「#برشی_از_کتاب 📖」
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - گاهی سرنوشت برای ما چیزایی تو چنته داره که تصورشم نمیکنیم، فقط کافیه ایمان داشته باشیم که اتفاقای خوبی برامون میافته.
📗کتاب: رها در باد
✍🏽اثر: جوجو مویز
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
๑| @Janat_writer |Ꮺ
-💎🌛- #مثبت_نویسندگی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
°🐚🦋یک پنجرهی مطمئن به قلب هر انسان، نگاهی به فهرست مطالعات اوست🗞
-ماری بی دبلیو☁️
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
๑| @Janat_writer |Ꮺ
📚#معرفی_کتاب
😌#عکاسی_اهالی_جنت
📔[ شما که غریبه نیستید]
🖌[هوشنگ مرادی کرمانی]
💛》نمیدانم، یادم نیست چند سال دارم. صبح عید است. بچههای مدرسه آمدهاند به عید دیدنی پیش عمو. عموقاسم، معلم است. جوان خوشلباس و خوشقد و بالایی است.
💛》کت و شلوار میپوشد. توی روستا چند نفری هستند که کت و شلوار میپوشند. (کت و شلوار فرنگی.) کت و شلواری که رنگ کت با شلوار یکی است و شلوار را با کمربند میبندند؛ لیفهای نیست. عمو، معلم مدرسهی روستاست. من هنوز به مدرسه نمیروم.
💛》عمو اتاقی دارد ته دالان. دوتا اتاق توی دالان است. اتاق اول مال ماست. اتاق کاظم. اسم پدرم کاظم است و من هنوز ندیدمش. یعنی یادم نمیآید که تا آن زمان پدرم را دیده باشم.
💛》پدرم ژاندارم است و گاهی نامه میدهد. فکر میکنم از سیستان و بلوچستان. توی اتاق پدر و مادرم که همیشهی خدا درش بسته است، اسباب و اثاث مادر و پدرم است؛ بیشتر اثاث مادرم.
๑| @Janat_writer |Ꮺ
🍉#قاچ_دلبر
💛》- جهیزیهی مادرت آنجاست. وقتی بزرگ شدی به تو میرسه.
از لای درِ اتاق سرک میکشم، در نور گردی که از سقف روی اسباب و اثاث افتاده، رختخواب میبینم و کاسه و کماجدان و دیگ مسی و سماور بزرگ ورشویی، که زیر نور برق میزند.
💛》هروقت جایی میخواهند روضه بخوانند یا عروسی و عزاست، میآیند و سماور مادرم را میبرند. صبح عید بود و بچههای مدرسه میآمدند پیش عمو به عید دیدنی.
💛》اتاق عمو ته دالان بود، یک درش توی دالان باز میشد و در دیگرش به باغ، باغ کوچکی که به پشت ساختمان بود. همهجور میوه داشت: انگور، انجیر، هلو، شلیل، سیب و درخت گردوی بزرگ، که گردوهای پوستکاغذی داشت.
💛》درخت غروبها پر از کلاغ میشد. کلاغها توی درخت عروسی و عزا میگرفتند. دعوا میکردند، جمع میشدند. آسمان بالای درخت و شاخههای گردو سیاه میشد، از بس کلاغ بود. جرأت نمیکردم نزدیک درخت بشوم. میترسیدم چشمهام را با نوکشان در بیاورند.
๑| @Janat_writer |Ꮺ
# باید_بدانی•🔍•
✨= البته استفاده از طنز ظرافتهای خاص خودش را دارد که با مطالعه، تمرین و اعتماد به شوخطبعی خود حاصل میشود. توجه به نکات زیر نیز میتواند مفید باشد:
¹] زیادهروی نکنید.
²] از خودتان مایه بگذارید
³] تمسخر با طنازی فرق دارد.
‼️= مراقب باشید با توهین، تحقیر و تمسخر دیگران اعتبار کتابتان را زیر سوال نبرید.
3⃣= پایان کتاب
📍|
اهمیت و تاثیر پایانبندی کتاب زندگینامهمان اگر بیشتر از آغاز آن نباشد، کمتر هم نیست.•✏️• گاهی یک اثر ماندگاریاش را مدیون پایان خوبی است که دارد و این شاید آرزوی هر نویسندهای باشد. 📃〕اما نوشتن یک پایان تاثیرگذار و مانا کار سادهای نیست. توجه به نکات زیر میتواند مفید باشد: ✔️- احتمال اینکه از ابتدا بدانیم میخواهیم چگونه کتاب را به پایان برسانیم کم است؛ این تصمیمی است که معمولاً حین نوشتن و پس از آن (با توجه به همه چیزهایی که نوشتهایم) میگیریم. پس عجله نکنید. 🔺/ اجازه بدهید کارِ نوشتنِ داستان زندگیتان تمام شود، کمی استراحت کنید تا ضمیر ناخودآگاهتان مدتی روی آن کار کند و دوباره به متن بازگردید. 💥】
شاید این بار جرقهای در ذهنتان روشن شد.↻|ادامه دارد... | مقالهای از مدرسه نویسندگی| ๑| @Janat_writer |Ꮺ
اهالی جنت به هوش باشید❗️❕❗️
🌀| #نیازمندی_جنت
به تعدادی ادمین تبادل جهت همکاری جهادی با گروه تبادلات جنت نیازمندیم. ✅
لطفا کسانی که مسئولیتپذیر و باپشتکار هستند به این آیدی مراجعه فرمایند:
@Ya_Hossein_2
رعایت ادب و احترام، نشانهی شخصیت شماست. ✨