eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
357 دنبال‌کننده
289 عکس
9 ویدیو
5 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرم، خادم الحسین (ع)، خادم الحرم(ع)، خادم‌المولا(ع)، آسمانی شد.
خادم الحسین...نوشته‌ای از برادر و دوست عزیزم «سعیدتوتونکار» تقدیم به پدرم سال‌ها پیش در همین ساعات ناگهان بی‌مقدمه خبر رسید که پدرم دست از زندگی این دنیایی شست و به آب حیات آخرت وضوی جاودانگی ساخت. هنوز بغض آن لحظه‌ها و ساعات و روزها با من است و رهایم نخواهد کرد تا در محضر رب العالمین دست‌ها و قدم‌ها و پیشانیش را ببوسم. دقایقی پیش با خبر شدم که او نیز بند تعلق از زمین خاکی برید تا در آغوش آسمان و اهل آن، آنجا که جز نور نیست، آرام بگیرد و با درد و سختی و تنگی قفس نفس بیگانه شده با طبقات عزت و عظمت و جمال و جلال و جبروت آفریدگارش آشنا گردد. بی‌گمان وقتی با او مواجه می‌گردد شاد است. از بین بندگان خدا به سوی خدای بندگان رفتن برای او بی‌تردید باشکوه‌ترین و تکرارناپذیرترین تجربه‌هاست؛ اما.... اما بگذار تعارفات را کنار بگذارم و بگویم خوشا به حالش. وقتی پسرش خواست او را در اضطراب و اضطرار غم و اندوه و حسرت حرمان یاد کند، انگار بی‌اختیار او را با حقیقتش بودنش نامید و یاد ما داد. انگار نامش در آسمان خادم بود. خادم الحسین، خادم الحرم، خادم المولا... پرنده رنجور خیالم را پرواز دادم تا بگوید چه می‌بیند. به کربلا شتافت. آری سحرگاه جمعه است. حسین علیه السلام مهمان دارد. همه انبیاء و اولیاء و اوصیاء و اصفیاء و علماء و صلحاء و شهداء و مؤمنین در مجلس نور اقدس عصمت الله الکبری، حجت الله علی الحجج، صدیقه شهیده، فاطمه زهراء علیهم صلوات الله و سلامه برای. اظهار همدردی و همدلی حاضر می‌شوند. چه سری در این شب‌های جمعه است. خادم الحسین، زائر نیست، مجاور است. او اهل خانه است. بر سر سفره ارباب بزرگ شده و آنجا می‌نشیند. نشنیدم که سفره‌هایشان را از خادمان جدا کنند. شب جمعه انگار روح مؤمن هر بار فرار می‌کند به خانه‌اش. اما باز می‌گردد تا اینکه... تا اینکه یک بار دیگر تاب غربت ندارد. نمی‌تواند بازگردد. از این همه دوری خسته شده. آنقدر دل دل زده، آنقدر اشک ریخته، آنقدر ناله کرده، فریاد زده، بر سر و سینه کوفته و از دوریش استغاثه کرده تا اینکه مثل امشبی، پذیرفتند که دیگر باز نگردد. آری گویا او از این پس در کربلا ساکن است. خادم الحسین... فکر کن وقتی به کسی می‌اندیشی تا دست‌پاچه نامش را صدا بزنی، اولین تبادر ذهنی تو خادم الحسین باشد. من باور نمی‌کنم این عنوان در هیچ آسمانی محدودیت و محرومیت سیر و سفر داشته باشد. نام حسین کلید تمام درهای نور است و امان از تمام دیوارهای آتش. خادم الحسین در شب جمعه ۱۸ اسفند، مصادف با ۲۷ شعبان، تنها ۳ روز مانده تا شهر الله به کربلاییان پیوست تا رمضان امسال را از آن روی بودن ملاقات کند. او امسال قرار است شب‌های قدر را بی‌پرده تجربه کند. با حقیقت شب قدر همراه گردد و زندگی ابدی‌اش را جشن بگیرد. خوشا به حالت حاجی خادم؛ خادم الحسین... آیا دیدی مجلس حسین را... آیا ارباب را زیارت کردی؟!!! آیا دیدی آن سرزمین خودآسمان را؟! آیا بی‌تابی رسول الله را مشاهده کردی؟!!! ضجه‌های فاطمه زهرا را چطور؟! مادر عباس بن علی هم بود؟! زینب چه؟! حسن چگونه برای برادرش می‌گریست؟! گمان من این است که او یک چشم به پدر داشت و یک چشم به مادر. او از بی‌تابی‌های مادرش بی‌تاب می‌شود. او پسر بزرگ فاطمه است. همراه و همسفر کوچه‌های فاطمه تنها اوست.... حاج آقای علیان نژاد خادم الحسین، این هفته رفتی و دل نکندی؟! اینجا اما نفس عزیزانت از حسرت و وحشت و درد دوری تو به تنگ آمده. آنجا دعایشان کن. بگذار فرشته‌های حرم دعای خادم را آمین بگویند. بگذار آرام بگیرند. بگذار آسایش تو را به قیمت فراق تو بپذیرند. حاجی آقا خادم الحسین. حجت مقبول. جان کعبه را زیارت کردی. ما را هم دعا کن و همه کسانی که با خواندن این پیام تسلیت فاتحه‌ای برایت بر بال صلوات می‌نشانند و به خانه دوست، کربلا پرواز می‌دهند. سلام علیکم خادم الحسین و رحمت الله و برکاته.
