هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هشتم: «خطبه عقد من و فاطمه و یک ماه انتظار»
🔻خطبه عقد در مراسمی علنی در مسجد توسط من (حضرت علی علیه السلام) خوانده شد. خطبه ای که ابتدایش با حمد و ثنای الهی نسبت به پرودگار و صلوات بر پیامبر شروع شد و با تعیین مهریه حضرت زهرا به مبلغ چهارصد درهم و دینار در حضور شاهدان ادامه یافت. در پایان نیز رسول خدا سخنان مرا تأیید کردند و اصحاب به پیامبر تبریک گفتند.
🔻یک ماه گذشت و من هر روز به حضور رسول خدا می رسیدم و نماز جماعت را با آن حضرت می خواندم بدون اینکه درباره فاطمه سخنی با ایشان مطرح کنم. تا اینکه به پیشنهاد همسران پیامبر علاقه من به برگزاری ازدواج به پیامبر مطرح شد.
ام ایمن به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا اگر خدیجه زنده بود، چشمانش با ازدواج فاطمه روشن می شد. اکنون علی دوست دارد فاطمه را به خانه خود ببرد و زندگی شان را آغاز کنند. شما هم چشم فاطمه را به دیدار همسرش علی روشن کنید.
🔻...رسول خدا به ام سلمه و بانوان دیگر عرض کردند اتاقی (اتاق ام سلمه) را برای آنها آماده کنند و فاطمه را برای رفتن به خانه بخت آماده کنند و مقدمات عروسی را فراهم سازند.
✳️ خرید جهیزیه و اثاث منزل
رسول خدا به من فرمودند: اکنون تو نیز برخیز و زره خود را بفروش. من زره خود را فروختم و پول آن را در مقابل پیامبر قرار دادم. ایشان از من نپرسیدند که پول ها چه مقدار است و من نیز چیزی نگفتم. ایشان بخشی از پول را برای خرید عطر برای فاطمه به بلال دادند و بخشی دیگر را به ابوبکر دادند و فرمودند برای فاطمه لباس مناسب و اثاث منزل تهیه کن، که عبارت بود از 16 قلم شامل یک لباس و روسری برای فاطمه و لوازم ضروری آغاز زندگی.
🔻 هنگامی که خرید لوازم انجام شد، اصحاب اثاث را به منزل رسول خدا آوردند. حضرت با دیدن لوازم در حالی که آنها را جا به جا می کردند، فرمودند: خدا این ها را برای اهل بیت من مبارک قرار دهد.
🔻... بخدا سوگند، در طول زندگی مشترک من با فاطمه، تا هنگامی که از دنیا رحلت کرد، وی را هیچگاه ناراحت و عصبانی نکردم و او را به کاری برخلاف میلش وادار نساختم. او نیز در این مدت، مرا ناراحت وعصبانی نکرد و در هیچ کاری برخلاف خواست من گامی برنداشت!
🌹 روابط ما آنچنان صمیمی بود که هرگاه محزون و اندوهگین می شدم، فقط تماشای چهره فاطمه می توانست اندوه از قلبم بزداید و با نگاه به رخسار فاطمه بود که غم ها را از یاد می بردم!
۱. کشف الغمه جلد 1 صفحه 363
📘 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد....
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت دهم: «هفتاد یادگار از احد برتنم»
🔻[پس از شکست اهل مکه در جنگ بدر]
اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند تا انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از ما بگیرند. جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد و آن حضرت با یارانشان خارج از مدینه و در کنار کوه احد اردوگاه زدند.
🔻مشرکان یکباره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. اما من در کنار رسول خدا استقامت ورزیدم؛ ولی مهاجران و انصار به سوی مدینه بازگشتند و می گفتند پیامبر و یارانش همگی کشته شده اند. اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع از پیروزی قطعی مشرکان شد.
🔻در این جنگ هفتادواندی زخم بر تنم نشست.... در آن روز کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست.
✳️“لاسیف الا ذوالفقار لافتی الا علی"
🔻 در احد و هنگامی که مسلمانان از میدان نبرد فرار کرده بودند؛ چنان حالتی به من دست داد که تا آن روز تجربه نکرده بودم. چنان برای آن حضرت بی تاب شدم و با تمام توان پیشاپیش ایشان شمشیر زدم که لحظه ای برگشتم و حضرت را ندیدم! با خود گفتم پیامبر کسی نیست که از میدان فرار کند. در میان کشته ها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است.
