eitaa logo
💕 نبض زندگی 💕
22.2هزار دنبال‌کننده
563 عکس
116 ویدیو
0 فایل
برنامه هفتگی کانال👇👇 شنبه : میکاپ و استایل یکشنبه : والپیپر دوشنبه : همسرداری سه‌شنبه: متن های انگیزشی چهارشنبه: عاشقانه پنج شنبه: عکس نوشته جمعه: پروفایل شیک
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🌸🍃 فرشته دختری پولدار که عاشق پسری به اسم سپهر می‌شود اما سپهر...😢 🍃 هر روز صبح به بهانه ی رفتن به محل کار از خانه خارج میشدم و به جای رفتن به محیطی امن و مشخص که دیگر از آنجا اخراج شده بودم ، در خیابانها پرسه میزدم و گمان میکردم عاقبت از طریق همین پرسه زدنها با کسی آشنا خواهم شد که می توانم روی او حساب کنم و ضمن یک زندگی عاشقانه ، در رفاه کامل نیز باشم و چون ، مادرم سر برج از من میخواست حقوقم را به او بدهم تا برایم پس انداز کند گاهی مجبور به گفتن دروغهایی میشدم که خودم گفتنشان را دوست نداشتم . هنوز حقوق ندادن . شرکت بودجه نداره . گفتن دو روز صبر کنین و...... گاهی هم بیرون از خانه به غریبه ها دروغهایی میگفتم .. اجاره خونم عقب افتاده . شوهرم معتاده . شهریه بچمو هنوز ندادم . پول دوا دکتر ندارم . چشمم بدست آدمای خیری مثل شماست . و..... یکروز که در خیابان وحدت اسلامی مشغول گذشتن از جلوی یکی از معجون فروشیها بودم متوجه اتومبیل گرانقیمتی شدم که آنجا پارک شده بود . داشتم نقشه میکشیدم که چه دروغی سر هم کنم تا کمی از صاحب آن ماشین پول بگیرم که کسی صدایم زد و گفت : خانوم برو کنار . بی عجله نگاهش کردم و کمی به او خیره ماندم راننده ی همان ماشین بود . گویا غافلگیر شده باشم کمی آهسته عقب رفتم و گیج و منگ پرسیدم : دارین میرین درمانگاه ؟ و آن مرد جوان مبهوت پاسخ داد : بله لطفا برین کنار و من که هنوز درست نمیدانستم باید چه بگویم اینبار پرسیدم : میشه منم ببرین ؟ و مرد جوان سرش را به علامت تایید تکان داد و من سوار شدم . چیزی به درمانگاه نمانده بود که او از من پرسید : این داستان ادامه دارد ...
🍃🍃🌸🍃 فرشته 🍃 گمونم حواستون سرجاش نیست کمک لازم ندارین ؟ گویا در قلبم جشن و پایکوبی بود او متوجه پریشانی من شده بود و این ، کار مرا راحت تر میکرد . کمی گیج و مبهوت نگاهش کردم و چون دیگر به درمانگاه رسیده بودیم پرسیدم : تا کی اینجا کار دارین ؟ او شانه هایش را بالا انداخت و پاسخ داد : نمیدونم ، بستگی داره به حال رییسم که زیر سرم هستش ، چطور مگه ؟! گفتم : پس هیچی ، مزاحمتون نمیشم . در این لحظه از ماشینش پیاده شده و در افکار خود غرق شدم و خودم را شماتت میکردم که تیرم به سنگ خورده بود و بجای رییسش ، قصد شکار او را داشتم . او هم از ماشین پیاده شده و بی هیچ کلامی به داخل درمانگاه رفت . من آهسته و آرام وارد درمانگاه شدم در حالی که فکر میکردم شاید او برای خلاص شدن از من دروغ گفته و خودش صاحب و مالک ماشین به آن گرانیست . همچنان فکرم مشغول بود و از روی کنجکاوی با نگاهم او را تعقیب میکردم که فکری به سرم زد و دوباره خودم را به ماشین او رساندم و کنارش روی نیمکت نشستم . طولی نکشید که او به همراه خانم جوانی که روی ویلچیر نشسته بود برگشت و او را نزدیک صندلی عقب نگه داشت و در را برایش باز کرد و گفت : بفرمایید . من از جا برخاستم و زیر بغل آن خانم را گرفتم و گفتم رنگ به رو ندارین ! بذارین کمکتون کنم . زن جوان لبخند تلخی زد و برای لحظه ای نگاهم کرد و پرسید : اینجا چیکار میکنی ؟ متعجب نگاهش کردم و چیزی نگفتم که او دوباره پرسید : نشنیدی چی گفتم ؟ این داستان ادامه دارد ...
