فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت صحیح السند از امام جواد علیه السلام، داریم ڪه حتے در وقوع علائم حتمے مثل خروج سفیانے هم احتمال بَداء هست، چه برسد به روز جمعه ڪه جزء علائم حتمے نیست.
🌏 اللهم عجّل لولیک الفرج
توییت بلاگر آمریکایی بیش از ۴ میلیون ویو خورده در مورد حرکت داعشی اخیر رژیم صهیونسیتی
#مرگ_برآمریکا_انگلیس_اسرائیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مارلون براندو؛
🔻هنرپیشه معروف آمریکا و برندهٔ جایزه اسکار:
✖️ما آمریکایی ها درنده خوترین و متجاوز کارترین مردم تاریخ بودیم.
✖️از کرانه شرقی تا غربی، سرخ پوستان را سلاخی کردیم!
✖️آمریکا ۴۰۰ توافق نامه صلح با سرخ پوستان امضا کرد، اما تک تک آنها را زیر پا گذاشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️هشدار تصاویر دردناک
🔺دیگر جنایتی مانده است که این حرام زادگان صهیونیست نکرده باشند؟
به یک گروه که با پرچم سفید قصد خارج کردن یک بیمار از بیمارستان اندونزی غزه را داشتند آتش گشوده اند و همه را شهید کرده اند
ـــــــــــــــــــــــ
شهید شاخص کشوری در سال ۱۴۰۱
شهید شاهرخ ضرغام
شهادت هفدهم آذرماه
#کنگره_ملی_۲۴۰۰۰شهید_پایتخت
.
ماجرای توبه شهید شاهرخ ضرغام در روز عاشورای حسینی:
در مراسمی که ظهر عاشورا سال ۵۶ در محله کوکاکولا تهران برگزار شده بود،روحانی در حال موعظه بود و به ماجرای توبه #حر اشاره میکند و همین اتفاق باعث ایجاد تحول در شـــــاهـــــــــــرخ میشود و درخواست راهنمایی برای تغییر مسیر زندگی خود میکند.
شاهرخ ضرغام به پیشنهاد این روحانی و شروط سه گانه برای توبه کردن راهی #حرم_مطهر_امام_رضا (علیه السلام) میشود.
برادر شهید میگه شاهرخ بعدازظهر عاشورا با حالت پریشون اومد خونه و به من و مامانم گفت وسایلمون جمع کنید بلیط گرفتم بریم #مشهد!
مادرم با تعجب گفت:
"مشهــــــــــــــــد...؟!
آخه بچه تو رو چه به مشهد؟"
شاهرخ هم گفت بهت میگم
جمع کن بریم!
بالاخره رفتیم ترمینال اتوبوس و شبونه حرکت کردیم به سمت مشهد...
حاج آقای روحانی به شاهرخ گفته بود باید برای #توبه بری مشهد پیش #امام_رضا (علیه السلام)
ولی ۳ تا شرط داره:
۱_ تا امام رو ندیدی و اجازه نداد وارد #حرم نشی!
۲_وارد که شدی تا اجازه نداد حرف نزنی!
۳_اجازه که داد هر غلطی کردی به امام بگو و ازش معذرت بخواه!
داداشش میگه صبح رسیدیم مشهد
رفتیم تو یه مسافرخونه
یه استراحت کردیم و ۳ تایی رفتیم حرم
مامانم رفت تو قسمت زنونه
من و شاهرخ هم رفتیم مردونه
وارد حرم که شدیم انگاری شاهرخ میخ کوب شده بود!
همینجوری به #گنبد نگاه میکرد و #اشک میریخت
یه چند دقیقه ای تو همین حالت بود که گفت بیا بریم داخل
رفتیم داخل حرم روبروی #ضریح وایسادیم
دیدم زیر لب داره یه چیزایی به امام رضا (عليه السلام) میگه و اشک میریزه
تو حال و هوای خودش بود که یه پیرمرد قد خمیده رو دید که میخواست خودش رو به ضریح برسونه
ولی جمعیت اجازه نمیدادن
شاهرخ صحبت هاش رو قطع کرد
رفت زیر یه خم پیرمرده و
گذاشتش رو کولش
با اون هیکلی که داشت جمعیت رو زد کنار و خودش و پیرمرده چسبیدن به ضریح
منم دنبالشون رفتم
شاهرخ هم گریه میگرد و میگفت امام رضا غلط کردم!
بعد۱۰ دقیقه پیرمرده زد به شونه شاهرخ و گفت جوون بسه دیگه
"خدا عاقبتت رو ختم به خیر کنه...!"
بریم دیگه!
تا آخرش #عاقبت_به_خیر شد!
#کنگره_ملی_۲۴۰۰۰شهید_پایتخت
به کانال کنگره شهدا بپیوندید
☀️نحوه شهادت هفت تن از اعضای خانواده حجه الاسلام مرحوم #سیدمحمدعلی_بهشتی
👇
☀️در زمان جنگ پدرم برای فراهم کردن شرایط سکونت راهی قم شده بود. در این مدت مادرم وسایل خانه را بسته بندی میکرد. به جهت اینکه من تازه ازدواج کرده بودم و همچنین در آزمون استخدامی آموزش و پرورش قبول شده بودم، بنابراین تصمیم گرفتم در اسلام آباد بمانم. مادرم در آن زمان 39 ساله بود و در تمام شرایط سخت و دشوار پدرم را همراهی میکرد. با وجود اینکه پزشکان به مادرم توصیه کرده بودند در یک منطقه آب و هوای خشک زندگی کند تا رماتیسمش بهبود یابد، مادرم میگفت هر چه امام راحل و پدرت بگویند من قبول دارم. اگر امام (ره) به پدرت ابلاغ کند که در اسلام آباد بماند، من نیز میپذیرم. در آن دوران پدرم کمکهای خیرین را جمع آوری کرده و بین خانوادههای نیازمند اسلام آباد تقسیم میکرد. به جهت اینکه به ایام مهر ماه نزدیک میشدیم، 30 شهریور ماه با پدرم تماس گرفتم و کسب اجازه کردم تا کمکها را میان خیرین تقسیم کنم. با موافقت پدرم روز بعد به همراه خادم مسجد شروع به بستهبندی کمکهای مردمی کردم. بسته بندی کالا تا پیش از ظهر به اتمام نرسید. آن روز منزل خانواده همسرم دعوت بودم. پیش از حرکت به منزل آنها به خانه مادرم رفتم. آنها منتظر آمدن مادربزرگم از بروجرد بودند.