🔻پس غلاف شمشیر شکستم تا شهید شوم و با تمام توان به دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر اثر زخم های فراوان بی حال بر زمین افتاده اند.... از من پرسیدند: مردم چه کردند: عرض کردم آنان به دشمن پشت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند.
🔻در این هنگام گروهی قصد جان پیامبر را داشتند. پیامبر به آنها اشاره کردند و فرمودند: یاعلی! حمله آن ها را پاسخ بده. من نیز آن قدر شمیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و گریختند.
رسول خدا فرمودند: یاعلی! آیا صدای فرشتگان را می شنوی زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی»
اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت شکر گزاردم.
1. الخصال جلد2 صفحه 368
2. الاختصاص صفحه 167
3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346
4. مسند ابی یعلی الموصلی جلد 1 صفحه 278
5. نهج البلاغه خطبه 156
📘 منبع: کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت یازدهم«حضور حماسی در خندق»
🔻پس از جنگ احد، مشرکان بر این باور بودند که کمر اسلام را شکسته اند اما نا باورانه دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان مصمم تر در حال گسترشند! این بار قریش به همراه تمامی قبایل عرب عهد بستند که نبرد با مسلمانان را تا قتل همه خاندان عبد المطلب و پیامبر اسلام جدی ادامه دهند.... با ساز و برگ فراوان نزدیک مدینه مستقر شدند و تردید نداشتند پیروزی قطعی با آنان است.
🔻آن حضرت برای مقابله با آنان خندقی در اطراف شهر کندند و با اصحابشان پشت آن سنگر گرفتند. سپاه قریش ناگزیر در اطراف مدینه مارا محاصره کردند و خود را نیرومند تر از ما می دیدند و ما را تهدید می کردند.
🔻آن روز بزرگترین پهلوانان قریش بلکه عرب، "عمروبن عبدود" به میدان آمده بود و همچون شتر مست می غرید و مبارز می طلبید. اما هیچ یک از مسلمانان امید پیروزی نداشت تا در مقابل او اظهار وجود کند!
🔻رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا فراخواندند و با دست خود عمامه ای بر سر من بستند و من رهسپار میدان شدم [موقعیت سنی و جسمی من چنان بود] که زنان مدینه از نگرانی کشته شدن برای من می گریستند و بیمناک بودند.
خداوند او را به دست من هلاک کرد هرچند عرب هماوردی برای او تصور نمی کرد. این نبرد طعم شکست را به عرب چشاند و آنان را به ترس و گریز واداشت.
1 . الخصال جلد2 صفحه 368
2 . الاختصاص صفحه 167
3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346
📗 منبع: کتاب علی از زبان علی
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت دوازدهم: «فتح خیبر، پایانی بر افسانه یهود»
✳️ پرچم فتح در دست محبوب خدا و رسول
🔻[در جنگ خیبر، پس از آنکه مسلمانان قلعه های یهود را به محاصره در آوردند] رسول خدا دستور حمله را صادر کردند و در روز اول پرچم لشکر را به دست ابوبکر و در روز دوم به دست عمر دادند و آنها را با گروهی روانه میدان کردند، اما هر دو با تحمل شکست بازگشتند. بعد از این دو شکست رسول خدا فرمودند: «قسم به خداوندی که جانم در دست اوست فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. وی هرگز از میدان جنگ فرار نمی کند و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد کرد».
🔻[بعد از انتظار همگان در روز سوم] رسول خدا کسی را پی من فرستادند و من با وجود چشم در شدید نزد ایشان رفتم. ایشان دست بر چشمان من نهادند و برای من دعا کردند و درد چشم من برطرف شد.
✳️ فتح خیبر با نیروی الهی
🔻مردان و پهلوانان جنگجوی یهود از قریش و غیر قریش با ساز و برگ کامل همچون کوه در دژهای محکمشان در برابر ما ایستاده بودند. هرکدام از همراهان من که به نبرد رفت نتیجه ای نگرفت تا اینکه همگی می گفتند: ای ابو الحسن برخیز!
