eitaa logo
موسسه جهاد تبیین و سواد رسانه ای
17.3هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
33.1هزار ویدیو
274 فایل
۴رکن جهادتبیین از بیانات مقام معظم رهبری: -فریضه -قطعی -فوری -عینی 👈آیدی ادمین ارشد و تبلیغات👇👇 @f_aaha @f_aaha ---- @jahadtabin313 @jahadtabin313 📖 مؤسسه جهاد تبیین و سواد رسانه زیر نظر #استاد_امیرعلی_حیدرِ_امیری آیدی جهت تبلیغات👇 @ahmadalvand1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻گزارش جامع میدانی از اهالی محل ‏۲۶. ولی نمی‌فهمم چرا به جای درخواست از مردم یا ساکنین بلوار کشاورز یا درخواست از رسانه‌ها برای شناسایی دختر نوجوان گمشده در اولین آگهی اعلام مفقودی که در توییتر منتشر کرده باید خبر مفقودی را به زبان انگلیسی برای مخاطب خارجی بنویسد و شماره تماس بدهد که تماس بگیرند. ‏۲۷. خانواده پدر مرحومش با خانواده مادرش بر سر اینکه در آرامستان آنها دفن شود یا در آرامستان اینها اختلاف داشته‌اند. نهایتا نیکا در روستای پدری در کنار پدرش و سایر اقوام‌شان دفن می‌شود. خاله‌اش همانموقع در مورد این داستان سرایی‌ها در مورد دفن در یک روستای دورافتاده استوری زده است. ‏۲۸. اینکه نیکا آن شب به دعوت چه کسی به آن ساختمان آمده و با کی قرار داشته و چه کسی در را باز گذاشته و تلفنی راهنمایی‌اش می‌کند و چه اتفاقی در آن یکی دو ساعت افتاده را نتوانستم در بیاورم چون همه ۸ نفر ساکن ساختمان در بازداشت‌اند. ولی یک نکته قابل تامل را در پرس و جوها فهمیدم. موسسه جهاد تبیین و سواد رسانه ای @jahadetabiinvasavaderesanehei ‏۲۹. امروز از دختر یکی از همسایه‌ها که نیکا در حیاط ‌شان افتاده بود یک روایت عجیب شنیدم. این خانواده روز ۲۹ شهریور دو ساعت قبل از آمدن نیکا به ساختمان بغلی، برای شب نشینی رفته‌اند بیرون. حین سوالات دختر همسایه یادش آمد که ساعت ۹ و ۱۰ شب وقتی داشتند از خانه بیرون می‌رفتند ... ‏۳۰. یک جوان از ساختمان با یک کیسه زباله خارج شده و داشته با تلفن صحبت می‌کرده و به آنطرف پشت خط با عباراتی اینچنین نصیحت می‌کرده است. «نکن این کارها را می‌گیرنت، نرو تو این شلوغی‌ها و...» باتوجه به اینکه نیکا آن‌روز در بلوار کشاورز بوده می‌شود این تماس قابل تامل است. ‏۳۱. اگر روایت این دختر صحت داشته باشد می‌شود حدس زد احتمالا این پسر با نیکا در تماس بوده و آدرس را داده و در را برایش باز گذاشته است. نمی‌دانم این فرد بین ۸ تا بازداشتی است یا نه ولی اینها چهره آن پسر را اصلا یادشان نبود. ولی اگر دوریین را چک کنند فکر می‌کنم خودش کلید ماجراست. ‏۳۲. الغرض حرف خیلی زیاد است. نمی‌دانم موضوع فوت این دختر نوجوان عاشقانه است عاطفی است یا خانوادگی است. حتی مطمئن نیستم در آن ساختمان چه اتفاقی رخ داده و ماجرا خودکشی است یا قتل یا هرچیز دیگر. ولی از چیزی که مطمئنم داستانی که در فجازی ساخته شده هیچ نسبتی با مرگ تلخ این دختر ندارد. ‏۳۳. راستی موضوع تجاوز یا تعرض البته نیاز به آزمایش پزشکی دارد. ولی من چون یک سناریوی دیگر را حدس می‌زدم سعی کردم با یک مرد میانسال همسایه که از ساعت ۱۳ بعنوان اولین نفر با تماس خودش را به آنجا رسانده و تا ساعت ۲۰ که آمبولانس پزشکی قانونی آمده بالای سر نیکا بوده حرف بزنم. ‏۳۴. می‌خواستم در مورد احتمال تجاوز یا تعرض بپرسم. بخاطر اینکه شنیدم حدود ۷ ساعت بالاسر نیکا بوده و به تیم‌های مختلف و کارشناسانی که آمده‌اند و رفته‌اند کمک کرده است و بدن عریان نیکا را در تمام بررسی‌های در صحنه دیده است. ‏۳۵. در مورد علائم ظاهری تعرض یا تجاوز مثل پاره شدن یا کشیدن جایی از لباس‌ها