eitaa logo
منتظِرِمنتظَر
32 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
430 فایل
کانال تبلیغی معارف دینی(حجت الاسلام سجادجمشیدی) برای ارتباط بامدیرکانال 09185417288
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مُنتظِرِمنتظَر
👇رمانِ بازی باتشکیلات👇 ✅قسمت اول رهایی از تشکیلات: مدتی بود که از تشکیلات جدا شده بودیم. همسرم، مهناز، گواهینامه آرایشگری گرفته بود و حالا کمتر برای مادرش دلتنگی می کرد. با فوت پدرش ارتباط ما با بهائیان اطرافمان بسیار کمتر شده و به صفر رسیده بود. برای پر کردن خلاء روابط اجتماعی تصمیم گرفتیم با دوستان مومن و معتقدی که جدیداً پیدا کرده بودیم، رابطه خانوادگی برقرار کنیم. لحظه ديدار با آنها مملو از معنویتی بود که سالها فرقه بهائیت ما را از آن محروم کرده بود. هر وقت از دید و بازدید با دوستان جدیدمان باز می گشتیم، به یاد می‌آوردیم که چگونه سالهای سال در محیط متعفن محافل بهائیت نفس میکشیدیم، محیطی که در آن خبری از معنویت نبود، هر چه بود نفسانیات بود و شهوت، بی خبری بود و خسران. جلساتی که بی محتوایی اش گاهی صدای اعضا را در می آورد و آن ها سرد بودن جلسه را به گردن ناظم جلسه می‌انداختند و روسای محفل که چنین می دیدند می‌کوشیدند تا با تغییرات جزئی، اندکی از ضعف و فقدان هویت در جلسه بکاهند، اما خانه از پایبست ویران بود و این تمهیدات اثری نداشت. بگذریم، کم کم به شرایط جدید خو گرفته بودیم. کتابخانه کوچکی راه انداخته بودم و با کرایه دادن کتاب و رایت سی دی های درسی و آموزشی درآمد بخور و نمیری داشتم که می توانست هزینه خانواده سه نفری ما ما را تامین کند تا آنکه آن ماجرا روی داد. ادامه دارد.... بازی باتشکیلات/خاطرات بهزادجهانگیری عضو سابق بهاییت کانال منتظِرِمنتَظَر @montazeremontazar59
هدایت شده از مُنتظِرِمنتظَر
هوالحق 👇رمان بازی باتشکیلات👇 ✅قسمت دوم تفتیش منزل: ماه رمضان بود. ظهر خسته و کوفته به خانه آمدم، میخواستم کمی استراحت کنم که آیفون به صدا درآمد. مهناز گوشی را برداشت و گفت:« با شما کار دارند.» با بی حوصلگی دم در رفتم؛ اما با دیدن حکم دادگستری برای تفتیش منزل در دستان چند مامور، کاملا شوکه شدم. - آخه اتهام من چیه؟ - طبق گزارشاتی که به ما رسیده شما در منزل اقدام به تکثیر سی دی های مستهجن می کنید، به همین دلیل موظفیم تا منزل شما رو بازرسی کنیم! هرچه خواستم مانع شوم، بی فایده بود، خواستم درباره مسلمان شدن مان و احتمال کینه‌توزی تشکیلات بهائی بگویم، اما آنها آن قدر در اجرای دستوراتشان مصر و مصمم بودند که حاضر به شنیدن کلامی نمی شدند. مهناز هم مانند من سعی می کرد تا به نوعی موضوع را برای آنها روشن کند، ولی فایده ای نداشت. نهایتاً آن‌ها رایانه و چند سی دی خانوادگی را برداشتند و همراه من به اداره مفاسد اجتماعی منتقل کردند تا بررسی بیشتری شود. آن شب با قید وثیقه آزاد شدم. اما یک آن این فکر رهایم نمی کرد؛ این فکر که آیا تشکیلات پشت پرده این ماجرا است؟ آخر چه کسی ممکن بود چنین تهمت ناروایی را به من زده باشد؟ صبح که به اداره مفاسد اجتماعی رفتم، فهمیدم که باید مدت زیادی را منتظر بمانم تا به کارم رسیدگی شود، باید کاری می کردم، با آن وضعیت بد مالی یک روز هم برایم یک روز بود و باید هر چه سریعتر به سرکار باز می گشتم، علاوه بر آن جرمی مرتکب نشده بودم که بخواهم در برابر کسی پاسخگو باشم. این بود که یک راست به سراغ رئیس کل دادگستری همدان رفتم، ایشان بعد از شنیدن سخنان من و بررسی شواهد از برخورد انجام گرفته بسیار متاثر شد و ضمن تماس با اداره مفاسد اجتماعی، آنها را در مورد مسئله توجیه کرد. ظهر پس از تحویل گرفتن رایانه و سی دی های خانوادگی، خسته و کوفته به خانه رسیدم، اصلا روز خوبی نبود. مشکلات مالی عدیده ای یک لحظه رهایم نمی کرد کم بود که حالا سر و کله تهمت و گرفتاری های عجیب و غریب هم پیدا شده بود. واقعا کلافه بودم، می دانستم حالا که تشکیلات زخم خورده من و مهناز است، تمام کوشش خود را برای ضربه زدن به من به کار خواهد گرفت. ادامه دارد... بازی باتشکیلات /خاطرات بهزادجهانگیری عضوسابق زمان کانال منتظِرِمنتَظَر @montazeremontazar59