پیامبر مأموریت فتح خیبر را به من واگذار کردند. من هر جنگجویی را که از قلعه خارج شد و به نبردم آمد کشتم و هر قهرمانی را زمین گیر کردم. چونان شیری بر آنها یورش بردم تا همگی به قلعه گریختند. در قلعه خیبر را با دست خود از جا کندم و به تنهایی وارد قلعه شدم. هر کس عرض اندام کرد کشته شد و بقیه به اسارت در آمدند. در آن حال، جز خدا کسی یاور من نبود.
🔻به خدا سوگند، آن نیرو و توانی که با آن در قلعه خیبر را از جا کندم و چهل ذراع پشت سر خود انداختم، نیروی بدنی در اثر خوردن غذا نبود. آن نیرو از قدرت ملکوتی و جانی نشأت می گرفت که از نور خدا و رسولش روشن شده بود.
پس از فتح خیبر خدمت رسول خدا رسیدم و ایشان با گرمی از من استقبال کردند و سخنانی فرمودند و گفتند اگر از امتم نمی ترسیدم که همانند مسیحیان درباره عیسی که کفرآمیز و اغراق آمیز سخن گفتند مطالبی درباره فضیلت تو می گفتم که پس از آن بر هر جمعی وارد شوی خاک پای تو و قطرات وضوی تو را برای شفا و تبرک ببرند! .....
1. مسنداحمدحنبل جلد1 صفحه 99
2 . خصایص النسایی صفحه 52
3 . العقدالفرید جلد4 صفحه 312
4 . فرائدالسمطین صفحه 264
📗 منبع: کتاب علی از زبان علی
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت هفدهم: «ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله»
🔻 رسول خدا در بستر بیماری آرمیده بودند همان بیماری که به ارتحال آن حضرت انجامید در آن روزها پیامبر به صورت سری و دور از چشم دیگران هزار باب دانش را به روی من گشودند که از هر باب آن هزار باب دیگر به روی من گشوده می شد. اگر مسلمانان پس از وفات آن حضرت از من پیروی می کردند و رهنمودهای مرا می پذیرفتند، از آسمان و زمین برکات الهی بر آنان نازل میشد و از نعمتهای آسمان و زمین بهره ها می بردند.
🔻 یک روز قبل از اینکه از دنیا بروند سر مبارکشان را به سینه ام گرفته بودم آن حضرت فرمودند علی جان به این آیه قرآن توجه کردهای: «آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مردم هستند». آیا می دانی بهترین مردم چه کسانی هستند؟ عرض کردم خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمودند: «مقصود از این افراد شیعیان و یاران تو هستند وعده من با آنان کنار حوض کوثر است در آن شرایط سخت روز قیامت منادیان الهی تو و شیعیان تو را فرا می خواند و شما با چهره ای نورانی و غرق در سرور و شادی بهره مند از کرامتهای الهی پاسخ میدهید و به بارگاه خداوند حاضر میشوید».
🔻علی جان به این آیه نیز توجه کن:
« آنان که از اهل کتاب و مشرکان کافر شدند در آتش جهنم جاودان خواهند بود آنان بدترین مردم هستند. مقصود از این افراد یهود و بنی امیه و پیروان آنها هستند روز قیامت با بدبختی و در شدت گرسنگی و روسیاهی مبعوث می شوند».
🔻رسول خدا در حالی که سر بر سینه من داشتند جان به جان آفرین تسلیم کردند مسئولیت غسل ایشان با من بود با کمک ملائکه آن حضرت را غسل دادم گویی در و دیوار با من هم ناله و هم نوا بودند. فرشتگان گروه گروه فرود می آمدند گوش من پر بود از صدای آهسته ملائکه که بر آن حضرت نماز می خواندند تا آنگاه که او را به خاک سپردیم.
🔻در میان همه مسلمانان مونسی جز رسول خدا صلی الله علیه وآله نداشتم با رحلت ایشان آنچنان غم و غصه بر سر من فرو ریخت که اگر آن همه بر کوه ها فرود می آمد تحمل از دست می دادند.
بدن مبارکشان را به خاک سپردم و سپس به دستور آن حضرت گردآوری آیات و سوره های قرآن را پی گرفتم همراه با اشک های فراوان و ناله های جانسوز آنچه به من فرمان داده بودند به پایان رساندم و با بردباری و دوراندیشی همه آنها را متحمل شدم.