برای پدر دوستمنوشته‌ای از دوست عزیزم «یاسرحاجی‌زین‌العابدینی» تقدیم به پدرم او را شاید دوبار بیشتر ندیدم. کم‌ترین گفتگوی ممکن را با هم داشتیم همان حال و احوالپرسی رایج. اما در همین حد کوتاه و ناچیز صفا و سادگی‌اش مرا جذب رد. صفا، سادگی و خوب بودن چون جواهری درخشان، در او می‌درخشید و تو را جذب می‌کرد. همان موقع و همیشه و الان غبطه چنین آدم‌هایی را می‌خورم. آدم‌هایی که زلالی وجودشان را در تمام زندگی حفظ می‌کنند خودشان هستند و درک حالاتشان روشن و ساده است شادی و غم‌شان عیان است بی‌هیچ تکلفی. من او را خیلی خیلی کم می‌شناختم اما با ایمان و یقین می‌گویم با رفتنش یکی از آدم‌های خوب از این دنیا کم شد. خدایت رحمت کند کربلایی غلامعلی علیان‌نژاد پدر خوب دوست خوبم.
یادداشت دیگری از برادر بزرگوارم «سعیدتوتونکار» تقدیم به پدرم چند روزی هست که روی مسئله‌ای فکر می‌کنم که ابتدائا عنوانش را ذخایر راهبردی ولایتمداری جامعه انتخاب کرده‌ام. شاید بعدها درست‌تر و دقیق‌تر شود. به این می‌اندیشم که جامعه اندوخته‌ای از صفت ولایتمندی دارد که در ساختارهای مختلف آن خود را ذخیره کرده و در متن امور خود را آشکار می‌کند. در بخشی از این ذهن‌ورزی به مناسبت مصیبتی که این روزها برادر عزیزم جناب آقای دکتر علیان‌نژاد را در خود پیچید و قلب بنده و بسیاری از نزدیکان و آشنایان را فشرد، مرحوم غلامعلی علیان‌نژاد را یاد کردم. توفیق دیدار و همنفس شدن با ایشان را نداشتم اما به سبب مؤانست با فرزند ایشان و رایحه خیری که از به واسطه ایشان از آن پدر عزیز نصیبم شد فرصت سیر وجودی و هم‌نفْسی و همراهی قلبی را برایم فراهم کرد. مردی ساده، پاکیزه، متواضع، بی‌پیراهه و ساکت. مردی که زبان‌دار و زبان‌باز نبود. عملش سخن او بود و تلاشش ادعای او. اینجور آدم‌ها در عین بساطت و سادگی بسیار مستور پنهانند. در ادبیات عمومی از آنها به عنوان آدم‌های قدیمی یاد می‌شود. آدم‌های قدیمی، آدم‌های کهنه نیستند. آدم‌های ریشه‌داری هستند که انسانیتشان آنقدر صورت بهاری آفریده که نیاز ندارند از بهار شعر بسرایند. اگر کمی اهل و اهلی باشی می‌بینی که وجودشان سراسر شعر و شوق. زندگی از آنان سرچشمه می‌گیرد و جاری می‌شود و محیط پیرامونشان را سرسبز می‌کند. این بزرگان کسانی هستند که در عالم معنی و باطن بودن با امر ولایت گره خورده‌اند. ولایت آن طرح زمینه هستی است که با خداوند پیوندی جانانه دارد و هر کس را آفریده‌اند تا نسبت خود را با آن پیدا کند. این آدم‌های ساده بدون اینکه دیده شوند یا به شمار آیند به آسودگی و آسانی با این زمینه پیوند می‌خورند و حیات می‌گیرند. نشاط جان ایشان برگرفته از همین اتصال و ارتباط رازآلود است. تواضع آنان را در