نبود.
🔸با این حال چه بدانیم چه ندانیم، همه ما کم و بیش از این کالای به ظاهر دسترسناپذیر بهرهمند هستیم و شاید اگر بیشتر و بهتر در موردش میدانستیم، میتوانستیم برای بهرهمندی بیشتر از آن، عمل سیاسی بهینه داشته باشیم. اگر حد وسط همه تعاریف موجود در خصوص سیاست را جمع کنیم، مفهوم قدرت، خودنمایی میکند. قدرت خود نیز به معنای توانایی افراد در اثرگذاری روی چیزها و دیگران معنا شده است. بنابراین هر که قدرتش بیشتر باشد، توانایی اثرگذاریش هم بیشتر است.
🔸پس بهرهمندی بیشتر از این کالای سیاسی، به معنای اثرگذاری بیشتر روی چیزها و افراد دیگر است. با این حساب طبیعی است افراد دست به عملی بزنند که توان تاثیرگذاری و اعمال قدرت بیشتری به آنها بدهد. توانی که بتواند مسائل سخت و به ظاهر لاینحل زندگیشان را رفع و رجوع کند. چیزهایی که در صورت عدم آگاهی به وجود چنین توانی، میپنداشتند جبری بوده و باید سختی و رنج آن را تحمل کنند.
🔸مسأله ولی درست از وقتی شروع میشود که بعد از این آگاهی، افراد باید دست به انتخاب یک عمل سیاسی بزنند. کالاهای موجود در بازار سیاست هم برای برگزیده شدن کم نیستند. انتخابی که میتواند افراد را از مواهب سیاست بهرهمند کند یا به گونهای معکوس قدرت آنان را کمتر کرده و یا بیاثر سازد. عمل سیاسی به این معنا شاید مهمترین و کانونیترین امکان تغییر اوضاع زندگی افراد باشد.
🔸شاید افراد با پیدا کردن نقطه بهینه اقتصادی بتوانند در «احوال» شخصی زندگی خود تغییرات مثبت ایجاد کنند، اما برای تغییر «اوضاع» زندگی خود، حتما نیاز به پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی دارند. اگر وضعیتی که در آن زندگی افراد جریان دارد، معیوب و مشکل دار باشد، مطمئنا، احول شخصی زندگی آنان بیگزند نخواهد ماند. افراد میتوانند با پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی، روی «وضعیتی» که درون آن زندگی شان را بنا کردهاند، تاثیر مثبت بگذارند.
🔸در بازار سیاست، کالاهایی وجود دارد که فقط معطوف به احوال شخصی مردم است و علیالظاهر میخواهد قدرت آنان را در احوال شخصیشان بیشتر کند. این کالاها مساحت تاثیرگذاری و قدرت افراد را در چارچوب خانههای شخصیشان تعریف میکند. در خارج از آن گویی افراد عناصری بیگانه از زندگی عمومی هستند، و به قول آن گفته معروف، آنها را باید از وضعیت خانهشان بشناسیم نه بیرون از آن.
🔸گمان میکنم در بازار سیاسی فعلی، گفتارهایی که تنها احوال شخصی افراد را ملاک قرار میدهند و برای تبدیل شدن به گزینه انتخاب، مدام مسائل و مشکلات خصوصی و جزئی زندگی مردم را جلوی چشمشان میآورند، خواسته یا ناخواسته قدرت و توان اثرگذاری واقعی آنان را، روی اوضاع کلی جامعه به کمترین حد ممکن میرسانند.
🔸در این بازار اما کالاهای دیگر هم هست که هدفشان تغییر اوضاع زندگی است. پنجره انتخاب این فرصتها همیشه باز نیست اما در دسترسترین گزینه برای قدرتمند شدن و اثرگذاری بیشتر و پایدارتر مردم است. انتخابات، بهترین فرصت برای انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی است.
@jafaraliyan
جامعهشناسان جامعهنشناس!
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸بسیاری از جامعهشناسان فعلی در تحلیل پدیدههای اجتماعی به تاریخی و ریشهدار بودن ویژگیهای رفتار جمعی ایرانیان، استناد میکنند. این تحلیلها معطوف به رفتارهای رویتپذیر و پدیدارشدهای است که در آثار گزارشگران، شرححالنویسان، نویسندگان و سفرنامهنویسان منعکس شده است. افرادی که عموماً یا خارجی هستند یا در جرگه روشنفکران قرار دارند یا در سلک کاتبان و دبیران درباری قرار میگیرند.
🔸اگر برداشتها و بهرهبرداریهای جامعهشناسان فعلی از آن گزارشات تاریخی را درست بدانیم، بر برداشتها و دریافتهای نویسندگان آن دوره هم صحه بگذاریم و بگوییم توانستهاند تصویر درست اجتماعی را ارائه دهند، همچنان یک پرسش باقی میماند. جای اقوال و تحلیلهای علمای دینی آن دوره در آثار این جامعهشناسان کجاست؟ روحانیت به عنوان مرجع رجوع روزمره مردم در مسائل شرعی و اخلاقی کجای کار این جامعهشناسان قرار دارد؟
🔸در پرانتز قرار دادن و نادیده گرفتن گزارشات روحانیت از احوال و اوضاع اجتماعی مردم، خود به یک روند تاریخی در مطالعات جامعهشناختی تبدیل شده است. در حالیکه آن گزارشات به خوبی میتوانستند احوال رویتناپذیر و باطنی مردم معمولی را، منتقل کند. خاصه آنکه این روزها، مطالعه زندگی روزمره و امور معمولی به سکه رایج و سوژه مورد علاقه جامعهشناسان فعلی تبدیل شده است.
🔸این عدم توجه، دلایل مختلف دارد که در این نوشته کوتاه مدنظر نیست، اما خود به عنوان یک رویه غلط و سوگیرانه، نقصی آشکار در مطالعات جامعهشناختی ایجاد میکند و تحلیلهای آنان را ناقص و زودگذر میکند. هر چند آنها این نقص را میپوشانند و مدعی بدست دادن بهترین توصیف از واقعیتهای اجتماعی هستند. تداوم این تغافل تاریخی، در زمانه حاضر منجر به ناپدیدسازی تأثیرات اجتماعی دین در زندگی روزمره مردم شده است.
🔸مقصود فراستخواه یکی از افرادی است که چندی است نظریه کنشگران مرزی را سر دست گرفته است. او به نحوی متحیرانهای از ظرفیت کنشگری (در حد فاصل میان مردم و حکومت) همه اقشار، از جمله مردم معمولی حرف میزند، اما هیچ اشاره صریح یا پنهانی به روحانیت نمیکند. پیشفرض او حذف و نادیدهگرفتن این قشر از واقعیت اجتماعی است. با این حال هنوز مردم معمولی، خصوصی و جزئیترین مسائل زندگی خود را با روحانیون محله و مسجد خود در میان میگذارند.