📚منابع:
۱. الامالی شیخ مفید صفحه ۲۶۷
۲. مناقب آل ابی طالب جلسه ۱ صفحه ۲۷۲
۳. نهج البلاغه خطبه ۱۹۷
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیستم «بهانه تراشی های اصحاب برای جانشینی من»
🔻پس از اینکه من به بیعت با ابوبکر رضایت ندادم او گفت اگر بیعت نکنی تو را به آن مجبور نخواهم کرد. ابوعبیده بن جراح از جا برخاست و گفت ما هرگز قصد انکار فضیلت های تو را نداریم قرابت و سابقه درخشان تو با رسول خدا و دانش سرشار تو در دین و یاری رسانی به مسلمانان جای انکار ندارد اما تو در مقابل ابوبکر که مردی جا افتاده و پر تجربه است فردی جوان هستی و او برای تحمل سنگینی مسئولیت خلافت تواناتر است . به علاوه این که کار تمام شده است و مردم با او بیعت کردهاند. در آینده اگر عمری برای تو باقی باشد خلافت را به تو واگذار می کنند چرا که تو شایسته آنی.
🔻در این جا بود که خطاب به آن جمع گفتم: ای گروه مهاجر و انصار شما را به خدا، خدا را در نظر بگیرید سفارش پیامبرتان را درباره من فراموش نکنید و اهل حق را از حق و جایگاهی که میان مردم دارند باز ندارید خداوند در مسئله خلافت تدبیر کرده و حکم را صادر نموده است و رسول خدا نیز به همه امور آگاهی داشتند... آیا در میان شما کسانی وجود دارند که عالم به کتاب خدا و دین شناس و آگاه به امور رعیت باشند به خدا سوگند جمع این ویژگی ها فقط در میان ما اهل بیت است. ای مردم آیا سزاوار بود که جنازه رسول خدا بر زمین باقی بماند و من بر سر خلافت منازعه میکردم. سعد بن عباده و فروه بن عمر انصاری نیز از کسانی بودند که با بیعت با ابوبکر مخالفت کردند.
✳️ فقط چهار نفر دعوتم را اجابت کردند
🔻جز ۴ نفر دعوتم را برای امر خلافت اجابت نکردند، بعد از خاکسپاری پیکر رسول خدا به همراهی فاطمه دست پسرانم را گرفتم و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره حقم به خدا سوگند دادم و به یاری خویش فرا خواندم ولی جز چهار نفر دعوت مرا پاسخ ندادند آن ۴ نفر سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بودند.
🔻در میان خاندانم نیز پشتیبانی نداشتم تا بتوانم حقم را بگیرم و من بین دو نفر که یکی فاقد توان و جایگاه لازم بود و دیگری تندخو بود مانده بودم یعنی عباس و عقیل که تازه به اسلام روی آورده بودند و باکفر فاصله اندکی داشتند. در چنین اوضاعی مرا به پذیرش بیعت مجبور کردند و من آن روز آیه را تلاوت کردم که هارون به برادرش گفت: «ای پسر مادرم این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.»
📚 منابع:
1. قرآن کریم سوره نساء آیه 80
2 . ارشاد القلوب صفحه 394
3. کتاب سلیم بن قیس جلد2 صفحه 665
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد ...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و سوم
✳️ اگر به تعداد رزمندگان بدر یاور داشتم
🔻در همان روزها در شهر مدینه و بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنرانی کردم و مطالبی را به آنها گوشزد کردم و گفتم سوگند به خدایی که دانه را شکافت و خلق را آفرید اگر به سراغ اهل بیت می آمدید و دانش را از معدن علم کسب میکردید، راه ها در برابرتان آشکار و هموار و نشانه های هدایت در برابرتان پدیدار می شد، نعمت ها فراوان می شد و با خوشی زندگی می کردید.
🔻اما افسوس که شما راه تیره و تاری را انتخاب کردید؛ در نتیجه جهان با همه گستردگی اش بر شما تاریک شد و درهای علم و دانش به روی شما بسته شد. امامان به حق را رها کردیم و آنها نیز شما را رها کردند اندکی صبر کنید به زودی محصول آنچه کاشته اید را درو خواهید کرد و با عواقب جرایمی که مرتکب شده اید رو به رو خواهید شد.
