شرح حکمت ۶۵ نهج البلاغه
اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمودند:
از دست دادن دوستان غربت است.
امام(عليه السلام) در اين گفتار بسيار كوتاه و پرمعنايش به اهميت دوستان صميمى اشاره كرده است
روشن است كه انسان در وطن علاقه هاى فراوانى دارد; كه در مسائل مادى و معنوى از آنها بهره مى گيرد و احساس تنهايى نمى كند چون در وطن خويش است و در مشكلات بدون پناه نيست، آرامش خاطر دارد و احساس امنيت مى كند. ولى در غربت و دورى از وطن همه اينها را از دست مى دهد، خود را تنهاى تنها مى بيند بدون يار و ياور و بى پناه و بدون آرامش.
امام علیهالسلام مى فرمايند: انسان اگر در وطن خويش هم باشد ولى دوستان را از دست بدهد گويى در غربت و دور از وطن است.
پيام اين كلام حكمت آميز اين است كه هر مسلمانى بايد بكوشد و دوستان بيشترى براى خود فراهم سازد ولى مسلم است كه هر كسى شايسته دوستى نيست بلكه بايد دوستانى انتخاب كرد كه كمك بر دين و دنيا باشند.
حکمت ۶۴ نهج البلاغه
اميرالمؤمنين علیهالسلام فرمودند:
اهل دنيا همچون كاروانيانى هستند كه آنان را به سوى مقصدى مى برند و آنها در خوابند.
شرح حکمت
میدانيم دنيا مسير آخرت است و در اين مسير منزلگاه هايى است كه در آنجا بايد زاد و توشه براى آخرت برگرفت تا هنگامى كه انسان به مقصد مى رسد دستش خالى نباشد.
ولى دنياپرستانى كه در تمام عمر به دنيا مشغول اند، همچون كسانى هستند كه بر مركب سوار و در خوابند و ساربان آنها را به سوى مقصد مى برد. انتهاى اين مسير همان مرگ است آنها زمانى كه سيلى اجل در گوششان نواخته شود از اين خواب غفلت بيدار مى شوند و تهى دست به سوى آخرت مىروند.
به بيان ديگر انسان ها سرمايه دارانى هستند كه وارد بازار دنيا مى شوند مدت اين بازار مانند بسيارى از بازارهاى جهانى محدود است و سرمايهی آنها ساعات و شب ها و روزهاى عمر آنهاست هرگاه در اين مدت در خواب باشند سرمايه از دست مىرود و تجارتى حاصل نمىشود.
امام جواد عليه السلام فرمودند:
لَؤْكانَتِ السَّمواتُ وَالْأرْضُ رَتْقَا عَلى عَبْدٍ ثُمَّ اتَّقىَ اللّه َ تَعالى لَجَعَلَ مِنْها مَخْـرَجا
اگر آسمانها و زمين بر شخصى بسته باشد، ولى تقواى الهى پيشه كـند، خداوند گشايشى از آنها برايش قرار مى دهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیکِ یا فاطمةالزهراء
لعنت الله علیٰ ضاربیکِ و قاتلیکِ و غاصبیکِ حقّک
پيامبرصلىاللهعليهوآله
هر كس يك بار بر من صلوات فرستد
خداوند درى از عافيت به رويش بگشايد
📚 جامع الأخبار، صفحهی١۵٣، حدیث٣۴۴
حدیث
قالَ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم:
حُبِّى وَ حُبُّ أَهْلِ بَيْتِى، نافِعٌ فِى سَبْعَةِ مَواطِنَ، أَهْوالُهُنَّ عَظِيمَةٌ، عِنْدَ الْوَفاةِ، وَ فِى الْقَبْرِ، وَ عِنْدَ النُّشُورِ، وَ عِنْدَ الْكِتابِ، وَ عِنْدَالْحِسابِ، وَ عِنْدَالْمِيزَانِ، وَ عِنْدَالصِّراطِ.