🔸آنها حتی پرسشهای سیاسی خود را چه به صورت اعتراض یا گفتگو با روحانیون در میان میگذارند، در دسترسترین گروه برای پرسشها، شبهات سیاسی همچنان جامعه روحانیت هستند. رجوع به آنها با هر انگیزهای همچنان تنها امکان دسترسپذیر است. دیگر اقشار اجتماعی نزد مردم به مثابه کنشگر مرزی در فاصله معناداری نسبت به جامعه روحانیت قرار دارند.
🔸شاهد مثال در این خصوص زیاد است، اما میخواهم با یک پرسش این یادداشت را تمام کنم، پاسخ به این پرسش میتواند ادعای ما را اثبات کند. چرا برای جامعهشناسی و جامعهشناسان پرسش از میل و نیاز مردم به امور دینی و معنوی، مورد مطالعه قرار نمیگیرد؟ جامعهشناسان در مقابل با طرح سوالهای جایگزین نگذاشتهاند این نکته به سوژه اصلی سوال اجتماعی تبدیل شود.
🔸چرا برای جامعهشناسی، پدیدارهایی نظیر جشن غدیر، اربعین، تشییع شهدا، اعتکاف و ... پایه تحلیل و بررسی قرار نمیگیرد. باید دانست با اینکه تحلیل جامعهشناختی از زندگی مردم معمولی، حقایقی را روشن میسازد، اما حقایق بیشتر و زیادتری را کتمان میکند که اساس آن تحلیل را زیر سوال میبرد.
🔸 بعد از حوادث سال گذشته طبیعتاً رجوع به تحلیلهای جامعهشناختی بیشتر شد، اما این رجوع به معنای پذیرش دربست گفتار جامعهشناختی نیست.مردم هنوز سوالات خود از اوضاع اجتماعی را با نهاد دین در میان میگذارند، واقعیتی که جامعهشناسی نمیخواهد یا نمیتواند ببیند...
@jafaraliyan
متنْآگاهی|جعفرعلیاننژادی
جامعهشناسان جامعهنشناس! ✍ جعفرعلیاننژادی 🔸بسیاری از جامعهشناسان فعلی در تحلیل پدیدههای اجتماع
دیدگاه یکی از مخاطبین در خصوص این مطلب
«حقیقتا این بخش از فضای دانشگاهی ما، همچنان، در ادامهی یک روند تاریخی، روحانیت و حوزه را "رقیبِ" خود در نهاد علم میبیند و از این جهت آگاهانه نمیخواهد جایگاه آن را به رسمیت بشناسد و طبق توضیحات شما، به روحانیت و آنچه برخاستهی از هویت، جهانبینی و نظام معرفتی و اندیشگی این نهاد دینی است وقعی نمینهد و از این جهت به خروجیهای کنش متقابل آنها و جامعه نیز توجهی نمیکند.
نمی دانم آیا امثال دورکهایم و وبر وقتی به جایگاه دین در اروپای زمانه خود پرداختند، نهاد کلیسا و دین را اینگونه، رقیب خود میدیدند یا خیر...»
ایران را ایرانی، ایران میکند
فوتبال نشان داد، ایران را ایرانی، ایران میکند. خدایا شکرت
توسل به صاحبالزمان(عج) جواب داد.
برنامه خاص دشمن برای خواص چیست؟ (بخش اول)
✍جعفرعلیاننژادی
🔸میتوان گفت، برنامه خاص دشمن برای خواص، مواجهکردن آنها با سنخی از شبهات است که پاسخ راحتی برای آنها وجود ندارند. از نظر نگارنده، بیان امروز رهبر انقلاب در خصوص نقش شتابدهنده خواص در حرکت عمومی جامعه، با نظر به همین مساله بیان شد. کارکرد شبهات از این نظر بیشباهت به کارکرد تحریم اقتصادی نیست. شبهات قوه و قدرت تحلیل و تشخیص و فکر را تحت تاثیر قرار داده و کم میکند، تحریم اقتصادی هم از قدرت مادی و معیشتی میکاهد.
🔸شبهات سخت، منجر به تردید و شک نیروهای پیشبرنده جامعه میشود. همین شک و تردیدها، قدرت تصمیمگیری خواص را کم میکند. آنها را یا دچار بدتصمیمی میکند و مسیرهای انحرافی را پیش پایشان میگذارد، یا دچار بیتصمیمی میکند و به انفعال و سکوت و بیعملی میرسد، یا دچار دیرتصمیمی میکند و به تعلل و دیر رسیدن و پشیمانشدن میانجامد. اگر در جامعهای خواص، دچار بیتصمیمی، دیرتصمیمی و بدتصمیمی بشوند، باید منتظر تغییر جهت حرکت عمومی آن جامعه بود.
🔸اما ببینیم منظور از شبهات سخت چیست؟ تقریباً میتوان گفت، تا قبل از شروع دهه نود، اکثر شبهات، ماهیت نظری و تئوریک داشته و نسبت آن چنانی با زندگی روزمره مردم نداشت. پاسخ به آن شبهات هم در محافل فکری و اندیشهای صورت میگرفت و انعکاس اجتماعی خود را، تنها در بحث و فحصهای طلبگی و دانشجویی میدید. اما از ابتدای دهه نود، با نوعی دیگری از شبهات مواجه شدیم که ریشه اقتصادی داشت و به سرعت راه خود را در میان مردم باز کرد.
🔸در واقع تحریمها، موتور محرک جریان تحریف و شبههساز بودند. این وضعیت، زمینهای ایجاد کرد که آرمان و آرزوی لغو بالمره تحریمها با مذاکره، به کلام رئیسجمهور خوش خیال وقت هم راه یافت. همین احساس در جامعه هم ایجاد شد که میتوان تحریمها را با مذاکره و معامله خارجی تماماً رفع کرد. بستر شبهات سخت و تحریف واقعیت در همین نقطه ایجاد شد. ریشه خارجی تحریم به عنوان یک معضل، مانع و مشکل اقتصادی برجسته شد، اما عوامل داخلی آن مورد توجه قرار نگرفت.