یا باقیماندن جای چنگ و خراشیدگی و درگیری روی بدن نیکا خیلی محکم گفت مطلقا هیچ چیزی وجود نداشت. شکل داخل شدن نیکا به ساختمان هم مدلی نیست که از تهش تجاوز دربیاید. ‏البته این‌ حرف‌ها سند نیست و نمی‌شود به بررسی ظاهری اعتماد کرد. ولی چون موضوع تعرض فعلا سند ندارد دامن نزنید و با قلب خانواده داغدار بازی نکنید بهتر است. اینهم از کثافت‌کاری رسانه‌های فارسی زبان برای احساسی‌تر کردن ماجراست. اینها دنبال پروژه خودشان‌اند دلشان برای هیچکس نمی‌سوزد. وحیداشتری @jahadetabiinvasavaderesanehei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 انیمیشن | ماجراهای سیامک و برانداز 😂🔥 آتش زدن بانک سر کوچه 📖 موسسه جهاد تبیین و سواد رسانه ای @jahadetabiinvasavaderesanehei 🇮🇷 قرارگاه رفع شبهات مجازی جهاد تبیین استاد امیری @rafeshobahatemajazi 📚نشر آثار استاد امیری @aasarostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مستند" 🎬 🌀 برای حل مشکلات به رابطه با آمریکا می اندیشد ❌ و چقدر بعضی از این صحنه ها برای ملت آشناست ‌🎞️⁩ تنظیم برای فضای مجازی 🎬 قسمت 3⃣ @jahadetabiinvasavaderesanehei 🔴 اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد ❌انتشار بدون لینک کانال جایز نمی باشد
🌷 🌷 (۴ / ۳) !!! 🌷....سوزش پا و بوی سوختگی گوشت را تحمل کردم تا کرم‌ها یکی یکی روی زمین افتادند. چندتایی هم با کمک چوب کبریت بیرون کشید و حفره‌ی دهان‌باز روی رانم را نشان داد: «مواظب باش خاک به زخمت نرسه، وگرنه....» تکان دادن سرش این معنا را می‌داد که یا می‌میرم، یا در اثر گندیدگی، پایم را از دست می‌دهم. پوزخندی تحویلش دادم که: «بابا بی‌خیال، ما را نترسون.» هنوز جای شعله‌های کبریت می‌سوخت که پایم را کمی پیچاند و با فشار به محل زخم، خونابه‌ی بدبویی بیرون ریخت. شدت درد زیاد بود، اما وقتی چرک و خونابه بیرون ریخت، پایم سبک‌تر شد و احساس راحتی کردم. ـ تحملش را داری؟ ـ می‌خوای چه کار کنی؟ 🌷جوابی نداد و به رضا که تند تند به سیگار پک می‌زد و خاکسترش را میان دست یکی از اسرا خالی می‌کرد، اشاره کرد تا دست‌هایم را از عقب بگیرد. دو نفر هم روی زانوهایم افتادند. برای این‌که حواسم را پرت کند، شروع به صحبت کرد: «نگاشون کن؛ بعد از یه هفته گرسنگی و تشنگی، حالا هم که اومدیم بیرون، از ما آدمای لخت می‌ترسن.» سر رضا نزدیک گوشم بود و درحالی‌که جواب امدادگر را می‌داد، به دست‌هایش خیره شده بود: «دیروز که اومدن سراغ بچه‌های گردان کماندویی۷۵۰، خیلی ترسیدم. چند نفرشون رو زیر شلاق و زنجیر، سیاه کبود کردن. بیضه‌های یکی‌شون بدجوری ورم کرده و نمی‌تونه درست راه بره. فکر کنم با زنجیر زدنش. حالا هم اون‌جا نشسته. رد نگاه رضا را دنبال می‌کردم که.... 🌷رد نگاه رضا را دنبال می‌کردم که درد توی کمرم پیچید و دندان‌هایم روی هم فشرده شد. رضا با شنیدن فریادم، دست‌هایم را بیشتر عقب کشید و دو نفر دیگر، روی زانوهایم فشار آوردند. «بابا به هرکس می‌پرستید قسم، یه مسکنی، آمپولی....» درد دوباره توی ستون فقراتم کمانه کرد و معده‌ی خالی‌ام بالا آمد. آب زرد رنگی از دهانم بیرون ریخت و تلخی‌اش باعث شد لحظه‌ای درد را به فراموشی بسپارم. چقدر ضعیف شده بودیم. حقوق طبیعی یک انسان را هم نداشتیم. جای اعتراضی هم نبود و اگر حرفی می‌زدیم، گلوله‌ی سربی جواب‌مان بود. مثل همان روز اول که خیلی از مجروحان را با تیر خلاص به شهادت رساندند. کسی خبر از وجود ما نداشت و.... @jahadetabiinvasavaderesanehei 🔴 اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد ❌حتی المقدور با لینک ارسال شود