محبت من و خاندانم در هفت مورد كه بسيار وحشتناك است سود مى دهد:
1- هنگام مرگ
2- در قبر
3- هنگام زنده شدن
4- كنار نامه عمل
5 - زمان حساب
6- نزد ميزان
7- نزد صراط.
امام هادى عليه السلام:
إنَّ الحَرامَ لا يَنمي، وإن نَمى لا يُبارَكُ لَهُ فيهِ، وما أنفَقَهُ لَم يُؤجَر عَلَيهِ، وما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَى النّارِ
همانا حرام رشد نمى كند و اگر هم رشد كند، بركت ندارد، و هر آن چیزی را که انفاق کننده انفاق كند، پاداشى نمى برد، و آنچه بر جاى مى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود
📚اصول كافی جلد5 صفحه125
امام صادق عليه السلام:
كَم مِن طالِبٍ لِلدُّنيا لَم يُدرِكها، ومُدرِكٍ لَها قَد فارَقَها ، فَلا يَشغَلَنَّكَ طَلَبُها عَن عَمَلِكَ ، وَالتَمِسها مِن مُعطيها ومالِكِها، فَكَم مِن حَريصٍ عَلَى الدُّنيا قَد صَرَعَتهُ، وَاشتَغَلَ بما أدرَكَ مِنها عَن طَلَبِ آخِرَتِهِ ، حَتّى فَنِيَ عُمُرُهُ وأدرَكَهُ أجَلُهُ
چه بسيار دنياطلبانى كه به آن نرسيدند و چه بسيار كسانى كه به دنيا رسيدند و از آن جدا شدند [و رفتند]! پس مبادا كه طلب دنيا ، تو را از عمل كردن[براى آخرت] باز بدارد . و دنيا را از دهنده آن و مالكش (خداوند) بخواه. اى بسا آزمندِ به دنيا كه دنيا او را به خاك افكنْد و به جهت آنچه از دنيا به دست آورْد، از طلب آخرتش بازمانْد، تا آن كه عمرش سپرى شد و مرگش فرا رسيد!
📚اصول كافی جلد2 صفحه455
امام صادق علیه السلام:
از حسد بر حذر باش، كه در شأن تو نيست، و از بداخلاقى دورى كن، كه از سرشت تو نيست؛ زيرا تو به وسيله آن دو، جز به خودت ضرر نمى زنى، و هرگاه به خودت ضرر رساندى، دشمنت را از پرداختن به كار خودت كفايت مى كنى، زيرا دشمنى تو با خودت، از دشمنى ديگرى زيان بارتر است
📚بحارالأنوار جلد 13صفحهی420
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکیم ابوالقاسم فردوسی
چقدر زیبا آیت الکرسی رو به نظم و شعر درآورده
جواب دندان شکن حضرت امیرالمومنین علیه السلام به معاویه لعنة الله علیه
وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ إ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِيَقِينِهِ وَ هَذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا وَ لَكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ إ مِنْ ذِكْرِهَا ثُمَّ ذَكَرْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِي
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به معاویه فرمودند:
و گفتى: مرا مانند شترى كه چوب در بينياش كرده (براى بيعت با ابابکر) می كشيدند تا بيعت نمايم،
بخدا سوگند خواستی نكوهش نمائى ستايش نمودی، و خواستی رسوا سازى رسوا شدى (زيرا از اين گفتار مظلوميّت مرا هويدا ساختى، چون اقرار كردى كه من بظلم و ستم و اكراه و اجبار بيعت نمودم و اجماعى كه از روى ظلم و ستم متحقّق شود درست نبوده پس خلفاء را سرزنش نموده با خودت رسوا ساختى)
و بر مسلمان تا در دين وی شكّ و در يقين و باورش ترديد نباشد نقص و عيبى نيست كه مظلوم و ستمكش واقع شود، و قصد از بيان اين حجّت و دليل من (كه براى اثبات خلافتم اشاره كردم) بغير تو (خلفايى كه ادّعاى تحقّق اجماع نمودند) مىباشد، ولى از آن حجّت و دليل بمقدار آنچه بيان آن پيش آمد اظهار داشتم (تا تو به گمراهى خويش پى ببرى).