☀️پیش از وقوع آن حادثه، سه مرتبه خبری مبنی بر این حادثه بر سر زبانها آمد ولی هیچ یک از ما متوجه نشدیم. ابتدا استخاره پدرم بود که در آن شهادت آمده بود. دوم سخن مادرم و سوم بصیرت برادرم در خصوص شهادت. سه عاملی بود که میخواست به ما بفهماند که حادثهای رخ خواهد داد.
دقایقی بعد از خوردن ناهار به دفتر برگشتم. رادیو در دفتر مسجد روشن بود. پیامی مبنی بر تجاوزات عراق و پاسخ قطعی ما در خصوص بمبارانهای عراق اعلام شد. یکی از اهالی محل در همین حین وارد مسجد شد و از من خواست تا از طریق بلندگو به مردم اعلام کنم که عراق حمله کرده است و آماده باشند. از انجام این عمل سر باز زدم و گفتم که این امر باعث رعب و وحشت میان مردم میشود. آن فرد با شنیدن پاسخ من از مسجد خارج شد.
☀️دقایقی بعد با شنیدن صدای هواپیما از دفتر مسجد خارج شدم. هواپیماها به قدری به زمین نزدیک شده بودند که برگهای درخت توت بر روی زمین ریخت و شیشهها شکست. در آن لحظه گمان کردم که هواپیماهای ایرانی هستند که به سمت عراق میروند اما وقتی که چترهایی از هواپیما به سمت زمین پرتاب شد، یقین یافتم که این هواپیماهای عراقی است. در همین حین موج یک انفجار من را پرتاب کرد. از زمین که بلند شدم، صورتم پر از خون بود. صورتم را داخل حوض آب کردم. آب رنگ خون گرفت. میخواستم به خانه پدرم که به فاصله 10 متری از مسجد بود برای پانسمان بروم که ناگهان دیدم خانه پدرم فرو ریخته است. به سمت آنجا دویدم. خواهرم با آوار به پایین میآمد که دست او را گرفتم و به بیرون کشیدم. وسط خیابان هر کسی که در حال عبور بود، ترکش خورده بود. یک نفر دست و سرش قطع شده و در حال سوختن تکان میخورد. همچون تنه درخت، سوخته و سیاه شده بود.
هفت نفر از اعضای خانوادهام اعم از مادرم، داماد، نوه، سه برادر و مادرم بزرگم در زیر آوار مانده بودند. از یک تیرآهن گرفتم و خودم را به بالای ساختمان کشیدم. آجرچینهای اتاق باقی مانده بود. پایم را که روی اولین آجر گذاشتم، ساختمان فرو ریخت و من حدود فاصله ۹ متر به زمین سقوط کردم. بر اثر پرتاب، از حال رفتم. وقتی چشم باز کردم، روی میز در داروخانه بودم. فکرم را که متمرکز کردم، متوجه شدم چه حادثهای رخ داده است.
☀️بعدها برایم روایت کردند که بعد از سقوطم از ساختمان، من را همراه با شهدا به بیمارستان منتقل کردند. مسئول داروخانه بیمارستان که یکی از دوستان مسجدیام بود، متوجه میشود که من نفس دارم. من را به داروخانه برد و سرم میزند. سرم را از دستم باز کردم و به سمت خانهمان رفتم. با لودر آوارها را برداشتیم و پیکرها را پیدا کردیم. مادرم را در حالی پیدا کردیم که سه برادرم را در آغوش گرفته و تیرآهن از پهلوی سمت راستش وارد شده و از سمت دیگر خارج شده بود. اهالی محل شب حادثه طی تماس تلفنی با دفتر آیت الله گلپایگانی میگویند که نارنجکی به منزل ما پرتاب شده است. پدرم آن زمان در قم مسئول مسجد امام المهدی (عج) شده بود. وی زمانی به منزل رسید که ما پیکرها را از ساختمان خارج کرده بودیم. پدرم در آن لحظه با دیدن منزل و پیکر هفت تن از اعضای خانوادهاش رو به قبله ایستاد و گفت: 👈
«هو المالک و نحن المملوک».
☀️پیکرها را برای تشییع و خاکسپاری به بروجرد منتقل کردیم. در این حادثه بیشترین ضربه را خواهرم خورد زیرا علاوه بر اعضای خانوادهاش، فرزند و همسرش نیز شهید شدند.
#کتاب_خاطرات_دردناک #ناصرکاوه
راوی: پسر خانواده #سیدمحمدرضابهشتی
#سالگردشهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوتین در سرمای زیر سفر مسکو، تا دم ماشین رئیسی رو بدرقه کرد ⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وزیر_دفاع_یمن : چه دستوری به نیروهای یمنی داد!؟
مقایسه یک عکاس فلسطینی از عکس هایی که در جام جهانی قطر و جنگ غزه گرفته
✅ پایگاه هنری محتوایی ایرانیوم
🔘 @iraniyom