eitaa logo
جهاد_تبیین 📡📡📡
1.6هزار دنبال‌کننده
54.9هزار عکس
64.7هزار ویدیو
372 فایل
جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌍 زندگی به سبک آخرالزمان 🔹 فلسفه ی سبک زندگی ⭕️این ناکارامدی ها در رفتار نسل ما را به حساب اسلام نگذارید....!!
10.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیییییلی مهم ببینید و نشر دهید 💢❗️ زندگی به سبک آخرالزمان 🔹 فلسفه ی سبک زندگی 💢💢💢 این ناکارامدی ها در رفتار نسل ما را به حساب اسلام نگذارید....!!
34.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیانت‌کاران را با دیدن این مستند خواهید شناخت... ❌مایع تزریقی قابلیت ردیابی دارد زیرا جیوه، مخ را مختل کرده و تحت تاثیر ابررایانه‌ها و ماهواره‌ها قرار می‌دهد... نانوکسن نانوچیپ مثلا: صفحه‌ اینستاگرام هر شخصی با شخص دیگر فرق می‌کند هوش مصنوعی .
۸۰۲ من متولد ۶۷ هستم و همسرم متولد ۶۴، پاییز ۸۶ تو دانشگاه فرهنگیان با هم آشنا شدیم. اسفند همون سال مادر همسرم تماس گرفتن با برا آشنایی بیشتر منتها چون خواهر بزرگتر داشتم، مادرم گفتن فعلا دست نگه دارید تا ببینیم خدا چی میخواد☺️ تا اینکه خواهر بزرگتر ازدواج کردن و نوبت من رسید😉 اسفند ۸۷ بود که اومدن خواستگاری و همه چی خوب پیش رفت و ۵ فروردین ۸۸ من و همسر عزیزم نامزد شدیم(به یادماندنی ترین بهار زندگیم) مثل همه زن و شوهرا من و همسرمم اوایل اختلاف نظراتی داشتیم ولی دلیل نمیشد بین مون کدورتی پیش بیاد. یادمه ۱ سال و نیمی از ازدواج ما نگذشته بود که همسرم گفتن خداروشکر هم کار داریم، هم خونه و هم ماشین حالا چی کم داریم؟منم گفتم جوجه کوچولو😁 و اینطور شد به فکر بچه دار شدن افتادیم. خداروشکر من مشکل خاصی نداشتم و همینطور همسرجان. البته قبل بارداری کلیه ی اقدامات پزشکی و تغذیه ای لازم رو انجام دادیم و خداروشکر همون ماه اول (یعنی اسفند معروف 😂) اسفند ۸۹ بارداری من مثبت شد(۲۲ سالم بود) و در کمال ناباروری بتا خیلیییی بالا بود و من دوقلو باردار بودم. سیناجان و سپهرجان من ۴۰ روز زود به دنیا اومدن و به جای ۲۸ آذر ؛ ۲۵ آبان پا به دنیا گذاشتن. البته ناگفته نماند ۲۰ روزی تو دستگاه بودن و خیلییییی سخت گذشت ولی گذشت. مادرشوهر و خانواده ی شوهر خیلییی کمک حالم بودن، طوری که مادرشوهر عزیزم تا یک‌سالگی بچه ها پابه پای من در تمامی مراحل یار و مدد حال من بود (خیر دنیا و آخرت نصیبشون بشه الهی) ناگفته نماند ترم آخر کارشناسی ادبيات بودم که باردار شدم یعنی دو روز تو مسیر دانشگاه که دوساعتی با شهر ما فاصله داشت و ۴روز پایانی تو مسیر مدرسه و خدمت تو مناطق روستایی. ولی حواسم خیلی جمع بود و خیلی مراقب خودم بودم. سال ۹۸ که گل پسرام تقریبا ۸ساله بودن، کنکور ارشد شرکت کردم و قبول شدم، با رتبه عالی و تو عرض کم تر از دوسال ارشدمو گرفتم البته با کمک ها و حمایت های شبانه روزی همسرم. من و شوهرم عاشق هم هستیم البته تو مسیر پرپیچ و خم زندگی ما هم بالا و پایین زیااااااد داشتیم ولی قربون خدا برم من؛ که خیلی خیلی هوای زندگیمو داشته و داره و مطمئنم تا ابد هوامونو داره ❤️ همسر من آدم فوق العاده کاری و منظم و با برنامه ای هست.هیچ کاری رو بی حساب و کتاب انجام نمیده، به همین خاطر همیشه خیالم از زندگی راحته چون دلم قرصه به این مرد که خدا نصیبم کرده. زندگی من همینطور داشت با موسیقی گوش نواز عشق و دوست داشتن می‌گذشت تا اینکه دوباره همسرجان هوس جوجو کردن😅 چون سر بزرگ کردن سینا و سپهر عزیز خیلی اذیت شدیم و کمی هم خسته(دوقلو بزرگ کردن خداوکیلی خیلی سخته دوستان) کلاً بی خیال بچه شده بودیم. ولی کم کم احساس کردیم زندگی ۴نفره ی ما کمی یکنواخت شده و باید دوباره شارژ بشه😉 تا اینکه بهار ۱۴۰۰ به فکر بچه دار شدن دوباره افتادیممممم. خرداد ۱۴۰۰ رفتم پیش فوق تخصص زنان و زایمان خانم فاطمه خان محمدی؛ دکتر من تو بارداری اول هم ایشون بودن. گفتن چون تمام این ۱۰ سال IUD داشتی بایستی یه مدتی به رحم استراحت بدی تا ریکاوری بشه. یه چند ماهی با رعایت تغذیه و ورزش و کنترل وزن ( برای داشتن بارداری موفق رعایت این نکات لازم و ضروریه)گذشت و بچه ها خوشحال از تصمیم ما هر روز و شب میپرسیدن مامان پس کی معلوم میشه نی نی دار میشیم یا نه؟ منم میگفتم اندکی صبر سحر نزدیک است😅 چون یه ده سالی از بارداری اول گذشته بود، بعید میدونستم به این راحتیا باردار شم. ولی تقدیر جور دیگری بود...(الهی قربونت بشم خدا جون که همیشه بهترین‌ها رو برا من خواستی عاشقتممممم❤️😍) ۵ دی ماه بود که همسرجان گفتن فک کنم جوجو داره میاد، منم گفتم محاله به این زودی و بعد این همه سال (۳۴ ساله شده بودم☺️)همون روز سمت صبح(بدجورم سرما خورده بودم)رفتم آزمایش دادمو عصری دوستم پیام داد خانم خیلی مبارکه مثبته... از خواب پا شدم در حالیکه صدا گرفته و شدیییید سرما خورده پیام رو خوندم شوکه شدم یعنی به این زودی باردار شدم(شکرت خدا) به همسرم گفتم از ذوقش کف و دست و سوت و جیغ و.. 🇮🇷🌸🌱🌸🌱🌸
مادری و تکالیف مدرسه 1⃣ مهمترین نکته این است که شما مامان هستید نه معلم، نه ناظم. انجام تکالیف کودک نباید شما را از جایگاه اصلی شما که مادری کردن و مامان بودن هست دور کند‌‌. 2⃣ انجام تکالیف در حیطه مسئولیت خود کودک است. شما فقط زمانی تکالیف کودک را مورد بررسی قرار دهید که کودک از شما بخواهد. ( دفترت را بیار ببینم چطوری نوشتی!! چرا اشتباه نوشتی!!❌❌) 3⃣ تکالیف را ابزاری برای تنبیه و تشویق و باج دادن قرار ندهید: ➖اگر مشقت را ننویسی تلویزیون ممنوع❌ ➖اگر ننویسی از پارک رفتن خبری نیست❌ ➖مشقت را بنویسی برات بستنی میخرم و ...❌ 4⃣ خیلی در مورد مسائل جزئی تکالیف حساس نباشید، ( بزرگ نوشتی، کثیف نوشتی، چرا با عجله نوشتی❌) اما به صورت کلی پیامهایی را به کودک بدهید که بداند مسئولیت انجام تکالیف با هر کیفیتی با خود اوست: مسئولیت انجام تکالیف مدرسه با خودت است، میدونم که با تلاش و تمرین به خوبی از پس انجامش برمیای. 5⃣ این نکته مهم را فراموش نکنید که ارزش اصلی تکالیف در منزل، تجربه ی مستقل کار کردن و مسئولیت پذیری کودک است تا آموزش، این فرصت را از بین نبرید. مسئولیت دادن به کودکان در کارهای خانه در سالهای قبل از مدرسه تأثیر بسزایی در پذیرش مسئولیت انجام تکالیف مدرسه توسط کودک دارد‌. 6⃣ هر چقدر هم آموزش و تحصیل کودک اهمیت داشته باشد، استقلال، شخصیت، اعتماد به نفس و عزت نفس کودک اهمیت بالاتری دارند. اتفاقا یکی از خطرناک ترین افراد در جامعه، تحصیل کرده های وابسته و بدون عزت نفس هستند. مراقب باشیم برای انجام تکالیف شخصیت کودک را له نکنیم: ➖ تنبل، خنگ، بدرد نخور، هیچی نمیشی و...❌❌ 7⃣ کمک والدین باید به طور غیرمستقیم باشد نه مستقیم. مثلا زمانی که کودک میخواهد تکالیفش را بنویسد، به جای دخالت مستقیم در انجام تکالیف شرایط را برای تمرکز و دقت کودک بر تکالیف فراهم کنیم، مثلا طبیعی است که روشن بودن تلویزیون میتواند باعث عدم تمرکز و عجله کودک در انجام تکالیف شود. یا اینکه شرایط را طوری فراهم کنید که کودک قبل از خسته شدن و خواب آلودگی تکالیف را انجام دهد. یا مثلا وسط مشق نوشتم تمرکز کودک را بهم نزنیم و او را صدا نکنیم. 8⃣ به کودک اختیار دهید که خودش انتخاب کند که چه زمانی برای انجام تکالیف تمایل بیشتری دارد، بعد از بازی، بعد از نهار و... 9⃣ برای انجام تکالیف، کودک را به صفات اخلاقی رذیله مثل حسادت، دشمنی، دروغ و... سوق ندهید. ➖خواهرت مشقش را نوشته میبرمش پارک ولی تو را نمیبرم❌ ➖معلمت گفت تو توی کلاس از همه بدخط تر هستی.❌ ➖چقدر کم گرفتی، نمره بقیه چند شد؟❌ ( کودک مجبور میشود دروغ بگوید.) 0⃣1⃣ مسئولیت نگهداری از وسایل مدرسه را به خود کودک بسپارید. ( برای مثال من خودم از چند هفته قبل یک طبقه از کتابخانه خودم را برای پسرجان خالی کردم که وسایل مدرسه را در اتاق خودشون نگذاره به خاطر برادرش، این کمد قفل داره. به پسر بزرگم گفتم اینجا را خالی کردم برای وسایل مدرسه شما که از دست برادرت هم در امان باشه😉 ولی بعد از این دیگه هم دخالتی ندارم و مسئولیت با خودت هست. .