eitaa logo
جهاد تبیین
61 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
30 فایل
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را به آیدی زیر بفرستید. @montazer61
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹گوشه ای از همسرداری میرزا جواد آقا تهرانی و رعایت حال خانواده توسط ایشان 1️⃣زیبائی و نظم در خانه و زندگی خانه ایشان بسیار جالب و دیدنی بود ، وسائل و لوازم منزل به طور منظم چیده شده بود، مثلا” رنگ پرده‌ها که خیلی ساده بود ولی متناسب با رنگ منزل بود. بقیه وسائل موجود در خانه نیز چنین بود. علت اینها را از مرحوم آقا پرسیدند که مثلا” چرا اینقدر مرتب و منظم است؟ ایشان فرمودند: موقعی که من ازدواج کردم همسرم از خانواده آبرومند و نسبتا” متمکنی بود، و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم و آنها بدین صورت قبول نمودند، ولی بعدها می‌دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می‌آمدند، خانه سرو سامان خوبی نداشت و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می‌شد. 🌺لذا بخاطر احترام به همسرم و رضایت او منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می‌کنید و این موجب رضایت و خشنودی او شد. زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی. ( البته خانه و فرش مربوط به یکی از اقوام آقا بود و بعضی از وسائل خانه هم توسط همسرشان که تمکنی داشته اند تهیه شده بود. ) 2️⃣همکاری و همیاری با خانواده 🌺همسر ایشان از بود علاوه بر احترام زیادی که آقا برای ایشان قائل بودند، هر وقت هم که فرصت یاری می‌نمود در خانه یار و کار ایشان بودند؛ اساسا” ایشان به کسی زحمت نمی‌داد مخصوصا” در امور شخصی خویش تا آنجائی که می‌توانستند و قدرت و توان داشتند خودشان انجام می‌دادند، تا آنجا که از همسر خود نمی‌خواستند که مثلا” لباسهایشان را بشویند، بلکه این همسر شان بود که با توجه به اخلاق مرحوم آقا از ایشان می‌خواستند که لباسهایشان را برای شستن در اختیار ایشان بگذارند. و باز هم به سادگی حاضر نمی‌شدند ، گاها” نیز دیده می‌شد که جارو به دست گرفته و حیاط منزل را می‌زنند و این در حالی بود که راه رفتن با عصا برایشان مشکل بود. ! 3️⃣احترام به خواسته خانواده ایشان سفرهای تفریحی نداشتند. در هوای گرم تابستان راضی نمی‌شدند که چند روزی و یا اقلا” یک روز به عنوان هواخوری به خارج از شهر برود و اصرار همه را در این جهت رد می‌نمودند. زمانی عمل نموده بودند و ضعف مفرطی داشتند و هوا بسیار گرم بود، به فرزندشان عرض شد : به هر قیمت هست آقا را چند روزی ببرید خارج از شهر . ایشان با اصرار فرزند راضی شده بودند و منزل کوچکی در یکی از ییلاقات گرفتند و به آنجا منتقل شدند. حاج اصغر آقا ( فرزندشان) می‌گفت: همان روز اول که به آن روستا رفتیم آقا فرمود: اگر من مُردم باید مرا در قبرستان همین روستا دفن کنی و راضی نیستم به شهر برگردانی و مردم را به زحمت اندازی! بعد از چند روزی آقا برگشتند. حاج اصغر آقا می‌گفت : مادرِ ما مقید است هر روز به حرم مطهر مشرف شود و برای ما مشکل بود هر روز ایشان را برای زیارت حرم بیاوریم و برگردانیم لهذا آقا جان تصمیم گرفتند به شهر برگردند. 🌺 نه مادر را شدند از هر روزه به حرم مطهر و نه حاضر بودند که من به بیفتم و مادر را بیاورم و ببرم! 📚 خاطراتی از آینه اخلاق @shia12t @jahad_tabiine