عمق فرومی‌برد و بر خلاف اصحاب حباب که از سطح نمی‌توانند فروتر روند و کبر اجازه اتصال به معادن عزت و غنی نمی‌دهد، ایشان محرمانه محرم می‌شوند و به زیارت یار می‌شتابند. شاید سال‌ها در کنارشان بنشینی و سخنی از خوارق عادت نیز از ایشان نشنوی. زیرا ایشان خود همان راز هستند که فاش شده‌اند و از شدت آشکاری پنهانند. جز اهل دل قدر ایشان را نمی‌شناسند و جز در فراق و دوری‌شان شأنشان شناخته نمی‌شود. رحلت ایشان و امثال ایشان برای دنیا، ضایعه‌ای بزرگ به شمار می‌آید که جبران آن آسان نخواهد بود. انسان‌هایی که ده‌ها سال در مسیر اخلاص قدم برداشتند و به عیاری از پاکی و ناب بودن رسیدند که محل نزول انوار ولایت شدند و مرکزیت انتشار آن را در محیط اطراف خود داشتند. ایشان بزرگانی هستند که محبت را به شکل عمل صالح صورت‌سازی می‌کنند و ولایت اجتماعی را غنی می‌بخشند. از دست دادن چنین انسان‌هایی قطعا نیروهای شرّ و شیاطین را که مشغول مبارزه با ایشان بودند خوشحال خواهد کرد؛ اما باعث غم و اندوه ماست. طبیعت کار بر این است که شیاطین از اینکه فارغ شدند از امثال ایشان و فرصت پرداختن به دیگری را یافتند احساس غلبه و پیروزی خواهند کرد اما بشارتی برای ما باقی است که جبران این ضایعه را بنماید. بشارت اول باقیات الصالحاتی است که از ایشان به عنوان میوه‌های ایمان صادق و عمل صالح ظهور و بروز دارد. بشارت دوم شأن شهادت در این بزرگان است که باعث می‌شود با قطع تعلق از مادیات به موقعیتی مشرف و برتر تشرف یافتند و از آن منظر و مقام به مسائل این عالم نگاه کنند و در حل مشکلات و معضلات انسان بکوشند. امیدوارم خداوند متعال ما را مشمول دعاهای این بزرگواران قرار دهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشه‌ای از خدمات پدرم در عتبات عالیات مردی که روی کیسه‌ها ایستاده پدرم است
سلام بابا این اولین سالی است که بی تو سال گذشته را تحویل می‌دهیم و سال نو را تحویل می‌گیریم می‌‌خواستی امسال ماه رمضان، به عتبات عالیات بروی و سال نو را آنجا تحویل بگیری کسی چه می‌داند، شاید به آرزویت رسیده باشی اگر اینطور باشد، باز هم پیش ما نبودی حالا اما می‌دانم، رفتنت بی‌دلیل نبود ما سال نو را بالای سر مزارت، تحویل می‌گیریم جای ما را، خالی کن اگر به نجف، بین‌الحرمین یا کاظمین و سامرا رفتی برای ما دعا کن، سال خوبی داشته باشیم سالی که بشود پایمان به آن اراضی مقدس باز شود دعا کن کربلا قسمتان بشود، نجف و سامرا و کاظمین بیاییم و به یادت آنجا نائب‌الزیاره باشیم زیارتت قبول باباجان‌ خدا پشت و پناهت عیدت مبارک باباجان
یا کاشف الغم... در این شب مهم و عزیز، اگر فرصتی و امکانی دست داد، فاتحه‌ای نثار روح مرحوم پدرم هدیه فرمایید.
