🍂آقا جانم، به فدای شال سیاهت که هر گوشه اش غم است و #روضه و غربت. هنوز اشک های روضه ی #رقیه و اسیری زینب خشک نشده، هشتم ربیع رسید و داغ #شهادت پدرتان تازه شد.بمیرم برای غریبی ات آقاجان. برای دلت که داغدار پدری است که سالها در زندان تن، نفسش آزاد و ستایش خدا را می کرد.
🍂دلم غربت #سامرا را می خواهد. قدم بردارم در صحن و سرا و از صدای پایم سکوت غریب آنجا بشکند. وارد حرم شوم و کنار #ضریح امام شهید شده با زهر جفا دو رکعت نماز بخوانم. بغضم بترکد و به دنبال دلم که راهی #سرداب شده پله ها را یکی یکی پایین بروم. در جست و جوی نشانی از تو ناله زنم و #متی_ترانا_و_نراک را زمزمه کنم...
🍂اقاجانم، زمان به سرعت می گذرد و عمر هم همینطور. هنوز هم آرزوی دیدنت، گوشه نشین دلم شده. تو را به غربت روزهای غیبتت که تنهایی و یارانت در دنیا غرق شده اند و غافل. بیا، می ترسم روزی فرا برسد که ندای #انا_المهدی تو گوش جهان را کر کند و گوش من در انبوهی از خاک اسیر شده باشد. نگذار #منتظر دل خسته ات آرزوی دیدنت را به گور ببرد....
☆ #جمعههای_انتظار