•💛•
که خدا تو را به حال خودت رها
نکرده و از تو دلخور نیست !
•سورهضحی۳
🔗⃟♥️|#آماجعشق
『 @jahadesolimanie 』
"🎗"
خوبه بعضی وقتها
این جمله از ذهنمون بگذره
به قول شهیدِ عزیز جمهور:
«شما در محضر خدا هستید!»
🔗⃟♥️|#خودمونیم
『 @jahadesolimanie 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشغالگران اسرائیل بیمارستان Al-Ahli Baptist را بمباران کردند و بخش اورژانس و محل پذیرش را ویران کردند و بیماران مجروح را پس از تخلیه در خیابان ها دراز کشیدند. تهدیدهای بیشتری در مورد بیمارستان صادر شده است. این بیمارستان آخرین بیمارستانی بود که در شهر غزه فعال ماند.
دوباره بخونین آخرین بیمارستانی بود که در غزه فعال ماند!!!
دوباره هر جنایتی را بدون تردید تکرار می کنند. چرا؟ زیرا کشوری برای جلوگیری از این امر اقدام واقعی انجام نمی دهد. آنها حتی برای جنایات خود حمایت می شوند. خیلی ها تحمل یک تحریم ساده هم ندارند؟! بعضی ها از به اشتراک گذاشتن آنچه در حال رخ دادن است تردید دارند! بعضی از مردم فقط به دور نگاه می کنند تا در زندگی شادشان دچار وقفه نشوند.وای بر شما! مطمئن باشین که پشیمان خواهید شد،
اما هرگز نمی توانید زمان را به عقب برگردانید.
اکنون اقدام کنید
مردم غزه به کمک ما نیاز دارند ...
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
درمیان خانه گم کردیم صاحب خانه را
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِه!
‹ ↵ #سلامباباجان🌤 ›
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میرویـد از پیش چشـم
اما ز خاطـر هیچ وقت :)💔
ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪
#کلیپ #شهیدجھادمغنیھ ִֶָ
(🕌💚)
.
.
بی حرم بودن او
حکمتش این بوده و هست ...
حسن از قبل نشان داده
به ما مادری است ...
#السلامعلیڪیاحسنبنعلی🖐🏿
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙شهید سیدمرتضی آوینی
⚜ ای وجدانهای نیمخفته چشم بیداری بگشایید......
#غزه
#فلسطین
🌱『 @jahadesolimanie 』
#من_میترا_نیستم
#قسمت_پنجاه_و_شش
آن روز آقای حسینی قول داد که از طریق سپاه و بسیج دنبال زینب بگردد. در سالهای اول جنگ بنزین کوپنی بود و خیلی سخت گیر می آمد.
امام جمعه به آقای روستا کوپن بنزین داد تا ما بتوانیم به راحتی به جاهای مختلف سر بزنیم و دنبال دخترم بگردیم.
قبل از هر کاری به خانه برگشتم میدانستم که مادرم و شهرام و شهلا منتظر و نگران هستند آنها هم مثل من از شنیدن خبرهای جدید نگران تر از قبل شدند.
مادر پدرم ذکر یا حسین یا زینب یا علی از دهانش نمیافتاد نظر مشکل گشا کرد هرچه اصرار می کرد که کبری یه استکان چای بخور یه تیکه نون دهنت بزار رنگت مثل گچ سفید شده. قبول نمی کردم.
حس میکردم طنابی دور گردنم به سختی پیچیده شده است حتی صدا و ناله هم به زور خارج میشد.
شهرام هم سوار ماشین آقای روستا شد و برای جستجو با ما آمد. نمی دانستم به کجا باید سر بزنم روز دوم عید بود و همه جا تعطیل.
به بیمارستانها و درمانگاهها و دوباره به پزشکی قانونی و پایگاه بسیج سر زدیم.
وقتی هوا روشن بود کمتر می ترسیدم انگار حضور خورشید در آسمان دلگرمم می کرد اما به محض این که هوا تاریک می شد افکار ترسناک از همه طرف به من هجوم میآورد.
شب دوم از راه رسید و خانواده من همچنان در سکوت و انتظار و ترس دست و پا می زدند تازه فهمیدم که درد گم کردن عزیز چقدر سخت است.
گمشده من معلوم نبود که کجاست. نمیتوانستم بنشینم یا بخوابم به هر طرف نگاه میکردم سایه زینب را میدیدم.
همیشه جانماز و چادر نمازش داخل اتاق رو به قبله پهن بود در اتاقی که فرش نداشت و سردترین اتاق خانه ما بود و هیچکس در آن اتاق نمیخوابید و از آنجا استفاده نمی کرد.
آنجا بهترین مکان برای نمازهای طولانی زینب بود روی سجاده زینب افتادم از همان خدایی که زینب عاشقش بود با التماس و گریه خواستم که زینب را تنها نگذارد.
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
امام زمان 008.mp3
1.98M
✍️ همش می گن؛
شما تشنه نيستين!
شما طلب ندارين!
شما نمی خواينش!
که امام تون،هزار ساله در غیبته!
اصلا این طلب وتشنگی چيه؟
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」