هدایت شده از کهنه سرباز دفاع مقدس
📝 یادداشتهای آمیز قلمدون شایعه پرداز ( ١۴۶ )
#داستان_شب ⭐️
به نام سیاهچاله جان و خرد
کزین برتر آتئیست بر نگذرد
سیاهچاله ی نام و سیاهچاله ی جای
سیاهچاله ی روزی ده رهنمای
یه روزی از روزای خوش و خرم جنگل , گرگه میره درِ خونه ی شنگول و منگول و دق الباب میکنه
منگول میگه : کیه؟
گرگه میگه : منم منم #مادرتون.. درو باز کنید
منگول میگه : بشین روی دمت تا در را باز کنیم
گرگه میگه : ای بابا چطور متوجه شدین ؟
منگول میگه : توی زندگی های قبلی بارها و بارها این روال تکرار شده و تو با همین کلک زیگزاگی ها مارو اربن اربا کردی
#به_عقب_برنمیگردیم
گرگه با تعجب گفت : مگه شما به نظریه توالی زندگی معتقدین ؟
منگول گفت : آره ! ناخودآگاه شنگول به خودآگاهی رسیده و خاطرات زندگی های گذشته رو به یاد آورده ! تا به الان بالغ بر ششصد هزار بار توی زندگی های مختلف اومدی اینجا همین چرتها رو گفتی و مارو یه لقمه ی چپ کردی
تو مگه به زندگی های متوالی اعتقاد نداری ؟
گرگه گفت : نظر خاصی روی چیزی ندارم
#دین_من_انسانیت_است
منگول گفت: پس بیا داخل و برای ما #مادری کن که ما به انسانیت محتاجیم
گرگه داخل منزل شد و عوض منگول آقا بزه را با دوشاخ پیچ در پیچ جلوی خودش دید و ...
* بسه !
گرگه حامله ميشه....
و چندماه بعد بز ميزاد.....!!!!؟
ميپرسن : چرابز زاييدي....!!!؟
ميگه :
رفتم خونه شنگول منگول....
گفتم منم منم مادرتون ...!!!
باباشون خونه بود بیشعور جدى گرفت 😳😝
گود و روزگار نایت 🌙
🇯🇵 🇨🇭 🇺🇸 🇬🇧 🇬🇳 🇨🇦
🗣 بفرمایید یک لقمه شایعه
http://eitaa.com/joinchat/3019177996C3ad03ad362
🤓#نشر_حداکثری