مهدیجمشیدی را نادیده نگیریم!
✍جعفرعلیاننژادی
🔸کم نیستند افرادی که از خداحافظی رسانهای مهدی جمشیدی خوشحالند. اما من در این نوشتار کوتاه میخواهم بگویم، چرا نباید از رفتن کسیکه حتی گاهی از او ناراحت میشدیم، خوشحال بود، بلکه در عوض باید از این دوریگزینی غمگین شد.
🔸از تواناییها و قوتهای جمشیدی نمیخواهم بگویم که امری روشن بوده و برای کسی که با کتابهای پرنکتهاش برخورد داشته مبرهن است. حرفم این است برای جبههای که هنوز در عمل جبهه نشده، وجود افرادی چون او از نان شب واجبتر است.
🔸اگر جبهه مقابل مثل چون اویی را داشتند، چنان سر دست میگرفتند و به او جایگاه میبخشیدند که نقشش روشن باشد. معلوم میکردند از او چه انتظاری دارند و چیزی فراتر از گرایشات و رویکردهایش از او نمیخواستند.
🔸میگویند او خلاف جهت آب حرکت میکند و نقشی را برای جبهه شدن، نمیپذیرد، میگویند همین انتخابات اخیر را ببینید یا انتخابات مجلس را. من میگویم در همین جبهه مقابل ببینید، افرادی که تا روز آخر در مقابل کمپین حداکثری اصلاحطلبان، پر انگیزه خلاف جهت حرکت میکردند و بر شیپور تحریم میدمیدند. اینها افراد فرعی وغیرموثری هم نبودند.
🔸نکته این جاست که آنها قاعده هضم اختلافات درون جبههای را بلدند، عنصر خودی را که خلاف جریان آب پارو میزند، کنار نمیگذارند. به قاعده چندصدایی پایبند هستند. هواداران نیز چنین که میبینند، جانب انصاف را میگیرند، یعنی همان طرفی که جریان آب روان است.
🔸حداقلش آنکه سیاست خود را در قبال مخالف درونجبههای طوری جلو میبرند که او مظلوم واقع نشود، نتواند مظلومنمایی کند، نتواند بدنه هوادار ناراضی را سمت خود بکشد و اینگونه در کل جبهه شکاف ایجاد کند.
🔸کیست که نداند در جبهه اصلاحات هم شکافی عمیق بین سران و نسلجوانش وجود دارد، اما پرسش آن است که چگونه آن جوانان عاصی حس بازندگی و انزوا ندارند؟ پاسخ در توانایی آنان در مدیریت اختلافات است.
🔸اختلافات را در همان زمان تبلیغات حل میکنند، دور یک میز مینشینند و گفتگو میکنند، اگر به عدم توافق رسیدند، سیاست عدم توافق را جلو میبرند. مخالف آزاد است مخالفت شخصی کند، اما بیانیه اجماع از سوی کل جبهه صادر میشود.
🔸عباس عبدی هم مخالف بیانیه روزنهگشایی بود و هم مخالف بیانیه راهگشایی، حتی در روزنامه اعتماد نقد هم میکرد. اما کسی حرفهای او را به حساب کل جبهه نمیگذاشت او هم بر چنین نکتهای تأکید داشت.
🔸ما در مقابل اختلافات را در عرصه رسانه نمایش میدهیم. در زمان تبلیغات صحنه را با ادعای حفظ مصلحت جبهه، محل جولان مخالفین میکنیم. در برابرشان سکوت میکنیم و وعده پس از انتخابات میدهیم. طبیعی است بدنه هوادار و طیف ناراضیان از رئوس جبهه، دست بالا را گرفته و تن به مسیر واحد نمیدهند.
🔸وجود مهدی جمشیدی در عرصه رسانه، به معنای رسمیت دادن به مخالفِ فکری درونجبههای است. مخالف، معارض نیست، سر ستیز ندارد. مخالف شاید موافق نشود، اما میتواند تابع سیاست عدم توافق شود. نباید او را تخریب کرد. نمیشود او را نادیده گرفت. باید با او و همچون او ساخت و با او سیاست بسازیم.
@jafaraliyan
🔸اتقان معارف حقه تا حدی است که در برابر آن و یا حتی در کنار آن، هر محتوایی پخته شود، خام است. شوق فراگیری دانش معصومین(ع) در جامعه مومنین بایست تا حدی بالا باشد که آحاد مردم در رقابت بر سر اکتساب آن دست و پا بزنند.
