اگر دقت کرده باشین به نجف میگیم «خانهی پدری»
یعنی که رفتی اونجا سرتو بزار کنارِ دیوار حرم ،
دیگه هرچی میخوای بگو . .
وقتی سرتو میزاری روی پای پدرت چی بهش میگی؟
از ناراحتیات میگی...از روزای سختت...
از اتفاقای خوبی که دیروز برات افتاده میگی..
یک لحظه اونجا حس غربت نداری !
چون میدونی اومدی خونهی پدرت . .
حالا این حسُ فقط تو نجف نداشته باش ،
یادت بیار که پدرت همه جا همراهته ،
وقتی میگیم همه جا یعنی وقتی زمان خداحافظی
تو از این دنیا شد پلهی اول میاد میزبانت ..
نوای حاج منصور ارضی رو یادتون هست؟
«تمام دلخوشی زندگی من این است که وقت
مرگ بیایی و مرگ شیرین است ، آقاجان...»
حالا حرفم اینه که، وقتی غم این دنیا اذیتت
کرد و بریدی ، حتی وقتی حال دلت خیلی
خوب بود و خداروشکر کردی ؛
یادت باشه که پدرت کنارته و صداتو میشنوه
درواقع تا وقتی از صدای اذان نام «علی»
علیه السلام میاد ناامیدی گناه کبیرهاس!
عمیقاً، از ته دلم برای تک تکتون میخوام
که حسرت نجف به دلتون نمونه🤍
گرفتار شاه نجف شدن خیلی قشنگ تر از
این حرفاست ؛ واقعاً خوشبحال ساکنان نجف:)
مگه پیامبر نفرمودند :
[من و علی پدران امنتیم]
پس هی با خودم تکرار میکنم . .
دختر شاه نجف را چه باک از غم دنیا؟