چرا در تحقق شعار سال مشارکت کنیم؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸جهش تولید با مشارکت مردم ممکن می‌شود.‌ اما مشارکت مردم به خودی خود حاصل نمی‌شود. باید دانست، در کنار مشوق‌های دستگاه‌های دولتی -نظیر ایجاد ظرفیت‌های لازم و رفع موانع مشارکت-، بوجود آمدن میل مشارکت در مردم، داستان جداگانه‌ای دارد که نیاز به واکاوی و‌ توضیح بیشتر دارد. به عبارت دیگر در کنار وجود مشوق‌های بیرونی برای مشارکت، وجود انگیزه‌های درونی مشارکت، نیز حایز اهمیت وافر بوده و بدون توجه به آن، اساسا امکان جهش تولید میسر نخواهد بود. 🔸وجود انگیزه درونی مشارکت، به این معنا است که هر فرد با خود کنار بیاید یا به این نتیجه برسد که نقشی ولو اندک در چرخه تولید کشور بازی کند. رسیدن به این انگیزه، در گرو دست‌یابی به آگاهی‌های لازم و کافی است. اگر مسأله دانایی هر فرد نسبت به این موضوع حل شود، خروجی آن ایجاد حس فایده‌مندی و تاثیرگذاری در افراد است. اینکه آنها حس کنند، می‌توانند به طور مستقیم و به نوبه خود نقشی جدی در چرخه تولید کشور و سرعت بخشی به آن داشته باشند. 🔸دستگاه دولتی تنها می‌تواند بخش کوچکی از این آگاهی را در اختیار مردم قرار دهد. واقعیت آن است که دانش لازم در این خصوص بیش از آنکه در اختیار نهادهای حاکمیتی و دولتی باشد، در میان مردم پخش و منتشر است. آنها بجای آنکه منتظر باشند برایشان فکر شود، ترجیح می‌دهند خودشان فکر کنند و بگویند چه کاری از دستشان بر می‌آید. بنابراین مشارکت در جهش تولید قبل از آنکه به یک عمل جمعی از سوی مردم تبدیل شود، نیازمند یک فکر جمعی است. فکری که به این سوالات پاسخ دهد. 🔸کدام عمل علاوه بر انتفاع فردی، خیر بیشتری به هم‌وطنان و کشورم می‌رساند؟ در چه جاهایی حاضر هستیم، بجای یک نفع موقت و فردی، نفع پایدار و جمعی را در نظر بگیریم؟ چگونه می‌توانیم با در نظر داشتن چشم‌انداز ملی، به کسب و کار خود معنای جدید بخشیده و تغییراتی مثبت ایجاد کنیم؟ چگونه می‌توانیم، هرجایی که هستیم را نزد خود تبدیل به مرکز عالم کرده و سرشار از انگیزه کار کنیم؟ چه جواب جدیدتر و بهتری برای پرسش فایده‌داری و سودمندی خود برای جامعه و کشور داریم؟ 🔸پاسخ به این سوالات و حتی فکر کردن به آن توسط آحاد مردم کشورمان و طرح و بحث آن نزد یکدیگر، می‌تواند تا حد زیادی انگیزه‌های درونی چنین مشارکتی را تقویت کند. نگارنده نیز به عنوان یکی از آحاد مردم کشورمان، پاسخی به این سوالات داده است که به قضاوت و طرح و بحث عمومی می‌گذارد. از نظر نگارنده، طرح شعار سال توسط ولی فقیه به عنوان یک رهبری دینی و سیاسی، علاوه بر آنکه ناشی از نیازسنجی مادی کشور است، معطوف به نوعی هدایت معنوی جمعی است که در صورت فهم آن، به سوالات طرح شده پاسخ بهتری خواهیم داد. 🔸اگر ما بدانیم، مشارکت فکری و سپس عملی‌مان در تحقق شعار سال، یکی از بزرگترین مصادیق تقوای جمعی در سال جدید است، معنایی والا یافته‌ایم که انگیزه‌های درونی و بیرونی‌مان را صدچندان می‌کند. فهم نگارنده آن است که ولی فقیه در موضوع‌شناسی اجتهادی خویش، مشارکت مردم در جهش تولید را مصداق تقوای جمعی در سال پیش‌رو دانسته است. مصداقی که تحقق آن به سه مقوله حفظ وحدت، ایمان افزایی و امیدآفرینی، بستگی دارد که در سخنرانی نوروزی خود بار دیگر به آن تاکید و سفارش کردند. 