eitaa logo
جهاد
15 دنبال‌کننده
99 عکس
167 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهردار.pdf
362.1K
📚عنوان : آقای شهردار ( براساس زندگی شهید مهدی باکری ) ✍️نویسنده : داوود امیریان 📖موضوع : شهداء
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
راز .pdf
11.65M
📚عنوان : راز قطعنامه ( چرایی و چگونگی پایان جنگ تحمیلی ) ✍️نویسنده : کامران غضنفری 📖موضوع : تاریخ معاصر ایران
▫️برای عملیات بزرگ ومهم فاو باید آموزش غواصی میدیدیم که به مدت ۴ ماه بود .درسد دز ٬دزفول وگتوند ان هم درهوای سرد که دمای آب به شدت پایین بود وسرد بود وما باید ۱۰ ساعت درشبانه روز غواصی میکردیم ۴ ساعت صبح ۴ ساعت بعدظهر و۲ ساعت آخرشب که وقتی ازآب بیرون میآمدیم ازشدت سرما دندان هایمان به هم می خورد ونمیتوانستیم جلوی به هم خوردن آنهارابگیریم... ▫️بچه ها به شدت لاغر واستخوانی شده بودند چون از یه طرف نبود غذای خوب چون گاهی اوقات به بچه ها اب دوغ خیار میدادن شماتصور کنید بچه ها بااین غذای کم ونیروی زیادی که شناکردن ازانها میگرفت چطور دوام میآوردند وشکایتی نداشتند وازطرف دیگر تمرین سخت درآب سرد دی ماه ....شب که میشد میدیدم یکی ازبچه ها به اسم ابراهیم بابایی غیبش میزند یک شب اوراتعقیب کردم ازآب که خارج شدیم (ازساعت ۱۲ تا۲ درآب تمرین میکردیم) دنبالش راه افتادم دیدم سهمیه پتوی خودش را برداشت ودر چادربچه هارفت هرکدام ازبچه ها که مچاله شده بودپتوی خودرا روی آن میکشید تااینکه دیگرپتویی برای خودش نماند دنبالش رفتم دیدم وارد حسینیه شد ان حسینیه اشک خیلی ازبچه ها رو دیده بود . ▫️روی زمین بدون بالش وپتو مچاله شدبعدازیک ساعت چهل دقیقه بلندشد ووضوگرفت وبه نماز شب ایستاد دراین مدت ۴ ماه که تمرین میکردیم کارابراهیم پرستاری ازبچه هابود مانند پرستاردلسوز بین آنهاچرخ میخورد وهرکدام ازبچه ها که بیشتر سردش شده بود زیرپتوی سهمیه خودش مچاله شده بود ازپتوی سهمیه خودش روی آنهامیکشید...این است مردانگی وایثار ..ابراهیم از اول تاآخر دعا زیارت عاشورا ودعای توسل سر به سجده آرام گریه میکرد بیشترکارسنگین برعهده ی ابراهیم بود ولی مخفیانه کسی اورا نمیشناخت ولی او خدمت خالصانه میکرد وازکارش کم نمی گذاشت.. ✍️راوی: امیر اسماعیل فرجام
...و مي‏ديدم كه حسين(ع) با آن همه عظمت و جبروت بر مركب زمان و مكان مي‏راند، شمشير خونين اش سنت تاريخ را پاره ‏پاره مي‏ كند، و فرياد رعد آسايش، زمين سخت را آن‏چنان به لرزه درمي ‏آورد، كه موج ‏هايی بر زمين به وجود مي‏ آيد كه تا بي‏نهايت ادامه دارد… اين خاطرات در ذهنم دور مي‏زد، خونم را به جوش مي ‏آورد و آرزو مي‏كردم كه صدام را بيابم و با يك ضربت او را به دو نيم كنم… ديگر سر از پا نمي ‏شناختم، و اگر بزرگترين قدرت زرهی دنيا به مقابله ‏ام مي ‏آمد، بلادرنگ به قلب آن حمله مي‏ كردم، از هيچ‏ چيزی وحشت نداشتم، و از هيچ خطری روی نمي‏ گرداندم. به يزيد و صدام كثيف‏ تر از يزيد لعنت و نفرين مي‏كردم و به جبروت و كبريای حسين(ع) چشم داشتم... .................... 👈کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست شهید دکتر مصطفی چمران
👈 نوشیدن شهد شیرین شهادت
❤️ جانبازی
بچّه‌ها محاصره شده بودند.... نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد... #شهید_محمدرضا_کارور🌷
لباس‌های خیس به تنشان سنگینی می‌كرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونی‌هایی هم كه عراقیا پله‌وار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر... بچه ها از كت و كول هم بالامی‌رفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجی‌ها پا روش می‌ذاشتند، می‌پریدند اون‌ور آب و بعد داخل غار... اما گونی هر از گاهی تكان می‌خورد شاید اون شب هیچ بسیجی‌ای نفهمید كه پله شده بود برای بقیه... یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود» 🌷
⭕️ جهادگران دیروز و امروز و فردا
