eitaa logo
گروه جهادی شهید خدامرادی
466 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
325 ویدیو
1 فایل
این گروه با کمک های مردمی و مشارکت بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج ۱۳، خادمین افتخاری و همراهی هیات امنای حسینیه اعظم زنجان فعالیت می‌کند. درمان، تامین مواد غذایی نیازمندان و رسیدگی به سالمندان از اولویت های ما میباشد. ارتباط با ادمین: @emedhat
مشاهده در ایتا
دانلود
درِ یخچال سوپرمارکت را باز کرد. سرمای خفیفی از لابه‌لای قفسه‌ها بیرون می‌زد، اما نگاه او گرم و سنگین بود، بر قیمت‌های شیرهای پاکتی که پشت شیشه‌های یخچال ردیف شده بودند. آهسته زیر لب چیزی زمزمه کرد، انگار داشت با خودش درد دل می‌کرد. «خیلی گرون شده...» صدای خش‌دارش میان سکوت فروشگاه پیچید. دوباره دست برد سمت یکی دیگر از پاکت‌های شیر. قیمتش را نگاه کرد، اخمی کرد که در عمقش چیزی جز غم نبود. «آخه برای بچه‌ها چی بخرم؟» لباس‌های کهنه‌اش بوی روزهای سخت کارگری می‌داد؛ دست‌های پینه‌بسته‌اش، حرف‌هایی از جنس خستگی می‌زدند. معلوم بود از آن مردهایی است که هر روز آفتاب و غروب را با دست‌های پر زحمت می‌گذراند. همان‌جا ایستادم، کمی با خودم کلنجار رفتم و بعد به سمتش رفتم. قلبم نمی‌گذاشت بگذرم. به آرامی شانه‌اش را لمس کردم، نگاهش به سمت من برگشت. «داداش، تو بخر، من حساب می‌کنم.» چشمانش پر از غرور و در عین حال شکسته بود. انگار برای لحظه‌ای مکث کرد. بعد با صدایی که به سختی از گلویش بیرون می‌آمد، گفت: «نه، سلامت باشی... خدا بزرگه.» لبخند زد، لبخندی که بیشتر شبیه زخمی بود که به سختی خودش را پنهان می‌کرد. رفت سمت قفسه کناری، دوتا بسته بیسکویت کوچک برداشت. قیمتشان فقط چهار هزار تومان بود. با دست‌هایش آن‌ها را گرفت، دست‌هایی که گویی سنگینی دنیا را به دوش کشیده بودند. دلم می‌خواست چیزی بگویم، کاری کنم، اما عزت نفسش، غرورش، چیزی نگذاشت. فقط نگاهش کردم. در سکوت، دردی عمیق در دلم نشست.
🔰 پیکر‌های ۹ شهید مرزبانی فراجا از ۱۶ شهید جنایت فجیع گروهک تروریستی جندالشیطان در سال ۱۳۸۷، به‌تازگی در صحراهای داغ پاکستان تفحص و برای خاکسپاری به کشور منتقل شدند. چه جان‌های با ارزشی فدای اسلام و ایران شدند. چه آرزوهایی ... عند ربهم یرزقونند این آلاله ها @jahadiabolfazl
هدایت شده از KHAMENEI.IR
11.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚙️ رهبر انقلاب: آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده! آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است... ✏️آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده؛ آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است. صدام هم به خیال اینکه ایران ضعیف شده، حمله را شروع کرد. ریگان نیز به تصور ضعف ایران، آن کمک‌های آنچنانی را به رژیم صدام انجام داد. ✏️آنها و ده‌ها متوهم دیگر به درک واصل شدند و رژیم اسلامی روزبه‌روز رشد پیدا کرد. من به شما عرض می‌کنم این تجربه این بار هم به فضل الهی تکرار خواهد شد. ۱۴۰۳/۱۱/۳ ⚙️ 💻 Farsi.khamenei.ir
بسم الله الرحمن الرحیم هموطن عزیز و خیر گرامی در این روزهای سخت، دست‌های نیازمند بسیاری به یاری ما چشم دوخته‌اند. گروه جهادی ما با همت و همراهی انسان‌های نیکوکار همچون شما، توانسته است گره از مشکلات بسیاری باز کند. امروز فرصتی دیگر برای همدلی و نیکوکاری پیش روی ماست. بیایید با کمک‌های خود، دل‌های نیازمند را شاد و آینده‌ای روشن برای آنان رقم بزنیم. شماره کارت:
۶۲۷۳۸۱۷۰۱۰۰۹۲۷۹۳
ارتباط با ما: ۰۲۴۳۳۳۳۸۸۸۸ همراه شویم در مسیر خیر. گروه جهادی شهید ابوالفضل خدامرادی پایگاه بسیج ۱۳حسینیه اعظم زنجان @jahadiabolfazl
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما را از رفتن جان مترسان! از جان عزیزتر داشتیم که رفت @jahadiabolfazl
