eitaa logo
متی ترانا و نراک
312 دنبال‌کننده
43.5هزار عکس
16.2هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ |° خبرت هست که یک گوشه دنیای شما به دلی حسرت دیدارِ حرم مانده هنوز !؟ 🌙✨
Tavassol.mp3
14.02M
و صد صلوات 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌸🍃 ای که یک گوشهٔ چشمت غم عالم ببرد حیف باشـد که تو باشی و مرا غم ببرد 🔹أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا ع
🔰سید علی خامنه‌ای هم رهبر ایران هم سپر برای مردم🇮🇷 ❤💐ای تنها وصیت ، سرت سلامت💐❤
بسم رب الشهدا دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند و اگر بال خونیـن داشته باشے دیگر آسمــان، طعم ڪربلا مے گیرد دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم و دست بر سینه، به زیارت "شهــــــداء" مے رویم... بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم. صلوات 🌷🍃
شهید جواد الله کرمی در ۲ تیرماه ۱۳۶۰ در محله مهرآباد تهران متولد شد. وی تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ادامه داد و در سپاه پاسداران به خدمت مشغول شد. از همان آغاز جنگ سوریه در سال ۱۳۹۰ داوطلبانه به جبهه سوریه اعزام شد و به عنوان فرمانده مستشار نظامی فعالیت می کرد و پس از سه بار جراحت و جانبازی در سوریه، در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵ در جبهه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل گشت. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹خاطره‌ای از شهید: شب بودو همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می‌کردیم. جواد گفت: «بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید.» تعجب کردم؛ به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی؟!» گفت: « آره!! نزدیکه!!» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد؛ نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم. فردا جواد شهید شد... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹شهید: جواد الله کرمی 🌹ولادت: 1360/4/2 🌹شهادت: 1395/2/19 صلوات 🌷🍃 🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹
جواد الله کرمی» متولد دوم تیر ماه سال۱۳۶۰ و اهل مهرآباد تهران بود. او در ۱۹ اردیبهشت سال ۹۵ در جریان حمله نیروهای تکفیری به خان‌طومان به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده شهید بعد از ۴ سال در جریان تفحص پیکر شهدا کشف شد و ۱۰ خرداد ۹۹ به میهن بازگشت. "وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.» "بچه‌ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: «جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه‌ای سکوت کردند. یکی از بچه‌ها دوربین آورد و گفت: «بگذار چند تا عکس بگیریم» قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد." راوی همرزم شهید روزی که خبر شهادت فرزندم را شنیدم از صبح آیه شریف "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا  بل احیا عند ربهم یرزقون" ورد زبانم بود و خاطرم هست روزه بودم. نزدیک ظهر بود که دیدم یکی از دخترانم به خانه آمد اما چهره اش آرام نبود. چندبار پرسیدم: «چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای؟» گفت: «نه؛  فقط آقا جواد مجروح  شده است.» دیدم چشمان دخترم اشک داشت. گفتم: «مادر! می دانم آقاجواد شهید شده است. به من بگو چون از  صبح  انگار بمن تلقین شده است که امروز خبر شهادتش را می شنوم.» همین موقع بود که دیدم جمعی از فامیل و همسایه ها وارد منزل شدند برای تسلی دادن. خداوند در قران فرموده وعده من حق است و عملی می شود. اگر بپذیریم وعده مرگ و شهادت هر انسانی آنطور رقم می خورد که تقدیر خداوند است، دیگر دلیلی ندارد برای رفتن فرزندمان به جبهه دفاع از حرم اهل بیت(ع) ممانعت کنیم راوی مادر محترم شهید یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
اون قدر کوچیک بودم که حتی کسی به حرفم نمی‌خندید 🌴 هر چی به بابا و ننه ام می‌گفتم ، می‌خوام برم جبهه ؛ محل آدم بِهِم نمی‌ذاشتن 😒 حتی در بسیج روستا هم وقتی گفتم قصد رفتن به جبهه رو دارم ، همه به ریش نداشته ام خندیدن 😒 مثل سِریش چسبیدم به پدرم که حتماً باید برم جبهه 🎋 آخر سر کُفری شد و فریاد زد : به بچه که رو بِدی سوارت میشه . آخه تو نیم وجبی می‌خوای بری جبهه چه گِلی به سرت بگیری 🌸 . . . دست آخر که دید من مثل کَنه به او چسبیده ام ، رو کرد به طرف طویله و فریاد زد : آهای نورعلی ! بیا این رو ببر صحرا و تا می‌خوره ، بزن و بعد اون قدر اَزَش کار بکش تا جونِش در بیاد 😜 قربان خدا برم که یک برادر غول پیکر بهم داده بود که فقط جون می‌ داد برای کتک زدن 😲😲 یک بار الاغ مان را چنان زد که بدبخت سه روز صداش در نیومد 🎋 نورعلی دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و برد صحرا 🎄 اون قدر کتکم زد که مثل نرم تَنان مجبور شدم مدتی روی زمین بخزم و حرکت کنم ❤️ به خاطر اینکه روستای ما مدرسه راهنمایی نداشت ، بابام من و برادر کوچیکم رو که کلاس اول راهنمایی بود ، آورد شهر و یک اتاق در خانه فامیل اجاره کرد و برگشت 💐
چند مدتی درس خوندم و دوباره به فکر رفتن به جبهه افتادم 🎄 رفتم ستاد اعزام و اون قدر فیلم بازی کردم تا اینکه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم رو نوشت 🌹 روزی که قرار بود اعزام بشیم ، صبح زود به برادر کوچیکم گفتم : من میرم حلیم بخرم و زودی بر می‌گردم 🌴 قابلمه رو برداشتم و دم در خانه اون رو زمین گذاشتم و یا علی مدد !!! رفتم که رفتم 😁😁 درست سه ماه بعد ، از جبهه برگشتم در حالی که این مدت از ترس حتی یک نامه برای خانواده نفرستاده بودم ❤️ سر راه از حلیم فروشی یک کاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه💐 در زدم . برادر کوچیکترم در رو باز کرد و وقتی حلیم رو دید با طعنه گفت : چه زود حلیم خریدی و برگشتی 😲😀 خنده ام گرفت . داداشم سر برگرداند و فریاد زد : نورعلی ! نورعلی ! بیا که احمد اومده 😲 با شنیدن اسم نورعلی ، چنان فرار کردم که کفشم دم در خانه جا موند . صلوات 🌷🍃