فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ #غدیری_ام
🎥فراموشی #غدیر باعث گمراهی امت
🔊 #آیت_الله_خامنه_ای
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠راز 12خلیفه
تحلیل ایمان اکبر آبادی
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
🚩 السلام علیک یا اباعبدالله
⬛️ و بعد از غدیر خُم، ایام #عاشوراء فرا میرسد و مکتب امام حسین علیهالسلام یاور و مدافع میطلبد.
در این زمان انحراف و گناه و ایام ظلم و ظلمت، باید به چراغ هدایت و کشتی نجات یعنی دانشگاه حسینی و مدرسه عاشورایی پناهنده باشیم.
🔷 اهل تجربه و دانایان میدانند که دزد با چراغ مخالف است و از نور میترسد.
دزدان عقیده و اخلاق، با عاشورا و مجالسعزاداری و فریاد یاحسین مخالفاند و با تحریف و دروغ و فریبِ نسل جوان میخواهند چراغ محرّم و عاشورا را خاموش کنند. ولی
چراغی را که ایزد برفروزد
هرآن کس پُف کند ریشش بسوزد!
‼️ یکی از حیلههای دشمن برای خاموش نمودن چراغ عاشورا، تبلیغ #تصوف و #غلو است!!!
متصوفّه و غلات در خاموش کردن چراغ عاشورا با وهابیت شریکاند، ولی شمشیر وهابیت آشکار است و شمشیر صوفیها و غالیها پنهان.
⚠️ پس باید برای #هیئتهای_مذهبی و #مادحان و #نسل_جوان و سینهچاکان حسینی، خوب خطر این قوم لجوج معلوم گردد.
امروز ما بیش از دیروز به بصیرت در دین احتیاج داریم و باید دشمن شناس باشیم.
⬛ انشاءالله با قدرت تمام و خلوص نیت بعد از ایام غدیر خم و مباهله، به سیاهپوشی مساجد و حسینیهها و درب منازل بپردازید و مثل گذشته با فریاد یاحسین، به دستههای عزاداری و مجالس روضهخوانی رونق ببخشید و با اتحاد و برادری
به مکتب عاشورا یاری رسانید.
🏴 صلّ الله علیک یا اباعبدالله 🏴
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
📌حضرت آقا فرمودند:
اگر ماجرای شهید دوران را
کسی در کتابها میخواند
احتمال میداد افسانه باشد
ولی ما به چشم خود دیدیم!!!
#شهید_عباس_دوران
#سالروز_شهادت
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
🔴اخبار تایید نشده درباره خاوری
برخی میگن چند روزه مفقود شده. برخی میگن به ایران استرداد شده . برخی میگن الان دارن داخل ایران بازجویی و تخلیه اطلاعاتیش میکنند.....
👤سید هادی
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
ای خوش آن خسته
که از دوست جوابی دارد ...
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا🌺🌿
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#شب_جمعه🌙
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
164.mp3
1.89M
🔸ترتیل صفحه 164 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام رست
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
سلامعلیکم رفقا🖐🏾
خستهنباشید، خداقوت
ماتصمیم داریم که یک #رمان جدیدرو شروع کنیم بانام ~~> #خانمخبرنگاروآقایطلبه
بهامیدخدا هرروز صبح ساعت (۱۱) تو کانالهای فانوسهدایت و جامعشیعه بارگذاری میشه😊
میدونم فصل برداشتِ محصولاته و خیلی هاتون خیلی وقت ندارید..👀
اما خوندن این رمان حدودا ۳ دقیقه طول میکشه😃
پس لطفا از دستش ندید🙃
🌿 @fanoos_hedayat ---->فانوسهدایت
🌿 @jame_shia ---->جامعشیعه
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨
🔶 #پارت_اول
دوربین رو تحویل امانت داری حرم دادم و با یه قبض زرد رنگ به طرف بچه ها برگشتم.
اعصابم خط خطی و داغون بود.
