🔸پس از آن عشق نافرجام، دیگر در ۲۴ سالگی که هیچ در ۳۰ سالگی و ۳۵ سالگی هم ازدواج نکردم.😕
چه بگویم که خیال او و حتی پس از او خیال روابط دوستی کوتاه و نافرجام گذشتهام تنهایم نمیگذاشت.
مدام در ذهنم در جستجوی علت تنهایی مفرطم بودم😐.
🔸بالاخره در سن ۳۰ سالگی، با استفاده از قرصهای اعصاب و روان درمانی و تمارین بسیار، با بدبختی و سختی از عشق آن پسر بیرون آمدم. اما مقایسه دیگران با او و ملامت خودم و او در درون ذهنم به جرم تنها ماندنم، عادت همیشگیام شده بود😭
.
موقع کار، موقع خواب و بیداری. همیشه این ملامتگری همراه من بود و انگیزهام را میگرفت و راهم را در زندگی سد میکرد و عزت نفسم را تبدیل به عزلت نفس میکرد و متاسفانه هیچکسی هم نمیتوانست کمکم کند غیر از حضرت الله که من با او رفیق نبودم و نمیدیدمش.😞
🔹حالا دیگر نه از آن دختر شاداب خبری بود و نه از آن امیدها و آرزوهای عنفوان جوانی.
نه آن پسران عاشق پیشه دیگر به دنبال ازدواج با چون منی بودند و نه آن آقای مهندس مومن برای من شوهر شده بود.😢
کمکم با بههم ریختن اوضاع اقتصادی و بالاتر رفتن سنم هم، کارفرماها و مدیران از استخدامم خودداری کردند.
من ماندم و تنهایی و بیپولی که چه عرض کنم. فقر...☹️
با بالا رفتن سن، بیماریها هم شروع میشوند و نفس ملامتگر و نگرانی برای آینده و حس مادرانهای که هست ولی فرزندی نیست، و حس زنانهای که هست ولی مردی نیست ... اینها که بدیهیات هستند.😮💨
البته بعد از ۳۰ سالگی چند خواستگار هم آمد ولی شرایطشان را نمیتوانستم بپذیرم.
یکیشان معتاد بود🙄
یکی دیگر دوتا زن طلاق داده بود و یک فرزند داشت و اطمینانی نبود که بتواند سومی را نگهداری کند.😬
یکی دیگر مرا نمیپسندید.😒
و اینگونه شد که چهل ساله شدم و مجرد ماندم.
حالا دیگر فهمیدهام که زندگی غلطی داشتم اما جوانی و شادابیام برنگشت و پسرانی که خواستگارم بودند همه ازدواج کردند و اکنون ۲-۳ تا فرزند دارند.😩
آن پسری که عاشقش شده بودم حالا یک شغل بسیار مهم دارد و حتی نام مرا به یاد نمیاورد.
خواستگارانی که به خاطر بیپولیشان در بیست سالگیام ردشان کرده بودم خانه و زندگی دارند. اما کارفرمایانی که من را در سن زیر ۳۰ سال استخدام میکردند، به همان روش پیشین، ترجیح میدهند دخترکان کم سن را به عنوان کارگران ارزان قیمت استخدام نمایند؛ تا چون منی که به حقوقم آگاهی دارم را. لذا من ماندهام بیپول...😤
حالا دیگر نه مردی را ملاقات میکنم، نه در شان و منزلتم میدانم که سبکسرانه با هر بیسر و پایی وارد صحبت و رفیق شوم لذا تنهاییام نسبت به گذشته هزاران برابر شده، علیرغم میل شدید مادریام صدای شیرین کودکی هم در خانهام نمیپیچد...
طعنه و زخم زبان اطرافیان و راهکارهای عجیب و غریبشان هم که بماند.😔
خاله خارجیام بدون هیچ مقدمهای راهکار میدهد که برو لقاح مصنوعی کن و بچهدار شو تا بیثمر نمانی، کس دیگری میگوید برو دنبال بچه گرفتن از پرورشگاه، یکی میگوید رحِمَت را اجاره بده! #وان_نایت را امتحان کن و دیگری میگوید صبر کن.😡
و عمرم هر لحظه به من میگوید رو به اتمامم مرا برای امر مهمی صرف کن.
و من چون تک درختی بی ثمر تنها ماندهام در خانه، با بدخلقی و بیماری پدر و مادری مسن و تنهایی و بیثمری و پشیمانی از اعمالی که تمام زندگیام را تباه کردند.😑
امروز دخترکانی را به وفور میبینم که همچون گذشته خودم رفتار میکنند ولی مرا که آیندهشان هستم نمیبینند!!
از آنها میپرسم چرا فکر میکنند همیشه جوان میمانند؟
چرا فکر میکنند در همیشه بر روی یک پاشنه میچرخد؟
چرا ازدواج نمیکنند و هر چیز کم اهمیتی را به مهمترین کار زندگیشان ارجحیت میدهند؟
🔸آنها دیتهای مکرر رفتن را، چت کردن با نامحرمان را، #کراش داشتن (زنای ذهنی) را، بیایمانی و اهل #زن_زندگی_آزادی بودن را، دلخوشی به حقوق ماهیانهشان و گوش ندادن به نصیحت خیرخواهان را، و دیگر امروز متاسفانه #وان_نایت را، پیش از ۲۰ سالگی، حتی سکس داشتنهای متعدد را که البته این مراحل برای ما قفل بود، نشانه حال کردن و به روز بودن میدانند ولی ای کاش میدانستند که تمام این مراحل را (تا پیش از سکس)، ما طی کردهایم و مشغول تحمل پیامدهایش هستیم.
💟این سرگذشت زنی است که آرزوهایش نقش بر آب شد. به شما بگویم کارهایی که امروز میکنید، فردا گریبانتان را میگیرد و این طفره رفتنها از ازدواج، آخرش هیچ نیست جز یک تنهایی جهنمی و تبعات بسیار زیادش!
اکنون من یک #مجرد_پشیمان هستم.
✍ شیوا
✅کانال رسمی جامعه بانوان استراتژیست
🌐 @strategistladies