هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
خاطرات شهیده #زینب_کمایی
#شهید_شاخص_سال_۹۷
🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷
#من_میترا_نیستم
قسمت 6️⃣2️⃣
فصل پنجم
بعد از عروسی با جعفر، آرزو داشتم که ماه محرم و صفر توی خانه خودم، روضه حضرت عباس (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام)و علی اکبر (علیهالسلام)بگذارم و خانه ام را سیاه پوش کنم.
سال های سال، مستاجر بودیم و یک اتاق بیشتر در دستمان نبود. بعدش هم که خانه شرکتی به ما دادند، بابای بچه ها راضی به این کار نبود. جعفر حتی از اینکه من تمام ماه محرم و صفر را سیاه می پوشیدم ناراحت بود، من هرچی بهش می گفتم که من نذر کرده امام حسین ام و باید تا آخر عمر، محرم و صفر سیاه بپوشم، او با نارضایتی می گفت: مادرت نباید این نذر را تا آخر عمر می کرد.
یک شب از شب های محرم خواب دیدم درِ خانه شرکتی، بزرگ شده و یک آقایی با اسب داخل خانه آمد.
آن اقا دست و پایش قطع شده بود با یک چوبی که در دهانش بود، به پای من زد و گفت: روسری ات را سبز کن. من میخواستم جواب بدهم که نذر کرده هستم و باید این دو ماه را سیاه بپوشم، اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اصغر حسین، روسری ات را سبز کن.. این را گفت و از خانه ما رفت. با دیدن این خواب فهمیدم که خدا و امام حسین راضی نیستند که من بدون #رضایت_شوهرم دو ماه سیاه بپوشم. خواب را برای مادرم تعریف کردم. مادرم گفت: حالا که شوهرت راضی نیست و ناراحت است، روسری سیاه را دربیاور. خودش هم رفت و برای من روسری سبز خرید.
سفر به مشهد برای من مثل سفر به کربلا بود، دخترم زینب هم که برای اولین بار مسافر امام رضا (علیهالسلام) شده بود، سر از پا نمی شناخت.
من بارها و بارها برایش قصه رفتنم به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را گفته بودم؛ از قبر شش گوشه حسین (علیهالسلام)، از قتلگاه، از حرم عباس (علیهالسلام).
زینب هم شیفته ی زیارت شده بود.
او می گفت: مامان، حاضر نیستم در مشهد یک لحظه هم بخوابم. باید از همه #فرصت برای زیارت استفاده کنیم. زینب در حرم طوری زیارت نامه میخواند که دل سنگ آب می شد.
زن ها دورش جمع می شدند و زینب برای آنها زیارت نامه و قرآن می خواند، نصف شب در مسافرخانه مرا از خواب بیدار می کرد و می گفت:مامان، پاشو، اینجا جای خوابیدن نیست، باید به حرم برویم.
من و زینب آرام و بی سروصدا می رفتیم و نماز صبح را در حرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن قرآن و زیارت مشغول می شدیم، زینب از مشهد یک سری کتاب های مذهبی خرید؛ کتاب هایی درباره علائم ظهور امام زمان (عجل الله ) .
کلاس دوم راهنمایی بود، اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودند، عروسک های کاغذی داشتند. روی تکه های روزنامه عکس عروسک را می کشیدند و آن را می چیدند و با همان عروسک کاغذی بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شده بود، برای اولین بار یک عروسک اسباب باز ی برایش خریدیم. مینا و مهری و شهلا عروسک نداشتند. زینب عروسک خودش را دست انها میداد و می گفت: این عروسک مال همه ماست.
من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای همه دخترها خریده بودم، ولی عروسک را برای زینب که مریض بود گرفته بودم. اما او به بچه ها می گفت: عروسک را برای ما خریده اند. بعد از برگشتن از مشهد، زینب کتاب هایی را که خریده بود به مهری و مینا داد.
او می خواست با دادن این سوغاتی باارزش، آنها را در سفر و زیارتش شریک کند.
ادامه دارد...