فاطمه(فاطمه خانوم رفیق شفیق بنده):
فائزه چرا عین گوجه فرنگی قرمز شدی؟
حرف فاطمه شد تلنگری برای به رگبار بستن فاطمه و اون خادم حرم که تو گشت بود
_هان چیه توقع داری عین گوجه فرنگی نشم دختره ی عقده ای به هیچ کس کار نداشت اصل اومد گیر داد به این دوربین بدبخت من...
فاطمه: بابا خواهر من ول کن حالا با گوشی عکس بگیری چی میشه ...
حتما که نباید دوربین باشه...
_عه نکنه فکر کردی کیفیت عکس دوربین کنون و گوشیای چینی ما یکیه
فاطمه:پیف پیف حالا هی کیفیت کیفیت نکن بابا دیگه گذشت رفت بیا بریم زیارت...
_الهی چادرت نخ کش بشه
_الهی غذات بسوزه
_الهی شوهرت کچل باشه
_دختره عقده ای
_چرا دوربینو گررررفتی...
مندل(مهدیه بانو دوست گرام اینجانب):
خدا مرگیت بده زیارت خودت با این حرفایی که زدی باطل شد که بدرک زیارت مارم باطل کردی
_عه چه ربطی داره به زیارت کی گفته باطله
_اصلا صبرکن الان میرم از اون حاج آقا که اونجا وایساده میپرسم فاطمه بدو بریم
دست فاطمه رو گرفتم و به زور کشوندم سمت یه روحانی که با یه پسر وایساده بود توی یه قدمی شون ایستادیم از پشت
_اوووم سلام حاج اقا
حاجی برگشت و ما با دیدن سیمای زیبای حاجی چشامونو درویش کردیم
حاجی: سلام علیکم بفرمایید
_عه ببخشید حاج اقا من یه سوالی داشتم
حاجی: بفرمایید میشنوم...
_حقیقتش میخواستم بدونم اگه فوش بدی و نفرین کنی زیارتت باطل میشه یهو یه نفر شروع کرد به خندیدن عه کی بود...
فاطمه که نی...
منم نیست...
حاجیم نی...
پس کیه...
عه این یارو قدبلندس که کنار حاجیه...
پشتش به ما بود و میخندید و شونه هاش از پشت می لرزید...
_ببخشید آقا واسه چی میخندی...
یارو قلد بلنده: برای اینکه زیارت رو اصولا میگن قبول نیست نه باطل شده...
اینو گفت و برگشت طرف ما...
و برگشت برادر قدبلنده همانا و باز موندن دهن اینجانب به ابعاد غار مرحوم علی صدرم یه جا
وای خدا،چه چشمایی عسلی...
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@fanoos_hedayat
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥واقعا اگه دوربین مدار بسته نبود چطور میتوان ثابت کرد که این کار را سگ های ولگرد کرده اند.
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨
🔶 #پارت_دوم
چشم قشنگه: اوهوم خانووووم...
حواستون کجاست...
اوه اوه از اون موقع دارم همینجوری عین بز پسر مردمو دید میزنم وای آبروم رفت
خودمو جم و جور میکنم...
_بله آقا من اصلا دوس دارم بگم باطل میکنه شما مفتشی...
چشم قشنگه: نخیر مفتش نیستم طلبه هستم و باید مشکلات دینی افراد رو حل کنم...
_عه پس امامه ت کو اصلا عبام نداری که....
چشم قشنگه: یعنی بنظر شما هرکس لباس نداشته باشه طلبه نیس...
_نع نیست....
چشم قشنگه:
بابا خانوم شما عجب رویی دارید ها
روحانی که تا اون موقع ساکت بود با صدایی که توش خنده موج میزد گفت : عه ! جواد از تو بعیده دخترگلم بی ادبی پسر منو ببخشید...
اوه اوه فامیل در اومدن
_عه چیزه
یعنی چیزه...
اهان یعنی میخواستم بگم نه بابا این چه حرفیه خداببخشه...
روحانی: ممنون دخترگلم لطف کردی
التماس دعا...
