پرسیدناهارچۍداریممادر؟!
مادرگفتباقالۍپلوباماهے !
باخندهروڪردبھمادرشگفت
"ماامروزاینماهیارومیخوریم
ویھروزیاینماهیامارو...💔"
چندوقتبعدتوعملیاتوالفجر۸
داخلاروندرودگمشد(:"
ودیگرمادرشلببھماهےنزد ...
#شهیدانه
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#خاطراتشهدایی
کف اتاق توی یکی ازخانه های گلی سوسنگرد نشسته بود. سه نفر به زحمت جا می شدند. نقشه پهن بود جلوش. هم گوشی بی سیم روی شانه اش به توپ خانه گرا می داد ، هم روی نقشه کار می کرد. به من سفارش کرد آب یخ به بسیجی ها برسانم.به یکی سفارش الوار می داد برای سقف سنگر ها. گاهی هم یک تکه نان خالی بر می داشت می خورد.
#شهید_حسن_باقری
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
بسم رب الشهدا
شهید سید علی اقبالی دوگاهه
زاده ۷ مهر ماه ۱۳۲۸
در محله دوگاهه، پایین بازار گیلان به دنیا آمد.
شهید سرلشگر سید علی اقبالی دوگاهه از متبحر ترین خلبانان و جوان ترین استاد خلبان تاریخ نیروی ایران بود(استاد شهید بابایی هم بودند).
که از حضور در نیروی هوایی آمریکا سر باز زد. از شهید اقبالی به عنوان نابغه ی پرواز یاد میکنند.
وی طراحی های استراتیژیکی و تاکتیکی ویژه ای را علیه نقاط حساس و حیاتی دشمن طراحی کرده بود.
او با طرح های عملیاتی خود، اکثر نیروگاه های مرز عراق را از کار انداخت. و باعث شد ک صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد.
سرانجام پس از اسارت به دستور صدامِ جنایت کار، دو ماشین جیپ از دو طرف، طناب هایی ک به بدن این خلبان دلیر بسته بود را کشیدند و بدنش را به دو نیم کردند....
او بزرگ مردی از قافله ی مردان آسمان بود، که سوار بر پرنده آهنی بال خویش توانست خواب پریشان دشمن را به کابوسی تلخ تبدیل کند....
اللهم الرزقنا الشهادة فی سبیلک...
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
از فتنهی عمروعاصها باکی نیست
پیداست کسی که رفتنی باشد کیست
تا روز ظهور مهدی انشاءالله
بر روی سرم سایهی آقا باقیست
#امام_خامنه_ای
#ولیامرمسلمین
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🔻سرکرده گروهک تروریستی جیش العدل به هلاکت رسید
🔹عمر شاهوزهی (ملقب ملا عمر) رهبر جیش العدل همراه دو پسرش در شهر تربت پاکستان در کمین نیرو های ضد تروریست ایران گرفتار شده و همگی به هلاکت رسیدند.
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
💎ما را مثل عقرب بار آوردهاند؛ مثل عقرب!
ما مردم، صبح که سر از بالین برمیداریم تا شب که کـپه مرگمان را میگذاریم، مدام همدیگر را میگـَزیم!
بخیلیم؛ بخیل! خوشمان میآید که سر راه دیگران سنگ بیاندازیم؛ خوشمان میآید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را میجوَد! تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل! بخیل و بدخواه. وقتی میبینیم دیگری سر گرسنه زمین میگذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی میبینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!
📚#کلیدر
✍️ #محمود_دولت_آبادی
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت . . .
پایان کسانی است ،
که به تکلیفشان عمل کردند..
#شهیدانه
ای آسمانی دست مرا هم بگیر تا به تکلیف خود عمل کنم....
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
🖌وصیتکنایهدارشهید
محمدابراهیمکاظمی🌱
#کرونا #پروفایل #نشرحداکثری
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
نـــذر سلامتے مولامون به بانڪ خون
ڪشورمون ڪمڪ ڪنیـــم:)
شهــداخوندادنــدتامباداخونے
ازماریختہبشہ
حَیِعَلےخَیـرالعَمَل❣
هموطناموننیـــازبهخوندارنــد
توباخوندادنٺمیتونےجونِ۳نفـــر
دیگہهمنجاٺبدے
میتونےزندگےببخشے....🙂
بانکخونِڪشورفقــــطبهاندازه
۵روزدیگہخونداره
بچهانقلابےوظیفهخودٺبدوننجاٺ
هموطناٺرو
شهـــداوظیفهخودشونروتمــــاموڪمال
انجاممےدادنوقتےڪهمردمشون
توموقعیٺسخٺقرارگرفتن
مثل؛سیل،زلزلهو....
مردایخدایےهمهجاڪهحرفجانفشانےوڪمڪ بودپایہڪاربودن
مگهنمیگےمنمیخواممثــلشهدآ
باشم؟!
حالاوقتشه....
