eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهان کتاب) 📚🇮🇷
41.3هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
291 ویدیو
9.8هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستانی #فلسفی #روان‌شناسی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌نویسنده درباره کتاب: کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند، در مورد مردی به نام ادی است که در لحظه‌ی ابتدایی کتاب می‌میرد و آغاز داستان از پایان زندگی او شکل می‌گیرد، موضوع کتاب در مورد سرنوشت است و اتفاقاتی که در کنار هم قرار می‌گیرد و زندگی را تغییر می‌دهند. ادی حس کرد پاهایش با زمین تماس پیدا می‌کند. آسمان دوباره تغییر می‌کرد، از لاجوردی به خاکستری زغالی، و حالا ادی در احاطه‌ی درخت‌های افتاده و آوارِ سیاه بود. دست‌ها، شانه‌ها، ران‌ها و ماهیچه‌ی پشت پاهایش را گرفت. احساس کرد قوی‌تر از قبل است. ولی وقتی سعی کرد انگشت‌های پایش را لمس کند، نتوانست، انعطاف‌پذیری‌اش از بین رفته بود. دیگر قابلیت کششیِ کودکانه نداشت، هر عضله‌اش به سفتی سیم پیانو بود. به زمین بی‌جانِ اطراف نگاه کرد. روی تپه‌ای نزدیک گاری شکسته‌ای، استخوان‌های پوسیده‌ی حیوانی به چشم می‌خورد. ادی حس کرد باد گرمی به صورتش می‌خورد. آسمان زرد آتشین شد. ادی، یک بار دیگر دوید. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌نویسنده درباره کتاب: کتاب در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند، در مورد مردی به نام ادی است که در لحظه‌ی ابتدایی کتاب می‌میرد و آغاز داستان از پایان زندگی او شکل می‌گیرد، موضوع کتاب در مورد سرنوشت است و اتفاقاتی که در کنار هم قرار می‌گیرد و زندگی را تغییر می‌دهند. ادی حس کرد پاهایش با زمین تماس پیدا می‌کند. آسمان دوباره تغییر می‌کرد، از لاجوردی به خاکستری زغالی، و حالا ادی در احاطه‌ی درخت‌های افتاده و آوارِ سیاه بود. دست‌ها، شانه‌ها، ران‌ها و ماهیچه‌ی پشت پاهایش را گرفت. احساس کرد قوی‌تر از قبل است. ولی وقتی سعی کرد انگشت‌های پایش را لمس کند، نتوانست، انعطاف‌پذیری‌اش از بین رفته بود. دیگر قابلیت کششیِ کودکانه نداشت، هر عضله‌اش به سفتی سیم پیانو بود. به زمین بی‌جانِ اطراف نگاه کرد. روی تپه‌ای نزدیک گاری شکسته‌ای، استخوان‌های پوسیده‌ی حیوانی به چشم می‌خورد. ادی حس کرد باد گرمی به صورتش می‌خورد. آسمان زرد آتشین شد. ادی، یک بار دیگر دوید. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: اگر می‌توانستید یک روز بیشتر با شخصی که از دست داده‌اید زندگی کنید، چه انجام می‌‌دادید؟ کتاب برای یک روز بیشتر مانند سایر آثار میچ آلبوم، رمانی فلسفی و با موضوع اصلی فانی بودن انسان و همچنین زندگی پس از مرگ است. داستان کتاب برای یک روز بیشتر (For one more day) درباره یک خانواده است و از آن‌جا که در این داستان، یک روح حضور دارد، شاید آن را داستان ارواح بنامید. اما هر خانواده‌اى، خود، داستان ارواح است. مردگان مدت‌ها پس از مرگشان، پشت میزهایمان مى‌نشینند. آیا تا به حال شده کسى را که دوست داشتید، از دست بدهید و دلتان بخواهد یک بار دیگر با او گفت‌وگو کنید؟ یک بار دیگر شانس این را داشته باشید تا زمانى را که فکر مى‌کردید، آن‌ها براى همیشه اینجا هستند، جبران کنید؟ اگر این‌طور است، پس مى‌دانید که اگر همه روزهاى زندگیتان را نیز روى هم بگذارید، به اندازه آن روزى که آرزو دارید برگردد، اهمیت ندارد. چه مى‌شود اگر آن روز برگردد؟ 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم ... 📚کتاب 🖌 @jahaneketab
پرسیدم یعنی شما از پیر شدن نمی‌ترسیدید؟ _میچ، من پیری را در آغوش می‌کشم. در آغوش می‌کشید؟ _خیلی ساده است. وقتی رشد میکنی و بزرگ میشوی، مطالبِ بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفا زوال و تحلیل رفتن نیست، رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبه منفی نیست، جنبه مثبت هم دارد. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم و اطلاع بهتر زندگی میکنی. 📕 ✍🏻 @jahaneketab
پرسیدم یعنی شما از پیر شدن نمی‌ترسیدید؟ _میچ، من پیری را در آغوش می‌کشم. در آغوش می‌کشید؟ _خیلی ساده است. وقتی رشد میکنی و بزرگ میشوی، مطالبِ بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفا زوال و تحلیل رفتن نیست، رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. 📕 ✍🏻 @jahaneketab
پرسیدم یعنی شما از پیر شدن نمی‌ترسیدید؟ _میچ، من پیری را در آغوش می‌کشم. _ در آغوش می‌کشید؟ _خیلی ساده است. وقتی رشد میکنی و بزرگ میشوی، مطالبِ بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفا زوال و تحلیل رفتن نیست، رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبه منفی نیست، جنبه مثبت هم دارد. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم و اطلاع بهتر زندگی میکنی. 📕 ✍🏻 @Jahaneketab
پرسیدم یعنی شما از پیر شدن نمی‌ترسیدید؟ _میچ، من پیری را در آغوش می‌کشم. _ در آغوش می‌کشید؟ _خیلی ساده است. وقتی رشد میکنی و بزرگ میشوی، مطالبِ بیشتری می‌آموزی. اگر قرار بود در بیست و دو سالگی باقی می‌ماندی، عقلت هم به همان اندازه باقی می‌ماند. پیر شدن صرفا زوال و تحلیل رفتن نیست، رشد هم هست. چیزی بیشتر از نزدیک‌تر شدن به مرگ است. همه‌اش جنبه منفی نیست، جنبه مثبت هم دارد. می‌فهمی که باید بمیری و با این علم و اطلاع بهتر زندگی میکنی. 📕 ✍🏻 @Jahaneketab