eitaa logo
جهاد کبیر
98 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
3.6هزار ویدیو
30 فایل
اقتدار و جهاد کبیر تنها راه پیشرفت و مقابله با نفوذ است. مقام معظم رهبری مدیر کانال: سید علیرضا شریعت زاده +989352152503
مشاهده در ایتا
دانلود
➖➖➖➖➖ •﷽• ✍آیت الله بهجت (ره): هرقدر که نمازهایت منظم و اول وقت باشد، امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد. مگر نمی دانی که رستگاری و سعادت با نماز قرین شده است. 📝محتوای مرتبط با مسجد را به آیدی ذیل ارسال کنید @Masjede_tarazz ✅به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی https://eitaa.com/joinchat/1486356499C16e44b4639
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠هر چه دارم از نماز اول وقت و امام حسین (ع) دارم! 🎥 صحبت های این نوجوان ۱۳ را از دست ندید. ❗️ساده نگذریم... 🕌 به سوی مسجد طراز انقلاب اسلامی https://eitaa.com/joinchat/1486356499C16e44b4639
آیت الله بروجردی رضوان الله علیه ▫️بهترین ذکر عملی برای مومن ، و است. Join ➲ «( @nafeleshab
19.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️با صدای ماندگار مرحوم کافی 🔶️اهمیت ویژه 🌙کانال معرفتی 👇 [به جمع نمازشبی ها ملحق شوید] https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
✍ آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار *می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.* کاروان دار گفت: بی‌بی❗دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت : نه❗ *می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم.* کاروان‌دار گفت: نه مادر . الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. او گفت: *اگر پیاده شوید ، شما را می‌گذارم و می‌روم.* مادرم گفت : بگذار و برو. 👈من و مادرم پیاده شدیم .کاروان حرکت کرد . وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد❓ من هستم ومادرم ؛ دیگر کاروانی نیست ؛ شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند؛ ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت ، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد ؛ *رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند؛* لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد؛ در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلّل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: *بی‌بی کجا می‌روی❓* 🍁مادرم گفت : *گناباد.* او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. *🌼مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده.* به سورچی گفت: *من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم.* سورچی گفت: خانم❗ فرماندار گناباد است. بیا بالا ؛ ماندن شما اینجا خطر دارد؛ کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: *من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم❗* در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت؛ آقای *فرماندار رفت کنار سورچی نشست.* گفت: مادر بیا بالا ؛ اینجا دیگر کسی ننشسته است . مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم ورفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. 👌 اگر انسان بنده‌ ی خدا شد ، بيمه مى‌شود و خداوند امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