🔸بزرگی به راستی حق میگفت، از حالت تکدیگری علمی خارج نخواهیمشد، مگر دانشی را بیابیم که محیط بر علوم شرق و غرب باشد و آن دانش تنها در اقیانوس معارف اهل بیت(ع) قابل یافتن است. در غفلتیم و به این راحتی از آن بیرون نخواهیم جست مگر خود را مستعد کسب این رزق لایزال کنیم.
🔸خود را لجوجانه از نور معرفت حقیقی محروم ساختهایم و دلمشغول نار اطلاعات و اخبار بیثمر کردهایم. هر آن مغز سرد خود را با آتش خبر جدید و جدیدترین خبر، گرم نگاه میداریم و کبریتی را پشت کبریتی دیگر روشن میکنیم. این وضعیت اضطرابی، جز ظلمت، لَبس روی لَبس حاصلی ندارد.
🔸درونمان خاموش است و شعله وجودمان سوسو میزند، چیزی نمانده که آن هم به سردی گراید. این تن و جان تشنه، تنها تشنهتر میشود و راهی بر سیراب شدن نمییابد. خدایا ما را از این راه پرخطر بازگردان و به صراط مستقیم شناخت حقیقی راهنمایی فرما...
تنفیذ؛ تضمین جمهوریت
🔸در کنار جنبههای شرعی، فقهی و قانونی تنفیذ حکم ریاستجمهوری توسط ولی فقیه، یکی از ابعاد بسیار مهم و کمتر پرداخته شده این آیین، تعمیق جمهوریت نظام و تضمین سالاربودگی مردم است. بر این مبنا تنفیذ، گره زدن رای و خواست مردم به بنیانی محکم و مرصوص است؛ بنیانی که حافظ مردمی ماندن نظام بوده و آرا و خواستههای مردم را با آرامش و امنیت منتقل و تثبیت میکند.
🔸خلأ چنین بنیانی در طول تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا وقوع انقلاب اسلامی، کشور را آبستن ۲ بلیه استبداد و هرجومرج کرد. بیان مقام معظم رهبری درباره 15 سال پربحران بعد از امضای فرمان مشروطیت که به دیکتاتوری رضاخان انجامید، اشاره به این مساله دارد.
🔸انقلاب مشروطه که به نحوی حاصل اراده مردم بود، به دلیل عدم چنین بنیانی، دستخوش هرجومرج و ناامنی و سپس طلب نوعی نظم تحمیلی یا دیکتاتوری رضاخانی شد. آن تجربه نشان داد تداوم و تثبیت دخالت مردم در سرنوشت خود، بدون وجود تضمینی پایدار، ممکن نیست. ناامنی و امنیت تحمیلی یا هرجومرج و دیکتاتوری، ۲ روی سکه چنین وضعیتهایی است.
🔸در وضعیت دهشتناک هرجومرج، این کامطلبیهای فردی و منفعتجوییهای گروهی است که فضا را مستعد اصطکاک، خشونت و میل به قدرت رسیدن میکند، بازنده این وضعیت، جان و مال به خطر افتاده مردم است. در وضعیت استبداد نیز، احساس نیاز شدید و اورژانسی مردم به امنیت، آنان را مجبور به پذیرش نوعی نظم تحمیلی میکند.
🔸استبداد پاسخی عاجل به چنین ترس غریزیای بود اما تداوم وضعیت استبدادی، آن هم از نوع وابسته و متکی به قدرتهای بیرونی، به بیاثر شدن نقش مردم در امور سیاسی و اجتماعی خود انجامید. قاعده چنین وضعیتهایی، ایجاد نارضایتیهای متراکم، شورش و ناآرامیهای بیهدفی است که یا سرکوب میشود یا مجددا منجر به تسلسل آشوب و رسیدن به نقطه هرجومرج میشود.
🔸گویی یک چرخه جبری از استبداد و هرجومرج وجود دارد که جامعه را در برابر خود منفعل کرده و یکی پس از دیگری این وضعیت بغرنج را تداوم میبخشد. در برابر این سیکل بسته و چرخه محتوم اما این حضرت امام خمینی(ره) بود که منفذ و راه برونرفت را به مردم نشان داد؛ انقلاب آن هم از نوع اسلامی خود، نقطه مقابل استبداد و هرجومرج بود.
