eitaa logo
جهاد فرزندآوری
567 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
366 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
4.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🔺🔺🔺 🚀 اگه پسرسالمی اومدخواستگاری دخترت ؛ دامادو رد کردی، منتظرقهرخداباش 🔺🔺🔺 به کانال پیوند فرشته هابپیوندید 👇 🆔 @peyvand_damad
هدایت شده از دانشگاه حجاب 🇮🇷
🔔 💞 یه نوع مبارزه با راحت طلبی هست. 💞ممکنه به ظاهر کسی که نکنه یه سری شادی هایی داشته باشه، 💞اما این شادی ها سطحی هست و بعدا شدیدا پشیمان میشه.😓 💍❤️💍❤️ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از محمد جوانی
1.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️تصاویر تلخ و دردناک از آخرین دارایی سالمندان در آسایشگاه؛ بعداز فوتشان ✍این غربت، سرنوشت ۲۰سال بعد بسیاری از کسانی خواهد بود که امروز با هر بهانه‌ای، ازدواج یا فرزندآوری نمی‌کنند و یا در تربیت فرزند باوفا اهتمام ندارند... داشتن فرزندان کثیر و صالح، بهترین سرمایه‌‌گذاری است برای آینده شما؛ زمانیکه در آن داشتن خانه و ماشین و رفاهیات، دیگر ثروت محسوب نمی‌شود! @CWarfare @CWarfare @CWarfare
🚨 هزاران نفر منتظرند فضای اعزام به لبنان باز شود تا بتوانند جهاد کنند، خیلی هم خوبه، اما غافل از اینکه سالهاست رهبری دستور جهاد تبیین و دستور جهاد در حل مسأله جمعیت را صادر کرده‌اند و ما همه خوابیم😓 🛑 👈 حضرت آقا: هیچ خطری برای ما بالاتر از پیری جمعیت ایران نیست!!!⚠️ 💟 @sadegh_majidi68
هدایت شده از همسرداری حرفه‌ای
🔴 💠 گاهی در زندگیِ زن و شوهری حال نداریم. و انگیزه‌ای برای تحرّک و تلاش وجود ندارد. 💠 یکی‌از مهارتهایی که می‌تواند فضای بی‌روح خانه را دهد شنیدن یا دیدن چیزی است که نقش آن ایجاد و زدن است. 💠 لذا گاهی در فضای خانه، پخش صدای زیبا و ملایم ، مناجات، روضه‌ای یا کلیپی زیبا از و یا سخنان کوتاه ، جرّقه‌ای می‌شود تا فضای سرد خانه را گرم و با انگیزه کند. 💠 اتصال همسران به عامل ازدیاد و گرمابخش زندگی خواهد شد. 🆔 @khanevadeh_313
عبرت بگیریم ❌❌❌هشدار!!! 🔴 تا دیر نشده فکری به حال مجردین قطعی کنید ..... این متن میتونه تجربه فوق العاده ارزشمندی باشه برای 💠چند روزی‌ست که پا به ۵۰ سالگی گذاشته‌ام... و هنوز مجردم؛ چیزی که هرگز فکرش را هم نمی‌کردم. نه اینکه زشت باشم یا موقعیت اجتماعی نداشته باشم، نه... فقط در جوانی، در انتخاب همسر دچار وسواس شدم. 🍃🍃در فامیل مرا دختری می‌دانستند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار داشتم، حتی از بین فامیل، ولی ردشان کردم؛ و هنوز هم که هنوزه، بزرگ‌ترهای فامیل سرزنشم می‌کنند. ❤️اولین خواستگارم در ۱۹ سالگی، پسرعمویم بود؛ کارمند یک داروخانه، با درآمدی معمولی. خودش و خانواده‌اش به من علاقه داشتند، اما به‌نظرم بچه بود؛ فقط ۵ ماه از من بزرگ‌تر، ولی احساس می‌کردم نمی‌تواند تکیه‌گاهم باشد. همین شد که او را رد کردم... و بعدش، رابطه‌ام با خانواده عمویم هم سرد شد. 