📚 نهج البلاغة ص: 388
رسول خدا صلی الله علیه وآله از میان یکی از کوچه های مدینه عبور می کرد – کوچه هم باریک بود – خانمی جلوی پیغمبر را گرفت و راه را بست. حضرت خواست رد شود، دید نمی شود! آمد از این طرف برود، دید آن خانم این طرف آمد و این رفتار تکرار شد و از هر طرف که حضرت می خواست برود راه بسته می شد. اصحاب به آن زن گفتند: برو کنار، چرا راه را بسته ای؟ گفت: «إِنَّ الطَّرِیقَ لَمُعْرَضٌ»، کوچه باز است پیغمبر می تواند از آن طرف برود. می خواست خودی نشان بدهد. رسول گرامی اسلام جمله ای فرمود که خیلی زیبا است، امروز روانشناسان دنیا این جمله را می پذیرند، فرمود: «دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ» رهایش کنید! این زن می خواهد خودش را نشان بدهد، آدم متکبری است.
چند سال پیش در یکی از کشورهای اروپایی شخصی کلیسایی را آتش زده بود. به او گفته بودند چرا کلیسا را به آتش کشیدی؟ در جواب می گوید: من خواستم اسمم در روزنامه ها مطرح شود، دیدم هر کاری که می کنم اسمم مطرح نمی شود؛ ولی الان به عنوان یک شخصیت ولو منفی، اسمم مطرح می شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرودند:
«مَا مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِی نَفْسِه»؛
آدم متکبر حقیر است و ذلّت درونی دارد. به همین علت می خواهد حقارت درونی خودش را جبران کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوربین مخفی
وام پنجاه میلیون تومانی برای کسانی که دیگه نامِ امیرالمؤمنین علیهالسلام رو نیارن
حتما ببینید
بهترین عملها
إبن أبی عُمَیر از امام کاظم علیه السلام پرسید :چرا در مذهب اهل تسنن جملهی حی علیٰ خیر العمل در اذان ترک شد؟
امام کاظم در پاسخ فرمود علت ظاهری آن را میخواهی یا علت باطنی آن را؟
او عرض کرد هر دو را
امام کاظم فرمود: علت ظاهری آن این بود که مبادا مردم با تکیه به نماز، جهاد را رها کنند
اما علت باطنی آن این بود که جمله خیرالعمل ولایت امامانِ بر حق است.
آن کسی که ترک جملهی ((حی علی خیر العمل)) در اذان را دستور داد عمر لعنة الله علیه بود وهدفش این بود که مردم به سوی ولایت امام حق توجه نکنند و احساساتشان به نفع ولایت تحریک نگردد و به سوی آن دعوت نشوند.
حضرت امیر المومنین علیه السلام:
۶ اصل مهم را در زندگی مراعات کن:
1. رازت را بین خودت و خدای خودت نگه دار.
2. نسبت به دو چیز نگران و مضطرب نباش: روزی و مرگ! چون هر دو در دست خداوند رحمان می باشد.
3.همواره مواظب باش دو نفر از تو راضی باشند: پدر و مادر.
4. در سختیها از دو چیز کمک بگیر: صبر کردن و نماز خواندن.
5. دو چیز هرگز بیاد نیاور: نیکی کردنت به دیگران و بد کردن دیگران در حق خودت.
6. دو چیز را هرگز فراموش نکن: پروردگارت و آخرتت را.
