eitaa logo
جهاد علمی 🇵🇸🇮🇷
7.3هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
957 ویدیو
139 فایل
﷽ کانال مجموعه ی آموزشی تربیتی جهاد علمی «العلم سلطان» نمی گذاریم عَلَم عِلم بر زمین بماند🥇 •تبلیغ و تبادل @tab_jahadelmi313 •سوالات و پیشنهادات @Jahad_Ayande •کانال کنکوری هامون @ayande_sazan_mostafayi •آیدی اینستاگرام Jahadelmi313
مشاهده در ایتا
دانلود
این قسمت: دانشجوی تراز👩‍🎓 عرض خیابون رو طی میکرد و صحنه‌‌های صبح توی ذهنش بالا پایین میپریدن. هر وقت یادش میفتاد از خودش خجالت می‌کشید. نفسش رو بلند بیرون داد. موبایلش انقدر زنگ خورد که برای آرامش اعصابش جواب داد: _بله؟ _ پاشو بیا خوابگاه!!! _فعلاً نمیتونم... _عکس می‌گیرم از شلختگی‌ت می‌فرستم برای مامانت ها! میدونم چقدر حساسه و... _بمیری تو... 😂 📍@JahadElmi313
پاهاش رو می‌کشید و پله ها رو بالا می‌رفت. در اتاق رو باز کرد. _تولدت مبارک!!! با صدای جیغ و دیدن قیافه های کج و کوله‌ی دوستاش مبهوت موند و تا به خودش بیاد صورتش پر از برف شادی شد. سعی کرد لبخند بزنه. _ممنون بچه ها . هر چند مثل آدم تولد نگرفتین ولی غافلگیر شدم. نشست لب تخت. فاطمه نشست کنارش. _چرا دمغی انقدر؟!🧐 قطره‌‌ی اشک افتاد روی گونه‌‌ش. _ من میخواستم جهاد تبیین کنم ولی خیلی بد شد... سپیده تقریباً جیغ زد: _دعوا کردی؟! سرش رو تکون داد. _آخه خیلی بد حرف زدن... بالش توی صورتش پرت شد. مینو بود که می‌خندید و از تخت بالا می‌رفت. _با اون فن بیانت منم بودم ناسزا میگفتم. بلند شد و خواست اونم ناسزا بگه که فاطمه گوشه لباسش رو کشید و نشوندش. 📍@JahadElmi313
_مریم! تو باید اول خیلی چیز ها یاد بگیری که وارد بحث بشی. هم خودت رو بشناسی هم اوضاع سیاسی و تاریخی دنیا رو. هم مطالعه معرفتی داشته باشی... سپیده کیک تولد رو گذاشت جلوی مریم. _من چقدر گفتم بیا طرح ولایت شرکت کن گفتی حسش نیست ...تحویل بگیر حاجی. مینو روی تخت با چیزی ور می‌رفت و سعی می‌کرد چسب نواری رو با دندونش نصف کنه. _تازه بسیج هم باید فعال تر کنیم. اگه یه شبکه پرگودرت بشیم، پرگودرت میشیم!😎 کلافه سرش رو توی دست گرفت. _اندیشمندان محترم مگه تولدم نیست؟! مینو چیزی رو از اون بالا پرت کرد. _اینم کادوت.باز شود دیده شود باید پسندیده شود! چسب کاغذ کادو رو جدا کرد. _وای! اینقدر برام کتاب گرفتین میتونم کتابخونه بزنم!📚 سپیده کارد رو دستش داد که کیک رو بِبُره. _خب داداچ اگه کتاب نخونی توی کلاس ضایع میشی دیگه! فاطمه با دلهره ساعت رو نگاه کرد. _ زود کیک بخوریم بریم درس بخونیم دیر شده. بین کف و سوتشون کیک رو برید و همزمان گفت:«من که تولدمه حسش نیست». 😁 📍@JahadElmi313