🔸یعنی این نکته که یک اقتصاد قوی و مقاوم تحریمناپذیر است و تحقق آن بر مبنای یک حرکت مستمر درونی ممکن است، نه بر مبنای تکیه و خوشبینی به عامل تحریمکننده. این بستر شبههخیز اقتصادی، جریان تحریف را فعال کرد. معطل شدن بسیاری از کسب و کارهای خرد، تعطیلی تعداد قابل توجهی از کارخانهها، کم شدن میزان تولید داخلی و اعتماد عمومی به ارزهای خارجی، بینسبت با اختلال در همین تشخیص صحیح و درست از عامل واقعی مسائل اقتصادی نبود.
🔸جریان تحریف، با بهرهگیری از وجود این حس در جامعه، بدقولی طرف خارجی در عمل به بندهای برجام را نادیده گرفته، پوشانده و انگشت اتهام را سمت نیروهای داخلی میگرفت. دولت اول اعتدال به هر ضرب و زوری و برای حفظ آبروی برجام و به قدرت رسیدن دوباره، به شکل دستوری و مداخله گرانه، جلوی رشد منطقی قیمتها، ارز و سوخت را گرفت. بعد از سال 96 موجی از گرانیها بر مشکلات قبلی اقتصادی بار شد و شکلی از آشوب برای اولین بار در دیماه همان سال اتفاق افتاد.
@jafaraliyan
ادامه 👇
برنامه خاص دشمن برای خواص چیست؟ (بخش دوم)
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸سال 98 هم بعد از آزادسازی قمیت بنزین، همین حوادث تکرار شد. جریان تحریف همچنان پرقدرت مشغول طرح شبهات سخت بود، رئیس جمهور وقت هم بدش نمیآمد، با ابراز بی خبری از این موضوع، بنزین روی آتش حوادث بریزد. رفع مسئولیت و گریز از پاسخ قانع کننده به افکار عمومی در بدنه دولت نیز دیده میشد. به هر حال انفعال دولت در برابر دشمن خارجی، منجر به جسور شدن آن هم شد. هم برجام را پاره کرد، هم با دستور مستقیم فرمان ترور و شهادت حاج قاسم را داد.
🔸ثمره «دادن وعدههای بیشمار و عمل نکردن به آن» و «شبهات جریان تحریف»، راه یافتن استعاره دروغ در مردم، خطاب به مسئولین شد. استعارهای که بعد از ماجرای هواپیمای اوکراینی با وجود صدور بیانیه شرح ماوقع در کمترین زمان ممکن، شاهد مثال پیدا کرد. حالا دیگر مواجهه خواص با شبهات سختتر هم شده بود. در اغتشاشات سال گذشته نیز با وجود تغییر دولت و بازگشت به مسیر ترمیم فضای روانی، این موضوع تاحدی خود را نشان داد.
🔸شبهات سخت را میتوان همان شبهات عینی نامید. با این مرور سریع، معلوم میشود، این شبهات، در یک انگاره اشتباه و خطا ریشه داشت که منجر به رشتهای از خطاهای بعدی شد، خطاهایی که دست جریان شبههساز را برای تاخت و تاز و ایجاد شک و تردید در خواص باز کرد. آن انگاره غلط بازکردن گره مسائل اقتصادی داخلی با اعتماد به نیروهای خارجی بود. حالا مجددا رهبر انقلاب این توجه و تنبه را به خواص داد که دشمن برای آنان برنامه خاص دارد.
🔸نکته مهم این تذکر آن است که باز شدن گره کور همه شبهات سخت و عینی که به شکل روزمره با آن دست و پنجه نرم میکنیم، به صحیح بودن حرکت عمومی جامعه بستگی دارد. نقش خواص به بیان معظمله، شتاب دادن به این حرکت صحیح و حفظ جهت حرکت است. این حرکت به تصمیم قاطع و عزم جدی، بستگی دارد. شبهات عینی بیشتر از آنکه پاسخ گفتاری داشته باشد، نیازمند حرکت عملی است. خواص با فهم و تشخیص ریشه شبهات، میتوانند سلسلهجنبان این حرکت عمومی باشند.
🔸رهبر انقلاب دو سال پیش مختصات این حرکت را در سخنرانی خطاب به مردم تبریز بیان کرده بودند. حرکت صحیح عمومی همان استمرار حرکت انقلاب است. یعنی همه نیازهای کنونی و آتی خود، که ما را به اهداف انقلاب میرساند، تأمین کنیم. هدفهای انقلاب پیشرفت، عدالت اجتماعی، اقتدار، تشکیل جامعهی اسلامی و در نهایت رسیدن به تمدّن نوین اسلامی است. خواص به معنای افراد دارای قدرت تحلیل در همه اصناف، گروهها و مردم، طبیعتاً تشخیص خواهند داد، در وضعیت فعلی، انتخابات، مهمترین ابزار تأمین نیازهای «فعلی و آینده» مردم و حفظ حرکت صحیح آنان با توجه به اهداف انقلاب است.
@jafaraliyan
معنای انتخابات ۱۱ اسفند نزد مردم
✍جعفرعلیاننژادی
🔸اول. انقلاب نقطه پایان نظمی چند هزار ساله بود که مردم در برقراری و حفظ آن نقش چندانی نداشتند. از طرف دیگر نقطه شروع نظمی جدید بود که در آن صاحب نقشی تاریخی شدند. انقلاب خود به خود رخ نداد،جبر تاریخ هم نبود، هیچ ارادهای ورای اختیار مردم یا حاکم بر آن نبود که موجب انقلاب شود. مردم انقلاب را انتخاب کردند، انتخابی که امام(ره) پیش روی آنان گذاشته بود. انقلاب یک نه بزرگ به گذشته بینقشی و بی.ارادگی و یک آری بزرگتر به دوران نقشیابی و مسئولیتپذیری بود. خود انقلاب اسلامی، فشرده و اجمال آن چیزی بود که مردم خواهانش بودند. آرمانهایی که تجربه نشده بود و ارزشهایی که دور افتاده بود، در صدر خواهشهای عمومی بود. مردم برای تداوم انقلاب اسلامی، دست به ترجمه و پیادهسازی آن اهداف زدند. اولین تجربه، انتخاب شکل این نظم جدید بود که با رای 98 درصدی «جمهوری اسلامی» شد.