✳️ منم پیشوای شما
🔻به خدا سوگند به خوبی می دانید که منم امام و پیشوای شما، منم آن کسی که باید فرمان او را بپذیرید منم دانشمند و عالم شما که با دانش او میتوان شما را نجات بخشید، منم جانشین پیامبرتان، برگزیده پروردگار شما، زبان قرآن شما و آگاه به مصالح شما.
🔻اندکی صبر کنید به زودی وعده های خدا بر شما فرود خواهد آمد همانند امت های گذشته؛ گرفتاریها شما را درهم خواهد پیچید.
✳️ درباره امامانتان سوال خواهدشد!
🔻 به زودی خداوند از شما درباره امامانتان سوال خواهد کرد و با آن محشور می شوید و در درگاه خداوندی حضور پیدا خواهید کرد.
✳️ به تعداد رزمندگان بدر
🔻به خدا سوگند اگر به شماره یاران طالوت یا به تعداد رزمندگان در جنگ بدر یاور داشتم حتماً شمشیر می کشیدم و با شما مقابله می کردم، به سوی حق بازگردید و در نتیجه شکافها و اختلافات پدید آمده از میانتان رخت بر می بندد، رفاقت و صمیمیت در بین شما حاکم می شود.
خداوندا تو میان ما به حق حکم فرما که بهترین داوری.
📚 منبع:
کافی جلد ۸ صفحه ۳۲
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد....
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و چهارم
✳️ سکوت برای حفظ وحدت
🔻بعد از بیعت مردم با ابوبکر اوضاع بسیار حساس و سرنوشت ساز شده بود و بار مسئولیت من سنگین تر از گذشته می نمود. شاهد بودم، گروهی از دین اسلام بر می تابند و مردم را به نابود کردن دین محمد صلی الله علیه و آله دعوت می کنند؛ در چنین وضعیتی هراسناک شدم اگر من به یاری اسلام نشتابم، در دین رخنه پدید آید و این بنای تازه تاسیس در هم فرو ریزد این مصیبت در نظر من بسیار فاجعه بار تر از آن بود که خلافت را از دست بدهم؛ چراکه خلافت چند روز کوتاه است و از بین میرود پس به این نتیجه رسیدم که با مردم همراه شوم تا باطل از میان برود که بر خلاف میل کافران، عظمت کلام الهی بر همگان آشکار شود.
✳️ نگرانی از تفرقه مسلمانان
🔻به خدا سوگند اگر بیم آن نبود که تفرقه میان مسلمانان پدید آید و بازگشت به کفر در میانشان آغاز شود و دین آسیب ببیند تا می توانستم اوضاع کنونی را دگرگون می ساختم.
... و من در حوادث صبر کردم؛ همانند کسی که در چشم خار و خاشاک فرو رفته باشد!
ما به پاداش الهی امید داشتیم چنین صبری با همه تلخی هایش برای ما بهتر از آن بود که که در میان مسلمانان جدایی افتد و زمینه برای خونریزی فراهم آید.
✳️ اندکی به یاری ام آمدند!
🔻از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گروهی انگشت شمار از بیعت با ابوبکر خودداری کردند به قصد یاری من و نزد من آمدند یاری خود را به من عرضه کردند؛ از جمله آنان ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار، سلمان فارسی، زبیر و براء ابن عازب بودند ....
📚منابع:
۱. الامالی شیخ مفید صفحه ۱۵۵
۲. الارشاد جلد ۱ صفحه ۲۴۵
۳. الجمل صفحه ۲۳۳
۴. شرح نهج البلاغه جلد ۱ صفحه ۳۰۷
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست وششم:
✳️ گفتگوی مستدل با ابوبکر
🔻 ابوبکر ناراحتی ام را از چهره ام می خواند و هر چه تلاش میکرد با خوشرویی مرا به سوی خود جلب کند، موفق نمی شد، تا اینکه یک روز مرا در خلوتی پیدا کرد و از آنچه اتفاق افتاده بود عذرخواهی کرد و از دلایلش برای پذیرش خلافت سخن گفت. او به من گفت: ای ابوالحسن! به خدا سوگند که این جریان از روی تبانی و اقدام و حرصِ من صورت نگرفت و هیچ اعتمادی به خود نداشتم که بتوانم از پس این امر بر بیایم، من از هرگونه قدرت مالی و خویشان و خاندان زیاد دستم خالی بود، لذا نمی توانستم از آن طریق اساس نقشه خود را استوار سازم، پس برای چه از من ناراحت شده ای؟ و با ناراحتی و بغض و عداوت به من می نگری؟
✳️ چرا خلافت را پذیرفتی؟!