با فاطمه به طرف بچه ها برگشتیم ولی فکرم پیش چشمای پسره بود وای خدایا خودت ببخشم من که چشم ناپاک نبودم
فاطمه:وااااایییی خاک تو سرم
_عه خاک تو سر عمر چرا تو سر تو...
فاطمه: بچه ها رفتن حالا تو این شلوغی چجوری پیداشون کنیم بدبخت شدیم فائزه خدا لعنتت کنه
_فاطمه مگه عصر حجره بابا زنگ میزنیم پیداشون میکنیم دیگه
فاطمه: عه راس میگی ها
بزنگ ببین کجان ....
_از دست تو...
گوشیمو از جیب شلوارم بیرون آوردم وااای فاطمه شارژ برقی نداشتم خاموش شده
فاطمه: وای فائزه یه کاری کن برو از یکی گوشی بگیر تورو خدا
یک آن یه فکر به ذهنم رسید...
حاج آقا و پسرشون...
آروم و متین به سمتشون حرکت کردم ...
هنوز همونجا بودن...
_ببخشید حاج اقا
حاجی: عه شمایید دخترم بفرمایید
_حقیقتش ما از دوستامون جدا شدیم حالاهم گوشیم شارژ نداره باهاشون تماس بگیرم میشه از گوشی شما استفاده کنم
حاجی: عه این چه حرفیه دخترم
جواد جان گوشیتو بده تا تماسشونو بگیر
جواد (همون چشم قشنگه خودمون):
بله بفرمایید...
وقتی گوشیشو به طرفم گرفت دستامو بردم جلو برای گرفتنش که یهو یه لرزش کاملا ضایع افتاد توی دستام به هر بدبختی بود گوشی رو از دستش گرفتم تا رسید دستم قفل شد دوباره روی صفحه قفل نوشته بود ...
سید محمد جواد
وای خدا اونم سیده...
_عه ببخشید قفل شد...
آقا سید آروم جوری که من نفهمم (البته ارواح عمش یجوری اتفاقا گفت من بفهمم )
گفت:از بس استخاره کردید موقع گرفتنش دیگه گوشی رو دوباره دستش دادم اونم رمز و زد و بهم پس داد حالم بی خود و بی جهت گرفته بود...
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
سلام دوستان عزیزان هرکسی جوراب میخواد بخره به پیوی بنده مراجع کنه جوراب ها با کیفت هستند جزوه بهترین جوراب ها هستند با قیمت مناسب ارسال به تمام نقاط کشور نانو اصل عطر دار.و اینکه جوراب ها به صورت عمده و جینی فروخته می شود❤️
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌺❁✧═┅┄
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨
🔶 #پارت_سوم
شروع کردم به گرفتن شماره مهدیه...
مشترک مورد نظر خاموش می باشد
ای وای بدبخت شدیم رفت گل رس تو سرمون
_ممنون برنمیداره احتمالا گم شدیم...
حاجی : از کدوم شهر اومدید دخترم
_کرمان
سیدجواد
_با کاروانای زیارتی اومدید؟
_بله
سید: پس بیاید من میرسونمتون ترمینال فقط زود باشید چون ممکنه برن
_ممنون دستتون درد نکنه ...
فاطمه: خدا خیرتون بده ممنون...
سید: خواهش میکنم بفرمایید
از حاج آقا تشکر کردیم و پشت سر سید راه افتادیم ماشالا چه قد و بالایی چقدر مردونه و جذاب از پشت راه میره ...
حالا تازه فرصت کردم نگاهش کنم
کلا جذب چشاش بودم قیافشو ندیدم...
خدای من این طلبه اس بابا الکی میگه...
تیپش عین خانواننده هاس
روشو کرد طرف ما خدای من چهرش
چقدر ناز و معصومه
ندای درون : وای فائزه خجالت بکش پسر مردومو خوردی
_ندا جون شرمنده تم میشه خفه شی...
گناهش گردن خودم با مشتی که فاطمه به پهلوم زد جیغم رفت هوا..
_مگه مشکل داری چرا میزنی فاطمه که رنگش قرمز شده بود اشاره کرد به سید...
سید در حالی که کلافه بود گفت:
خانوم محترم اگه نگاه کردنتون تموم شد بیاید سوار شید جا می مونید ها...
وای خاک تو سرم شرفم افتاد کف پام
با فاطمه رفتیم کنار ماشینش یه ۲۰۶ آلبالویی بود در عقب رو که باز کردیم روی صندلی عقب کلی خرت و پرت بود و فقط یه نفر جا میشد
من و فاطمه ام عین بز همدیگه رو نگاه میکردیم سید برگشت طرف من و گفت : به دوستتون بگید عقب بشینن شما یکم بیشتر جا میبرید بفرمایید جلو بعدم با یه لبخند ملیح نشست سرجاش این با من بود به من گفت چاق خو اره دیگه فقط یکم محترمانه ترش...
فاطمه عقب نشست و منم در جلو رو باز کردم و نشستم پسره بی ادب...
یه بسم الله آروم گفت و ماشینو روشن کرد
_واااای صبر کنید آقا جواد
سید: چیشد..
_دوربینمو از امانت داری نگرفتم ...
سید: قبض رو بدید من میرم میگیرم
قبض رو به بدبختی از جیب شلوارم در آوردم و دادم دستش،از ماشین پیاده شد و با دو از پله های جلوی ورودی حرم بالا رفت...
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@fanoos_hedayat
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱#استوری_موشن | #ریلز
آنان که لاف پیش شه لافتی زدند
تا چشمشان به هیبتش افتاد جا زدند
روز #مباهله گرامی باد💐
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
#مباهله به روایت تصویر
#مباهله،
داستان فضیلت
اهل بیت رسول خداست؛
آنجا كه خدا
فرمان داد تنها زنان و فرزندان و جانهایتان
را به میدان بیاورید؛
با رسول خدا(ص)،
تنها فاطمه(س) وحسن(ع)
وحسین(ع) و علی(ع) ماندند!
#مباهله ،
آفتابى همچون غدير بود
كه روزى طلوع كرد
و براى هميشه چراغ
راه شيعه در طول تاريخ شد.
24 ذی الحجه روز جلوه عظمت و فضیلت پیامبر و اهل بیت (ع) روز_مباهله گرامی باد
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠
💠 مباهله
🔸 دهه آخر ذی الحجه از پُر فضیلت ترین ایام سال است!
▫️ مباهله یک دعای_فخرآوری است.
▫️ #مباهله الیوم هم هست... .
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
Masiha
24.69M
فایل_صوتی مسیحا 🎧
🎉به مناسبت بزرگداشت واقعه #مباهله
🎤کاری از گروه فرهنگی نوای یاس
🤝با همراهی گروه همخوانی مشکات
🌎آری؛ روزی مسیح پشت سرت نماز خواهد خواند...
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨
🔶 #پارت_چهارم
بیرون رفتن آقاجواد از ماشین همانا و ترکیدن فاطمه از خنده هم همانا
_کوفت سر قبر شوور نداشتت بخندی الهی
فاطمه: این پسره، ناجور تو رو کرده تو دیوار ها اخ اخ دلم تو به پسرا نگاهم نمیکردی تا دیروز نه از امروز که پسر مردمو قورت دادی یه بشکه آبم روش...
_هه من اصلا اینو آدمم حساب نمیکنم
هردو ساکت شدیم و نشستیم منتظر آقا اوه اوه فاطیم فهمید چقدر امروز ضایع بازی در آوردم(البته خواننده محترم مدیونی فکر کنی من کلا ضایع هستم دیگه احتیاجی به ضایع بازی نیس)دیگه باید عین آدم رفتار کنم عین یه دختر گل مثل خودم سنگین و رنگین...
آقا جوادم بالاخره تشریف مبارکشون رو آوردن و دوربین منم آوردن...
_آخی دوربین جوووونم...
چقدر دلم برات تنگ شده بود
اوه اوه بلند گفتم...
برادر جواد داره عین بز نگام میکنه
_عه چرا منو نگاه میکنیدحرکت کنید دیگه
سید: مگه من راننده شخصی جناب عالیم دستورم میده اومدیم ثواب کنیم ها...
_اگه میخواید منت بزارید ما همینجا پیاده میشیم دستمو تا گذاشتم روی دستگیره در که بازش کنم سید گفت : لازم نکرده پیاده شید شهر غریب گم میشیدخودم میرسونمتون...
تصمیم گرفتم تا ترمینال حداقل خفه خون بگیرم و دیگه حرفی نزنم
وااای نه رسیدیم ولی چه رسیدنی
ماشین کرمان رفته
فاطمه: فائزه بدبخت شدیم چیکار کنیم
_نمیدونم
سید: از ترمینال قرار بود مستقیم برن کرمان؟
_عه نعععع میرن جمکران
اخ جوووون جواد جوون بزن بریم
اوه اوه
یا همه امام زاده ها
چی گفتم
چه جو سنگینی حاکم شده هیچ کس حرف نمیزنه راه افتاد سمت جمکران...
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨
🔶 #پارت_پنجم
تقریبا یه رب تو راه بودیم تا بالاخره رسیدیم جمکران، در ورودی ماشینو پارک کرد...
سید: بفرمایید
بریم ببینیم پیدا میکنیم کاروانتون رو
فاطمه:ممنون چشم
فاطمه: چرا کشتیات غرق شده
_هیچی بابا ولم کن
آقا سیدم مشکوک شده بود شدیدددد
لابد پیش خودش میگه این دختره پرحرف چرا زبون به دهن گرفته،اصلا بزار بگه ...
سید: خب یه نگاهی بندازید ببینید دوستاتون رو میبینید
فاطمه: نه من آشنایی ندیدم میخوای من میرم داخل مسجد رو بگردم فائزه جان شما با آقاجواد توی صحن بیرون رو بگردید...
هر موقعیت دیگه ای بود قطعا از خوشحالی هم قدم شدن باهاش غش میکردمولی الان اصلا حالم خوب نیست....
نمیدونم چی تو نگاهش داشت که اینجوری پریشونم کرد...
فاطمه از ما جدا شد و رفت طرف مسجد من و آقاسیدجوادم همراه هم راه افتادیم... هم قدم هم آروم حرکت میکردیم... انگار نه انگار که قرار بود دنبال کاروان بگردیم... هیچ کدوممون تو این دنیا نبودیم اصلا...
من تو فکر اون و حسی که تو این یکی دو ساعته تو دلم جوونه زده..
اونم تو فکر... هی...
سید: چرا سرتون پایینه خانوم د نگاه کن ببین دوستی ، آشنایی کسی رو نمیبینید
چه قدر صداش قشنگه...
چرا دقت نکرده بودم...
_چشم
سرمو که گرفتم بالا یه گنبد فیروزه ای جلوی چشمام نقش بست...
خدای من اینجا جمکرانه...
آرزوم دیدن اینجا و زیارت آقا بود...
ولی حالا این قدر درگیر یه جفت چشم عسلی شدم که حتی نفهمیدم کجام...
_السلام علیک یا بقیه الله فی العرضه...
به زبون آوردن سلام همانا و جاری شدن اشکام همانا
جواد با بهت سرشو طرف من چرخوند و وقتی دید نگاهش نمیکنم اومد جلوم عسلی چشماشو تو قهوه ای خیس چشمام دوخت
سید: چیشد یهو
_هیچی...
یهو یه صدای آشنا اسممو از پشت سر صدا کرد...
صدا:فائزه السادات خودتی...؟
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
هدایت شده از فانوس هدایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دختر چادری و با حجاب یا چی؟
📎حواشی داستان حجاب یا بی حجاب
⭕️ جز خانوما کسی این کلیپو نبینه
👀 تا آخر کلیپ حتی پلک هم نزن…
براى دانلود كليپ هاى بيشتر
به كانالمـــون يه ســرى بزنين
دست پُـر مياين بيرون
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄
@fanoos_hedayat
┄┅═✧❁🌸❁✧═┅┄