برداشت هایی از کتاب #مفاتیح_الحیاة
#قسمت45
#برخی_توصیهها_در_بیداری
🔰🔰🔰
#تیامن ؛
پیامبر صلی الله علیه و آله خوش داشت که کارها با سمت راست انجام گیرد؛ حتی ( پیاده شدن از مرکب ) پا از کفش درآوردن و کفش پوشیدن
#استفاده_از_فرصت :
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند؛ کسی که خویشتن را به کارهای غیر ضروری سرگرم کند ، با این عمل کارهای ضروری خود را تباه کرده است
در روایت داریم؛ از دست دادن #فرصت، مایه اندوه است
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
❤️ خانوم خونه ❤️
#یادمون_باشه فرصت ها مثل ابر داره می گذره، تک تک این ثانیه هایی که ما داریم به راحتی می گذرونیم، اموات با التماس می خواهند که خدا بهشون فرصت بده ولی حتی ثانیه ای بازگشت به دنیا ممکن نیست
#یادمون_باشه کمترین استفاده از فرصت بیداری اینه که #نیت_رضای_خدا رو در شروع کارها فراموش نکنیم و کارهامونو با سمت راست شروع کنیم
#یادمون_باشه هر کاری می خوایم انجام بدیم وقتی حجت عقلی و شرعی داره دقت کنیم ببینیم این کار در این موقع مهم تر است یا کار دیگری. اگر اهم و مهم نکنیم و به امور مهم تر نپردازیم، زندگی مون به مشکلات جدی و لاینحلی خواهد رسید و این فرصتی که از دست رفته غم و اندوه به بار می آورد
@jalasaaat
ارسال مطلب✅
کپی⛔️
#مدیریت_زمان ۱۶
#استاد_پناهیان
⏰⏰⏰⏰
👌 برای هرچیزی که زمان می گذاریم، یعنی برای آن چیز، #جان می دهیم.
❓❓شما حاضری برای فیلم سینمایی جان بدهی؟ الان داری این کار را می کنی. ما نباید برای چیزهای کم ارزش فدا شویم.
👈 این که مؤمنین به زمان، نگاه خاصی دارند و زمان، برایشان ارزشمند می شود به این دلیل است.
❌ آدمهایی که برای زمان، ارزش قائل نیستند، اینها آدمهای تربیت شده ای نیستند. #آدمهای_خودساختهای _نیستند.
🔔 در مدارس باید، #مراقبت کردن از زمان را آموزش دهند. وقتی چیزی که شخصیت و عمر و معنویت به آن وابسته است، نیاموزند، پس چه چیز را آموزش می دهند؟
🕰 زمان، #فرصت را از آدم می گیرد.کار زمان و خصلت زمان، این است.
✅ اگر برای #کار_خیری یک لحظه فرصت برایت پیش آمد، آن را #عقب_نینداز به امید یک وقت بهتر.
👹 این یکی از فریبهای شیطان است، که تا فرصتی برای یک کار خوب یا توبه و عبادتی پیش می آید، مستقیم نمی گوید، این کار خوب را انجام نده تا به جهنم بروی، می گوید، #بگذار_برای_وقت_بهتر. شیطان یک جوری به تو می گوید، که حرفش را قبول می کنی.
❌ وقتِ بهتر وجود ندارد، بگذاری برای وقتی دیگر، همین فرصت را هم خدا از تومی گیرد.
https://eitaa.com/jalasaaat
#مدیریت_زمان ۱۷
#استاد_پناهیان
⏰⏰⏰⏰
👈 شأن زمان این است که #فرصت را سلب می کند. با سنّتهای حاکم بر هستی آشنا شویم.
❌ کسی که فرصتی برایش پیدا شده، ولی به دنبال فرصت کامل تر و بهتری می گردد، این زمزمه ی شیطان در او اثر می گذارد،
👹 اما #وقت_گناه این طور نیست. ابلیس می گوید باید طوری با او حرف بزنم که نفهمد، من هستم، گمان کند، فکر خوبی به ذهن خودش رسیده است.
🌸 امیرالمؤمنین در روایات متعددی درباره ی زمان صحبت کرده اند.ایشان مکرّر در سخنرانیهایشان می فرمودند: الآنَ الآن: #امروز_را_دریاب.
👈 از دیروز عبرت بگیر و بگذر و کاری را به فردا نینداز، الآن را دریاب؛ به زمان حال، نگاه کن.
❓❓می توانیم اینقدر با شعور رفتار کنیم ؛ مثل کسی که واقعاً به او خبر دادند که امروز، آخرین روز زندگی توست. چطور رفتار می کنیم؟
☎️ به فامیل یک تلفنی می زنی
📝 حساب و کتابها را مرتّب می کنی،
😍یک نماز زیبا می خوانی، و.....
👌همه کارها را جمع و جور می کنی.
⛅️ حالا وقتی صبح از خواب بیدار می شوی و می بینی یک روز دیگر، فرصت داری روحیۀ با نشاطی خواهی داشت. هیچ #کار_عقب_مانده ای نداری.
🌈حالا اگر امروز بگویند، یقیناً امروز، روز آخر است، مسلّماً خیلی بهتر بهره برداری
خواهی کرد، چون دیگر کار عقب مانده ای نداری. جلو افتادی.
🌟 حالا اگر با هر روز اینگونه برخورد کنیم، روز به روز بهره برداری ما از زمان بهتر می شود.
https://eitaa.com/jalasaaat