eitaa logo
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
32 فایل
﷽ ما فرزندان کسانی هستیم‌کہ در راه دفاع از مرز های وطن ، چیزی جز زیبایی ندیدند .. ارتباط با مدیر : @Mohadeseh_5504 شروط: https://eitaa.com/joinchat/2793603827C44a4ff28f3 کپی ؟ حلاله رفیق🌱 . کپی از اسم کانال: لا❌
مشاهده در ایتا
دانلود
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
میگفت.. ازخدا‌ یڪ‌ چیز‌ خواستم.!  خواستم‌ ڪه‌ خدایا‌ اگر‌ بخواهم‌ به‌ انقلاب‌اسلامۍ خدمت‌ ڪنم.. باید خودم‌ را وقف‌ انقلاب‌ ڪنم.. از خدا خواستم‌ اینقدر‌ به‌ من‌ مشغله‌ بدهد که‌ حتۍ فڪر‌ گناه‌ هم‌ نڪنم:)..!
شایدآقا فقط‌منتظرتوست!
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی‌گرداند انسان اگر میخواهد به جایی برسد با نماز شب می‌رسد
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
💔(:
یکے از دلایلے که‌ شهید‌ نمی‌شیم‌ اینه: تو هر کاری‌ واڪنش‌‌‌ همه‌ رو‌ در نظر‌ میگیریم‌ اِلا‌ واڪنش‌ خدا.. :)💔
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-ای‌دل‌غمگین‌مباش‌ که‌مولایمان‌علیست🤍.
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
برعکس تولد سہ‌ فرزند دیگرم کہ همہ با سروصدا تبریک می‎گفتند بعد از دیدنِ زینب همہ گوشھ چشمشان‌ تر می‎شود.. بغلش می‌کنم و آرام وصیت‎نامھ محمد را کہ دیگر حفظ شده‎ام در گوشش زمزمه می‌کنم: از طرف من رویِ فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی‌ها آسایشی بہ همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد زینب آرام می‎خوابد و من به عکس محمد رویِ دیوار نگاه می‌کنم :)💔 همسر
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
🙃🌿 از وقتۍ ڪاظم رفته بود لبنان خبر؎ از او نداشتم در فراق او افسردگۍ گرفته بودم و نحیف و لاغر شده بودم مادرشوهرم به بهانه پیدا ڪردن ڪاظم مرا آورد اهواز ڪه از این حال و هوا بیرون بیایم وقتۍ اتفاقی در خیابان پیدایش ڪردم زبانم بند آمده بود و پایم بۍحس شده بود و دیگر توان راه رفتن نداشتم خانه ڪه آمدیم و رنگ و رویم را دید خیلۍ ناراحت شد محڪم مۍزد رو؎ پایش و سرش را تڪان مۍداد وا؎ اڪرم! نگو مریض شدم ڪه دیوانه‌ام مۍڪنۍ،مرا شرمنده مۍڪنۍ من ڪیم ڪه به خاطر من ظالم خودت را به سختۍ مۍانداز؎؟! تبخالۍ گوشه لبش بود وقتۍ پرسیدم: حالا بگو لبت چه شده؟ اشڪش جــار؎ شد اشڪ‌هایم را با گوشه انگشتش پاڪ ڪرد و سرش را انداخت پایین و گفت: در این مدت این همه سختۍ ڪشید؎ و قیافه‌ات شبیه بیماران روانۍ شده،آن وقت تو نگران تبخال رو؎ لب منۍ! حال و هـوایی داشت آن روز :)💔 همسر