#داستانک
❖ شكر نعمت
● ابوهاشم جعفرى گويد: در تنگناى سختى از زندگى گرفتار شدم. به حضور امام هادى عليهالسلام رفتم. وقتى در محضر او نشستم، فرمود: «اى اباهاشم درباره كدام نعمتى كه خداوند به تو داده است مىتوان شكرگزار او باشى؟». من ساكت ماندم و ندانستم چه بگويم.
● حضرت فرمود: «خداوند ايمان را روزى تو كرد و به وسيله آن بدنت را از آتش دوزخ مصون كرد و عافيت و سلامتى را نصيب تو گردانيد و تو را بر اطاعتش يارى نمود و به تو قناعت بخشيد و از اينكه خوار و بىآبرو گردى حفظ كرد.
اى اباهاشم من در آغاز اين نعمتها را به تو يادآورى كردم چرا كه گمان بردم مىخواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده است شكايت كنى و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازد آن را دريافت كن».¹
1⃣ امالی صدوق؛ ص ۴۹۷ ح ۶۸۲
💠 خادمین جهادی