🔻 من از او پرسیدم اگر به زمامداری حریص نبودی، پس چرا آن را پذیرفتی؟ ابوبکر در پاسخم گفت: به دلیل حدیثی بود که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم:
"خداوند امتم را بر گمراهی و خطا هم رای نمیکند"
و چون اجتماع امت را دیدم از همان فرمایش پیروی کردم، به همین دلیل تن به این تکلیف سپردم اگر میدانستم حتی یک نفر هم از موافقت با خلافت من سر باز خواهد زد، خودداری میکردم.
✳️ آیا من یکی از افراد این امت نبودم؟!
🔻 به او گفتم درباره حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردی؛ آیا من نیز یکی از افراد این امت هستم یا نه؟
🔻 ابوبکر گفت: آری. گفتم هچنین آیا آن گروهی که از بیعت با تو خودداری کردهاند؛ مانند: سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، سعد بن عباده و انصارِ همراهِ وی از امت به شمار می آیند یا نه؟
ابوبکر: آری، همه از امت بودند. از او پرسیدم پس با اینکه این افراد حاضر نشدند با تو بیعت کنند، چگونه به حدیث رسول خدا استدلال می کنی؟ ابوبکر گفت: پس از تحقق بیعت بر من متوجه مخالفت این افراد با خلافت شدم و ترسیدم اگر کنار بکشم اوضاع مسلمانان به هم بخورد و حتی غالب مردم از دین خارج شوند. پذیرش این کار برایم بهتر از آن بود که امت مسلمان به کفر سابق خودشان برگردند، علاوه بر این، فکر میکردم شما نیز در این باره با من موافق باشید.
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و هفتم:
✳️ ویژگیها و شروط لازم فرد شایسته حکومت؟
🔻.... به ابوبکر گفتم بسیار خوب ولی به این پرسش من پاسخ بده که یک فرد با داشتن چه ویژگی هایی می تواند شایسته امر خلافت شود؟
🔻ابوبکر گفت: شروط لازم عبارتند از: خیرخواهی امت، وفای به عهد، صراحت لهجه، استقامت و حسن سیرت، عدالت، آگاهی از کتاب و سنت، داشتن حکمت و معرفت، زهد و تقوا، یاری مظلومان و طرفداری از ستمدیدگان دور و نزدیک. به اینجا که رسید ساکت شد.
🔻 پرسیدم: و همچنین پیشگامی در اسلام و نزدیکی به رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ ابوبکر گفت: آری، سابقه و رابطه نیز مطرح است.
🔻پرسیدم؛ ای ابوبکر تو را به خدا سوگند میدهم، آیا در وجود خود این خصوصیات را می بینی یا در من؟
ابوبکر گفت: البته در شما می بینم ابوالحسن!!
او را به خدا سوگند دادم و ماجراهای اولین ایمان آورنده به رسول خدا و فداکاری ام در شب هجرت رسول خدا از مکه به مدینه را برای او یادآوری کردم و پرسیدم: آیا آن شخص من بودم یا تو؟ [ابوبکر گفت :شما]
✳️ یادآوری غدیر و ...
🔻 در ادامه ماجرای غدیر را برای او یادآوری کردم و او را به خدا سوگند دادم که آیا مطابق حدیث رسول خدا در روز غدیر، من مولای تو و تمام مسلمانانم یا تو؟ در پاسخ گفت: شما.
🔻و همچنین آیات نازل شده درباره انفاق انگشتر در کنار ولایت پروردگار و مباهله رسول خدا در برابر مسیحیان با خانواده و فرزندان من را به او یادآور شدم و همچنین آیه تطهیر درباره من و خانواده ام یادآور شدم و از او پرسیدم: آیا این آیات درباره تو و خانواده تو نازل شده است یا من؟ [ ابوبکر گفت: برای شما و خانواده شما.]
🔻همچنین او را به خدا سوگند دادم که آیا رسول خدا در لوای کسا برای تو و خانواده و فرزندان تو دعا کرد یا برای من و خانواده و فرزندان من که:« اینان اهل بیت من هستند آنان را به سوی خود رهنمون ساز و نه به سوی آتش»؟
باز گفت: برای شما و اهل بیت و فرزندان شما دعا کرد.
