eitaa logo
کودک نوجوان بنت الهدی
452 دنبال‌کننده
1هزار عکس
696 ویدیو
32 فایل
تخصص: فعالیت تربیتی کودک و نوجوان 😊 شعار : رشد و حرکت 🌱 ادمین 👇 @azizplus 📍پیام و نظرات شما را به مسئول گروه منتقل میکنم درباره ی ما 👇 http://zil.ink/jahadibentolhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
ورودی موکب جهادی بنت الهدی در قدس، عضویت در کانال است. خود دانید😅😂 القدس لنا😉✌️🇮🇷🇵🇸 💠جهادی بنت الهدی 🔹@jahadibentolhoda ✌️
هدایت شده از محتوای آموزشی بنت الهدی
💠 اگه میخواهید یه طراح حرفه ای بشید 🤩 و با موبایلتون انواع فیلم ها و پوسترهای جذاب بسازید به کانال ما در ایتا بپیوندید 😉 🌼همه چیز اینجا صلواتیه 🌼 @Amuzesh_bentolhoda
✨ اردو یعنی زندگی ، یعنی انرژی ... خصوصا اگه این انرژی به مادرها منتقل بشه یعنی کل خانواده نیرویی دوباره گرفته 💪🤩 ممنون که مارو توی شادی خانواده ها همراهی کردید 🙏🧡🌹 💠جهادی بنت الهدی 🔹@jahadibentolhoda
✨جشن مادر دختری ✨ ما امروز به دعای شما اعزام شدیم و کلی کارهای جذاب و عالی مثل :ربان دوزی ، اهدا بسته های دمنوش ، پیکسل های نمدی، بسته های شکلات برای دختر کوچولوها و بازی های گروهی و مفرح با مادرها و دخترها انجام دادیم 🌺ممنون از همراهی و دعاهاتون🌺 💠جهادی بنت الهدی 🔹@jahadibentolhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡 همه با هم 🧡 برای ✌️ 🇮🇷ایرانی قوی🇮🇷✌️ فردا پای صندوق های رای حماسه ای جدید می آفرینیم 💠جهادی بنت الهدی @jahadibentolhoda
هدایت شده از بنت الهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت دلتنگی ۳۱ خردادی که با ساک و چمدان بسته ۳۰ روزی بود منتظر اعزام بودیم به دیار عمه سادات. سالروز شهادت مردی از مردان خدا مرد میدان
﷽ روزهایی که سوال داشتم‌ زودتر میرفتم جلو در تا خانم ( استاد اخلاقمان ) که پله های کلاس را طی میکنند ،سوالم را بپرسم و جواب بگیرم . اولین باری که معنی رابطه ای از جنس نور را فهمیدم زمانی بود که خانم مدتی بود بحث ایمان را مطرح کرده بودند و توضیح داده بودند که ایمان رشته ای نورانی است از مومن تا خدا ،  که بین مؤمنین و ائمه و نهایت با واسطه رسول خدا صلوات الله این رشته به خدا میرسد.البته ضعیف  و قوی دارد. یک روز طبق معمول ایستاده بودم. خانم هم رسیده بودند و در ماشین در  حال تلاوت قرآن بوند که وقت کلاس برسد و وارد شوند.من این پا و آن پا میکردم که بپرسم، نپرسم که خانم آمدند سمت من و جواب سوال را گفتند و رفتند.و من میخ کوب شده بودم.خاطرات کلاس اخلاق خانم یک‌یا چند جلد کتاب میتواند بشود. دوره ما تمام شد.اول حدود یک سالی معاد بود و بعد حدود پنج سالی اخلاق. در مراسمات مناسبتی باز خانم و جمع دانش آموختگان را زیارت میکردیم تا هیاهوی کرونا. البته خانم هم تاکید داشتند کسانی که دوره را یک بار کامل شرکت کردند بروند عمل کنند و حضور و شنیدن مجدد مطالب موجب قساوت می‌شود. خلاصه خیلی گذشته و دلم برایشان تنگ شده. گاهی شب ها یک دل سیر گریه میکنم بعد  با خوش خیالی میگویم شاید خانم هم دارند ما را دعا میکنند بعد خجالت زده از حال خودم میروم نجف باز میبینم دلتنگی امان نمیدهد میروم سلامی هم بین الحرمین کربلا و مدینه میدهم. بعد میبینم نه این حس رقیق باید از سمتی مثل امام حی ،امام جان باشد.چطور ممکن است دلتنگی برای یک استاد اینطور باشد...‌بعد باز به خودم می‌گویم خجالت بکش امروز کم یاد آقایت کردی آمدند از پایین ترین سطح، تو را از دغدغه ها جدا کنند برای یک سلام.
