💐خانواده شهید والامقام #عباس_دانشگر دلنوشته ای را در اولین #سالروز_تولدش(سال ۹۶) خطاب به فرزندش نوشته است:
💌 #پروانه برای پروانه شدن به تنیدن ابریشم به دور خود محتاج است که اگر نپیچد⭕️ #میمیرد و آن ابریشم است که از کرمی چاق🐛 و زشت پروانه ای میسازد زیبا و حیرت آور 😍
💌حکمتش را اما خیلی ها نمی دانند. #حکمت زیبایی پروانه به محبوس نگه داشتن خود هر چند در مدتی کوتاه👌 از دست پر #ظلم دنیاست ...
💌 #عباس_جان نمی دانم از کی پیله به دور خود دمیدی...نمی دانم کی #پروانه_شدی و رفتی و تا دیگر نباشی اما هستی😍 این #ماییم که نیستیم. شهید سید مرتضی #آوینی می گفت: پندار شما زمینیان🌏 ایراد دارد آسمانیان #زنده اند و هرگز نخواهند مرد❌ و هر روز زنده تر از دیروز👌
💌پروانه ات اما می دانم در آن #دشت حسابی گل🌷 کرده بود، بوی #زهرا(س) میدادی پسر تو کجا و #پهلو_سوراخ شده کجا⁉️ میخ در😔 شده بود تاوی که بردت #عباس اما نبردت نگهت داشت.
💌امروز سالگرد بیست و چهارمین (سال۹۶) بهار عمر #جوان_مومن انقلابی در روز تولد🎊 علی اکبر حسین(ع) است. مردم! #علی_اکبرها در میدان رزم اند و رجز می خوانند🗣 حواسمان باشد زندگیمان را #مدیون چه کسانی هستیم.
💌ای #زنده تر از همه زندگان عالم ای بزرگتر از همه بزرگان هستی #دستگیر این دستان آلوده به دنیـ🌎ـا باش. ما راه را از بیراه گم کردیم و چشم امیدمان به همان خواب های #مادریست که یک روزی تو را از عصاره وجودش سیر می کرد و دیگر روزش را در غم #ندیدنت می گرید😭
#تولدت مبارک عباس جان
چند ساعتی از افطار گذشته و #زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند.
جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود #غریب است
غربت میراث #مادریست.
دیروز میان #کوچه
امروز میان خانه
فردا میان #گودال
و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است
نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های #بنی_هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!
چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن"
و فرو میرود در آغوشی برادرانه...
#حسین_علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام میکند
دستان برادر را میگیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود
کمی آنطرف تر #عباس مردانه بغضش را فرو میدهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟
چشمان بیفروغش روی اشکهای #زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"
و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر.
موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است
در آستانه حجره، مادر را میبیند.با همان #چادر_خاکی، دست به پهلو منتظر اوست.
پشت سرش،#پیامبر و پدرش #علی با لبخند نگاهش میکنند.
زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس.
صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر #مدینه رخت عزا بر تن میکند
پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند وماتم #بقیع را به آغوش میکشد
زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری،برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی
به مناسبت سالروز شهادت #امام_حسن_مجتبی(ع)
#اللهم عجل لولیک الفرج