🔸دوم. جمهوری اسلامی خود نیز انتخابی مجمل و تجربه نشده بود که به مرور تفصیل یافت و تجربهپذیر شد. مردم اراده خود را برای تجربه واقعی نظم جدید به طور مستقیم از طریق انتخابات اعمال میکردند. آنها حدود 40 بار برای اعمال اراده خود، این راه را رفتهاند. به مرور که از ابتدای انقلاب گذر کرده و به اینجا رسیده.ایم، بر تجربه مردم در این عمل سیاسی، افزوده شده است. میتوان گفت، به تدریج آن آگاهی اولیه به یک آگاهی پختهتر و رشدیافتهتر تبدیل شده است. به همین نسبت، اراده آنان در پذیرش مسئولیت و حکومت بر خود، بیشتر شده است. سوالات و پرسشها نیز به همین نسبت بیشتر و پیچیدهتر و جزئیتر شده است. همان طور که سطح آگاهی و تحلیل مردم بیشتر شده است، مطالبه پاسخ و دلیل نیز بیشتر شده است. انتخابات برای مردم باید پاسخی معنادار برای همه یا اکثر پرسشهایشان باشد. مطالبه شرکت در انتخابات و قبول آن نزد مردم، به طور مستقیم به جوابهای قانعکننده و معناداری مربوط است که به انتخابات ختم میشود.
🔸سوم. تبدیل شدن انتخابات به پاسخ پرسشهای متکثر مردم، نشانه رشد عمل سیاسی آنان است. بر این اساس این مردم هستنند که اقدام به تعریف انتخابات میکنند. آنان در این عمر چهل و چند ساله جمهوری اسلامی، مفسران واقعی معنای انتخابات بودهاند. در هر دورهای میدانستند انتخابات قرار است چه معنایی داشته باشد و چرا باید این چنین باشد و قرار است به چه پرسشهایی پاسخ دهد. هیچ نیرویی بیرون از اراده مردم یا ورای آن اراده نمیتواند معنای انتخابات را تغییر دهد، میل اجتماعی مردم انتخابات را هدایت کرده و معنا میکند. همین تجربه ثابت کرده، نهادهای برگزارکننده و نامزدها هم در امتداد همین میل هستند. وقتی پرسش و سوال زیاد میشود، بار انتخابات سنگینتر می گشود. نشان میدهد مردم نیازهای جدیدی پیدا کردهاند که با نیازهای دورههای قبلی متفاوت است. آنان طی دورههای مختلف، تاثیر انتخاب خوب یا بد را در وضع و حال زندگی خود دیدهاند.
🔸چهارم. مسأله کنونی مردم، آن است که چگونه میتوان، انتخابات را به امری موثرتر و نافذتر از گذشته تبدیل کرد. اینکه مطمئن باشند، اثر رای خود را به نحو ملموس و عینی، بعد از انتخاب خواهند دید. اینکه مطمئن باشند، کسانی که انتخاب میکنند، قوانینی را تصویب خواهند کرد که بیشترین نفع عمومی را با کمترین هزینه ممکن حاصل میکند. اینکه قوانینی تصویب خواهد شد که همه یا بیشتر تقاضاها و خواستهای آنان را پوشش میدهد. اینکه کسانی به مجلس راه پیدا کنند که حافظ حق مردم برای تبدیل کردن آن به قانون باشند نه دنبال چرب و شیرین جایگاه و مواهب احتمالی این صندلی. پرسشهای سخت نشانه ناامیدی نیست، نشانه انتظار بالای مردم از عمل به تکلیف برگزیدگان است. نشانه مطالبه پاسخ است. نشانه آن است که میخواهند انتخابات تبدیل به بالاترین و بهترین پاسخ ممکن به مسائلشان شود. طبیعی است بهترین راه، حل مساله است، نه پاک کردن صورت مساله. مردم برای سوالات خود دنبال جواب هستند، انتخابات محمل پاسخگویی است.
🔸پنجم. با این حساب، اگر خواسته باشیم، نقشی برای مردم صاحب تحلیل یا همان خواص جامعه تعریف کنیم، آن نقش باید در هدایت پرسشهای عمومی به نهاد انتخابات باشد. خواص به شرطی میتوانند نقش شتابدهنده خود در حرکت عمومی جامعه را بازی کنند که انتخابات را تبدیل به موثرترین پاسخ ممکن به سوالات و مسائل فعلی آنان کند. اگر خواص بتوانند پرسشهای عمومی را به هر طریق ممکن دستهبندی کرده و بیان کنند، نامزدهای انتخاباتی به درک ملموسی از مطالبات اجتماعی رسیده و برنامههای خود را منطقا در پاسخ به همین تقاضاها تنظیم خواهند کرد. مردم هم بین سلیقه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در پاسخ به مسائل آنان، دست به انتخاب میزنند. یعنی میدان رقابت را برای شرکت در انتخابات، باز دیده و در آن شرکت میکنند.
@jafaraliyan
مربوطیت پاسداری
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸نظریهای پراهمیت و قوی به نام مربوطیت وجود دارد. در این نظریه مطرح شده همه اشیاء در هستی به نحوی با یکدیگر در ارتباطند. مربوطیت کشف ارتباط چیزی با چیز دیگر است. بنابراین اگر چیزی با چیز دیگر ارتباط داشته باشد وجه و نوع ارتباط آن دو چیز به یکدیگر، مربوطیت نام دارند.
🔸اما وجه مربوطیت پاسداران انقلاب اسلامی یا پاسداری و انقلاب اسلامی در چیست؟ به نظر میرسد حداقل به سه اعتبار میتوان بین پاسدار و انقلاب اسلامی ارتباط برقرار کرد.
▫️پاسداشت انقلاب (کشور و نظام)
▫️پاسداشت اسلام (دین و مذهب)
▫️پاسداشت مردم
🔸این سه محور را گرچه نمیتوان در بادی واقعیت از یکدیگر تفکیک کرد، اما سه وجه مربوطیت پاسداری است که از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون، تنظیمگر وظایف و تکالیف پاسداران انقلاب اسلامی بوده است. تجربه چهل و پنج ساله انقلاب اسلامی نشان داده پاسداری بدون فرض این سه وجه مربوطیت، تهی از معنا میشود.
🔸پاسداری مربوط به هر کاری نیست، و هر کاری هم شایسته پاسداری نیست. اما همه کارهایی که مستلزم پاسداشت آن سه وجه است به پاسدار مربوط میشود. پاسداری تنها یک شغل نیست، کنشی داوطلبانه است در قامت و قالبی سازمانیافته به نمایندگی از مردم.
🔸جان و جهان پاسدار، در خدمت پاسداری از انقلاب و دین و مردم است، حتی اگر دیده نشود. پاسدار گزارش نمیدهد، تلاش میکند و به زبان نمیآورد. آخر او پاسداری را نعمت میداند و شکرگذار این نعمت است. او شکر این نعمت را تنها با حفظ انقلاب ادا نمیکند، او حافظ تداوم انقلاب است.