🌸 صلی الله علیک یا امام رئوف 🌸 تویی کعبه ایرانم ماه مشرق فدای تو بگردم ماه مشرق تویی خورشید قلبهای تیره تویی قبله هفتم ماه مشرق 🌱 🌱 @jahadibentolhoda
هدایت شده از بنت الهدی
﷽ شنیدیدم که میگن به چیزهایی که می‌دونید عمل کنید خدا آونچه نمیدونید به شما یاد خواهد داد. حدود ۱۰ سال پیش که از الان بچه تر بودم نزدیکای غروب یادمه یه همسایه داشتیم که اون روز خاص زنگشون به صدا در اومد و یکی از اقوامشون با توپ پر اومد داخل....من داشتم جارو میزدم و هنوز یه ردیف از پله های منتهی به خونه ما مونده بود که کار تموم بشه از صدای بلند اون آقا و گفتگویی که به گوشم خورد فهمیدم دارن درباره چی حرف میزنن یه لحظه یه چیزی درونم گفت از الان دیگه پله ها رو تمیز نمیکنی داری گوش میدی اونم با دقت جارو رو رها کردم رفتم داخل خونه در رو بستم و خودمو سر گرم کردم تا اون آقا بره من‌اون موقع فقط حس کردم کارم درست نیست و به همون ندای درونم گوش دادم . . . . . . . . روایت ادامه دارد ان شاءالله
هدایت شده از بنت الهدی
هدایت شده از بنت الهدی
﷽ قسمت ۲ ماجرای طلبگی همسایه مذکور طبقه بالایی سن و سالی داشتند و من برای کمک به ایشون گاهی سعی میکردم تا پاگرد های بالایی رو جارو بزنم همینجوری که هر سری یه پاگرد بالاتر میرفتم دیدم پاگرد منتهی به اتاقک مشرف به پشت بام یک کتابخانه بزرگ هست با کلی کتاب اون روزها زمانی بود که رشته میکروبیولوژی که دوست داشتم رو قبول نشده بودم و داشتم تصمیم میگرفتم که چه کنم چه نکم....و دوباره تلاش رو از کجا شروع کنم اوایل فقط از پشت شیشه کتاب ها را با تعجب نگاه میکردم و حتی اسم بعضی برایم سخت بود خواندنش با اجازه بعضی را تورق میکردم و باز بی میل می‌گذاشتم سر جایش که خب اینها دیگر چیست... فهمیدیم خانم همسایه ما شاگردانی دارد و کلاس هایی یک روز از من دعوت کرد که بروم اگر دوست دارم سری به کلاسشان بزنم و مهمان شوم... رفتم نشستم تعجب کردم و اسم کتاب چهل حدیث امام خمینی را آنجا شنیدم دیدم همه یک نسخه ای از آن دارند و خانم همسایه هم تدریس می‌کند چند جلسه فقط میرفتم ونگاه میکردم اما بعد به شدت شروع به بحث و مشارکت و طرح سوال میکردم....‌ گذشت تا سایر کلاس های هفته و آغاز ماجرا هایی برای زیر و رو شدن ادامه دارد ان شاءالله....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سنگر کی و کجا معنی پیدا میکند تو با چه کسانی میخواهی از سنگر حرف بزنی گونی های سنگر را با چه کسانی پر کنی و برای خط مقدم روی هم‌بچینی اصلا بچینی؟ یا بلند شوی بایستی و بی سیم را با یک‌دست بالا بگیری که اوضاع پشتیبانی خوب نیست بچه های خط مقدم خسته میشوند زنانی هستند که دارند کار زمین مانده ای از جنس تربیت کودک و نوجوان را انجام دهند آن هم برای کودک و نوجوانانی که بیشتر در معرض آسیب اند . این زنان لطافت هایشان را گرفته اند کف دست در گرما و سرما و پای کار جهادی تربیتی ایستاده اند حقیقتا همسران و پدران و مادران خوب حامیانی برایمان هستند و کاستی های در حق شان را به خوبی حلال میکنند. اما عمیقا نگران پاسخگویی مسئولین برای فردایشان هستم! و عمیقا به وعده های الهی دلخوش که آن کتاب خواندنی فرمود: وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا   اگر در راهِ درست پایداری کنند، آنان را به آب و نان فراوان می‌رسانیم
هدایت شده از بنت الهدی
﷽ ماجرای طلبگی قسمت ۳ رفت و آمد من به کلاس ها بیشتر شد ، به طوری که  تقریبا چهار روز در  هفته رو همراه خانم همسایه به کلاس هاشون در حسینیه میرفتم . اوایل زیاد صحبت نمیکردم کتاب های کلاس ها رو تهیه کرده بودم و با مطالعه و سوال میرفتم سر کلاس کم‌کم از پایین حسینیه، اومدن قسمت های جلو تر و بعد تر سمت راست خانم همسایه. مطالب جدید زیادی که هر روز علامت های سوال بیشتری در من ایجاد میکرد از ساکت بودن خارج شده بودم جز من بقیه خانم های سن بالا و اغلب خانه دار و دارای چند فرزند بودند. سوالات چالشی می‌پرسیدم گاهی جواب میگرفتم گاهی دعوت به صبر میشدم و گاهی اصلا قانع نمیشدم. حالا در سن حدود ۲۰ سالگی تلفظ های نمازم درست و عربی شده بود مرجع داشتم قرآن را روان تر می‌خواندم ساق دست و جوراب برایم مفهوم بیشتری در لباس ها پیدا کرده بود و تغییرات داشت به ظاهرم کشیده میشد. اینها حدود سال ۸۷ بود حالا بیشتر به کتابخانه پله های همسایه مان سر میزدم گاهی کتابی بر میداشتم ،همان جا روی پله مینشستم و شروع به خواندن میکردم گاهی از برخی صفحات کپی میگرفتم که بتوانم بیشتر بخوانم یادم هست سر تفسیر آیه امن یجیب انقدر کپی را مطالعه کرده بودم و با کلام آیت الله جوادی آملی مقایسه کرده بودم که چیزی از آن نمانده بود. اسم آیت الله جوادی هم برایم جدید بود انگار من تازه آمده بودم ایران. حالا این دنیای جدید مرا به سمت دانستن بیشتر میکشید اما نقطه عطف تغییرات چیز دیگری بود یک سفر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان در همه جای دنیا آبی است اما آسمان نقاشی کودکان حاشیه شهر- روستا خاکستری است با هم مداد رنگی را بدستشان میدهیم تا آسمان آنها هم رنگ بگیرد ✨گروه جهادی بنت الهدی✨ متخصص فعالیت فرهنگی تربیت محور 🔹@jahadibentolhoda