eitaa logo
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
31 فایل
﷽ ما فرزندان کسانی هستیم‌کہ در راه دفاع از مرز های وطن ، چیزی جز زیبایی ندیدند .. ارتباط با مدیر : @Mohadeseh_5504 شروط: https://eitaa.com/joinchat/2793603827C44a4ff28f3 کپی ؟ حلاله رفیق🌱 . کپی از اسم کانال: لا❌
مشاهده در ایتا
دانلود
بابت توفیق نماز خواندن هم خدا را هزاران بار حتی بیشتر شکرگزار باشید..! باور کنید خیلی‌ها دست و پا میزنند برای نماز خواندن اما سعادت ندارند..
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
🕊معبرهای ما با معبرهای شما فرق میکند... ما آنچنان گرفتار سیم خاردارهای نفسمان هستیم ک هیچ تخریبچی قادر به بازگشاییشان نیست... ... میشود تخریبچی نفسمان شوید؟!! 🌷
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
به همسرم می گفتم فعلا بچه نیاوریم، چون پول نداریم، شغل نداری، مستاجریم، ماشین نداریم و سخت می شود. می گفت خدا که دندان می دهد، نانش هم می دهد. می گفت خدا بزرگ است. همانطور هم شد... دو هفته بعد از تولد فرزندمان، عباس توی شرکت مشغول به کار شد.. ❤️❤️
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
یک روز داخل لشکر بودم که چشمم به محسن افتاد. لباس پاسداری به تن داشت ودرجه هم زده بود اما این محسن باآن محسنی که من میشناختم خیلی فرق میکرد. موهایش رایک ورزده بودوریش گذاشته بود. رفتم سلام کردم. همدیگر رابغل کردیم. به اوگفتم:((خیلی عوض شدی!)) گفت:((آدم باید آدم باشه.)) وقتی میخاستیم ازهم جداشویم.، زدم روی شانه اش وگفتم:((زودتر این ستاره هارو زیادکن وسرهنگ شو.)) گفت:((این ستاره هابه درد نمیخوره،میاد ومی ره   آدم باید ستاره هاش روبرای خدازیاد کنه.)) 🦋🦋🦋🦋🦋
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
◖🧕🏻🌿◗ -میگفت‌‌.. خواهران‌عزيز،مانندزينب‌زندگی‌كنيد،‌ شماازخون‌سرخ‌من‌مهم‌تراست، شمشيری‌است‌وبه‌چشم‌منافقان‌ميخورد.. ‹🧕🏻⇢› ‹🌿⇢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
🌱
کنارش‌ایستادھ‌بودم‌،‌شنیدم‌کہ‌مۍ‌گفت: ‹صلۍ‌اللھ‌علیك‌یا‌صاحب‌الزمان› بھش‌گفتم: چرا‌الان‌بہ‌امام‌زمان‌‹عج›‌سلام‌‌دادۍ..؟ گفت:شاید‌این‌وزش‌باد‌و‌نسیم..، سلام‌منو‌بہ‌‌امام‌زمانم‌برساند. _شھید‌ابو‌مھدۍ‌‌المھندس
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
🖤شهید مدافع‌حرم ▪️روز عاشورا، وقتی که با بچه‌های هیئت، سرگرم پذیرایی از دسته‌جات عزاداری بودیم، وسط هیئت زنجیرزنان چهره‌ای آشنا دیدم! باورم نمی‌شد که خودش باشد اما نزدیکتر که رسیدم، خودش بود. با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشمِ دل راه می‌رفت. ▪️بغلش کردم و گفتم «امین جان! چشمانت؟» خندید و گفت «کُلُّنا عبّاسکِ یا زَینب» و رفت! بعد از شهادتش فهمیدم که در سوریه، آنها را کنار حرم عمه‌ی سادات، جا گذاشته بود. .
ִֶָ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ!(:🇵🇸
-
ما از مردن نمےهراسیم میترسیم بعد از ماایمان را سر ببرند باید بمانیم تا آینده شہید نشود و از سوے دیگر باید شہیدشویم تا آینده بماند عجب دردے...
هر موقع صدای اذان را می‌شنید وضو می‌گرفت و با صدای بلند می‌گفت: نماز بخوانیم که از همه فریادها بلندتر است
برای نماز که می‌ایستاد شانه‌هایش را باز می کرد و سینه‌اش را می‌داد جلو یک بار به شهید گفتم: چرا سر نماز این طوری می‌کنی؟ گفت: وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده‌ای پس باید خبردار بایستی و سینه‌‌ات صاف باشد
نمازهایت را عاشقانه بخوان حتی اگر خسته‌ای و حوصله نداری قَبلش فکر کن چرا داری نماز می‌خونی و با چه کسی ملاقات داری... ❤