🔸نکته آخر آنکه پاسدار، برای شکر نعمت پاسداری، در وهله اول و به طور ویژه، سپاسگزار اسلام و انقلاب و مردم است. بدون سپاسگزاری و تکریم این سه وجه، کنش پاسداری نمیتواند جانبازانه و ایثارگرایانه باشد.
🔸مربوطیت پاسدار به مردم، انقلاب و اسلام با اراده ایمانی ممکن شده است. همین اراده ایمانی منجر به تکریم میشود و همان تکریم مایه اعتبار و افتخار و ارزش پاسداران انقلاب اسلامی شده است.
@jafaraliyan
فصل نقل و انتقالات سیاسی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸کمتر از دو هفته به موعد برگزاری انتخابات ۱۱ اسفند باقی مانده است. اما هنوز برخی گروهها و تیمهای سیاسی، با مسأله بدهیهای زیاد به مردم یا طرفداران خود، مواجهاند. آنها نتوانستهاند حتی به کف وعدههای خود عمل کنند و نارضایتی به بار آوردهاند. همین نارضایتی، پنجره نقل و انتقالاتشان را بسته است.
🔸طبیعی است در هر پنجره گردش نخبگان سیاسی، عدهای به دلیل عدم پاینبدی به بندهای قرارداد خود با مردم، به پنجره بسته اعتماد عمومی برخورد میکنند. باز کردن این پنجرهها ارتباط مستقیمی به جلب مجدد اعتماد مردم دارد. برخی تیمها البته میل دارند، از این راه سخت و مستقیم طفره رفته و به فکر دور زدن بیفتند.
🔸راه درست و منطقی برای جلب اعتماد مجدد، شرکت در آزمون آرای عمومی با اذعان به خطا، کمکاری، اشتباه و در مرحله بعد قول به جبران با دادن وعدههای واقعی است. این مسیر هرچند تضمینی برای قبولی آنان حاصل نمیکند، اما میتواند تا حدی زمینه اعتماد مجدد مردم را حاصل کند. اما برخی راه اشتباه را انتخاب میکنند.
🔸یک راه انحرافی، تصمیم به عدم شرکت در آزمون است. برخی تیمهای سیاسی با این فرض که شانسی برای باز کردن پنجره اعتماد عمومی ندارند، صورت مسأله را پاک کرده و میگویند ما این امتحان را قبول نداریم. ترس از شکست، منجر به فرافکنی و زیر سوالبردن اصل آزمون میشود.مردم اما براحتی دست آنان را میخوانند.
🔸یک راه مذبوحانه دیگر، آن است که چون این عده امتحان را قبول ندارند، در شیپور رأی اعتراضی بدمند و امیدوار به جرزنی باشند. یعنی حالا میبینند که نمیتوانند جلوی رأی دادن مردم را بگیرند، لااقل روی کیفیت رأی آنان اثر منفی بگذارند. امیدوار باشند یا رأی آنان باطله، یا سفید و یا احساسی و نسنجیده شود.
🔸راه غلط دیگر،تعمیم وضعیت خود به دیگر تیمهای موفق است. یعنی فضا را طوری ترسیم کنند که گویی همه تیمهای سیاسی دچار پنجرههای بسته شدهاند و از بی اعتمادی عمومی رنج میبرند. برای همین به مردم میگویند، باید روزنهگشایی کنیم. یعنی میگویند اگر در این امتحان، نمره تک هم بیاوریم، گویی که قبول شدهایم.
🔸در پایان باید گفت راههای انحرافی به همین چند مورد،خلاصه نمیشود. اما مقصود آن بود که گفته شود، پنجرههای باز و بسته، بستگی تام و تمامی به عملکرد و برنامه تیمهای سیاسی دارد. تیمهای موفق و خوشقول، کسانی هستند که میدانند درحال انعقاد قراردادی جدی و جدید با مردم هستند. قراردادی با بندهای سفت و سخت.
@jafaraliyan
رشد کیفی نهاد انتخابات
✍جعفرعلیاننژادی
🔸به نظر میآید نهاد انتخابات در تجربه انقلاب اسلامی، به مرور و رفته رفته نوعی رشد کیفی را تجربه کرده است که کمتر مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. رشدی که نشان میدهد انتخابات تنها شاخصی برای سنجش «مقبولیت نظام سیاسی» نیست، بلکه در عین حال و توأمان تبدیل به محک سنجش «مسئولیت نظام اجتماعی» هم شده است.
🔸مجادلات سیاسی و رقابتهای دوران انتخابات، شاید کمتر مجالی برای درک این واقعیت باقی بگذارد. خاصه آنکه برخی احزاب سیاسی، حضور و عدم حضور خود را شاخص مقبولیت و عدم مقبولیت نظام سیاسی جلوه دادهاند و از عدد و رقم بالای محبوبیت خود نزد مردم دم میزنند. این عده هیچگاه مایل به حرف زدن از کیفیت آرا نیستند.
🔸کمیتباوران در تجربههای متعدد برگزاری انتخابات، سعی کردهاند به هر طریق تعداد آرای خود را بالا نشان دهند. حال آنکه اگر از زاویه تحلیل کیفی به سبد رای آنها نگریسته شود، متوجه خواهیم شد درصد بالایی از این تعداد، حاصل محبوبیت این طیف نیست، بلکه نتیجه دوقطبیسازیهای کذایی و نه به قطب مخالف است.
🔸همین ذهنیت کمیتزده، منجر به توهم حس نمایندگی بیشتر چنین احزابی میشود و آنان را مدعی، مطالبهگر، منتقد، مخالف و معارض وضع موجود میکند. اما در مقابل سیطره این ذهنیت کمی، مردم رفتهرفته نهاد انتخابات را از شر آرای سلبی (نه گویانه) نجات دادند و بر مسئولیت اجتماعی خویش در «انتخاب خوب»، واقف شدند.
🔸مردم فهمیدند، مسأله آنان در وهله اول این نیست که چه کسانی حق دارند نماینده شوند، بلکه مسأله آنان این است که چه کسانی عرضه نمایندگی دارند. طبیعی است جریان کمیتزده، همیشه پیروزی را حق خود دانسته و خود را محق بداند که انتخاب شود، اما مردم حق را به کسی دادند که عرضه کار هم داشته باشد،نه فقط حرف و ادعا.
🔸این تغییر ریل البته برای جریان کمیتزده و آمارساز، گران آمد. آنان را با مسأله رأی کیفی مواجه کرد. چون ناامید از پیروزی شدند، طبیعی بود کاری کنند که رأی کیفی، مصداق کمی پیدا نکند. یعنی طوری نشود مردم هم مسئولانه رای بدهند و هم حداکثری. آنان در این 4سال برای کاهش آرای عمومی به هر بهانهای چنگ زدهاند.