🔸مهم آن بود که امام، انقلاب را قیامالله تعریف کرد که لازمه آن نوعی تحول باطنی یا انقلاب درونی در مردم و سپس انقلاب بیرونی در برابر استبداد بود. چنین پدیدههای تحمیلیای، از انفعال و استضعاف مردم تغذیه میکردند. امام بهدرستی راه مبارزه را در ایجاد صفوف فشرده و مبارزه فعالانه با چنین واقعیتهای تحمیلیای تعریف کرد.
🔸حس احترام به خود و عزت نفس، انقلاب اول امام و مبارزه با استبداد و طاغوت توسط همین مردم متحول شده، انقلاب دوم امام بود. ثمره طبیعی انقلاب اسلامی، با هدایت امام(ره) و همت مردم، برقراری نوعی نظم ارادی و فاعلانه بود که در قالب مردمسالاری دینی یا جمهوری اسلامی متبلور شد.
🔸امام در دوران طاغوت با چنین آگاهیبخشیای، زمینه ظهور اراده مردم در مبارزه با استبداد را فراهم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تعیین مدل نظم جدید (جمهوری اسلامی)، زمینه تداوم، شکوفایی این اراده عمومی و دخالت حداکثری مردم در سرنوشت خود را فراهم کرد.
🔸بر این مبنا، انتخابات در چنین نظم جدید، فاعلانه و ارادیای، معنای مضاعفی مییافت. مردمی که با دخالت مستقیم و اراده نافذ خود چنین نظامی را سرپا کردهاند، مقاطع انتخاباتی را فرصتهایی حداکثری برای دخالت نظر و تثبیت نقش خود مییافتند و در میان فرصتهای انتخاباتی هم، در انتخابات ریاستجمهوری احساس تاثیرگذاری بیشتری میکردند.
🔸حضور مردم در هر انتخابات فارغ از نتیجه، تثبیت چنین اراده و نظم فاعلانه و دوریگزینی از آن چرخه محتوم تاریخی بود. پس از روشن شدن نتیجه انتخابات و مشخص شدن فرد پیروز، هم تداوم چنین نظمی یعنی مردمی ماندن نظام سیاسی و هم مسؤولیتپذیری بیشتر فرد منتخب در قبال مردم، نیاز به یک تضمین جدی داشت.
🔸معنای تنفیذ در این لحظه خود را نمایان میکند؛ اینکه مردم با تنفیذ حکم ریاستجمهوری توسط رهبری، رای خود را به چنین تضمین یا بنیانی گره میزنند. حالا فرد منتخب، فقط نامزد پیروز بخشی از مردم نیست، بلکه رئیسجمهور همه مردم ایران است؛ چه آنان که رای ندادند، چه آنان که نامزدشان در انتخابات پیروز نشد و چه آنان که نامزدشان پیروز شد؛ با تنفیذ رهبری، وی رئیسجمهور مشروع و قانونی کشور شد.
🔸ولی فقیه ضامن بقا و دوام مردمسالاری و حافظ رای مردم در انتقال آرام قدرت از دولت قبل به دولت جدید است.
@jafaraliyan
تثبیت دائم بازدارندگی با اقدام ایران
🔸آنچه در این روزها و لحظات سرنوشت ساز پس از اقدام متجاوزانه باند تبهکار صهیونیستی، اهمیت دارد، پاسخی است که مجددا اقتضائات نظم جدید پس از عملیات وعده صادق را بر معادلات منطقه ای تثبیت کند. در فضای پس از عملیات بازدارنده و تاریخی وعده صادق، نوعی نظم جدید بر معادلات جنگ و صلح در منطقه و به تبع آن جهان حاکم شد.
🔸بازدارندگی آن عملیات، تاحد قابل توجهی امکان پاسخ معتبر را از رژیم صهیونیستی سلب کرد و موجی از سردرگمی را در فاهمه جریان سلطه موجب شد. سختی تحمل اثرات تاریخی آن عملیات، رژیم صهیونیستی را در خلأ واکنش جدید قرار داد. عصبانیت حاصل از عملیات نیز قابل کتمان نبود. اما پرسش اینجاست که آنچه منجر به جرأت یابی این رژیم کودک کش در چنین اقدام متجاوزانه شد، چه بود؟
🔸یقینا این جرأت یابی ارتباط مستقیمی با خلأ بی عملی داشت. رژیم می دانست باید کاری کند اما عملا چنین امکانی برای او مقدور نبود. استحضار به پشتیبان ایالات متحده هم دردی از او دوا نمی کرد. به نظر می آمد، تنها یک امکان برای او فراهم بود که پس از چند ماه سردرگمی، پیش راهش قرار گرفت. این امکان که با کمترین هزینه ممکن، بیشترین و نافذترین پیام ممکن را منتقل کند.