یهیاعلےبگوزمزمهڪنیاصاحبالزمان
نذرسلامتےشمامیرمڪهجونسهتاآدم
دیگہرونجاٺبدم
درسٺمثل #شهــــدا 💔
#بهنیابٺازرفیقشهیدمخونمیدهم
#نشراینپیامصدقهجاریهاسٺ
#بهعشقشهدانشربده
#ارسالی_اعضا
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#قسمت های پنجاه و چهارم/پنجم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 دروغ بود تا مسجد پیاده اومدم … پا
#قسمت پنجاه و ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 سپاه شیطان
- از خدا شرم نمی کنی؟ … اسم خودت رو می گذاری مسلمان و به بنده خدا اهانت می کنی؟ …
مگه درجه ایمان و تقوای آدم ها روی پیشونی شون نوشته شده یا تو خدایی حکم صادر کردی؟ … اصلا می تونی یه روز جای اون زندگی کنی و بعد ایمانت رو حفظ کنی؟ …
و پدر حسنا پشت سر هم به من اهانت می کرد … و از عملش دفاع …
بعد از کلی حرف، حاجی چند لحظه سکوت کرد … برای ختم کلام … من امروز به خاطر اون جوون اینجا نیومدم … به خاطر خود شما اومدم … من برای شما نگرانم … فقط اومدم بگم حواست باشه کسی رو زیر پات له کردی که دستش توی دست خدا بود … خدا نگهش داشته بود … حفظش کرده بود و تا اینجا آورده بود … دلش بلرزه و از مسیر برگرده … اون لحظه ای که دستش رو از دست خدا بیرون بکشه ، شک نکن از ایادی و سپاه شیطان شدی … واسطه ضلالت و گمراهی چنین آدمی شدی … .
پدرش با عصبانیت داد زد … یعنی من باید دخترم رو به هر کسی که ازش خواستگاری کرد بدم؟ … .
- چرا این حق شماست … حق داشتی دخترت رو بدی یا ندی … اما حق نداشتی با این جوون، این طور کنی … دل بنده صالح خدا رو بدجور سوزوندی … از انتقام خدا و تاوانش می ترسم که بدجور بسوزی … خدا از حق خودش می گذره، از اشک بنده اش نه … .
دیگه اونجا نموندم … گریه ام گرفته بود … به خودم گفتم تو یه احمقی استنلی … خدا دروغ گو نیست … خدا هیچ وقت بهت دروغ نگفت … تو رو برد تا حرفش رو از زبان اونها بشنوی …
با عجله رفتم خونه … وضو گرفتم و سریع به نماز ایستادم … .
بعد از نماز، سرم رو از سجده بلند نکردم … تا اذان مغرب، توی سجده استغفار می کردم … از خدا خجالت می کشیدم که چطور داشتم مغلوب شیطان می شدم …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#قسمت پنجاه و ششم داستان دنباله دار فرار از جهنم: 🔵 سپاه شیطان - از خدا شرم نمی کنی؟ … اسم خودت
#قسمت پنجاه و هفتم داستان دنباله دار فرار از جهنم:
🔵 به من اقتدا نکن
سرمای شدیدی خوردم … تب، سردرد، سرگیجه … با تعمیرگاه تماس گرفتم و به رئیسم گفتم حالم اصلا خوب نیست … اونقدر حالم بد بود که نمی تونستم از جام تکان بخورم … .
یک روز و نیم توی همون حالت بودم که صدای زنگ در اومد… به زحمت از جا بلند شدم … هنوز چند قدمی نرفته بودم که توی راهرو از حال رفتم … چشمم رو که باز کردم دیدم حاجی بالای سرم نشسته …
- مرد مومن، نباید یه خبر بدی بگی مریضم؟ … اگر عادت دائم مسجد اومدنت نبود که برای مجلس ترحیمت خبر می شدم… اینو گفت و برام یکم سوپ آورد … یه روزی می شد چیزی نخورده بودم … نمی تونستم با اون حال، چیزی درست کنم …
من که خوب شدم حاجی افتاد … چند روز مسجد، امام جماعت نداشت ولی بازم سعی می کردم نمازهام رو برم مسجد …
اقامه بسته بودم که حس کردم چند نفر بهم اقتدا کردن … ناخودآگاه و بدون اینکه حتی یه لحظه فکر کنم، نمازم رو شکستم و برگشتم سمت شون … شما نمی تونید به من اقتدا کنید …
نماز اونها هم شکست … پشت سرم نایستید …
- می دونی چقدر شکستن نماز، اشکال داره؟ … نماز همه مون رو شکستی …
- فقط مال من شکست … مال شما اصلا درست نبود که بشکنه … پشتم رو بهشون کردم … من حلال زاده نیستم …
از درون می لرزیدم … ترس خاصی وجودم رو پر کرده بود … پدر حسنا وقتی فهمید از من بدش اومد … مسجد، تنها خونه من بود، اگر منو بیرون می کردن خیلی تنها می شدم… ولی از طرفی اصلا پشیمون نبودم … بهتر از این بود که به خاطر من، حکم خدا زیر پا گذاشته بشه …
دوباره دستم رو آوردم بالا و اقامه بستم … خدایا! برای تو نماز می خوانم … الله اکبر …
✍ ادامه دارد ...
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie