eitaa logo
🥀🕊️جــامـــانــــــــــده🕊️🥀
1هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
784 ویدیو
0 فایل
#اسلحه ات رابردارولباس رزم برتن کن به #مبارزه برخیزکه دشمن در#کمین تو ایستاده!وبه گروگان میگیردهرکس راکه #جامانده ازقافله یاران حسین!🕊️ عکسها و دلنوشته ها وصایای شهدا را جهت درج در کانال با ما به اشتراک بگذارید👈 @Hiranghvi
مشاهده در ایتا
دانلود
.🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 محتویات جعبه را داخل لباسم ریختم و به طرف قفس راه افتادم. در بین راه سطل های قرمزی را دیدم که کنار استخر گذاشته بود. متوجه شدم آبی که به ما می دادند از این استخر ها بود. خیلی ناراحت شدم. به قفس محل اسرا رسیدم. وسایل را به بچه ها دادم تا استفاده کنند. شیفت آن سرباز تمام شد. بعد از آن سربازی با یک چوب آمد که با آن چوب به زخم های بچه ها می زد. روز بعد از استخبارات نیروی عراق آمدند تا از بچه ها اطلاعات بگیرند. بچه ها را کتک زدند، اما آن ها اطلاعاتی در اختیار دشمن نگذاشتند. از بصره به بغداد منتقل شدیم. سی و پنج روز در بغداد بودیم. در هر اتاق نه متری، 30 نفر اسیر بود. در اردوگاه اسرا به ما اجازه نماز و قران خواندن را نمی دادند. با این حال نماز را ترک نکردیم. آن ها نیز هنگام نماز بچه ها را با کابل می زدند. در اردوگاه تکریت و هنگام شکنجه اسرا برای نماز، یکی از برادران بدجوری زخمی شده بود و نوک تیز کابل داخل دستش فرو رفته بود و به شدت خونریزی می کرد. سراغش رفتم و گفتم: برادر! حالت چه طور است؟ گفت « این که چیزی نیست. حاضرم تا آخرین قطره خونم مقاومت کنم و دست از نماز خواندن بر ندارم». مقاومت های رزمندگان اثر گذاشت و این عراقی ها بودند که وضعیت را پذیرفتند و حاضر شدند به هر آسایشگاهی یک قرآن بدهند. این قضیه با تمام سختی هایی که برایمان داشت، بسیار خوشحال کننده به اتمام رسید. 🥀 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🌺🍀💐🌴💐🍀🌺 از زمان سینه چاک وقتی تو منی معلومه با سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🕊🌹🌴🌹🥀 خاطره ای از گفتگوی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با رهبر عزیزمان یک‌بار آقا مرا صدا زدند و اشاره کردند که جلو بیا. وقتی نزدیک رفتم، کتابی را که در دستان‌شان بود، باز کردند و عکس چند تن از شهدا را نشان من دادند؛ شهید باکری، شهید باقری و شهید زین‌الدین و یکی از عکس‌ها، عکس خودم بود. آقا به من گفتند که عکس شما با بقیۀ عکس‌ها چه مطابقتی دارد؟ من هم از این‌که عکس دوران جوانیم بود، عرض کردم ما هم سن و سال بودیم. آقا فرمودند: آن‌ها وظایف خود را انجام دادند و رفتند. مصلحت خداوند بر این بود که شما بمانید و باشید و کاری که چه بسا سخت‌تر از کار آن‌هاست، انجام دهید. اگر شما نباشید، چه کسی می‌خواهد این کار را انجام دهد؟ شادی روح و •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁هر کدام از کسانے کہ بہ گروه آدم خوارها ملحق مےشدند ماجراهائے داشــتند . مثلا قبل از انقلاب هم دانشجو بود و بہ زبان انگليسے مسلط بود . جذب شده بود . بعدها مواد را ترك كرد و بہ يكے از رزمندگان خوب و شــجاع تبديل شد . در عمليات كربلاے پنج به رسيد . 🍁شــخص ديگرے بود كه براے دزدے از خانہ هاے مردم راهے شده بود . او با آشنا مےشود و رفاقت او با به جائے رسيد كہ همہ كارهاے گذشتہ را كنار گذاشت . او به يكي از رزمندهہاے خوب گروه تبديل شد . در گروه همہ جور آدمی بود . مثلا شخصے بود کہ فارغ التحصيل از آمريکا بود . افراد بے نمازے بودند که در همان گروه بہ تبعیت از نماز خوان شدند تا افراد شب خوان . 🍁اکثر نيروهایے کہ جذب گروہ مےشدند وارد گروه آدم خوارها مےشدند . وقتے براے جماعت مي رفت همه ے بچہ ها بہ دنبالش بودند . امام جماعت ما بود . دعاے و دعاے را از حفظ مےخواند و حال معنوے خوبے داشت. در شرايطے که کسے از اون بچہ ها بہ فکر نبودند ، به دنبال اين فعاليتہا بود و خوب نتيجہ ميگرفت . 🍁در همان روزها پســركے بہ نام حدود همیشہ با بود . مثل فرزندے كه همواره با پدرش باشد . با تعجب گفتم رضا پسر شماست ؟ خندید و گفت : نه این پسر همون مهین خانم هست که توی کاباره پل کارون بود . آخرین بارے کہ براش خرجے بردم گفت : رضا خیلے دوست داره بره و پسرش را بہ من سپرد ، من هم آوردمش . ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 هنگام صحبت با نامحرم، سرش را پایين می انداخت، حجب و حيا در چهره اش موج می زد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش می رفت اگر خانمى وارد مغازه می شد کتابی در دست می گرفت، سرش را بالا نمی آورد و می گفت ”پدر شما جواب بده” و بهتر از آن 💐 🌺 🌹 🕊 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 🌹 🕊 گفتم : کلید قفل شکسته است؟ یا اندر این زمانه ، در بسته است؟ خندید و گفت : ساده نباش ای پرست ... در بسته نیست بـال و پر ما است ... شادی روح و •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا