eitaa logo
🍁جـٰامعہ مَـهــدو؎🌸
514 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.2هزار ویدیو
138 فایل
🔮موضوع مطالب کانال جامعه مهدوی👇 🕎مباحث آخرالزمانی @Alias_Manly ✡دشمن شناسی مهدویت @Mbzahramb 💟سبک زندگی مهدوی @Zahrakmp99
مشاهده در ایتا
دانلود
1 لزوم اهتمام به تربیت دینی کودکان با چاشنی قصه و شادی.pdf
115.5K
🌺لزوم اهتمام به با چاشنی و و استفاده از روش های 🌺حجت الاسلام راستگو 🌺🍃به جامــعه مهـــدوی بپیوندید👇👇 ╔═🌺🍃═════╗ 🆔 @Jameeh_Mahdavi ╚═════🍃🌺═╝
✨نرم افزار 🌺 راهکارهای کودکان با امام زمان عج 💞 همراه با بخش 🎈 📖 🌈 👌 دانلود از👇👇👇 https://cafebazaar.ir/app/mehrbantar.az.madar/?l=fa ••❅🌈🌟❅••🌹🍃🌹🍃 🆔 @Jameeh_Mahdavi ••❅🌈🌟❅••🌹🍃🌹🍃
AUD-20200422-WA0056.mp3
6.03M
🌺 حدیث کسا 🌺با هنرمندی : فاطمه ملکشاهی جامعــــــــــه مهـــــــــــدوی ┏✨💚✨💚✨💚✨━┓ 🆔 @Jameeh_Mahdavi ┗✨💚✨💚✨💚✨━┛
🌼🍄🌼🍄🌼🍄🌼🍄🌼🍄🌼 ♦️پایانی برای ها نیست! چرا که نه عاقل میشوند، نه ها، سیر...👌 🍄🌼🍄🌼🍄🌼🍄🌼🍄🌼
💕💕 مورچه کوچولو در مزرعه موز مناسب چهار تا شش سال {اهداف قصه: تقویت حس همدلی، مهربانی و هم‌ذات‌پنداری} روزی از روزها مورچه‌ی کوچکی به نام سیاه‌دونه در مزرعه بزرگ زندگی می‌کرد. چند کشاورز در این مزرعه موز می‌کاشتند. موزهای خوشبو و خوشگلی که هرروز زیر نور آفتاب گرم می‌خوابیدند تا رنگ پوست‌شان زرد شود و رسیده شوند. سیاه‌دونه هرروز از خواب بیدار میشد و با دوستانش از روی موزها سر می‌خوردنند و بازی می‌کردند. سیاه‌دونه با دوستانش روی سر موزها می‌ایستادند و دوردست‌ها را نگاه می‌کردند. آنها عاشق موزها بودند و وقتی رنگ موزها زرد می‌شد از بوی آنها لذت می‌بردند. مزرعه موزها بهترین خانه‌ای بود که سیاه‌دونه و دوستانش داشتند. اما یک روز که سیاه‌دونه و دوستانش مشغول سرسره بازی روی موزها بودند ناگهان صدای گریه‌ای شنیدند. گوش‌هایشان را تیز کردند و دنبال صدا را گرفتند. سیاه‌دونه و دوستانش دیدند یک بچه موز کوچولو زخمی شده و شاخه‌ بالای سرش کمی شکسته است. سیاه‌دونه رفت کنار بچه موز و او را دلداری داد. بچه موز اما دائم گریه و زاری می‌کرد و گفت: اااااه…خدایا..پوست زرد و خوشگلم خراشیده شده. شاخه‌ام درد می‌کند… کمکم کنید. سیاه‌دونه با دوستانش دست به کار شدند. آنها از شاخه‌ها پایین آمدند و خیلی زود چند شاخه نی پیدا کردند. از آن برای ساختن یک سوزن بزرگ استفاده کردند. بعد سیاه‌دونه و دوستانش رفتند پیش آقای عنکبوت و مقداری نخ از او گرفتند و یک سوزن و نخ درست کردند و دوباره رفتند پیش موز کوچولو که داشت گریه می‌کرد. سیاه‌دونه با کمک دوستانش خیلی آرام شروع کرد به دوختن شاخه موز کوچولو. دوستان سیاه‌دونه هم تند تند و با صدای بلند برای موز کوچولو آواز می‌خواندند تا حالش خوب شود و دردی متوجه نشود. موز کوچولو تا خواست دوباره داد و فریاد راه بیاندازد، سیاه‌دونه و دوستانش گفتند، دیگر تمام شد. ما شاخه‌ات را دوختیم. حالا حالت خوب می‌شود. بیا دوباره با هم آواز بخوانیم تا حالت بهتر و بهتر شود.   ╭─🖤🌴🖤🌴🖤🌴─╮ 🆔 @Jameeh_Mahdavi ╰─🖤🌴🖤🌴🖤🌴─╯