13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 تیزر معرفیِ
مستند بلندِ #از_جنس_باران
◀️ روایتی از زندگی جهادگر شهید، #دکتر محمدحسین_دریس
از مجموعه مستند #خادمان_بی_پلاک
کارگردان:
#سیدفخرالدین_موسوی
🔻||||||||||||||||||||||||||||||||||||🔺
@JahadgarShahidMhDeris
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پشت_صحنه
مستند بلندِ #از_جنس_باران
(روایتی از زندگی جهادگر شهید، #محمدحسین_دریس)
از مجموعه مستند #خادمان_بی_پلاک
📆استان مرکزی، روستای دِرمن
۶آبان ۱۴۰۳
کارگردان:
#سیدفخرالدین_موسوی
🔻||||||||||||||||||||||||||||||||||||🔻
@JahadgarShahidMhDeris
#پرستوی_مهاجر...
یادنامهای کوتاه از شهید جهادگر:
#دکترمحمدحسیندریس
📃قسمت اول
محمــدحسین دریــس، زاده اصفهان؛ شهری که درختان سرو بلند، همچون نگهبانانی بیصدا در کنار رودخانه زایندهرود ایستاده بودند و هر روز به آرامی از کنار این رود میگذشتند، انگار که زمان برایشان متوقف شده بود.
اما این درختان و رودها، تنها نشانههایی از دنیای بیرون بودند. دنیای درونی محمدحسین، در دل خانهای کوچک در اصفهان، همچنان در دنیای افکار و تخیلات خودش جاری بود.
در سالهای کودکی، دستهای کوچک او نه تنها به اسباببازیها علاقه داشتند، بلکه در دل شبهای خاموش، کتابهای رنگ و رو رفتهی پدر را برمیداشت و در دنیای کلمات غرق میشد.
کتابها برای محمدحسین، نه تنها وسایل آموزش بلکه رفقای صمیمیای بودند که در روزهای تنهایی و شبهای پر سوالش، به او همراهی میکردند. در آن روزهای دور، هنگامی که در حیاط خانه، آفتاب گرم تابستان زمین را میبوسید، او در کناری نشسته بود و در دل دنیای کتابها، مسیرهای دور و دراز را طی میکرد.
وقتی خانوادهاش به قم نقل مکان کردند، محمدحسین همچون نهالی جوان که ریشه در خاک سرزمینهای جدید میزد، به این شهر روحانی نیز ریشه زد. قم، شهری که در هر گوشهاش عطر علم و معرفت پیچیده بود، برای او همچون دریاچهای بیپایان بود که در آن میتوانست همیشه به جستجو بپردازد. او در مسجدهای کوچک و بزرگ، در میان صفهای نمازگزاران و در کنار روایات و کلمات اهل علم، وجودش را مییافت.
⏪ ادامه در پست بعد...
#سیدفخرالدین_موسوی
🌷 دبیرخانه کنگره ملی شهدای جهادگر و خدمت.
@JahadgarShahidMhDeris
#پرستوی_مهاجر...
یادنامهای کوتاه از شهید جهادگر:
#دکترمحمدحسیندریس
🗒قسمت سوم
او میدانست که درمان یک بیماری، تنها بخشی از مسیر است. در حقیقت، او میخواست در دل مردم این روستاها نه تنها جسمشان بلکه روحشان را نیز درمان کند.
اما محمدحسین، همچنان که در دل این فعالیتهای جهادی غرق شده بود، هر شب در دل خودش جنگی بیپایان را میجنگید. او میدانست که برای اینکه در مسیر خدمت به مردم ثابت قدم بماند، باید در مراقبه نفس، همچون درختی که در طوفانها نمیشکند، استوار باشد.
در دل شبهای تاریک، وقتی دیگران در خواب بودند، او قلم بدست میشد و تمام کارهای روزانهاش را مرور میکرد.
مادرش میگفت: «من یاد ندارم که از محمدحسین حتی یک گناه هم سر زده باشد و او همیشه در مسیر درست بوده است.»
برای او، نگاه به نامحرم همچون کوهستانی سرسخت بود که هیچ طوفانی نمیتوانست آن را بلرزاند. حتی یک نگاه هم نمیتوانست در مسیر عبادت و خدمتش خلل ایجاد کند.
زندگی محمدحسین همچون درختی همیشه سبز و همیشه پرثمر در دل زمینهای سخت و سنگی بود. او نه تنها درخت علم را در دل مردم میکاشت، بلکه درخت امید را در دل کسانی میکاشت که روزها در انتظار دستانی مهربان بودند. او میدانست که برای رسیدن به حقیقت، باید در جهاد با نفس و در خدمت به خلق خدا، همچون رودخانهای پرشور و بیوقفه در مسیرش جاری باشد.
سرانجام او به آنچه آرزویش را داشت رسید... به همان قرار عاشقی که هر روز ساعت ۸ به عشق امام هشتم تنظیم میکرد...
و او نیز آسمانی شد...
✍#سیدفخرالدین_موسوی
🌷 دبیرخانه کنگره ملی شهدای جهاد و خدمت.
@JahadgarShahidMhDeris