شهید نیّری شهیدی که چشم از گناه بست و به دیدار ماه نشست. خودش می‌گفت: یکروز با رفقای محل رفته بودیم دماوند، یکی از بزرگترها گفت: احمدآقا برو کتری رو آب کن بیار، منهم راه افتادم، راه زیاد بود. کم کم صدای آب به گوش رسید، از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم، تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه صحنه‌ای دیدم که سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم، بدنم شروع کرد به لرزیدن. نمی دانستم چه کار کنم. همانجا پشت درخت مخفی شدم، می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم، پشت آن درختها و کنار رودخانه چند دختر جوان مشغول شنا بودند، همانجا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمکم کن، یا امام زمان کمکم کن، شیطان دارد مرا وسوسه می‌کند که نگاه کنم، هیچکس هم متوجه نمی‌شود اما خدایا خودت مرا حفظ کن، خدایا من بخاطر تو از این گناه می‌گذرم. ✨💫✨ سریع از جایی آب تهیه کردم و برگشتم پیش بچه‌ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری شد. یادم افتاد حاج آقا حق‌شناس به من گفته بود: هرکس برای خدا گریه کند خدا خیلی دوستش دارد. گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه می گفتم «یاالله، یاالله، یاالله...» به محض تکرار این نام مبارک گویا گوش دلم باز شد و حالی به من دست داد که تسبیح تمام درختان و کوهها و موجودات اطرافم را درک می‌کردم، از همان موقع کم‌کم درهایی از رحمت خاص خدا به رویم باز شد... ✨💫✨ در سال ١٣٩١ درست ٢٧ سال بعد از شهادت شهید والامقام احمد علی نیّری کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود بدست آمد و داخل آن کیف دفترچه‌ای بود که در آن خودش نوشته بود: در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی روحی فداه را زیارت کردم و مهمان جمال یوسف زهرا شدم. 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
⭕️ جهادگران سلامت 🔸و هرکس انسانی را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گویی همه انسانها را زنده داشته است. 🔹سوره مائده آیه ۳۲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 - آهنگران - باغ شهادت
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 - آهنگران - هیهات من ذله
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 - آهنگران - شب است و سکوتست و ..
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 - عشق یعنی ..
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 - کجایید ای شهیدان خدایی https://Gap.im/nava66 - https://eitaa.com/nava66
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید محمدرضا شفیعی پیکرش پس از شانزده سال، از عراق سالم به وطن برگشته بود. سرهنگ عراقی هنگام تحویل پیکر به بچه‌های تفحص، گریه می‌کرد و می‌گفت: مدت زیادی جنازه را زیر آفتاب گذاشتیم و پودر مخرب جسد روی آن ریختیم؛ ولی فقط کبود شد و باز هم سالم ماند. سالم ماندن بدن انسان پس از شانزده سال، ما را به گذشته‌ی محمدرضا کشاند. مادرش می‌گفت: از۴-۵ سالگی نمازش را کامل می‌خواند. چهارده‌ساله بود که برای رفتن به جبهه خیلی تلاش می‌کرد؛ اما به خاطر سن کمش، مسئولین ثبت‌نامش نمی‌کردند. روز آخر ثبت‌نام، دست توی شناسنامه‌اش برد تا سن‌وسالش بیش‌تر نشون بده و هزار تا صلوات هم نذر امام زمان کرد تا مولایش سربازی‌اش را بپذیرد. محمدرضا حاجتش رو از امام زمانش گرفت و رفت. حاج حسین کاجی، هنگام خاک‌سپاری شهید، ترک نشدن نماز شب، دائم‌الوضو بودن، مداومت بر غسل جمعه، نخوردن آب از روز جمعه و نگه داشتن آن برای غسل، و مالیدن اشک‌های زیارت عاشورا بر بدنش را از علت‌های جاودانگی جسم شهید دانست. مجله‌ اشراق اندیشه، قسمت خاکریز
بابانظر.pdf
3.06M
📚عنوان : بابانظر (خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد) ✍️نویسنده : مصطفی رحیمی 📖موضوع : دفاع مقدس
🔹اکثر مردم میگن که کاش جلوی کرونا رو تو همون می‌گرفتن تا وارد کشور‌های دیگه نشه. 👈اتفاقا همین‌کار‌و در مقابل داعش انجام دادن که برخی(معلوم الحال‌)، بهشون گفتن که اینا برای پول رفتن😏
خاکریز.pdf
1.26M
📚عنوان : آخرین خاکریز ✍️نویسنده : میکائیل احمدزاده 📖موضوع : دفاع مقدس