🔸حمله شب پیش، با چنین هدفی صورت گرفت. با اینکه اثرات این حمله در لحظات اولیه و ساعات بعدی، می توانست و تا حدی توانست، نوعی بازگشت حیثیتی برای رژیم به ارمغان بیاورد، اما رخداد این اقدام متجاوزانه در فضای پس از عملیات وعده صادق، محاسبه ای بود که از فهم آن عاجز بود. این محاسبه اشتباه، که ناشی از غلبه احساس و عصبانیت و فشار درونی رژیم بود، فضای وجودی تغییر کرده منطقه و جهان پس از آن عملیات را در نظر نگرفته بود.
🔸پس از عملیات وعده صادق و تثبیت بازدارندگی جمهوری اسلامی، جرأت جبهه مقاومت در عملیات مستقیم به سرزمین های اشغالی چند برابر شد. طوری که برای نخستین بار پرتابه ای از کشور کوچک و مقاوم یمن، قلب سرزمین های اشغالی را هدف قرار داد. حزب الله نیز عملیات گسترده تری را آغاز کرد. در سطح جهان نیز، هسته های معترض، با جرات و جسارت بیشتری علیه سیاست های جریان سلطه حرکت کردند.
🔸عملیات همزمان رژیم در لبنان، عراق و ایران در این فضا بیشتر از آنکه ناشی از اقدام مبتکرانه و رقم زننده تحولات جدید در منطقه باشد، نوعی واکنش انفعالی و محدود به این شکست حیثیتی تاریخی بود. تنها عملیاتی می توانست و می تواند آبروی از دست رفته رژیم را بازگرداند که در گستره جهانی، تعریف شود و این یعنی اعلام جنگ با تمام دنیا که از عهده طاقت این باند جنایتکار خارج است. او حتی نتوانست در عرصه سرزمینی خود از عهده حماس بربیاید.
🔸بنابراین هر پاسخی که از سوی جمهوری اسلامی به این تجاوز داده شود، با درک فضای پس از عملیات وعده صادق خواهد بود و حتما با هدف تثبیت این نظم جدید، طراحی می شود. مهم تر از نوع پاسخ ایران این موضوع است که رژیم صهیونیسیتی زمینه مجازات سخت خود در چنین فضایی را فراهم ساخت و خونخواهی از این شهید سعید را به عنوان یک وظیفه دنبال خواهد کرد.
🔸پاسخ جدید ایران به این اقدام متجاوزانه، شکست حیثیتی رژیم صهیونیستی را به عجز پایدار تبدیل خواهد کرد. عجزی که حتی امکان اقدامات ایذایی و انفعالی چون ترور در حوزه سرزمینی ما را از او سلب خواهد کرد. مجازات سخت، تعریف جدیدی از بازدارندگی راهبردی است که به تثبیت دائم بازدارندگی تاکتیکی نیز خواهد انجامید.
@jafaraliyan
أین قاصم شوکة المعتدین؟
🔸در فرازی پرمعنا از دعای ندبه میخوانیم، «أین قاصم شوکة المعتدین»، یعنی «کجاست درهمشکننده شوکت ستمکاران و متجاوزین».
🔸در روزهایی که پرسش اصلی جامعه متوجه نوع پاسخ ما به تجاوز جدید رژیم صهیونسیتی است و تحلیلگران هر کدام به سهم خود احتمالاتی را بیان میکنند، جای خالی معنای حرف نویی که انقلاب اسلامی، عرضه کرده، حس میشود.
🔸عجز عقول مادی در درک این حرف نو، منجر به محاسبه اشتباه و سپس اقدام اشتباهی میشود. همین اقدام اشتباه، مجدداً پایهای برای محاسبات و تحلیلهای غلط بعدی و تکرار خطا میشود.