🔸درک اهمیت و شناخت تفصیلی این موضوع (جهش تولید) با مقدمات پیش‌گفته توسط مردم می‌تواند، به انگیزه‌های درونی آنها شدت بخشیده و ایمان به این مسیر را در آنان ایجاد کند. این تحول می‌تواند منجر به تغییر روش کاری و منش شغلی مردم شود. حفظ چنین انگیزه‌ها و اقدام متناسب با آن، نیاز به مراقبت عمومی دارد. داوم مشارکت مردم در جهش تولید و تبدیل آن از شعار به کار، عمل به همان تقوای جمعی است. در پایان می توان توصیه کرد، جریان نویسندگان و تبیین‌گران، با چرخاندن این آگاهی‌ها و توسعه آن در مردم، وظیفه خود را در عمل به این تقوای جمعی و جبران نارسایی تبلیغاتی، به نحو احسن بازی کنند. @jafaraliyan
ترکیب وجودی «جمهوری اسلامی ایران» ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸در اغتشاشات سال ۱۴۰۱، اتفاقی عبرت‌انگیز رخ داد که نشان داد، کسانی‌که بر مخالف با جمهوری‌اسلامی اصرار داشتند، در نهایت تبدیل به مخالف ایران شدند. تقریباً در ماه دوم یا سوم اغتشاشات بود که افرادی صراحتا از ایده تجزیه ایران حمایت کردند. به پرچم کشورمان توهین کردند. با شکست و باخت تیم ملی کشورمان، جشن پیروزی گرفتند و... 🔸این حادثه نشان داد، فرض وجود ایران بدون جمهوری اسلامی، در واقعیت ماحصلی جز نابودی کشورمان ندارد. جمهوری اسلامی نیز بدون ایران، امکان تداوم و بقا ندارد.‌ آن ماجراها نشان داد مردم، ایران و اسلام سه واقعیت درهم‌تنیده و تجزیه‌ناشدنی هستند که در جمهوری‌اسلامی جمع شده‌اند. با این توضیح معلوم می‌شود، روز جمهوری اسلامی، همزمان روز ایران، روز مردم و روز اسلام است. 🔸آن اتفاقات نشان داد، جمهوری اسلامی هم نظمی اسلامی، هم نظمی ایرانی، هم نظمی مردمی است. هر نظمی که به هم بخورد، کل بنای این نظام متأثر می‌شود. در واقع جمهوری اسلامی ماحصل و میانگین این سه نظم است. همین است که ماهیت آن را از همه موارد مشابه در نظام‌های دیگر متفاوت کرده است. شاید گویاترین تعریف برای نظم جدید، ترکیب نظم‌انقلابی باشد. 🔸نظام جمهوری اسلامی، توانسته با این نظم انقلابی، مردم را در صحنه نگاه دارد، ایران را سربلند سازد، و اسلام را تعالی ببخشد. الگویی نو ساخته که کهنه نمی‌شود، چون آثارش هم جاری است، هم پایدار است. حرف نو دارد، حرفش هم تمام نمی‌شود، بلکه محکم می‌شود، توسعه یافته و تداوم می‌بخشد. روحش را صادر می‌کند، ملت‌ها را بیدار می‌کند و مقاومت را به نتیجه می‌رساند. 🔸مدل جمهوری‌اسلامی، به تجربه نشان داد، جمهوری‌ای، جمهوری است که اسلامی باشد و اسلامی حاکم می‌شود که مردمی باشد. و مردمی مردم می‌مانند که هم یک خود اسلامی داشته باشند هم یک خود ملی. رمز ماندگاری و شکوفایی این نظام در همین سه مفهوم است نه کم‌تر نه بیشتر: جمهوری اسلامی ایران. @jafaraliyan
روز قدس، سال تحویل مقاومت ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸مقاومت و «یا مقلب‌القلوب و الابصار»: انقلاب اسلامی مردم غزه نه از روز طوفان الاقصی که از رمضان تاریخی سال ۱۳۵۸ با پیشنهاد حضرت امام (ه) شروع شد. برای ثمر دادن نهال انقلاب اسلامی مردم غزه، مستضعفین عالم ۴۵ رمضان منتظر ماندند و حالا در رمضان ۴۶ام، سال جدید را با این انقلاب حیرت‌انگیز تجربه می‌کنند. حالا مستکبرین عالم با شکل جدیدی از مقاومت روبرو شده‌اند: «مقاومت انقلابی» 🔸مقاومت و «یا مدبر‌ الیل و النهار»: مقاومت مایه تدبیر شب‌ها و روزهای مردم غزه شد. چگونه در چنین وضعیت ترس فراگیر، مردم شب را به روز و روز را به شب رساندند. آنها با انرژی و نیروی مقاومت از ظلمت ترس و دهشت دژخیم به نور خیره‌کننده شجاعت و استقامت نائل آمدند. دژخیم‌ می‌خواست با برهم‌ زدن شب و روز مردم غزه، سلاح مقاومت‌ را از دست آنان خارج سازد، اما بی‌خبر از آن بود که مقاومت روز و شب نمی‌شناسد: «مقاومت دائمی» 🔸مقاومت و «یا محول الحول و الاحوال»: مردم غزه در حالی سال گذشته را تحویل داده و سال جدید را تحویل می‌گیرند که احوال عالمی را دگرگون کرده‌اند. دیگر کسی مقاومت جریانات چپ در برابر نظام سرمایه‌داری را باور نمی‌کند. اکنون تغییر معنایی مقاومت، جهانی شده است. مقاومت مستضعفین در برابر مستکبرین حتی در معادلات دنیوی نیز لباس پیروزی بر تن کرده است. مقاومت حالا در موقعیت اقتدار قرار دارد و مستکبرین ظالم را عاجز کرده است. ظلم ادامه دارد، اما اثر قبلی را ندارد، چون حال مقاومت تغییر کرده است: «مقاومت مقتدر» 🔸مقاومت و «حول حالنا الی احسن الحال»: انقلاب اسلامی مردم غزه نشان داد، با مقاومت است که خداوند حال ما را به نیکوترین و بهترین احوال تغییر می‌دهد. مقاومت درس تغییر است. درس تحول است. مقاومت راه تعالی است. راه سرآمد شدن، راه الگو شدن. مقاومت معجزآسای مرم غزه، همه دنیا را متحیر کرده است‌. حال مردم جهان را عوض کرده است. همین مقاومت بود که ما را از وضعیت استضعاف شاهنشاهی به وضعیت اقتدار جمهوری اسلامی رساند. فلسطین را هم پس خواهد گرفت چون مقاومت پیروزی را تضمین می‌کند: «مقاومت پیروز» @jafaraliyan
«تاریخ پشیمانیِ» بنی اسرائیل ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸تاریخ عبرت آموز قوم بنی اسرائیل به شهادت قرآن کریم، حداقل دو رخداد برجسته پشیمانی را پشت سر گذاشته است. واقعه مهم نخست پشیمانی حاصل از کنار زدن راه خدا و گوساله پرستی است که با بازگشت حضرت موسی از کوه طور و روشن کردن مسائل توسط حضرت، راه توبه، بازگشت و «شنیدن» را یافتند. رخداد دیگر پشیمانی از آرزوی دنیاطلبانه‌ای بود که از مشاهده مال و مکنت قارون به زبان آورده بودند. آنها آرزو کرده بودند کاش جای قارون بودند، اما بعد از «دیدن» فرورفتن قارون و خانه‌اش به قعر زمین، مجددا ابراز پشیمانی کرده و فهمیدند وسعت و تنگی روزی دست خدای متعال است. 🔸علاوه بر این دو رویداد، تاریخ عبرت‌آموز بنی اسرائیل مشحون از دقایق و لحظه‌های متعدد و پرشمار پشیمانی است. در درون این دو مثال برجسته از تاریخ پشیمانی بنی اسرائیل، نکته‌ای وجود دارد که قابل توجه بوده و پر اهمیت است. بر این اساس شاید بتوان بین دو نوع پشیمانی تفاوت قائل شد: «پشمیانی سودبخش و پشیمانی بی‌فایده». در این دو ماجرای تاریخی، فرصت دوباره‌ای پس از پشیمانی به بنی‌اسرائیل داده شد. اما وقایع تاریخی بعدی و علی‌الخصوص زمانه حاضر نشان می‌دهد، اسرائیل دیگر فرصتی برای پشیمانی ندارد. به عبارت دیگر پشیمانی برای او دیگر سود و فایده‌ای ندارد. 