💠در همان سال، ۶-۷ خواستگار دیگر هم داشتم. ولی من با ذهنی پر از ایده‌آل‌گرایی، همه را رد می‌کردم. می‌گفتم: نباید اشتباه خواهرم را تکرار کنم؛ او در ۱۷ سالگی ازدواج کرد، و در کمتر از ۶ سال، صاحب ۴ فرزند شد. از زندگی‌اش لذتی نبرد. من تصمیم گرفته بودم درس بخوانم، پیشرفت کنم و فقط در صورت پیدا شدنِ یک مورد واقعاً خوب، ازدواج کنم. 💠کم‌کم معلم شدم و کارم برایم از هر چیزی مهم‌تر شد. در ۲۵ سالگی فکر می‌کردم در اوج جوانی هستم. خواستگار داشتم، اما سطح سواد و موقعیت اجتماعی آن‌ها به نظرم پایین‌تر از خودم بود؛ ردشان می‌کردم. 💠تا قبل از ۳۰ سالگی، تقریباً هر دو ماه یک‌بار خواستگاری به خانه‌مان می‌آمد. اما از یک‌جایی به بعد، خجالت کشیدم. به مادرم گفتم: «تا وقتی کسی به دلم ننشسته و شناخت کافی از او ندارم، نگذار بیاید. مگر خانه‌مان نمایشگاه است که هر کسی بیاید و برود؟» ❌❌از آن به بعد، حضور خواستگار در خانه‌مان کمرنگ شد. سنم بالا رفت و من حاضر نبودم ریسک کنم. باور داشتم بعد از ۳۰ سالگی، دیگر نباید سختی بکشم؛ زندگی باید راحت و در شأنم باشد. ‼️‼️‼️بزرگ‌ترها هم می‌گفتند: «هر چه بیشتر صبر کنی، خواستگاران بهتری می‌آیند.» اما حقیقت این بود که خواستگارانی که خانه و ماشین نداشتند، دیگر برایم گزینه نبودند. تحمل زندگی در خانه اجاره‌ای یا سوار اتوبوس شدن را نداشتم. ❌❌اما واقعیت تلخ این بود که خواستگارها دیگر اکثراً مجرد نبودند. یا همسرشان را از دست داده بودند یا طلاق گرفته بودند. من هم حاضر نبودم با مردی که قبلاً زندگی مشترک داشته، ازدواج کنم. در ذهنم هنوز دنبال شاهزاده‌ای با اسب سفید می‌گشتم... اما زمان گذشته بود. 🍃🍃تا اینکه ۴۰ ساله شدم. خواستگارها خیلی کم شدند؛ هر شش ماه، یکی می‌آمد. ولی تقریباً همه بچه‌دار بودند. ❌فشار خانواده بیشتر می‌شد و من ناامیدتر. آخرین خواستگارم، پیرمرد ۶۵ ساله‌ای بود که داماد، عروس و نوه داشت! تا دو شبانه‌روز گریه کردم... تازه فهمیدم چقدر فرصت‌های خوبی را از دست داده‌ام. چرا همکار خوبم را فقط به‌خاطر چند سال تفاوت سنی رد کردم؟ ✅در ۴۵ سالگی تصمیم گرفتم منطقی‌تر باشم. حاضر بودم با مردی ازدواج کنم که همسرش را از دست داده، اما بدون فرزند باشد. ولی انگار چنین موردی اصلاً وجود نداشت. اگر هم بود، چهره‌اش برایم دلنشین نبود. ❌و حالا، در ۵۰ سالگی... نه حس همسر شدن برایم مانده، نه امیدی برای مادر شدن. خواهرم با نوه‌هایش بازی می‌کند و من هنوز اندر خم یک کوچه‌ام... منتظر خواستگاری که شاید هیچ‌وقت نیاید. و حسرت روزهایی را می‌خورم که هیچ‌وقت تکرار نمی‌شوند... ┄┄┅┅🌱✿❀♥️❀✿🌱┅┅┄