کانون مسجد جهتلو
شعر بسیار زیبا در مدح و رثایِ اهلبیت علیهمالسلام
شاعر: ابوالفضل عصمتپرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصّدّیقَةُ الشَّهیدَة
و علی أبیک و أمّک و بعلک و أولادک و شیعتک
و لَعَنَ اللهُ قاتِلیکِ و ظالمیک
اهانت عمر بن خطاب لعنة الله علیه به ساحت مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها
از زبان ناپاک و نجسِ عمر
جابر جُعفى از سعيد فرزند مُسيّب نقل مى كند كه مُسيّب در خبر طولانى ياد مى كرد گفتار عمر بن خطّاب را و در آن (عمر) چنين مى گفت: ( با يارانم درِ منزل فاطمه زهرا(عليها السلام) رفتم و گفتم( اى فاطمه (عليها السلام) به على (عليه السلام) بگو ( براى بيعت كردن با ابوبكر) خارج شود. فاطمه (عليها السلام) گفت نه دوستى و نه كرامتى، آيا با ياران شيطان مرا مى ترسانى اى عمر؟ در حالى كه ياران شيطان ضعيفند، من گفتم اگر (على عليه السلام) خارج نشود، هيزم بزرگ و كاملاً خشك را خواهم آورد و آتش شديد و عظيمى را بر افرادى كه در اين خانه هستند روشن خواهم كرد و هر كس كه در آن باشد به آتش مى سوزانم. يا اينكه على(عليه السلام) براى بيعت كردن تسليم شود و (چون آنها تسليم نشدند لذا) من شلاق قُنْفُذ غلامم را گرفتم و (فاطمه زهرا را عليها السلام) زدم، و به خالد فرزند وليد گفتم، تو و مردانى كه با ما هستند همگى بيائيد براى جمع كردن هيزم، و گفتم من آتش عظيمى را برپا خواهم كرد.
فاطمه(عليها السلام چون شنيد) گفت اى دشمن خدا و دشمن پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و دشمن اميرالمؤمنين(عليه السلام) و در اين حال فاطمه(عليها السلام) دستان خود را بر درب گذاشت كه مانع من شود از باز شدن در منزل، ولى من فاطمه(عليها السلام) را بر زمين پرتاب كردم ( با اين كه او زن بود) و اين كار بر من سخت و دشوار بود پس (دوباره) با شلاق بر دستان فاطمه(عليها السلام) زدم بطورى كه بسيار براى او دردناك بود و از او صداى نفس كشيدنهاى عميق و گريه شنيدم، پس نزديك بود تا من نرمى به خرج بدهم و از در خانه بروم، اما من به ياد كينه هاى على(عليه السلام) و حرص و وَلَع او در كشتن بزرگان (و مشركان) عرب افتادم و به ياد مكر و حيله و جادوگرى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) افتادم، پس با لگد به در زدم و او بدن خود را به در چسبانده و آن را سپر خود قرار داده بود و شنيدم از او كه فرياد مى زد بطورى كه گمان كردم (كه اگر نفرين كند نفرين) او شهر مدينه را زير رو خواهد كرد و مى گفت: اى پدر، اى رسول خدا: اين چنين با دخترت و حبيبهات رفتار مى شود. آه اى فضّه من را درياب، چرا كه به خدا قسم آنچه در شكم من از حمل وجود داشت كشته شد، و در حالى كه به ديوار تكيه داده بود فهميدم كه در حال سقط جنين است، پس در را به كنار افكندم و داخل شدم، پس او به سمت من آمد با (شكل و) صورتى كه چشمان مرا پوشاند (و از شدت ناراحتى چنان) سيلى (محكمى) بر صورتش از روى پوشيه اش زدم كه (ديدم) گوشوارهاش قطع شد و بر زمين پخش گرديد و چون احساس كردم كه على عليه السلام خارج شد، با سرعت به سوى درب خروجى شتافتم و به خالد و قُنفذ و كسانى كه با آنها بودند گفتم: از كار عظيمى نجات پيدا كردم و همانا جنايت عظيمى مرتكب شدم و از جان خودم در امان نيستم، و اين على عليه السلام است كه از خانه خارج شد كه نه من، و نه همه شما، طاقت مقابله با او را نداريم.....و همانا من مى دانم و در آن هيچ شكى نيست كه اگر همه عالم تلاش مى كرديم براى غلبه كردن بر على (عليه السلام) نمى توانستيم بر او غلبه كنيم ولى اسرارى در درون على (عليه السلام) بود كه من مى دانم ولى نمى گويم