eitaa logo
💕 جهاد زنان💕
411 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
39 فایل
مادر از هر سازنده‌ای سازنده‌تر و باارزش‌تر است. جهاد زن، خوب شوهرداری کردن، فرزند آوری و تربیت فرزندانی صالح است. آیدی پاسخ به سؤالات @n_khammar123
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝 ✨وَ مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ..✨ هر که تنگدست است، پس از آنچه خدايش داده انفاق ڪند🌱❤️°• [طلاق/۷] درختے‌ کھ از حیاط زده بیرون،بیشتر بار میده🌳😁 این‌بخاطرروزیِ‌دیگرانه. پس فکر بقیه باش تا برکت ببینے‌🤩💕°• روشــــــــــنےخونہ♥️
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
…🌀… حافظ لحظه هات باش خیلی ها هستݩ برای اینڪه یه ساعت بیشتر بتونن برای زندگی وقت بذارن ..حسرت میڪشن .. پس راحت این نعمت رو باروزمرگے خرابش نکن 🌱 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 خدای مهربونم💚💚💚 به امید تو چشم باز می‌کنم💚 و برای رضایت تو پی انجام مسئولیت‌هایم می‌روم💪 و به قدرت تو صبر می‌کنم در برابر همه سختی‌های پیش رویم✅ خدایا ناامیدان را امید👌 بی پناهان را پناه👌 بی قراران را قرار ده✅ به یادت و با نامت که آرام جان است روزم را آغاز می‌کنم🏴🏴🏴 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 سلام سلام سلام 🏴🏴🏴 صبح روز شنبه تون پر برکت🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ان شاءالله روز خوبی رو شروع کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد....اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🍀🍀🍀 ابتدای صبح یاری بگیریم از مادرمون ✅ گروهمون رو نورانی کنیم با ذکر یا زهرا سلام الله علیها 💚💚💚💚 🥀 🏴 ╭─═ঊঈ🏴🖤🏴ঊঈ═─╮ https://eitaa.com/joinchat/736690308C8c310db6f7 ╰─═ঊঈ🏴🖤🏴ঊঈ═─╯
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
🏴 🏴 اے ڪه روشن✨ شود از نـور تو هر جهان روشنـــاے دل من♥️ حضرتـــ خورشـید قرار روزانه ی ما✅ 100 شاخه گل صلوات💯 جهت سلامتی و تعجیل در فرج مولامون صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) 🔅 🌸
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
امام زمان 070.mp3
2.47M
قسمت هفتادم✅ امام زمان عج💚❤️ العجل مولا مولا😭😭😭😭 ┄═✧❁❁•••❁❁✧═┄ @amam_shenasy🌺
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
‼️‼️ ‼️معایب تک فرزندی‼️ ‼️‼️ 5⃣ از بین رفتن نسل عمو و عمّه و دایی و خاله 📛 اگه همین طور پیش بریم، طبق پیش‌بینی‌ها حدّاکثر تا حدود پنجاه سال دیگه تو ایران، نسل عمو و عمّه و دایی و خاله، برچیده خواهد شد و این یکی از خطرهای بزرگ تک فرزندیه.😱 6⃣ خلأ عاطفی ✔️ رابطۀ عاطفی با برادر و خواهر، یه نیازه. تک‌فرزندا به خاطر نداشتن این رابطۀ عاطفی، مستعدّ مشکلات روحی هستن، مثل وابستگی‌های افراطی به دیگران.⛔️ 7⃣ اضطراب و فشار در نگهداری والدین ❗️بچّه‌های تک‌فرزند، برا نگهداری پدر و مادرشون دچار اضطراب‌ می‌شن. چون در زمان پیری پدر و مادر، نگهداری از اون‌ها به عهدۀ همون فرزنده و همان طور که قبلاً گفتیم، جمع بین کار و زندگی شخصی با نگهداری پدر و مادر به این راحتی‌ها عملی نیست.✖️ @abbasivaladi
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ❤️مادرها مایه‌ی ادامه‌ی نسلند، یعنی نسل بشر با مادریست که ادامه پیدا می‌کند. ✅جان انسان ها در مشت مادرهاست مادرها نسبت به فرزندان حق حیات دارند. @abbasivaladi
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ رهـایے از شـب🌒 بعد از محرم و صفر در شب تاج‌گذاری حضرت مهدی جشن مختصر و ساده‌ای گرفتیم و با دعای خیر دیگرون به سر خونه زندگی خودمون رفتیم. فاطمه که دیگه نمی‌تونم بگم همچون خواهر.. چون واقعا در حقم خواهر بود در تمام این دوران یار و همراهم بود و تمام زحمتم رو دوش او بود شب عروسی، او درحالیکه منو بوسه بارانم می‌کرد گفت: خوب الوعده وفااا. باتعجب پرسیدم: کدوم وعده؟ او چشمکی زد و گفت: معلومه!! یادت رفته چندماه پیش عهد کردیم هرکی زودتر حاجتش رو گرفت برای برآورده شدن حاجت اون یکی نماز شب بخونه؟؟ گفتم: آره یادمه!! او گفت: من تا دیشب به عهدم وفا کردم و خداروشکر حس می‌کنم تو هم مثل من مسیر زندگیت مشخص شد. او را دوباره در آغوش کشیدم و از ته دلم لبخند زدم. 🔸ممنونم، ممنونم دوست خوبم... آره منم حاجتم رو گرفتم... او پیشونیمو بوسید و گفت: از امشب برا خوشبختی‌تون دعا می‌کنم. به شرطی که قول بدی تو هم در این شب خاص دعام کنی. با تمام وجودم گفتم: حتماااا. از ته دلم.. وقتی با حاج کمیل از مهمانها دل کندیم و سوار رکاب خوشبختی‌مون شدیم او عاشقانه خندید و گفت: 🔹مبارک باشه رقیه سادااات خانووم... امیدوارم هرگز از وصلتمون پشیمون نشی.. چه فکرها می‌کرد او !!!! من کی می‌تونستم از بودن با او خسته و پشیمون بشم؟! گفتم: شما دعای قنوت ما بودی حاج کمیل.. چطور پشیمون بشم؟! ان‌شاءلله شما پشیمون نشی او همیشه یک جوابی در آستین داشت: با خنده گفت: فراموش نکن شما نمازت رو به من اقتدا می‌کردی!! خیره به نیم رخ زیبای او از اعماق قلبم خندیدم. او هم میخندید... مثل همیشه!! ریز و شیرین!! به خانه رفتیم.خانه‌ای که از در و دیوارهای اون عشق و انسانیت می‌بارید. وقتی وارد اتاق خواب شدم. چشمم افتاد به عکس روی پاتختی.. یادم اومد چندوقت پیش که برای چیدن وسایلم اومده بودم روی همین پاتختی‌ها عکس الهام و حاج کمیل گذاشته شده بود. مرضیه خانوم عکس رو برداشتند و گفتند ببخشید یادم رفته بود اینو بردارم.. عکس رو ازش گرفتم و گفتم: نه برش ندارید مرضیه خانووم. دوست دارم تا وقتی من هستم این عکس هم اینجا باشه... تا یادم بیفته که من قراره جای خالی چه کسی رو پرکنم. من هرگز به الهام خاتون حسادت نمی‌کنم. زیر لب به الهام سلام کردم. 🔸سلام الهام.. من از دعای تو به حاجتم رسیدم. ولی فکر نکن دست از خوندن تسبیحات برمی‌دارم.. من تا زمانی که زنده‌ام به عهدم وفا می‌کنم. تسبیح رو از داخل کشو برداشتم و با چشم اشکبار نگاهش کردم. بی‌اختیار یاد خوابم افتادم. یاد اون لحظه که الهام تسبیح رو دستم داد و گفت برام دعا می‌کنه اگر براش تسبیحات بفرستم.. به دنبال اون خواب لحظه‌ی پاره شدن تسبیح به خاطرم اومد و گم شدن یک دانه از اون.. همهٔ اتفاقات رو کنار هم چیدم و یقین داشتم که هیچ اتفاقی بی‌حکمت نبود.!! روزی که با حاج کمیل آپارتمان سابقم رو تخلیه می‌کردم او صدام کرد. به سمتش رفتم و او دانه‌ی تسبیح رو نشونم داد. با خوشحالی به طرف دستش خیز برداشتم ولی او دستش رو کنار کشید.. 🔹خودم پیداش کردم برای خودمه... با خنده گفتم: تسبیح ناقص میشه... این یک دونه مهره به چه دردتون میخوره؟؟ گفت: نودونه تا از اون دونها برای شماست. این یه دونه برای من باشه. من مونده بودم که چی بگم!! خندیدم و گفتم قبول!! او دانه ی تسبیح رو بوسید و در حالیکه داخل جیب پیراهنش می‌گذاشت گفت: آخیییش... همین یه دونه ش هم حالم رو خوب می‌کنه! من به احساس او نسبت به الهام اون هم بعد از گذشت این سالها غبطه می‌خوردم. احساس حاج کمیل به این زن یک نوع دیگه بود. فکر می‌کنم نوع احساس او به الهام از جنس احساس من به خودش بود. یک احساس مقدس و نورانی!! 🔹به چی نگاه می‌کنید رقیه سادات خانوم؟؟ صدای حاج کمیل از افکارم بیرونم آورد. او کنار من روی تخت نشسته بود و به قاب عکس روی دستانم نگاه می‌کرد. اشکم رو پاک کردم و با لبخندی گفتم: معلوم نیست؟!! گفت: چرا معلومه!! عکسش ناراحتتون می‌کنه؟ یا باهاش خلوت کرده بودین؟ صورت الهام رو نوازش کردم و گفتم: یک خلوت خالص و دوستانه.. الهام رو ندیدم ولی احساس می‌کنم صد ساله می‌شناسمش. او آهی سر داد و با حسرت نجوا کرد: الهام خاتون حتی بعد از رفتنش هم فراموشم نکرد. همیشه دلواپس منه. خدا رو شاکرم بخاطر همون چندسالی که هم نفسش بودم. او هدیه‌ی خدا بود به من. در دلم گفتم: و شما حاج کمیل مهدوی، شما هم هدیه‌ی خدا به من هستی! عجب خدای عادل و کریمی داریم. دنیای من و حاج کمیل روز به روز رنگین‌تر و زیباتر میشد. هر یک روزی که با او زندگی می‌کردم از ایشون درسها و پندها می‌آموختم. بارها با رفتارات نسنجیده ایشون رو مورد اذیت قرار دادم ولی او همیشه با صبر و بردباری شرمنده‌ام می‌کرد. نویسنده: ف_مقیمی ادامه دارد... ❅ঊঈ✿🍂♥️🍂✿ঈঊ❅ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ شهریور ۱۴۰۲