eitaa logo
💕 جهاد زنان💕
435 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
مادر از هر سازنده‌ای سازنده‌تر و باارزش‌تر است. جهاد زن، خوب شوهرداری کردن، فرزند آوری و تربیت فرزندانی صالح است. آیدی پاسخ به سؤالات @n_khammar123
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 جهاد زنان💕
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 #قسمت_6 در راه زنگ خورد. با بی‌حوصلگی جواب دادم: _بله؟
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 او به آرامی می‌آمد و درست در ده قدمی من قرار داشت.. در تمام عمرم هیچ وقت همچین حسی رو نداشتم. قلبم تو سینه‌ام سنگینی می‌کرد. ضربان قلبم اینقدر به شمارش افتاده بود که نمی‌دونستم باید چه کار کنم. خدای من چه اتفاقی برام افتاده بود. نمی‌دونستم خدا خدا کنم اوهم منو ببینه یا دعا کنم چشمش به حجاب زشت و آرایش غلیظم نیفته..!! او حالا با من چند قدم فاصله داشت.. عطر گل محمدی میداد.. عطر پدرم... عطر صف اول مسجد! گیج و منگ بودم. کنترل حرکاتم دست خودم نبود. چشم دوخته بودم به صورت روحانی و زیباش. هرچه نزدیک‌تر میشد به این نتیجه می‌رسیدم که دیدن من اون هم در این لباس و حجاب اصلن چیزی نبود که می‌خواستم. اما دیگر دیر شده بود. نگاه محجوب او به صورت آرایش کرده و موهای پریشونم افتاد. ولی به ثانیه نکشید نگاهش رو به زیر انداخت. دستش رو روی عباش کشید و از کنارم رد شد. من اما همونجا ایستادم. اگر معابر خالی از عابر بود حتما همونجا می‌نشستم و در سکوت مرگبارم فرو می‌رفتم و تا قیامت اون لحظه‌ی تلاقی نگاه و عطر گل محمدی رو مرور می‌کردم. شاید هم زار زار به حال خودم می‌گریستم. ولی دیگه من اون آدم سابق نبودم که این نگاه‌ها متحولم کنه. من تا گردن تو کثافت بودم.!!!!!!!! شاید اگر آقام زنده بود من الان چادر به سر از کنار او رد میشدم و بدون شرم از نگاه ملامت بارش با افتخار از مقابلش می‌گذشتم سرمو به عقب برگردوندم و رفتن او راتماشا کردم. او که میرفت انگار کودکی‌هامو با خودش می‌برد.. پاکی‌هامو.. آقامو.. بغض سنگینی راه گلومو بست و قبل از شکستنش مسیر خونه رو پیمودم. روز بعد با کامران قرار داشتم. طبق درخواست خودش از محل قرار اطلاعی نداشتم فقط بنا به شرط من قرار شد که ملاقاتمون در جای آزاد باشه. او خیلی اصرار داشت که خودش دنبالم بیاد ولی از اونجایی که دلم نمی‌خواست آدرس خونم رو داشته باشه خودم یکی از ایستگاههای مترو رو مشخص کردم و او طبق قرار و سرساعت با ماشین شاسی بلند جلوی پام توقف کرد. ادامه دارد... ✍ ف.مقیمے ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