eitaa logo
جهان برتر Jahane_bartar@
132 دنبال‌کننده
333 عکس
652 ویدیو
55 فایل
نزدیک ترین مسافت ؛ سفر به جهان بعد از این زندگی زمینی است در یک چشم بر هم زدن ؛ خودمان را در جهان بعدی میبینیم . حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت !
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسین موسوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
متاسفانه این قاضی باشرف به خاطر بیان حقیقت از کار اخراج شده همه منتشر کنید تا دوباره بر سر کار خود برگردانده شود. شده همه منتشر کنید تا برگردانده شود. Sh💚🤍❤️N
هدایت شده از محسن محسن
دیشب به مجلس عروسی یکی از دوستان در تهران دعوت بودیم بعد از اتمام مراسم تصمیم گرفتیم به زیارت شاه عبدالعظیم برویم یکی از دوستان داشت اسنپ می گرفت که ماشینی جلوی ما توقف کرد و راننده گفت اگر جاتون می شه سوار شید. گفتیم: کرایه اش چقدر است؟ گفت: مگه من حرفی از پول زدم جلوی ماشین و بغل دست راننده یک نفر نشسته بود که در تاریکی خیلی قابل تشخیص نبود ما که چهار نفر بودیم عقب ماشین نشستیم به صورت کج و کوله! ماشین که راه افتاد و دقت کردیم دیدیم روی صندلی جلو یک دختر خانم ظاهراً فلج نشسته است! از راننده که به نظرم رسید پدر دختر است پرسیدم دخترتان چه مشکلی دارد؟ گفت: سه ساله بود که شب تب کرد. با دارو تب او را پایین آوردم ولی صبح دیدم تبش دوباره عود کرده است. به مطب دکتر بردم، گفت: چیز خاصی نیست و داروی تب داد. از مطب که بیرون آمدم دیدم تشنج دارد. او را به درمانگاه بردم. گفتند: چرا این قدر دیر آورده ای؟ و از همان روز فلج مغزی و حرکتی شد! و الآن ۲۴ سال دارد! گفتم: چیزی متوجه می شود؟ گفت حرف نمی تواند بزند ولی من کاملاً متوجه خواسته های او می شوم. شب ها هم دوست دارد او را در خیابان ها بگردانم گفتم: شغلت چیست؟ گفت: تا پنج شش سال پیش در یک شرکت صنعتی کار می کردم ولی از وقتی مجبور شدم روزی سه بار به دخترم غذا و دارو بدهم، شرکت را رها کردم و مشغول مسافرکشی شدم تا وقتم آزاد و در اختیار خودم باشد گفتم مادرش کجاست؟ گفت: شش سال پیش گفت: ببین من دیگه تحمل و طاقت نگهداری و تر و خشک کردن این بچه را ندارم و همراه پسر ۱۵ ساله هم گذاشت رفت شهرستان پیش مادرش! گفتم: بیماری دخترت قابل درمان نیست؟ گفت تا سال ۸۶ پیش دکترهای متعددی بردم تا اینکه در آن سال دکتر غفرانی گفت: برای این بیماری هیچ دارویی وجود ندارد و بیخود این طرف و آن طرف نرو. من هم شروع کردم با سرچ در اینترنت به دنبال مراکز درمانی بیماران حرکتی در دنیا گشتن و به هر جا پیدا می کردم ایمیلِ درخواست کمک می زدم تا این که در سال ۸۹ یک دعوت نامه از مرکزی در انگلیس برایم آمد که من و دخترم را به آنجا که جنوب غربی انگلیس بود دعوت کرد. تمام هزینه بلیط رفت و آمد و اقامت نُه روزه ی ما در آنجا توسط آن مرکز که توسط حدود ۷۰ پزشک متخصص مغزِ خیّر از سراسر جهان اداره می شد، پرداخت شده بود. بعد از ۹ روز پزشکی که معاینه دخترم را عهده دار بود برایم مثال خورشیدی را که یک لکه ابر جلوی او را گرفته زد و گفت: جلوی عملکرد مغز دختر شما را چیزی یک توده ی نامرئی گرفته و فقط یک شوک خاص می تواند آن را برطرف کند و حرکت را به دخترت بازگردانَد و از دست ما دیگر کاری بر نمی آید. کاش صحبت این پدر را ضبط می کردم تا می دیدید که چگونه با آرامش و امید و لحن شکرگزارانه سخن می گفت. به طوری اشک همه ما سرازیر شد. پرسیدم: از این که او را از خانه بیرون می آوری و سوار ماشین می شود خوشش می آید؟ گفت: من و دخترم هر هفته شب های جمعه در بهشت زهرا ایستگاه صلواتی داریم و به مردم چای می دهیم و هر ماه با همین ماشین او را به زیارت امام رضا می برم و هر سال اربعین به کربلا می رویم. حتی امسال هم موفق شدیم بدون ویزا و از مرز مهران به کربلا مشرف شویم و او از نجف تا کربلا با ویلچر می برم. همه دوستانِ سوار در ماشین از طاقت و صبر و همت و امید و روحیه شاکرانه او متعجب شدیم اسم دخترش زهرا بود و هر از گاهی ناله ای می زد و پدرش می گفت: جااان. باور کنید طوری جان می گفت که محبت و مهربانی از لحنش ریزان بود. به او گفتم: درد دارد؟ گفت: نه. دارد با من صحبت می کند. خیابان ها را می شناسد و می خواهد برویم منزل حاج عباس ولی امشب ویلچر با خودمان نیاورده ایم. با لحن محبت آمیزی به او گفت: فردا که اومدیم می ریم پرسیدم: حاج عباس کیست؟ گفت یکی از دوستانم در شهر ری هست که دخترم به خانواده اش علاقمند است. وقتی به شاه عبدالعظیم رسیدیم هر چه اصرار کردم که کرایه را بگیرد، قبول نکرد و گفت: من شما را به خاطر شب ولادت به اینجا رساندم خیلی پدر عجیبی بود. تا کنون پدری مانند او ندیده بودیم و در حالی که سراپا شگفتی بودیم از ماشین پیاده شدیم و با او خداحافظی کردیم کاش از او شماره ای گرفته بودم تا مستندی از زندگی و رابطه ی صمیمانه اش با دخترش تهیه می شد چقدر ما ناسپاس هستیم و کم طاقت شاید مادرش حق داشت که بعد از ۱۵ سال نگهداری از دختر، طاقتش طاق شده بود ولی صبر و همت این پدر ستودنی بود اولین بار بود که می دیدم یا حتی می شنیدم که یک پدر صبورتر و مهربان تر مادر است. باور کنید در آن حدود یک ربع آن قدر با لحن محبت آمیز با دخترش صحبت می کرد و در پاسخ ناله های او جان می گفت که توضیح و ترسیم آن در قالب الفاظ و کلمات ممکن نیست کاش از اول تا آخر از او و دخترش فیلم می گرفتیم خدا را به حق مولود امروز قسم می دم که زهرا خانم شوک موردِ نظر که باعث درمان او می شود را ببیند و سلامتی خود را بازیابد
هدایت شده از محسن خزعلی
مطلبی بسیار خواندنی👇👇👇 داستانی از مهر پدر دیشب به مجلس عروسی یکی از دوستان در تهران دعوت بودیم بعد از اتمام مراسم تصمیم گرفتیم به زیارت شاه عبدالعظیم برویم یکی از دوستان داشت اسنپ می گرفت که ماشینی جلوی ما توقف کرد و راننده گفت اگر جاتون می شه سوار شید. گفتیم: کرایه اش چقدر است؟ گفت: مگه من حرفی از پول زدم جلوی ماشین و بغل دست راننده یک نفر نشسته بود که در تاریکی خیلی قابل تشخیص نبود ما که چهار نفر بودیم عقب ماشین نشستیم به صورت کج و کوله! ماشین که راه افتاد و دقت کردیم دیدیم روی صندلی جلو یک دختر خانم ظاهراً فلج نشسته است! از راننده که به نظرم رسید پدر دختر است پرسیدم دخترتان چه مشکلی دارد؟ گفت: سه ساله بود که شب تب کرد. با دارو تب او را پایین آوردم ولی صبح دیدم تبش دوباره عود کرده است. به مطب دکتر بردم، گفت: چیز خاصی نیست و داروی تب داد. از مطب که بیرون آمدم دیدم تشنج دارد. او را به درمانگاه بردم. گفتند: چرا این قدر دیر آورده ای؟ و از همان روز فلج مغزی و حرکتی شد! و الآن ۲۴ سال دارد! گفتم: چیزی متوجه می شود؟ گفت حرف نمی تواند بزند ولی من کاملاً متوجه خواسته های او می شوم. شب ها هم دوست دارد او را در خیابان ها بگردانم گفتم: شغلت چیست؟ گفت: تا پنج شش سال پیش در یک شرکت صنعتی کار می کردم ولی از وقتی مجبور شدم روزی سه بار به دخترم غذا و دارو بدهم، شرکت را رها کردم و مشغول مسافرکشی شدم تا وقتم آزاد و در اختیار خودم باشد گفتم مادرش کجاست؟ گفت: شش سال پیش گفت: ببین من دیگه تحمل و طاقت نگهداری و تر و خشک کردن این بچه را ندارم و همراه پسر ۱۵ ساله هم گذاشت رفت شهرستان پیش مادرش! گفتم: بیماری دخترت قابل درمان نیست؟ گفت تا سال ۸۶ پیش دکترهای متعددی بردم تا اینکه در آن سال دکتر غفرانی گفت: برای این بیماری هیچ دارویی وجود ندارد و بیخود این طرف و آن طرف نرو. من هم شروع کردم با سرچ در اینترنت به دنبال مراکز درمانی بیماران حرکتی در دنیا گشتن و به هر جا پیدا می کردم ایمیلِ درخواست کمک می زدم تا این که در سال ۸۹ یک دعوت نامه از مرکزی در انگلیس برایم آمد که من و دخترم را به آنجا که جنوب غربی انگلیس بود دعوت کرد. تمام هزینه بلیط رفت و آمد و اقامت نُه روزه ی ما در آنجا توسط آن مرکز که توسط حدود ۷۰ پزشک متخصص مغزِ خیّر از سراسر جهان اداره می شد، پرداخت شده بود. بعد از ۹ روز پزشکی که معاینه دخترم را عهده دار بود برایم مثال خورشیدی را که یک لکه ابر جلوی او را گرفته زد و گفت: جلوی عملکرد مغز دختر شما را چیزی یک توده ی نامرئی گرفته و فقط یک شوک خاص می تواند آن را برطرف کند و حرکت را به دخترت بازگردانَد و از دست ما دیگر کاری بر نمی آید. کاش صحبت این پدر را ضبط می کردم تا می دیدید که چگونه با آرامش و امید و لحن شکرگزارانه سخن می گفت. به طوری اشک همه ما سرازیر شد. پرسیدم: از این که او را از خانه بیرون می آوری و سوار ماشین می شود خوشش می آید؟ گفت: من و دخترم هر هفته شب های جمعه در بهشت زهرا ایستگاه صلواتی داریم و به مردم چای می دهیم و هر ماه با همین ماشین او را به زیارت امام رضا می برم و هر سال اربعین به کربلا می رویم. حتی امسال هم موفق شدیم بدون ویزا و از مرز مهران به کربلا مشرف شویم و او از نجف تا کربلا با ویلچر می برم. همه دوستانِ سوار در ماشین از طاقت و صبر و همت و امید و روحیه شاکرانه او متعجب شدیم اسم دخترش زهرا بود و هر از گاهی ناله ای می زد و پدرش می گفت: جااان. باور کنید طوری جان می گفت که محبت و مهربانی از لحنش ریزان بود. به او گفتم: درد دارد؟ گفت: نه. دارد با من صحبت می کند. خیابان ها را می شناسد و می خواهد برویم منزل حاج عباس ولی امشب ویلچر با خودمان نیاورده ایم. با لحن محبت آمیزی به او گفت: فردا که اومدیم می ریم پرسیدم: حاج عباس کیست؟ گفت یکی از دوستانم در شهر ری هست که دخترم به خانواده اش علاقمند است. وقتی به شاه عبدالعظیم رسیدیم هر چه اصرار کردم که کرایه را بگیرد، قبول نکرد و گفت: من شما را به خاطر شب ولادت به اینجا رساندم خیلی پدر عجیبی بود. تا کنون پدری مانند او ندیده بودیم و در حالی که سراپا شگفتی بودیم از ماشین پیاده شدیم و با او خداحافظی کردیم کاش از او شماره ای گرفته بودم تا مستندی از زندگی و رابطه ی صمیمانه اش با دخترش تهیه می شد چقدر ما ناسپاس هستیم و کم طاقت شاید مادرش حق داشت که بعد از ۱۵ سال نگهداری از دختر، طاقتش طاق شده بود ولی صبر و همت این پدر ستودنی بود اولین بار بود که می دیدم یا حتی می شنیدم که یک پدر صبورتر و مهربان تر مادر است. باور کنید در آن حدود یک ربع آن قدر با لحن محبت آمیز با دخترش صحبت می کرد که توضیح و ترسیم آن در قالب الفاظ و کلمات ممکن نیست کاش از اول تا آخر از او و دخترش فیلم می گرفتیم خدا را به حق مولود امروز قسم می دم که زهرا خانم شوک موردِ نظر که باعث درمان او می شود را ببیند و سلامتی خود را بازیابد.
💠آیت‌الله یعقوبی‌ قائنی(ره): 🔸دوستدار آل محمد(صلی‌الله علیه و آله) باش گرچه فاسق باشی و دوستدار دوستداران آن‌ها باش، هرچند فاسق باشند. 🔸دوست داشته باش ،  چون این دوستی شما را می‌کِشد به سمت نجات؛ این خیلی مطلب عجیبی است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺فیلمی جدید از خشم خدا در سرزمین شیطان بزرگ بدون شک این همون گردباد آتشینی هست که در قرآن هم به عنوان عذاب ازش یاد شده قران مجید سوره بقره، آیه ۲۶۶ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ پس آن دچار گردبادی سخت (طوفانی) می‌شود که در آن آتش است، و می‌سوزد. این‌گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند، باشد که بیندیشید آب و باد و آتش و خاک و باران سربازان خدا
سلام علیکم چیزی براتون میفرستم عشق کنید ولی قول بدین برا همه خیلی دعا کنین ابتکار بسیار زیبا از تولیت حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام روی نوشته زیر انگشت بزن http://app.imamhussain.org/tour/ وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کردهر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
💚 تصویری دلنواز از خانه پدری تقدیم نگاه زیباتون کهکشان‌ها همه بر گرد نجف سیارند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند کل ذرات که در چرخ فلک دوّارند به علی بن ابی طالب ارادت دارند 📜 @sheraneh_eitaa
چرا بعد از غدیر منکر امامت امیرالمومنین شدند سخنران : حجت الاسلام مهدی حسن زاده https://youtu.be/312rvKDiWlk?si=3GVsDQ3Lpi_9dkzk
هدایت شده از ‌عصام العماد
46.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عالم ومحقق یمنی دکتر عصام العماد با استاد پارسا حدادی در برنامه فرکانس تاریکی کانال ولایت
هدایت شده از محسن خزعلی
خاطراتی از علامه امینی و پدرم رحمت الله علیهما که مؤيد مطالب دوست عزیز جناب دکتر عصام العماد میباشد. @mohsenkhazali