🔸واقعیت آن است که اسرائیل در دوره پشیمانی بی‌بازگشت یا بی‌ثمر قرار گرفته است. او دیگر فرصتی ندارد تا موسایی بیاید که روشنش کند یا قارونی را که تماشایش کند و عبرت بگیرد. در عوض خود را می‌بیند که در حال فرو رفتن به قعر زمین است. در این وضعیت اضطراری که فرصت بازگشت و احیاء وجود ندارد، تلاش و تقلای بیشتر، سرعت فرو رفتنش را در این باتلاق بالاتر می‌برد. نه گوشی برای شنیدن و روشن شدن باقی مانده و نه چشمی برای دیدن و عبرت گرفتن. در این مرحله از تاریخ پشیمانی چشم و گوش اسرائیل کر و کور شده است. حرف محاکم بین‌المللی را نمی‌شنود، انزوای تاریخی خود را نمی‌بیند. بی‌هدف می‌کشد، می‌سوزاند، تخریب می‌کند، اما نمی‌داند که دارد خود را می کشد، می‌سوزاند و از بین می‌برد. 🔸برای یک رژیم کر و کور که توانایی شناختی خود و قدرت تصمیم‌گیری عقلانی را از کف داده، مجازات پشیمان‌کننده معنای متفاوت دارد. در این دوره از تاریخ پشیمانی بنی اسرائیل، پشیمان کردن او، به معنای از بین بردن دیگر علائم حیاتی اوست. باید کاری کرد که سرعت خودتخریبی و خودویرانگری اسرائیل بیشتر شود. اسرائیل قبل از هر چیز از درون غرق می‌شود، باید سرعت غرق درونی و محو شدنش بالاتر رود. مقاومت، عالی‌ترین و مرگ‌بارترین سلاح خودویرانگری اسرائیل است. مقاومت برای اسرائیل باید تبدیل به بیماری بدخیم و فلج‌کننده شود. جلوه جدید مقاومت فلسطین در شش ماه گذشته همین‌گونه بوده است. جمهوری اسلامی ایران بیش از چهار دهه در حال مجازات اسرائیل در دوره آخر پشیمانی این رژیم است. 🔸اکنون باید هسته‌های مقاومت(مسلمان و غیرمسلمان) در سراسر جهان، در برابر سلسله اعصاب و شبکه جهانی صهیونیزم بسیج شود. روز قدس امسال، از این جهت متفاوت است. می‌تواند معترضین شبکه جهانی صهیونیسم را به نحو علنی و مشروع، سازماندهی، عضویابی و مستعد مبارزه در تمام سطوح نماید. از مقاومت سیاسی گرفته تا مقاومت اقتصادی، فرهنگی و فضایی (دائمی شدن فضای عمومی نفرت علیه صهیونیسم برای محدود کردن هر نوع آزادی عمل عناصر این رژیم در کشورهای مختلف دنیا). پاسخ پشیمان کننده ایران، به جنایت این رژیم کر و کور، در وهله اول برگزاری روز قدس متفاوت با پذیرایی و بدرقه شهدای راه قدس، و در مرحله بعدی ضربه کشنده استمراری و راهبردی و نه تاکتیکی و لحظه‌ای است. @jafaraliyan
راه‌نگاری روز قدس ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز روز آخر تعطیلات است و قاعدتاً تعداد زیادی از مردم در مسافرتند. اگر هم حرکت کرده باشند، یحتمل هنوز نرسیده‌اند. مگر آنها که شب حرکت کرده‌ و صبح رسیده‌ باشند. که اگر اینجور باشد آنها هم باید در حال استراحت باشند. در همین فکر و خیالات بودم که به مترو رسیدم. مبدأ من اولین ایستگاه خط چهار است. همه چیز طبیعی بود و مثل همیشه جا برای همه بود. نشستم، ایستگاه به ایستگاه که جلو می‌رفتیم، چیزی داشت تغییر می‌کرد. 