🔸تاختن به شورای نگهبان، عدم معرفی نامزد نهایی در انتخابات ریاست جمهوری، همراهی و همزبانی و همدلی با آشوبها و اغتشاشات سال گذشته و حرکت درمسیر تحریم انتخابات جاری، واکنشی منفعلانه به واقعیت رشدکیفی نهاد انتخابات در ایران است. درمقابل بر اهمیت انتخاب خوب نزد مردم افزوده شده است. تغییری که بی هزینه نیست.
🔸هزینهای که ممکن است بقای جریان آمارساز را با مخاطره جدی مواجه کند. بیانیه 110 نفره اصلاحات، ناشی از درک چنین خطری است. این بیانیه میخواهد علائم حیاتی این جریان را حفظ کند. روزنهگشایی یعنی همچنان هوایی برای تنفس اصلاحات باقی باشد نه مردم. مردم مدتی است، پنجره باز عمل مسئولانه و انتخاب خوب را یافتهاند.
@jafaraliyan
دانش مردمی مشارکت چیست؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸یکی از مهمترین سوالات بهحق و منطقی روزهای اخیر طیفی از مردم، پرسش از چرایی مشارکت در انتخابات 11 اسفند مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری است. بیان امروز رهبر انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان شرقی، تبیینی عمیق از چرایی مشارکت در انتخابات پیش رو بود. «دانش مردمی مشارکت»، پاسخ به چرایی این پرسش است.
🔸اما ببینیم دانش مردمی مشارکت چیست؟ دانشی که ناشی از انباشت تجربه «عمل بههنگام مردم» در لحظات حساس و سرنوشتساز است. یک نقطه نمادین و تاریخی عمل به هنگام، حرکت 29بهمن مردم تبریز در سال56 به مناسبت چهلم شهدای قیام 19 دی مردم قم است. عملی که منجر به تداوم حرکت انقلاب و سراسری شدن آن تا لحظه پیروزی شد.
🔸مردم کشورمان در دقیقهها و لحظههای خاص تاریخی، بویژه در دوره انقلاب اسلامی و پس از آن به درکی انضمامی و میدانی رسیده، متوجه نقش خود در تغییر واقعیتهای منفی شده و بهموقع دست به عمل جمعی میزدند. یعنی در تعیین سرنوشت خود، مشارکت فعال داشتند. این تجربه تدریجاً، منجر به رسوب نوعی دانش عملی شد.
🔸بالاترین تجربه و امیدبخشترین آن، لحظه پیروزی انقلاب اسلامی بود که فصل نخست این دانش عینی، محکات و مبانی آن را پایه گذاشت. مردم بیش از هر چیز به قدرت چنین تجربه و عمل جمعی بی نظیر پی بردند. عملی که یک نظم استبدادی تاریخی و یک نظام وابسته سیاسی را واژگون کرد. این فهم ملموس تداوم پیدا کرد و غنیتر شد.
🔸بعد از این، جرأت مشارکت، عمل جمعی و میل به پیروزی، واقعیتهای پساانقلاب را رقم زد. آن دانسته عینی، با عمل جمعی موفق در جبهه سیاسی و نظامی دنبال شد. مشارکت عمومی در جنگ و میدان سیاست از این دانسته و دانش تغذیه میکرد. بعد از جنگ نیز در تمام حوادث بعدی حافظه جمعی، درسها و عبرتهای جدیدی را میآموخت.
🔸فرآیند یادگیری، رسوب و انباشت این دانش میدانی، تداوم داشت. موانع و واقعیتهای منفی که توسط دشمن درون و بیرون تحمیل میشد، آسیب میزد و گاهی جلوی سرعت یادگیری را میگرفت، اما توقفی در کار نبود. حافظه جمعی مردم قویتر بود، هم تجربه تکانه نخستین را به یاد میآورد و هم موفقیتهای کوچک و بزرگ بعدی را.
🔸بیان امروز رهبر انقلاب بر منهج همین تذکر و یادآوری است. واقعیتهای ده سال اخیر نشان میدهد، دشمن متوجه این دانش عینی و عملی شده است. با اطمینان میتوان گفت همه طراحیهای او در این سالها با هدف انسداد یادگیری، فرسایش دانش عینی و حمله به حافظه جمعی مردم، بوده است. تولید دانشی ارتجاعی و انقلابی معکوس!
🔸امروز رهبر انقلاب، برای یادآوری این تجربه انباشته و دانش جمعی حضور، عمل بههنگام را در خودشناسی و دشمنشناسی تعریف کردند. اینکه به یاد خودبیاوریم چه بودیم و چه شدیم،چه شد که چنین شدیم، و چگونه بهتر از این بشویم. اینکه دشمن چه کرد تا چنین نشویم و چه میکند تا بهتر از این نشویم. «خودیابی» کلید معماست.
🔸لازمه خودیابی، هم یادآوری آن دانش انباشته و تجربه عملی کارساز و موفق است، هم شناخت روشهای جدید دشمن در تغییر دانش حضور. آن دانش به ما یاد داد برای تغییر واقعیتهای منفی، عمل جمعی واحد، مصمم و امیدوار لازم است. تغییر واقعیت سختی معیشت و اقتصاد ضعیف نیز با همین دانش مردمی مشارکت ممکن است. آدرس غلط نرویم.
@jafaraliyan
شکستن سدِ سکندر لجبازی سیاسی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸همه ما این جمله معروف را شنیدهایم که میگوید، «کسی که خواب است بیدار میشود، اما کسی که خود را به خواب زده بیدار نمیشود.» بیدارشدن کسی که خواب است، به وجود یک عامل درونی مثل خواب ترسناک یا یک عامل بیرونی نظیر صدای بلند بستگی دارد. اما خودخوابزده با هیچ محرک ثانوی بیدار نمیشود، چون واقعا خواب نیست.
🔸خودخوابزده کسی است که اراده کرده بیدار نشود، نبیند و چشمهایش را قرص و محکم بسته نگاه دارد. بنابراین اراده دیدن به خودش بستگی دارد. اصرار برای بیدارکردن این فرد فایدهای ندارد. او باید خود به این نتیجه برسد که بیدار شود. تنها کمکی که میتوان به او کرد آن است که «فضای تغییر تصمیم» را به او بدهیم.
🔸این روزها با تجربه مجادلات و بحثهای بیحاصل درون خانوادگی و فامیلی مواجهیم. به شکل تجربی، همه متوجه میشویم برخی نمیدانند برای چه باید در انتخابات شرکت کرد. میشود با آنها گعده گرفت و دلایل درستی را عرضه کرد. اما برخی نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند. اصرار زیاد برای قانع کردن این عده، منطقی نیست.
