eitaa logo
گروه جهادی شهید ابراهیم هادی سیستان
332 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
890 ویدیو
22 فایل
گروه جهادی شهید ابراهیم هادی سیستان ❌️این گروه جهادی مستقل و مردمی میباشد و زیر نظر هیچ نهاد و دستگاه دولتی نیست❌️ [شما دعوت شده ی شهید مفقود الاثر کانال کمیل هستید]🕊 ارتباط با ادمین 💬 @Amirhossein313_d
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 آهســته گفت: تو هم مثل پســرمي! فداي شــما جوونها! بعد نشست و سر ابراهيم را بوســيد! قيافه ابراهيم ديدني بود. گوشهايش سرخ شد. بعد هم از خجالت ملافه را روي صورتش انداخت. ابراهيم هميشه ميگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصًا حضرت زهراسلام‌الله‌علیهاحلاا مشکلات است. براي ملاقات ابراهيم رفته بوديم بيمارســتان نجميه. دور هم نشســته بوديم. ابراهيم اجازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها نمود. دو نفر از پزشكان آمدند و از دور نگاهش ميكردند. باتعجب پرسيدم: چيزي شده!؟ گفتند: نه، ما در هواپيما همراه ايشان بوديم. مرتب از هوش ميرفت و به هوش ميآمد. اما درآن حال هم با صدايي زيبا در وصف حضرت مداحي ميكرد. ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
✍ابراهیم می‌گفت : دنیا همین است؛ تا آدم عاشقِ دنیاست و به این دنیا چسبیده، حال و روزش همین است. اما اگر انسان سرش را به سمتِ آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگی‌اش عوض می‌شود و تازه معنی زندگی کردن را می‌فهمد.🌿 https://eitaa.com/jahadi_hadi1 🌹شادی روح مطهر شهدا صلوات
📚 اما در اينکار يک موضوع را رعايت ميکرد؛ با کمک کردن به افراد، گداپروري نکند. ابراهيم هميشه به دوستانش ميگفت: قبل از اينکه آدم محتاج به شما رو بياندازد و دستش را دراز كند. شما مشكلش را بر طرف کنيد.او هر يک از رفقا که گرفتاري داشت، يا هر کسي را حدس ميزد مشکل مالي داشته باشد کمک ميکرد. آن هم مخفيانه، قبل از اينکه طرف مقابل حرفي بزند.بعد ميگفت: من فعلا احتياجي ندارم. اين را هم به شما قرض ميدهم. هروقت داشتي برگردان. اين پول قرض الحسنه است. ابراهيم هيچ حسابي روي اين پولها نميکرد. او در اين کمکها به آبروي افراد خيلي توجه ميکرد. هميشــه طوري برخــورد ميکرد که طرف مقابل شرمنده نشود. ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
📚 ابراهيم ديگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهراسلام‌الله‌علیها!! اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه‌ها را جاري كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزي نگفتم.بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم.ابراهيم نگاه معني‌داري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زندهام جايي نقل نكن.بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نمي آمد، اما نيمه هاي شــب كمي خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس‌حضرت‌صديقه‌طاهره‌سلام‌الله‌علیها‌تشريف آوردند و گفتند: نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد. ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
همیشه خوبی های افراد را در جمع می‌گفت کسی ك چندین ایراد داشت اما یک کار خوب نصفه و نیمه انجام میداد ؛ در جمع به همان کار خوب اشاره می‌کرد . او همیشه مشغول تقویت نقاط مثبت شخصیت بچه‌ها بود ..!! .🌱 https://eitaa.com/jahadi_hadi1
📚 دي مــاه بود. حــال و هواي ابراهيــم خيلي با قبل فرق كــرده. ديگر از آن حرفهاي عوامانه و شوخي ها كمتر ديده ميشد! اكثر بچه ها او را شيخ ابراهيم صدا ميزنند. ابراهيم محاسنش را كوتاه كرده. اما با اين حال، نورانيت چهرهاش مثل قبل است. آرزوي شهادت كه آرزوي همه بچه‌ها بود، براي ابراهيم حالت ديگري داشت. در تاريكي شب با هم قدم ميزديم. پرسيدم: آرزوي شما شهادته، درسته؟! خنديد. بعد از چند لحظه سكوت گفت: شهادت ذره‌اي از آرزوي من است،من ميخواهم چيزي از من نماند. مثل ارباب بيكفن امام حســين علیه‌السلام قطعه قطعه شوم. اصلا دوست ندارم جنازه ام برگردد. دلم ميخواهد گمنام بمانم.دليل اين حرفش را قبلا شنيده بودم. ميگفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نميخواهم مزار داشته باشم. بعد رفتيم زورخانه، همه بچه‌ها را براي ناهار فردا دعوت كرد. ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
❤️شهید ابراهیم هادی میگفت: 🌱اگه جایی بمانی که دست احدی بهت نرسه، کسی تو رو نشناسه، خودت باشی و آقا، مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره، این خوشگلترین شهادته... یاد شهدا با صلوات🌸 https://eitaa.com/jahadi_hadi1
🌷شهید احمدعلی نیری🌷 هیچ‌گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد؛ می‌ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد، ببیند و ناراحت شود، احمد آقا هر چه پول تو جیبی از پدرش می‌گرفت یا هر چه که کار کرده بود را خرج دیگران می کرد، به خصوص کسانی که می‌دانست مشکل مالی دارند. 🌹شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌹 https://eitaa.com/jahadi_hadi1
. • ایستگاه روایت🚦🚧 . - شهید ابراهیم هادی می گفت دلیل کم میلی و بی رغبتی به نماز... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
. - شهید ابراهیم هادی با دوستش به فروشگاه مواد غذایی رفت ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد. https://eitaa.com/jahadi_hadi1
. - شهید ابراهیم هادی روابط عمومی خوبی داشت باهمه می‌گفت و می‌خندید... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
حاج قاسم در وصف شهید صدرزاده می‌گوید : «یک جوان تو دل برویی بود، آدم لذت می‌برد نگاهش کند؛ من واقعاً عاشقش بودم. آن وقت این جوان چون ما راهش نمی‌دادیم بیاید اینجا رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد، به این می‌گویند!» https://eitaa.com/jahadi_hadi1
پارجه لباس پلنگی خریده بود، به یک خياطها داد و گفت: يک دست لباس كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند. https://eitaa.com/jahadi_hadi1
«حرم امام رضا(علیه‌السلام) جاییه که هرچی بخـوای رو بـرات خـیـر مـیکـنن، حتی اگر خیر نباشه» [شهید محمّدحسین محمّدخانی🕊🌹] https://eitaa.com/jahadi_hadi1
📚 ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برميگشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟گفت: من و اين بچه‌هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، الي تپه‌ها افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد. ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟ گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود.ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.خيلي‌ها ميگفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته‌اند! ... https://eitaa.com/jahadi_hadi1
🔖 همیشه برای خدا بَنده باشید ؛ كه اگر این چنین شد بدانید ، عاقبت همه‌ی شما به‌خیر ختم می‌شود ! -
شھیدمحسݧ‌حججی
🌱 https://eitaa.com/jahadi_hadi1