🔸زور زیاد، تجاوز آشکار، جنایت بیشتر و تهدید مستقیم، با محاسبه ایجاد ترس، انفعال، کرنش و تسلیم میشود، اما تبدیل به شجاعت، ابتکار، سربلندی و تهاجم در جبهه مقاومت میشود. واقعاً رمز این تبدیل و تبدل چیست؟
🔸پاسخ در درک معنای حرف نوی انقلاب اسلامی است. هر گفتاری که واقعیات حوادث پس از انقلاب اسلامی، تحولات جبهه مقاومت و وقایع مابعد طوفان الاقصی را بر مبنای محاسبه ذهنی، تحلیل کند، خواسته یا ناخواسته در دام محاسبه غلط میافتد.
🔸در مقابل با فهم حرف نوی انقلاب اسلامی، حقیقت این صحنه مکشوف میشود و میدان برای هر محاسبه مادی پیشاپیش مغلوبه میشود. واقعیت برآمده از این فهم، عمیقاً خود را بر هر سناریویی تحمیل میکند و ما را در موقعیت فتح و پیروزی قرار میدهد.
🔸منطق بازدارندگی جمهوری اسلامی در ظرف این حقیقت، معنا میشود. منطقی که در حال تغییر معنایی نقشه منطقه از دوگانه سلطهگر/سلطهپذیر به متجاوز/مقتدر است.
🔸جبهه مقاومت به برکت سردست گرفتن حرف نوی انقلاب اسلامی، در موقعیت اقتدار قرار گرفته و جریان سلطه را به کُنج اقدامات متجاوزانه و شکست حیثیتی تاریخی رانده است. بارزترین واقعیت برآمده فعلی، آگاهی بخشی از مردم اروپا و آمریکا علیه تصمیمات دولتهایشان است.
🔸واقعیت مهم دیگری که مرتبط با تجاوز اخیر رژیم صهیونسیتی است و بدون فهم این حقیقت، درکشدنی نخواهد بود، افتادن این باند تبهکار در مهلکه اشتباهات پیدرپی است که با محاسبه غلط احیای بازدارندگی از شروع طوفان الاقصی تا ترور شهید هنیه در گرداب آن افتاده است.
🔸فراز یادشده از دعای ندبه، که مناسبتی با شرایط حاضر دارد، اشارهای نغز به همین حرف نوی انقلاب اسلامی است. در این فراز از امام زمان(عج) به عنوان درهمشکننده شوکت و حیثیت ستمکاران یاد شده است. انقلاب اسلامی با تکیه به همین بنیان مرصوص (امامت) به طمأنینه و اقتدار در برابر سلطهگران و زورگویان رسید.
🔸این تکیه و توسل راهبردی به امام زمان(عج) در برپایی انقلاب و استحکام چارچوبهای آن، یقیناً چارهساز و راهگشای ما در نبردها و مواجهات کوچکتر نیز خواهد بود. شک نکنید تکیه اصلی و اطمینانبخش ما در مجازات سخت رژیم صهیونیستی، به منطق امامت و ولایت است و رمز عملیات خونخواهی «یا صاحبالزمان(عج)» خواهد بود.
@jafaraliyan
عقل انقلابی یا ذهن تراژیک؟
🔸آنچه این روزها بیش از هر چیز اهمیت داشته و میطلبد پیرامون آن به میزان کفایت تولید پیام و محتوا صورت بگیرد، فهم منطق پاسخ انقلاب اسلامی به اقدام متجاوزانهای است که رژیم جنایتکار صهیونیستی با ترور شهید هنیه آن هم در خاک جمهوری اسلامی ایران، مرتکب شد.
🔸اصلیترین نکته در خصوص این موضوع آن است که منطق پاسخ ایران برگرفته از عقلانیت انقلاب اسلامی بوده و خارج و بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد. بنابراین آنچه در وهله اول اهمیت قرار دارد، فهم چنین تفاوتی است. فهم این تفاوت، پیش نیاز درک ما از واقعیتهای برآمده از این عملیات خواهد بود.
🔸مسأله آن است که میزان اثر این پاسخ را نمیتوان با متر و معیارهای موجود سنجید. تفاوت بین دو نگاه است. سنجهای که عقل انقلابی در اختیار ما قرار داده، و سنجهای که ذهن تراژیک غربی پیش روی ما میگذارد. پاسخی که بر مدار عقل انقلابی داده میشود و توازنی که ذهن تراژیک غربی مدعی برقراری آن است. نزاع بین نظمی است که عقل انقلابی خواهان تثبیت آن است و نظمی که ذهن تراژیک خواهان تداوم آن است.