✳️ و آیات دیگر...
🔻و نیز نزول ندای *لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی* از آسمان را برای او یادآوری کردم.
در ادامه فداکاری ها و دلاوری های خود در جنگ خندق و کشتن عمر بن عبدود را برای او یادآوری کردم.
و....
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد....
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست و هشتم:
✳️ اعتماد پیامبر صلى الله علیه و آله به من
🔻.... گفتم: ای ابوبکر! آیا اعتماد رسول خدا به من را برای ابلاغ پیام به جنیان به یاد داری؟ او گفت: بله، شما این ماموریت را بر عهده داشتی. همچنین انتخاب رسول خدا برای همسری دخترش فاطمه را به همسری من و نه ابوبکر را از او پرسیدم. و نیز گفتم: آیا من پدر حسن و حسین، دونواده و دو گل خوشبوی رسول خدا وسیدجوانان بهشتیان هستم یا تو؟
و ماجراهای بسیار و دیگر برتری هایم را برای او یادآوری کردم که همگی از اعتماد رسول خدا به من و مژده به من حکایت می کرد.
🔻 از ماجرای مرغ بریان شده بهشتی که با دعای پیامبر نصیب من شد تا مژده رسول خدا به جنگ من با ناکثین و قاسطین و مارقین…
به ابوبکر گفتم آیا این کلام رسول خدا که فرمود: «تو صاحب پرچم من در دنیا و آخرتی»، در حق من بود یا درباره تو؟
و این چنین بود که من سوابق خودم را می شمردم و او به یکایک آنها اعتراف می کرد. در پایان به او گفتم: این امتیازها که برشمردم و دیگر امتیازهایی که بدان اشاره نکردم و هر یک دلیلی بر شایستگی من برای خلافت رسول خداست.
✳️ پس دلیلش چیست؟
🔻پس دلیلش چیست که به خدا و رسول خدا و دین الهی توجهی نکردی و با آن که شروط حاکمیت بر عهده دین خدا را نداشتی، زمامداری شان را بر عهده گرفتی؟ ابوبکر با گریه گفت: راست گفتی ابوالحسن. به من مهلت بده تا امشب درباره حرف های تو تامل کنم. به او گفتم: هرچه می خواهی فکر کن ای ابوبکر.
✳️ ماجرای غمبار فدک
🔻از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده بود، فدکی در دست ما بود که کسانی بر آن بخل ورزیده و کسانی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند؛ اما بهترین داور خداست.
به راستی علی را با فدک و غیر فدک چه کار !؟ آن هم وقتی جایگاه فردای آدمی قبری است، که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و خبرهایش به دست فراموشی سپرده می شود….
🔻وقتی ابوبکر فدک را از فاطمه سلام الله علیها گرفت و نماینده حضرت را از سرزمین فدک اخراج کرد، در مسجد به سراغش رفتم و به او گفتم: ای ابوبکر! چرا فاطمه را از آنچه رسول خدا برایش قرار داده بود محروم کردی و وکیلش را اخراج کردی؟ ابوبکر گفت: فدک از اموال مسلمانان است. اگر فاطمه شاهدان عادلی داشته باشد که شهادت دهند فدک از آن اوست، آن سرزمین را به وی می دهیم…
📚 منابع:
1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115
2 . الخصال صفحه 548
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
هدایت شده از نهج البلاغه خوانی و شرح حکمتها
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍️ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت بیست ونهم:
✳️ آیه تطهیر
🔻از ابوبکر سوال کردم: قضاوت قرآن را قبول داری؟
ابوبکر گفت: آری، قبول دارم.
از او پرسیدم آیا این آیه در شأن ما نازل شده است یا در شأن غیر ما؟ «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»
ابوبکر گفت: این آیه درباره شما نازل شده است.
با این اعتراف از او پرسیدم: اگر دو شاهد از مسلمانان شهادت دهند که فاطمه مرتکب فحشا شده است، چگونه قضاوت خواهی کرد؟
🔻ابوبکر گفت: همان گونه که بر سایر زنان مسلمان اقامه حد می کنم، بر او نیز حد جاری می کنم.
به او گفتم: در این صورت تو نزد خداوند از کافرانی.