🔸درواقع این عده دلایل کافی برای نشنیدن دارند. همچون سد نفوذناپذیری نه میشنوند، نه میگذارند حرفی علیه تصمیم آنها زده شود. حتی به کسانی که خلاف تصمیم و رای آنها اعتقاد دارند، تاخته و شخصیتشان را تحقیر میکنند. در مقابل این روحیه لجبازی و پرخاشگری، سعهصدر و شنیدن یعنی دادن فضای تخلیه و تغییر به آنهاست.
🔸تصور این عده آن است که دیگران خود را به خواب زدهاند و نمیخواهند ببینند و با آنها لجبازی میکنند. بنابراین اصرار بیش از حد روی یک حرف حتی منطقی، بیشباهت به کنش لجبازی نیست. در مقابل برای «ایجاد فضای شکستن لجاجت» باید، رفتاری روادارانه، دگرپذیر و گشوده داشته و حس ارزشمندی به طرف مقابل عرضه کنیم.
🔸اقدام مهم دیگر، پرهیز از زدن برچسب ضدانقلاب یا ضد ایران یا هر چیز توهینآمیز دیگر است. توجه داشته باشیم، آن عمل سیاسی جمعی که تاکنون توانسته مسائل اصلی را حل و فصل کند بر محور ید واحده و حفظ اتحاد، ممکن شده است. تعارضات سیاسی نباید منجر به شکاف و اختلاف در هسته مرکزی جامعه، یعنی خانواده و آشنایان شود.
🔸نکته پایانی آنکه شکستن سدسکندر لجبازی سیاسی، با کنش لجبازانه ممکن نیست. باری در کنار همزبانی سیاسی، به همدلی اجتماعی نیاز داریم و چه بسا بتوان با کنش همدلانه، سعه صدر و رفتار برادرانه، فضایی برای شکستن ارادههای لجوج مهیا کرد. نباید با انتخابات لج کرد، بلکه باید آن را تبدیل به فضایی برای لجزدایی کرد.
@jafaraliyan
عمل سیاسی شرط زندگی آزاد
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸در یک نگاه کلان میتوان اعمال و کنشهای آدمی را به دو دسته کنشهای ضروری و اختیاری تقسیم بندی کرد. کنشهای ضروری همان اقداماتی است که ضامن و شرط بقای و حیات انسان است. تلاش برای تامین مایحتاج معیشتی و تهیه سرپناه از این قبیل است. طبیعی است ثمره کار انسان باید تامین حداقل این نیازها باشد. بنابراین کنشهای ضروری آنهایی هستند که نیازهای اولیه و حداقلی انسان را حاصل میکنند.
🔸در کنار این اعمال، انسان حائز کنشهای اختیاری است که به طور مستقیم و در لحظه متناظر با بقای و زیست او نیستند اما با قدری تامل و فکر معلوم میشود، همین کنشهای اختیاری است که فضای کنش های ضروری را برای انسان تنگ یا گشاد میکند.
🔸ماندن در حد نیازهای زیستی و تلاش برای تامین آن، به مرور منجر به کاهش قدرت انسان در تامین همان نیاز میشود. دیگرانی که فهمیدهاند با کنش اختیاری میتوانند بر اعمال زیستی حاکم شوند، متوجه میشوند، بهبود فضای زندگی، تداوم و ارتقای آن تنها با خلاصی از اسارت نیازهای زیستی حاصل میشود.
🔸به یک بیان بهتر، متوجه میشوند تلاش برای تحقق وضعیت بهتر، بر زحمت طاقت فرسای روزانه، ارجحیت دارد. چه بسا اگر وضع بهتر شود، حال زندگی معمولی و زیستی آنها هم بهتر شود. بنابراین برای تغییر اوضاع به این نتیجه میرسد که باید وارد کنشهای اختیاری شود. عمل سیاسی همین جا معنا پیدا میکند.
🔸عمل سیاسی ناظر به تغییر وضع موجود است. وضعی که تنها محدود و محصور به کنشهای زیستی شدهایم. بیتفاوتی سیاسی، ماندن در سطح کنشهای ضروری است. اما عمل سیاسی به معنای تغیر وضع و حال آدمی است. یک کنشگر اختیاری، از هر فرصت و پنجرهای برای نقشیابی بیشتر در تغییر اوضاع استفاده میکند. مزیت او بر کنشگر ضروری آن است که آگاهی واقعیتری دارد و بر سهم خود در تغییر وضع موجود واقف است.
🔸تحریم این فرصت، آنگونه که این روزها از برخی زبانها شنیده میشود، بیشتر به لج بازی با خود میماند. عقلانیت حکم میکند، فضای زندگی خود را بازتر کنیم و شرایط را برای زیستن دشوارتر نکنیم...
@jafaraliyan
انتخابات حافظ روح انقلاب اسلامی
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸هاناآرنت فیلسوف سیاسی مطرح آلمانی که ۳۵ سال منتهی به مرگش را در آمریکا گذراند، در خصوص انقلاب قرن هجده آمریکا مینویسد: در تفکر بعد از انقلاب، روح انقلاب فراموش شد، صفاتی که در بنای جمهوری مؤثر بودند، بعداً در آن جایی نیافتند. این صفات «توانهای عمل و امتیاز عزتمندانه آغازگری امری سراسر نو» بودند.
🔸آرنت ادامه میدهد، انقلاب به مردم آزادی داد، اما نتوانست فضایی برای بکار افتادن این آزادی فراهم آورد، تأسیس جمهوری نتوانست، روح انقلاب یعنی «عمل» را حفظ کند. قصد نگارنده تأیید آرنت نیست، همچنین نمیخواهد بگوید در آمریکا اصلاً آزادی وجود ندارد، اما نکتهای در این تحلیل است که بسیار روشنگرانه است.
🔸پرسش آن است که چرا در جمهوری بعد از انقلاب آمریکا توان عمل و اعتمادبهنفس حرکت ابتکاری از مردم گرفته شد؟ دلیلش آن بود که مردم بعد از آن، تنها در چارچوب حکومت توان عمل داشتند. نوعی قانون اساسی سفت و سخت تدوین شد. آرنت میگوید، بنیانگذاران عمل را امری میفهمیدند که فقط برای خودشان ممکن است نه مردم.