🔸اگر مبتنی بر بصیرتهای تاریخ اساطیر یونان، «آشوب» را زمینه پیدایش نظم غربی بدانیم و دولت را جایگزین قهرمانان اساطیری بدانیم که بر آشوبهای تاریخ یونان باستان فائق میآمدند، یکی از دغدغههای بنیادین حکومت های غربی، خطر بینظمی و هرج و مرج بوده است.
🔸آنان بر همین مبنا نظموآشوب را درهم آمیخته فرض کردهاند و ذهن تصمیمگیرشان را عادت به تراژیک اندیشی دادهاند. این فرض که هیچ نظمی پایدار نیست، چون درآمیخته با آشوب است و چه بسا هر آن دچار وضعیت «کیآس» شوند. این هراس تاریخی، اساساً نظم و نهاد دولت غربی را در تقابل با عدم قطعیتها، غافلگیریها، بحرانها و آشوبها، سامان داده است.
🔸رابرت کاپلان در این خصوص نوشته است: «ادیپ شاه سوفوکول تعلیم میدهد که هیچ انسانی را نمیتوان سعادتمند دانست تا زمانی که بمیرد، زیرا هیچ چیز قطعی نیست و بنابراین هیچ چیز را نمیتوان بدیهی انگاشت. فاجعه میتواند هر لحظه به موفقترین و قدرتمندترین فرد ضربه بزند و جذابترین و ممتازترین زندگیها را خاکستر کند.»
🔸میراثداری هراس و اضطراب تاریخی تمدن غربی، آنها را دلمشغول نوعی آیندهنگری بیمناکانه کرده و فعالیت ذهنیشان را در فضای انتظار بحران و وقوع تراژدی (فاجعه) سامان داده است. بدبینی بیشتر از آنکه نوعی خصلت اخلاقی باشد، ناشی از نوعی بیقراری فلسفی است. آرتور شوپنهاور فیسلوف بدبین آلمانی در همین خصوص می گوید: «تراژدی بیهودگی تمام تلاشهای بشر را آشکار میکند»
🔸این اضطراب موقعیت که ناشی از نشاندن ذهن بجای عقل الهی بر سریر سروری است، تفکر تراژیک را تبدیل به امری ذاتی می کند و حکم به آن می دهد که پیش از آنکه با حقیقت سخت در میانه بحران مواجه شود، از وقوع آن به هر شکل ممکن جلوگیری کند. اصلا ایجاد و تأسیس رژیم صهیونیستی، ولد نامشروع همین ذهن تراژیک و هراسان است.
🔸رژیم تبهکار باطن کت و شلواری و شیک تمدن غربی است که بدون وجود آن، چنین نظمی فرو میپاشد. آنان همیشه در این فکر بودهاند که چگونه میتوانند نظمی استوار سازند که ورای آشوب باشد، بحران را هضم کند، تبدیل به انرژی کند و از حادثه نهراسد. تاسیس این رژیم وحشی و جنایتکار، با هدف راندن چنین تراژدیهایی به بیرون از مرزهای خود بوده است.
🔸اما رژیم صهیونیستی خود یک تراژدی و فاجعه رو به زوال است، فاجعه با فاجعه ماندگار میشود اما اگر دیگر کسی نباشد که از این حکمرانی ترس و جنایت بترسد، فاجعه عادی میشود و عادی شدن، پایان این تراژدی را نوید میدهد. ذهن تراژیک غربی تا سرحد مرگ، این فاجعه بشری را علیه بشریت مصرف کرده است و در این دقائق پایانی در حال ماجراجوییها و تقلاهای بیحاصل است.
🔸کشش و اَمد ذهن تراژیک به پایان آمده است، چون جهان در حال تجربه حرف نویی است که انقلاب اسلامی کانون آن بوده است. عقلی که بر این ذهن تراژیک در حال لگام زدن است و فهمیده چگونه باید این اسب سرکش هراسان و عصبانی را رام کند. نظم انقلابی جلوه اصلی این عقلانیت اسلامی است و توانسته کاری کند که شعارهای انقلاب در اقصی نقاط جبهه مقاوت سر دست گرفته شود.
🔸جمهوری اسلامی در طول حیات خود، ایده نظم انقلابی را تجربه کرده است، در برابر امواج سهمگین تغییر منفی ایستاده، بحرانها را به میان کشیده و انرژیشان را ذخیره کرده است. نظم انقلابی از این نظر مبتنی بر نوعی عقلانیت اسلامی است که بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد و در حال شناساندن عمیق این تجربه به مستضعفین جهان است.