🔸کسی پیاده نمی‌شد، در عوض این مردم بودند که ایستگاه به ایستگاه بر جمعیت قطار اضافه می‌کردند. گفتم خوب حتماً ایستگاه‌های تقاطع دار، مثل دروازه شمیران و دروازه دولت، نصف جمعیت پیاده می‌شوند. دروازه شمیران احدی پیاده نشد، دوازه دولت هم فقط دو نفر پیاده شدند در عوض سی‌چهل نفری وارد شدند. از دوسه ایستگاه قبل، کم‌کم کوچکتر‌ها و جوان‌ها جای خود را به بزرگتر‌ها و خانم‌ها می‌دادند. به ایستگاه فردوسی رسیدیم. خدایا چرا اینقدر شلوغه این ایستگاه. صدایی رسید که قطار ایستگاه تئاتر شهر توقف ندارد. 🔸به یکباره، سیل متصل جمعیت از قطار پیاده شد. من تابحال فردوسی را اینگونه ندیده بودم. بگذریم. از در مترو زدم بیرون. یا علی. عده‌ای در حال برگشتن بودند. خدایا اینها کی آمده‌اند که حالا دارند بر می‌گردند. وقت را تلف نکردم، به خیل جمعیت پیوستم. به پل کالج رسیدم. کم‌کم سرعت گام‌هایم کم شد نه اینکه من شل کرده باشم، نه، تراکم بیشتر می‌شد. سمت راستم بچه‌های گردان شهیدجلادتی، (شهید تازه گذشته در حمله تروریستی) غریو مرگ بر اسرائیل سر می‌داد. کمی جلوتر دو پسرجوان، تراکت پیمان محمد(ص) را بین جمعیت پخش می‌کردند. پویشی برای توقف تجارت نفت و غذا به اسرائیل. هیچ چیز موثرتر از قطع شریان‌های حیاتی رژیم صهیونیسیتی نیست. 🔸به چهارراه ولیعصر نزدیک شدم، قدم‌هایم حالا دیگر به نیم‌قدم تبدیل شده بود. حالا یک نفر آن بالا روی سقف نیسان، شعار مرگ بر آمریکا چاق می‌کرد. می‌گفت چهلی می‌گه، مردم می‌گفتند مرگ بر آمریکا، می‌گفت پنجاهی می‌گه، دوباره مردم می‌گفتند مرگ بر آمریکا. همینطور ادامه داد تا رسید به چهارصدی می‌گه، مردم همچنان می‌گفتند مرگ بر آمریکا. به تئاتر شهر رسیدم، اینجا محل تمرکز گروه‌های سرود بود. گروهی از دختران دبستانی داشتند می‌گفتند، «اگرچه مادرها بی بچه شدند و بچه‌ها بی مادر اما فلسطین...» کمی جلوتر چشمم به تابوت نتانیاهو خورد، یک بچه بسیجی داشت تابوتش را روی زمین می‌کشید و حیدر حیدر می‌کرد. 🔸پیرمرد با صفایی زیر تیغ آفتاب روی جدول ایستاده بود، بال‌هایش را باز کرده بود تا بگوید: «حاج قاسم! همه نظامی‌های دنیا هنوز خبردارتند»، مثل خودش که پلک نمی‌زد. نفهمیدم کی رسیدم سرفلسطین، حالا مردم حسین حسین می‌کردند. «یه عالمه گریه به روضه بدهکارم، تا خوب نشه دردهام دست بر نمی‌دارم.» حالا جمعیت سینه هم می‌زدند. نمی‌دانستم تا کجا باید جلو بروم. این مردم مگر روزه نیستند، چطور آفتاب را بر سایه پیاده‌روها ترجیح می‌دادند. نوحه‌خوان ادامه داد: «منم باید برم، آره سرم بره، یه روزی بیاد نفس آخرم بره» مثل همین مردم‌ که داشتند می‌رفتند. 🔸سینه‌زنان با جمعیت به سر وصال رسیدم. مسیر را ادامه دادم تا به خیابان قدس رسیدم. متوجه حقیقتی شدم. دریافتم، بین فلسطین و قدس فقط خیابان وصال می‌توانست وجود داشته باشد. بهتر است بگویم، بین قدس و فلسطین جدایی راه ندارد. وصال سرنوشت قدس و فلسطین است. همان که مردم هم پشت‌سرش گذاشتند. همه آنها که به وصال رسیدند، قدس را هم درک کردند... @jafaraliyan