عصر سرد زمستانی بود. باد تند می‌وزید و سرمایش تا مغز استخوان نفوذ می‌کرد. گوشی تلفنم زنگ خورد. صدای خسته و گرفته‌ای از آن طرف خط گفت: «بچه رو تو بیمارستان تحویل بهزیستی دادم. حالا میشه کمکم کنی برای داروهای بعد از زایمان؟» لحظه‌ای خشکم زد. صدایش مرا به چند هفته پیش برد، وقتی برای اولین بار دیدمش. مادری بود با سه فرزند کوچک، خانه‌ای ۴۰ متری و بی‌در در گوشه‌ای از روستا، همسری گرفتار اعتیاد، و کوهی از مشکلات که زندگی‌اش را به ویرانی کشیده بود. وقتی با لحنی سرد گفت که برای چهارمین بار باردار است و قصد دارد کودک را بفروشد، انگار زمان ایستاد. با او حرف زدم، از او خواهش کردم این کار را نکند. گفتم: «کمکت می‌کنیم. می‌تونی از پسش بربیای.» اما او با اندوه و خستگی گفت: «برای این سه‌تا چی کردم که برای این یکی بتونم؟» خیلی تلاش کردم قانعش کنم، از امید، از آینده‌ای بهتر، اما هیچ چیز او را قانع نمی‌کرد. در نهایت، با کلی التماس و صحبت، پذیرفت کودک را نفروشد و به بهزیستی تحویل دهد.حالا فکر کردم شاید قدمی کوچک برداشته‌ام، شاید کمی بار سنگین زندگی‌اش را کم کرده باشم. حالا اما صدای او در گوشم زنگ می‌زد: «خلاص شدم.» کلماتی که پر از تلخی و بی‌پناهی بودند. گوشی را پایین آوردم و به نقطه‌ای خیره شدم. بغض گلویم را فشرد. به آن کودک فکر کردم، به سرنوشتش، به خانه‌ای که هنوز در آن سه کودک دیگر منتظر نانی برای خوردن بودند. لعنت به فقر. لعنت به بی پناهی
بسم الله الرحمن الرحیم با تشکر و قدردانی فراوان از مردم عزیز و نیکوکار که همواره یار و یاور نیازمندان بوده‌اند، به اطلاع می‌رسانیم که گروه جهادی شهید خدامرادی داروهای اهدایی شما عزیزان را به گروه جهادی شهید ابراهیم هادی تحویل داده است. این داروها پس از تفکیک و دسته‌بندی، در اردوهای جهادی روستایی و مناطق محروم برای درمان و خدمت‌رسانی به افراد نیازمند مورد استفاده قرار خواهد گرفت. از تمامی کسانی که تاکنون در این اقدام خیرخواهانه سهیم بوده‌اند، صمیمانه سپاسگزاریم و همچنان پذیرای کمک‌های دارویی شما مردم نوع‌دوست هستیم. داروهای مازاد و سالم خود را می‌توانید به گروه جهادی شهید خدامرادی تحویل دهید تا در مسیر کمک به همنوعان‌تان به کار گرفته شود. با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما نیکوکاران بزرگوار. گروه جهادی شهید خدامرادی @jahadiabolfazl
13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | السّلامُ علی الْمُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجون 🏴 روضهٔ شهادت مظلومانهٔ امام موسی بن جعفر علیه السلام @mirbaqeri_resane
لیلا با سه کودک قد و نیم‌قدش در خانه‌ای نمور و سرد زندگی می‌کرد. سقف خانه چکه می‌کرد و دیوارها بوی رطوبت می‌داد. کودکانش، مچاله در گوشه‌ای، میان سرفه و سکوت روزگار می‌گذراندند. همسرش، روزی بی‌مقدمه گفته بود: «لیلا، من دیگه از پس هزینه های این زندگی برنمیام. بیا بچه‌ها رو بذار و بریم یه جای دور.» لیلا خشکش زده بود. «بچه‌هامو رها کنم؟ چطور می‌تونی همچین حرفی بزنی؟» شوهرش، بی‌آنکه حتی به عقب نگاه کند، رفته بود. بعد از او، خانواده‌ی لیلا هم دست از سرش برنداشتند. مادرش بارها گفته بود: «این بچه‌ها زندگی‌تو تباه می‌کنن. رهاشون کن، ازدواج کن و واسه خودت زندگی دوباره بساز.» اما لیلا مادر بود؛ چطور می‌توانست از سه تکه‌ی جانش بگذرد؟ حالا، با دست‌هایی ترک‌خورده و امیدی که تنها خودش می‌فهمید، برای کودکانش می جنگید. شاید زندگی چیزی به او نداده بود، اما لیلا هنوز از عشق خالی نشده بود. در میان نداشتن های بی‌پایان و رنج‌های بی‌شمار، این عشق بود که او را زنده نگه می‌داشت.
شما با دستان سخاوتمند و قلب‌های بزرگتان، چراغ امید را در دل نیازمندان روشن می‌کنید. هر قدمی که برمی‌دارید، دنیایی را زیباتر می‌سازید. با همت شما، رؤیاها به واقعیت تبدیل می‌شوند. سپاس از اینکه همراه مردم هستید گروه جهادی شهید خدامرادی پایگاه بسیج ۱۳حسینیه اعظم زنجان
با سپاس از خیرین عزیز که با محبت و سخاوت خود، امید و شادی را به زندگی‌ها هدیه می‌دهید. اجرتان با خدا. @jahadiabolfazl