eitaa logo
«ج‌َـنَتْ»
7 دنبال‌کننده
741 عکس
43 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍎」 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🌿⇇ ‹ گاهی از شدت دلتنگی، می‌شود فهمید که جمعه است... تقویم‌ها چکاره‌اند...؟ › - لیلا کردبچه ✨ - -- - - - - - - - - - - - - - - - - @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
^-^🕯| - آدم، وقتی کسی را دوست داشته باشد، حتی اگر چشم‌هایش ضعیف و نزدیک‌بین باشد، مثل عقاب، از کیلومتر‌ها آن‌طرف‌تر او را تشخیص می‌دهد. 📚/ کتاب دومین نشان مردی 👤/ مهرداد صدقی@parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•🔍• 🤔) رمان خوب کدام است؟ 📖| تقریبا تمام کلاس‌های داستان‌نویسی که تاکنون در آن شرکت کرده‌ام با یک توصیه شروع به کار می‌کنند؛ با توصیه به خواندن رمان خوب. 📍-
اولین نوشته‌های هر تازه‌کاری رنگ و بوی آن چیزی را دارد که تاکنون خوانده. 
🗣] به همین خاطر نویسنده‌های باتجربه می‌گویند: •••| تا وقتی کار خوب نخوانی اوضاع نوشته‌هایت همان‌طور که هست باقی می‌ماند. 🗣] جمال‌زاده می‌گوید: «رمان بهترین آینه برای نمایاندن احوالات اخلاقی و سجای مخصوصه و ملل و اقوام است.» 🔆~ این تعریف از رمان یک معنا دارد و آن هم این‌که رمان همان زندگی است در سروشکلی دیگر. ↻|ادامه دارد... | مقاله‌ای از مدرسه نویسندگی| • @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍎」 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🌿⇇ ‹ تا چند باشی دردِ من‌؟ درمانِ من شو ساعتی... › -نظامی ✨ - -- - - - - - - - - - - - - - - - - @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🐰>> دلبری‌ برای نویسنده جان ꔵ 💛@parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☘」 - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 🌸⇇ ‹دلشوره‌هايم ريشه دارد تا خودِ مغزم گاهی تراوش می‌کند از گوشهٔ چشمم...› - مهدی اکبری مهدیار✨ @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📒 3. هیچ‌کس شما را به خاطر بیش‌ازحد ساده نوشتن مطالب و مفاهیم برای فهم بهتر و ساده‌تر مخاطب، سرزنش نخواهد کرد؛ بنابراین تا می‌توانید متن نوشته‌تان را ساده بنویسید و پیامتان را به واضح‌ترین شیوه ممکن به مخاطب منتقل کنید.   • @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖍 کاش عطرش رو می‌شد خرید. 🥲🥹💰 • @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📄 ². جای خالی سُلوچ📚 نویسنده : محمود دولت‌آبادی موضوع : رمان گونه‌ ادبی : واقع‌گرایی(رئالیسم ادبی) شمار صفحات : ۴۴۱ "جای خالی سُلوچ" رمانی رئالیستی از محمود دولت‌آبادی است که بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک و طی ۷۰ روز نوشته است. - دولت‌آبادی داستان آن را به هنگامی که دورهٔ سه سالهٔ حبس را می‌گذراند در ذهنش پرورانده بود.@parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔖 📃+|داستان جای خالی سلوچ روایت دردمندانه زندگی یک زن روستایی (مِرگان) در یکی از نقاط دورافتادهٔ ایران (روستای زمینج) است که سعی می‌کند پس از ناپدید شدن ناگهانی شوهرش کانون خانواده را همچنان حفظ کند. مرگان دو پسر به نام‌های عباس و اَبراو (Abraw) و دختری به نام هاجر دارد. ❗️+|رمان جای خالی سلوچ همان‌طور که از اسمش مشخص است، از یک فقدان صحبت می‌کند، از یک جای خالی که حاصل رفتن «سلوچ» است و در ادامه بار سنگینی که ایجاد کرده و باعث شده، محمود دولت‌آبادی نشان دهد زنان هم از عذاب زندگی هیچ کم از مردها ندارند. ❕+|جای خالی سلوچ روایت‌گر روستایی است کویری، خشک، بی‌همت و بی‌برکت با مردمانی فقیر، طماع، حریص و نامهربان. داستان خانواده سلوچ در غیاب او بسیار تراژدیک است. بعد از رفتن سلوچ، مرگان می‌ماند و فقر و بدبختی و به دندان کشیدن بچه‌هایش؛ بچه‌هایی که کمتر از دیگران آزارش نمی‌دهند. مرگان در غیاب سلوچ مرارت‌ها می‌کشد، هتک حرمت می‌شود و… . ❔+|به طور کلی کتاب فضایی سیاه، ترسناک و غم‌آلودی را به تصویر می‌کشد. بارها فضای داستان آنچنان غم‌آلود بود که از خواندنش برای چند دقیقه دست کشیدم. هر چند کتاب بسیار گیراست ولی فضای عجیبی را به تصویر می‌کشد. مخصوصاً برای کسی که در یک محیط روستایی بزرگ شده باشد و یا این شرایط را از نزدیک دیده و با شرایط زندگی روستایی و کشاورزی آشنا باشد. • @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍰 ¹🌿+|کوچه‌ها هنوز خلوت بود. گویی مردم خیال نداشتند از خانه‌ها پا بیرون بگذارند. باد سرد زبانه می‌زد و در کهنه دامن سوراخ‌سوراخ پیراهن مرگان می‌پیچید. انگشت‌های خشکیده مرگان دست‌گیره پیمانه را چسبیده بودند و آن را برشانه می‌فشردند تا باد از جا برنکندش. سرمای پیچیده در باد، چشم‌های مرگان را آب انداخته بود. اما زن، هنوز به حال خود نبود و بی‌اختیار نگاهش را این‌سوی و آن‌سوی می‌چرخاند تا مگر سلوچ، یا نشانی از او بیابد. *** ²🌿+|زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می‌توانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه‌ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند. *** ³🌿+|دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در توفان گرفتار می‌آیی، چه خیال که تو دکمه‌ی یقه‌ات را بسته باشی یا که نبسته باشی. چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند. چه خیالی؟! تو در توفان گرفتار آمده‌ای، میخواهی که گلویت خشک نشود؟! *** ⁴🌿+|خوش‌خلقی او را باید از چاپلوسی جدا می‌کردند. روی گشاده‌ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می‌پیچید. طبعا کار چنین است که می‌خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی‌خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می‌کرد. *** ⁵🌿+|گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد، بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست‌های به گل آلوده‌ی تو که دیواری را سفید می‌کنند. عشق، خود مرگان است؛ پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق می‌جنباند. و گاه به درد در چاهیت فرو می‌کشد. *** ⁶🌿+|گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می‌شود. می‌شوراند. منقلب می‌کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می‌دارد. می‌گریاند. می‌چزاند. می‌کوباند و می‌دواند. @parhunesh ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