آن قدر مشغول دوست داشتن زندگی ات باش که فرصتی برای نفرت پشیمانی یا ترس نداشته باشی ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه زمانی که باهاش آشنا شدی ، حس کردی بعد از چندسال سفر طولانی ، بالاخره رسیدی خونه ، اون آدم عشق واقعی زندگیتونه . عشق یه همچین حال و هوایی باید داشته باشه 🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون " تو " را دوست دارم روحِ من سرشار از رنگ هاست؛ همچون بال هایِ یک پروانه...🦋
جان به لب داریم و همچون صبح، خندانیم ما دست و تیغ عشق را زخم نمایانیم ما از شبیخون خمار صبحدم آسوده ایم مستی دنباله دارِ چشم خوبانیم ما ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه جهان رو واسه کسی سخت کنی بعیده خدا بهت آسون بگیره!🤌🏻😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشبختی ، در میان خانه ی شماست بیهوده آن را در باغ همسایه جستجو می کنید ..🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی واقعا گاهی وقتا فقط آدمی دوایی آدمیست❤️‍🩹 بفرست براش ♥️🫂|
هدایت شده از دانستنی های جالب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 افزایش وزن داری ؟؟؟ این کلیپ مخصوص توعه😎👆🏻 📌این پودر جلبک گیاهی جوری وزنتو کم میکنه که همه فکر میکنن عمل کردی😐 📌درضمن عضله سازی هم میکنه 😳 دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با تخفیف ویژه👇🏻👇🏻👇🏻 https://landing.saamim.com/as1xJ https://landing.saamim.com/as1xJ 🟡اگه تا پایان امشب سفارش بدی 40درصد تخفیف بهت میدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باعشق تکرار کن:تاابد سپاسگزار توهستم ای پروردگارم که همیشه هوامو داری 🧡🫂 😍 شکرنعمت نعمتت افزون کند🌾 خدایاشکرت واسه همه نعمت هات ♥️
🍃🍃🌸🍃 فرشته 🍃 با سوال او یک لحظه گمان کردم که مرا شناخته ، ولی من او را به خاطر نمی آورم . بنابراین قید همه چیز یعنی نقشه هایی که در سر داشتم تا پولی از او بگیرم را زدم و پاسخ دادم : اومده بودم درمانگاه چون حالم یه کمی خوب نبود . البته ببخشید که شمارو بجا نیاوردم . او لبخند تلخی زد و گفت : توام منو نمیشناسی !!!عیبی نداره مهمم نیست . من بیخودی توقع دارم منو بشناسن ، مگه رتبه آوردن تو کنکور هنر ، چقدر مهمه که مردم عکسمو دیده باشن ؟ یا چاپ شدن عکس یه دختر سیزده ساله تو روزنامه بخاطر گرفتن جایزه برتر اسکار چه اهمیتی داره که مردم از قدیم منو یادشون باشه؟ یا یه مصاحبه ی تلوزیونی ... او همچنان در حالی که ، کج روی صندلی ماشین نشسته بود مشغول گفتن این مطالب بود و من ناخودآگاه نگاهم به طرف همان پسر جوان رفت که ادعا میکرد این زن ، رییس اوست و دیدم که با اشاره ی چشم و ابرو از من می خواهد صبور باشم و چیزی نگویم . خانم جوان که همچنان در حال گفتن مطالب عجیب و مهمی درباره خودش بود و با همان حرفها ، نشان میداد که اوضاع روحی بهم ریخته ای دارد یکباره از جا برخاست و گفت : من حالم خوبه میخوام برم کمی قدم بزنم . و پسر جوان که گویا او را خوب میشناخت در حالیکه با حرکات دستش از من میخواست تا او را تایید کنم فورا گفت : خب ما برای همین اینجاییم اومدیم که با دوستتون لیلا خانوم بریم پارک و شما دو ساعت پیاده روی کنین ، بعدشم بریم همون سفره خونه ای که گفتین تخت رزرو کنم . این داستان ادامه دارد ...
نعناء راهرچه بچینی جایش سبز میشود کم که نمی شودهیچ، زیاد هم میشود بخشش مثل نعنا چیدن است نترس خدا جایش را ده برابر پر میکند قانون خلا میگه توحفره خودت روایجادکن کائنات پر میکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جمله باعث تغییرت میشه😇                          
🍃🍃🌸🍃 فرشته 🍃 و من که از هر موقعیتی میخواستم کره بگیرم از خدا خواسته گفتم آره عزیزم من برای همین اینجام . خانم جوان ابرویی درهم کشید و روی صندلی ماشین درست نشست و گفت : چه روز خوبی !!! زودتر بریم . پسر جوان که بسمت صندلی راننده میرفت دستهایش را به هم چسباند و با اشاره التماس کرد که سوار شوم و من هم مشتاقانه کنار خانم جوان روی صندلی عقب نشستم و لبخند زنان گفتم بریم . پسر جوان که خوشحال به نظر میرسید از آینه ی جلوی ماشین نگاهی به من انداخت و لبخندزنان ماشین را روشن و حرکت کرد . زن جوان چند دقیقه بعد از حرکت خوابید و پسر جوان ترمز گرفت و گفت : ببخشید شما تشریف بیارین جلو تا من جای خانومو درست کنم . بعد ، از صندوق عقب وسیله ی عجیبی شبیه به (( متکا )) آورد و فاصله ی صندلیهای عقب و جلو را با آنها پر کرد طوری که اگر خانم جوان هنگام حرکت ماشین جابجا شد نیوفتد و زیر سرش هم بالش گذاشت و رویش نیز پتویی نازک کشید و به طرف من که هنوز بیرون ماشین ایستاده بودم آمد و گفت : اسم این خانوم فرشته ست دختر یک خانواده بسیار ثروتمنده که الان برای تفریح رفتن اروپا و من و یک خانم پرستار مراقب ایشون بودیم که متاسفانه خانم پرستار به علت بدخلقی های فرشته خانوم رفتن و از کارشون انصراف دادن و الان یک هفته ست منتظرم پرستار جدیدی پیدا بشه تا کمک دستم باشه . واقعا من نمیتونم تنهایی به کارای این خانوم برسم . این داستان ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تو عبور می کنم چنان که تُندری از شب می درخشم و فرو می ریزم. - احمد شاملو💛 ‌
ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﻴﻨﻪ ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ ﺩﻝ ﺑﻲ ﻛﻴﻨﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻬﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ
خدایا شکرت من به طرز عجیبی هی به وجودت ،بیشتر ایمان میارم🥺🤲🏻🤍