eitaa logo
‹ بِه‌رَسمِ‌جَھِادِ🇵🇸 ›
5هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
32 فایل
بسم‌الله ؛ ما فرزندان کسانی هستیم‌کہ در راه دفاع از مرز های وطن ، چیزی جز زیبایی ندیدند. . . . ‹آقازاده‌مقاومت🌱› کانال رسمی شهید جهاد مغنیه 🇱🇧 @PENAH_31 :مداحیام راه‌ارتباط : @Mohadeseh_5504 . کپی ؟ حلاله رفیق🌱 .
مشاهده در ایتا
دانلود
با دخــــتـــری‌ ازدواج‌ کـنـیـن‌ کــــه‌ نــــمـــاز و روزه‌اش 💍 مـــهــمــتـــر از پـــــاک‌ شـــــدن‌ آرایـــشــــش‌ بـــاشـــه‌ ! :)💋 🕊«»
[ أيتھاالجميلةالبعيدةعن‌ناظری‌ والقريبةإلىٰ‌قلبۍأحبُّكِ ] ای زیبا ای کھ از چشمانم دوری و به قلبم نزدیک ؛ دوستت دارم:)💕
4_5936025959944683683.pdf
حجم: 3.14M
📚رمان: هویت چشم هایت 👇 نویسنده: سحر خانوم ژانر: خلاصه: دو تا خواهر و برادرن نیکی و نیکان ... نیکی 18سالشه و پشت کنکوری و با دوستش نازگل درس میخونن و نیکان و داییش نریمان برای فوق میخونن خر خونن دیگه چیکارشون میشه کرد ؟پدرشون چندین ساله قبل فوت شده و اونا با مادرشون عاطفه زندگی میکنن و هردوشون طی اتفاقایی به عشق میرسن ... این داستان قصه هویته آدماس هویتی که از چشم های هر کسی پیداست ... و فقط کافیه که پیداش کنیم
khande khoda.pdf
حجم: 1.09M
📚 رمان : خنده خدا 👇 نویسنده : mahdieh83 ژانر : تعداد صفحات : 88 📌 خلاصه : این داستان ، زندگی یک دختر و یک پسر را برایمان، بازگو می‌کند. دختر و پسری که صد و هشتاد درجه با هم دیگر، تفاوت دارند. یکی مذهبی و دیگری به قول بعضی‌ها، قرتی است. اما در این داستان اتفاقاتی می‌افتد که تمام تفاوت‌های آنان را از بین می‌برد.حالا باید ببینیم چه اتفاقی باعثش می‌شود…
mara azad kon[www.lovelyboy.blog.ir].pdf
حجم: 3.81M
🌺رمان مرا آزاد کن 🌺 نویسنده : آرزو_فیضی ژانر : خلاصه : میخواهم از زنی بگم که همیشه دنیا برعکس تصوراتش چرخید …دختر قصه ما تو خانواده مذهبی و بین ۳ تا پسر بزرگ میشه …با موافقت حاج باباش کاملا سنتی ازدواج میکنه….درست زمانی که تو قلبش نسبت به همسرش حسی پیدا میکنه و خدا ثمره زندگیشون رو میده….طوفانی سهمگین میاد و زندگیشون رو از هم می پاشونه…حالا میخواهیم همراه بشیم ببینیم زنه قصه ما در مقابل سختیها چطور دوام میاره ..
4_5936070584654891277.pdf
حجم: 3.74M
📚رمان: نجوا 👇 نویسنده: ریحانه اسدی | ژانر: خلاصه طاها:سپیده چرارفتی پیش داریوش توخودت میدونی ازش بدم میاد سپیده درحالی که از پنچره ماشین بیرون رونگاه میکردگفت :بازم مثل همیشه داری گیر میدی من که نه به داریوش چیزی گفتم ونه حرفی زدم... طاها کلافه دستی لابه لای موهاش کشید وگفت :سپیده اخلاق های منو میدونی... سپیده جوش آورده بود سریع گفت :آره تو همیشه به من شک داری وداشتی... عد اشکاش آمدن پایین ... طاها نگاهش کرد دید داره گریه میکنه ...ماشین رو نگه داشت کنار اتوبان وبه طرف سپیده برگشت وگفت :خانومم من که... سپیده با نگاه بارونیش نگاهش کرد وگفت :بسه ...بسه ...حرفای تکراری نزن... سریعا در ماشین روباز گرد وشروع کرد به رفتن... طاها هم بلافاصله پیاده شد ورفت دنبالش... خانومم جون طاهات برگرد... سپیده این روشنید ایستاد ولی برنگشت... طاها لبخندی زد وباحالت دورفت پیش سپیده... طاهالبخند مهربونی زد وگفت :من قربون چشمایی بارونیت ....گریه نکن ...خواهش میکنم..
mara azad kon[www.lovelyboy.blog.ir].pdf
حجم: 3.81M
🌺رمان مرا آزاد کن 🌺 نویسنده : آرزو_فیضی ژانر : خلاصه : میخواهم از زنی بگم که همیشه دنیا برعکس تصوراتش چرخید …دختر قصه ما تو خانواده مذهبی و بین ۳ تا پسر بزرگ میشه …با موافقت حاج باباش کاملا سنتی ازدواج میکنه….درست زمانی که تو قلبش نسبت به همسرش حسی پیدا میکنه و خدا ثمره زندگیشون رو میده….طوفانی سهمگین میاد و زندگیشون رو از هم می پاشونه…حالا میخواهیم همراه بشیم ببینیم زنه قصه ما در مقابل سختیها چطور دوام میاره ..
4_5990102295440786654.apk
حجم: 939.5K
اسم رمان: دلارام من 💚نام نویسنده؛ فاطمه شکیبا(فرات)💚 💙نسخه pdf 💙 🤍ژانر: 🤍