ابو بکر گفت: چرا؟
گفتم: برای اینکه تو شهادت خدا را رد کرده و شهادت غیر خدا را پذیرفته ای!
… خداوند متعال به طهارت فاطمه شهادت داده و وقتی تو شهادت غیرش را بپذیری، نزد حق تعالی کافری.
این سخنان موجب گریه حاضران شد؛ اما به جای اینکه از حق طرف داری کنند از مسجد خارج و متفرق شدند.
✳️ فاطمه بهترین بنده خدا در آستانه عروج
🔻زمان چندانی از رحلت رسول خدا سپری نشده بود که دخترش فاطمه در پی اندوه های فراوان و عهدشکنی هایی که از اصحاب پیامبر دیده بود، به بستر بیماری افتاد و آماده ملاقات با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می شد. فاطمه در آخرین ساعات عمرش مرا صدا زد و فرمود: می خواهم آنچه در دل دارم به عنوان وصیت با تو در میان بگذارم. ...خانه را خلوت کردم ، کنار سر او نشستم.
🔻فاطمه به من فرمود: ای پسر عمو! در مدتی که باهم زندگی کردهایم از من دروغ و خیانتی ندیدهاید و کاری برخلاف خواسته ات از من مشاهده نکردهاید؟
گفتم به خدا پناه می برم. تو با معرفت ترین فرد به خدا هستی. تو بهترین و برترین بنده خدایی، تو آن چنان پروایی از خدا داشتهای که من فردای قیامت نمی توانم ادعا کنم که کوچکترین کاری برخلاف نظر من انجام داده ای.
🔻 اندوه وغصه جدایی و از دست دادن تو برایم بسیار سخت است. افسوس که این جدایی چاره ناپذیر شده است. به خدا سوگند که با فراق تو، مصیبت رحلت رسول خدا را دوباره در خاطرم زنده کرده و جدایی از تو مصیبتی بزرگ است «انا لله و انا الیه راجعون»…
🔻 بعد از این سخنان هردو گریستیم و من سر او را به سینه چسباندم و گفتم تمام سفارش های تو را با جان و دل انجام خواهم داد و من را وفادار خواهی دید.
✳️ لحظه ارتحال فاطمه و وصایای او
🔻فاطمه از من تعهد الهی گرفت که هرگاه چشم از جهان فرو بست، وفاتش را به هیچکس اطلاع ندهم مگر به این افراد: ام سلمه همسر رسول خدا، ام ایمن و از مردان دو فرزندش حسن و حسین، عبدالله بن عباس، سلمان فارسی، عمار بن یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه.
و همچنین تو اجازه داری که پس از وفاتم با کمک زنان، بدنم را غسل دهی و تاکید می کنم که شب هنگام مرا به خاک بسپارید و کسی را از محل قبرم آگاه نکنید.
🔻وقتی شب عروج روح فاطمه فرارسید، شنیدم که فاطمه ناگاه فرمود: علیکم السلام و به من گفت ای پسر عمو، جبرئیل نزد من است و به من سلام میدهد و میگوید: ای محبوب حبیب خدا و میوه دل رسول الله ،خدا به تو سلام می رساند. بشارت بر تو باد که امروز در بهشت برین و در درجات رفیعی به پدر خویش ملحق خواهی شد. و می شنیدم که فاطمه میگوید و علیکم سلام و به من توضیح داد پسر عمو این نیز میکائیل است که همانند برادرش جبرئیل سلام و بشارت میدهد.
سومینبار نیز فاطمه گفت: و علیکم سلام اما این بار دیدم که فاطمه چشمان خود را به طور کامل باز کرد و فرمود ای پسر عمو به خدا سوگند این عزرائیل است که پر و بال خود را در مشرق و مغرب همان گونه که رسول خدا اوصاف او را شرح داده بودند گسترده است.
در این حال شنیدم فاطمه میگویند و علیکم السلام بر برگیرنده ارواح ، آمادهام.... اما با ملاطفت رفتار کن آخرین جمله ای که از فاطمه شنیدم این بود، یا رب، به سوی تو می آیم و نه به سوی آتش.
فاطمه با گفتن این کلمات چشمانش را بست گویی هرگز زنده نبوده است.
📚 منابع:
1. الاحتجاج، جلد یک، صفحه 115
2 . الخصال صفحه 548
📗 کتاب علی از زبان علی
↩️ادامه دارد...