🔸نکته آخر آنکه پاسخ انقلاب اسلامی به اقدامات متجاوزانه این اذهان تراژیک، عملیاتی عقلانی است که انسجام عقلی جبهه مقاومت را چندبرابر می کند و طعم خوش اقتدار را مجددا و به فاصله ای نزدیک از طوفان الاقصی و وعده صادق بر مذاق ملتهای مستضعف میچشاند.
@jafaraliyan
جاذبه ایران قوی
🔸آنچه در میان تحلیل ها و نگاه های موجود به موضوع افتخارآفرینی دختران ایران در المپیک، کمتر مورد توجه قرار گرفت، جاذبه ای بود که آنان زیر پرچم کشورمان رقم زدند: «جاذبه قدرت ملی». این پیام که اگر دختر ایرانی بخواهد می تواند. می تواند بر قوی ترین حریفان و سخت ترین موانع پیروز شود. اینکه اثبات کند خواستن توانستن است و توانستن یعنی تبدیل شدن به قویترن دختران دنیا.
🔸معادله بسیار ساده و سردستی است. اگر قوی شوید، پرجاذبه خواهید شد. همیشه قوی ترین افراد، موثرترین انسان های یک جامعه هستند. طبیعی است چنین افرادی مورد توجه آحاد مردم قرار گرفته و از قدرت الهام بخشی و جذب برخوردار می شوند. قوی شدن، یعنی روی پای خود ایستادن، یعنی استقلال، یعنی وابسته دیگران نبودن و در نهایت یعنی تبدیل شدن به تکیه گاه.
🔸افتخارآفرینی دختران ایران که عصاره و چکیده تلاش جامعه زنان و دختران در جامعه ورزش بانوان کشورمان است، هم یک نشانه است، هم یک نماد است. نشانه توانایی جهانی نقش آفرینی و تاثیر زن ایرانی با همه ویژگی های و خصوصیات مربوط به ایرانی بودن او و هم نمادی است از حقیقت قدرت ایران اسلامی. در جدول مدال های المپیک و در نگاه جهانیان، این نام ایران است که ارتقاء می یابد و این پرچم ایران است که بالا می رود.
🔸این عزت و غرور ملی است که فریاد می شود، این حس وطن دوستی است که تحریک می شود و این حس متعلق بودن به جایی است که دیده ها را از شدت افتخار گریان و دل ها را می لرزاند. جاذبه قدرت ملی یعنی همین، یعنی ایجاد قوی ترین حس تعلق در آحاد یک ملت. این که افتخار به ایران و ایرانی بودن کنیم. ایرانیان قوی، ایران را قوی می کنند و ایرانی قوی کسی است که حس تعلق خود و ملتش را به کشورش بیشتر می کند.
🔸گمان می کنم، کسانی که پشت به پرچم کردهاند و رفته اند، در نقطه مقابل این تحلیل قرار دارند. تلاش و موفقیت آنها دچار رنج بی جایی و بی تعلقی است. نمایش آنها و درخشش احتمالی شان زنجیره های تعلق به وطن را سست می کند. هر چند در چهره هایشان فریاد پشیمانی موج می زند، اما چنین حسی جدی نیست، خودخواهانه است. می خواهد دیگران نیز مانند آنها شوند، بیجا و بی تعلق. فرزند ایران کسی است که حس تعلق به وطن را بالا می برد نه برعکس.
🔸حس تعلق داشتن و مال جایی بودن ایرانی، دلیل می خواهد، دلیل آن ایران است با همه خصوصیاتش. ایران نیز با مردمش قوی و جذاب می شود. مردمی که رنج دوران و مصائبش را به جان می خرند تا ایران، ایران بماند و فرزندانش، ایران قوی را به حسرت دائمی جلای وطن کرده ها تبدیل کند. فرزندان ایران زیر پرچم ایران، هم قوی می شوند و هم حس تعلق به ایران را قدرت می بخشند. بدون چنین التزامی به پرچم، نه ایران خواهد ماند و نه ایرانی، ایرانی.
🔸نکته آخر آنکه ایرانی ماندن تابع هنجارِ وطن دوستی است. هنجار احترام و التزام عملی به پرچم، سرزمین، مردم، آیین و قوانینش. زندگی بی چنین هنجاری ممکن است، اما دیگر اسمش زندگی ایرانی نیست...
@jafaraliyan