🔸آن نکته مهم در همین جا رخ مینماید. جمهوری محصول اتمام انقلاب بود نه تداوم آن.گویا جمهوری درون خود چیزی کم داشت تا حافظ روح انقلاب باشد. مردم قبل از برقراری جمهوری توانمندی بیشتری برای عمل خلاقانه داشتند، اصلاً به همین دلیل توانستند، حرکت انقلابی علیه نظم قبلی انجام دهند، اما با جمهوری کنترل شدند.
🔸از حالا این جمهوری بود که حدود عمل مردم را تعیین میکرد.آزادی عمل هم در همین چارچوب معنا میشد.دموکراسی نظامی برای عادت دادن مردم به حدود جمهوری بود.با اینکه ادعا میشد مردم همه کارهاند،اما هر کاری را نمیتوانستند انجام دهند.حکومت هر روز بیشتر و بهتر موفق به پیشبینی و کنترل اعمال غیرمنتظره میشد.
🔸در ایران اما جمهوری تداوم انقلاب بود. چون هم توان عمل مردم بیشتر شد و هم برای تداوم روح انقلابش تضمین وجود داشت.اسلام ضامن روح انقلاب و عمل انقلابی مردم بود.هم جمهوری، اسلامی بود.هم اعتماد به مردم اصلی اسلامی بود.جمهوری اسلامی،با تداوم عمل انقلابی جان میگرفت و فضای بیشتری برای عمل سیاسی باز میکرد.
🔸در ایران مردم آزادی عمل بیشتری داشتند، امکان عمل بیرون از کنترل حکومت بسیار بالا بود. مردم در یک میدان تعریف شده، پیشبینیپذیر و کنترلشده، بازی نمیکردند، بلکه زمین بازی را خود تعریف میکردند. اصلاً جمهوری انقلابی بر همین بنیان شکل گرفته بود. نتایج انتخابات متعدد آن مؤید این موضوع است.
🔸مردم صاحب نقش واقعی و رأی نافذ بودند. حداقل پنج سلیقه متفاوت سیاسی و مدیریتی را در انتخابات ریاست جمهوری بر کرسی نشاندند. در انتخابات مجلس نیز وضع متکثرتر است. حافظ نهاد انتخابات روح انقلابی جمهوری اسلامی بود که با عمل مردم متجلی میشد. روحیه جمعی ما میتوانیم، مصداق مهم دیگر عزتیابی و آغازگری بود.
🔸عدم شکلگیری محکم نهادهای واسط بین مردم و حکومت، نظیر احزاب و گروههای مدنی، بیش از آنکه مایه ایراد و علامت توسعهنیافتگی باشد، نشانگر توان بالای عمل سیاسی مردم است که ترجیح میدهند، خود تعیینکننده اصلی معادلات سیاسی باشند. بروز عوارضی نظیر قهر، بیتفاوتی و لجبازی سیاسی نیز نشانه چنین امکانی است.
🔸نهاد انتخابات در جمهوری اسلامی، معنایی تازه یافته است. این مسأله نه صرفاً یک ادعای بیریشه که همانطور دیدیم، نشانه زنده بودن روح انقلاب است.مردم حس عمل واقعی دارند. توان عمل بالایی دارند. بیش از آنکه مجبور به عمل در چارچوب ضروریات باشند، خود عامل تغییر چارچوبها هستند. معنابخش مشارکت بالا در دنیا.
🔸درک واقعیت تفاوت نهاد انتخابات در جمهوری اسلامی با دیگر کشورها، معنای تحریم آن را بیمعنا میکند. شعار انتخابات آزاد نیز، در کنه خود به معنای سلب توان عملورزی مردم است. چون به معنای بازیدادن به کسانی است که نشان دادند، از بازیگری موثر و نافذ مردم در دورهای از تجربه جمهوری اسلامی نفع حزبی بردند.
🔸انتخابات در پیش است، هر واقعیتی که رقم بخورد، نشانه توان بالای عملورزی مردم است. هر تحلیلی که معتقد به تضعیف نهاد انتخابات و کاهش توان عملورزی مردم باشد، از شناختی ناقص و وارداتی نشأت میگیرد. انتخابات عالیترین امکان عملورزی سیاسی و حافظ روح جمهوری اسلامی است و نشان میدهد انقلاب ادامه دارد.
@jafaraliyan
متوجه امام زمان(عج) هستیم؟
✍ جعفرعلیاننژادی
🔸گویا بین توجه کردن به چیزی با متوجه چیزی بودن تفاوت وجود دارد. هر چیزی ممکن است به هر دلیلی توجه ما را به خود جلب کرده و به سمت خود بکشد.اکنون که در نیمه شعبان قرار داریم خودبهخود توجه ما به حضرت جلب میشود. اما پرسش آن است که آیا ما متوجه امام زمان(ع) هم هستیم، یا خیر؟ توجه ما وجودی است یا تصادفی؟
🔸همه رمز این پرسش در فهم مسأله حضور است. باید ببینیم آیا نزد خود واقعاً حضور داریم یا خیر. در یک فراز عجیب از زیارت جامعه کبیره، آمده است «و من قصده، توجه بکم» یعنی هر کس آهنگ خدا را داشته باشد، به شما(اهلبیت) رو میکند. به بیان دیگر برای قرب الهی، راهی بجز توجه به امام(ع) وجود ندارد. امام حاضر کیست؟
🔸برداشت نگارنده آن است که درک حضور امام، منجر به حاضر شدن خود واقعی فرد، نزد خود میشود. حضور واقعی یعنی فائق آمدن بر دو خود وسوسهگر(اماره) و خود شکاک یا پرسشگر(لوامه) و حاضرشدن خود آرامشبخش(مطمئنه). شرط حاضر شدن خود واقعی، عبور از خواهشهای دل و پرسشهای ذهن شکاک به آرامش روح و روان است.
🔸«الا بذکرالله تطمئنالقلوب». این حضور ممکن نمیشود مگر با یاد و آهنگ خدا کردن. با یاد خدا، خود واقعیمان حاضر میشود. یاد خدا، منجر به تعهد دل، آگاهی خرد و بیداری روح میشود. حالا اگر آن فراز پرمعنای زیارت جامعه را به یاد بیاوریم، متوجه میشویم، آهنگ خداکردن مستلزم رو کردن به امام حاضر(ع) است.
🔸اکنون میتوانیم پیش خود داوری کنیم آیا متوجه امامزمان(عج) هستیم یا فقط گاهی توجهمان را مشغول میداریم. برای یافتن حضور حاضر امام، نیاز به خودپرسشگری و خودیابی داریم. خودشناسی کلید متوجه ولی خدا بودن است. برای همزمان شدن با امام زمان، سرعت حضور خودمان را بالا ببریم. بیامام، بود ما «نمود» است.
@jafaraliyan